سفرعشق؛ قسمت چهل و هشتم ، سه شنبه ۱۳۸۱/۸/۷ ، ترس ماموران از مجلس روضه :
ساعت هشت صبح به سوی مقبره دو طفلان مسلم ، جناب ابراهیم و محمد بن مسلم ، حرکت می کنیم و با شور و شعفی وصف ناپذیر ، این دو آقا زاده گرانقدر را زیارت می کنیم و سپس به زیارت عون بن عبدالله بن جعفرطیار ، فرزند حضرت زینب س مشرف می شویم .
ظهر برای نماز جماعت وارد صحن حضرت سیدالشّهدا می شویم ، نماز جماعت بسیار باشکوه بوسیله کاروانهای ایرانی به نمایندگی کاروان ما ، به امامت سیّدی جلیل القدرکه ازعلما و سادات تهران بودند ، برگزار شد . امام جماعت بعد از نماز کمی صحبت کردند و برای نابودی دشمنان اسلام دعا کردند ، مردم تشنه سخنان ایشان بودند ولی مامورین عراقی مانع شدند که ایشان سخنرانی کند .
(در آن زمان مامورین بعثی ، اجازه تجمع حتی برای برگزاری نماز جماعت را هم نمی دادند.هیچ گونه فرش یا زیراندازی در صحن ها و حیاط حرم موجود نبود و یا حتی یک بلندگوی کوچک که از آن برای تکبیر نماز جماعت استفاده شود ، وجود نداشت!!! )
صبح روز چهارشنبه ، بعد از نماز صبح ، مراسم دعای توسل با شکوهی به اتفاق کاروانهای دیگر در حرم مطهر امام حسین ع ، با رعایت جوانب احتیاط ، برگزار شد ، مامورین بعثی در اطرافمان می چرخند و اجازه نمی دهند که مجلس خیلی عظمت پیدا کند و شیعیان عراق هم می ترسیدند که در جمع ایرانیان حاضر شوند .
مدیحه سرایی ادامه دارد ولی آرامِ آرام !!! مداح می گوید مولایمان علی ع به ما آرام اشک ریختن را یاد داده است...و دلها بیشتر می شکند و ناله و ضجّه ها بلندتر ...😥
مدیر کاروان کمی جلوتر از جمعیت ایستاده و با سرعت مردم را از جلوی حرم جابه جا می کند تا ماموران عراقی بهانه پیدا نکنند و مجلس را بهم نریزند ، مدیر کاروان امر به آرامش می کند مردم باید با ایما و اشاره گریه کنند و دعا بخوانند ... همه مراقبند و دلها همه منقلب ... روضه علی اکبر ع که شروع می شود ، با اصرار ماموران عراقی مجلس روضه خاتمه پیدا می کند ... بغضی گلوگیر و اشکی سوزان جگرها را آتش می زند ... 😥
#سفر_عشق48
@khodaye_man313