سفرعشق ؛ قسمت چهل و دوم ، سرزمین کربلا ، ۱۳۸۱/۸/۶
مسیر نجف تا کربلا را با دلهایی مملوِّ از عشق و چشمانی پر از اشک و زبانی توآم با ذکر طی می کنیدم و به عشق دیدار مولایمان حسین ابن علی ع و حضرت ابوالفضل العباس در تب و تاب هستیم .
همان انتظار و عشقی که همانند همه شیعیان از بَدوِ تولد تا کنون سراسر وجودمان را پر کرده بود و برای دیدن سرزمین کربلا لحظه شماری می کردیم .
ساعت از سه بعد از ظهر گذشته است به خیابان طویلی می رسیم که انتهای آن حرم مطهرحضرت ابوالفضل العباس ، قمر بنی هاشم ، نمایان است . دلها منقلب است و شیون و تضرّع ، فضای اتوبوس را پر کرده و ماموران عراقی متعجب از عکس العمل شیعیان دلباخته !
هر بار که صدای شیون بلند می شود ، مامور عراقی هراسان می ایستد و با غضب نگاه می کند ولی گویا هیچ چشمی او را نمی بیند ...
مدیر کاروان مجدد و مکرر تاکید می کند که حرمین سیدالشهداء ع و حضرت عباس ع ، محدودیت ها بیشتر از مکانهای قبلی است و باید بغض هایتان را در گلو حبس کنید و صدای شیون و زاری به گوش ماموران بعثی نرسد ...
با شنیدن این سخنان دلها بیشتر می شکند که بعد از قرنها ، هنوز هم امامان ما اینقدر مظلومند ...
هلاکِ رفتن به زیارت مولا سیدالشهدا هستیم ولی مطابق معمول باید ابتدا به هتل می رفتیم و بعد از ساکن شدن ، در ساعت معینی که از سوی مامورین عراقی تعیین می شود به زیارت برویم ...
#سفر_عشق42
ادامه دارد...
@khodaye_man313