eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
430 عکس
126 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
پای رفاقت تو من دادم جونیمو تو راه کربلای تو میدم همه چیمو مادر من به مادرت سپرده دستمو کی غیر تو میخرید این دل شکستمو ای کشتی نجات،حلال مشکلات جامونده های کربلا خوشن باخاطرات صفا نداره زندگی بدون کربلا میپیچه توی گوش من اذان کربلا تنگ دلم برا دم غروب کربلا دم دم های اذان صبح چه خوبه کربلا شبهای جمعه که مادر میاد حرم همراه مادر ساقی کوثر میاد حرم روضه میخونه باز فاطمه خون جگر با لب تشنه کشتنت حسین بی سپر خدا میدونه که چقدر گوشواره گم شده رباب داره دق میکنه گهواره گم شده رقیه پیداش شده بود دوباره گم شده فدای تشنگی تو عطشان کربلا بازی شده با آبروت عریان کربلا به پیکرت رحمی نکرد خورشید کربلا حتی به تو نیزه میزد خورشید کربلا نیزه ها جانشد به روی پیکرت کاربه جائی رسید تورونشناخت خواهرت شعروسبک کربلائی محسن داداشی
وقتی که از حال عمویش با خبر شد غیرت وجودش را گرفت و شعله ور شد از دست‌های عمه دست خود کشید و فریاد زد: عمه دگر وقت سفر شد آمد میان گودی گودال و با دست جان عموی نیمه جانش را سپر شد تیزی تیغ حرمله بر او اثر کرد دستش برید و طفلکی بی‌بال و پر شد با دست آویزان شده بر پوست میگفت: حالا زمان دیدن روی پدر شد
17.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من از اون شب که دل عاشقم و بت دادم من از اون روزی که پای غم تو افتادم من از اون لحظه گرفتارتم و آزادم وقتی / پیشت یه گنهکار و را بدی یعنی / میشه به منم کربلا بدی اربابم نوکرت رسیده تا حرم خودت در وا کن دریابم آخه گم شدم ولی خودت من و پیدا کن مردابم من و با اشک چشام جاری کن و دریا کن چجوری قسم بدم ، من بخدا دلتنگم به همین پرچم و این رخت عزا ، دلتنگم واسه مشّایه برا تاول پا ، دلتنگم کاشکی / هر روز به غمت مبتلا باشم هر ماه / هر سال زائر کربلا باشم این دنیا به چه دردی میخوره وقتی ببنده پامو این چشما ارزشی نداره وقتی نبینن آقامو ایشالا که به پای تو میریزم همه ی دنیامو من به خوش قولی تو عمریه عادت کردم پای روضه هات نشستم با تو بیعت کردم من توو این اشک چشام غسل شهادت کردم حتماً / میشه مث حر یا مث ظهیر من هم / باشم با دعات عاقبت بخیر تنهامو تو برام نعم الامیری من ازت ممنونم دستامو چه بگیری چه نگیری من ازت ممنونم حرفامو بپذیری نپذیری من ازت ممنونم نغمه :
نزد ما خوب است شادی ، نزد ما غم بهتر است غرق بارانیم اما اشک نم نم بهتر است هرکه یکجا کاسه اش پُر شد ، گدایی کرد و رفت رزقِ ما را گر رساند یار کم کم ، بهتر است روز و هفته ، ماه و سال اهل مناجاتیم ما ماههای سال خوبند و محرّم بهتر است شعرها خواندیم و خیلی گریه ها کردیم ، باز از میان نوحه ها  -باز این چه ماتم- بهتر است هرکسی را کار و باری هست و بین کارها نوکری کردن برای شاه عالم بهتر است زندگی بی کربلا یعنی عذاب اندر عذاب از بهشت بی حسین اصلاٌ جهنّم بهتر است تِکیه با هم ،روضه با هم ، راه با هم رفته ایم عشق ، ما را می خرد یک روز ، با هم بهتر است زندگی را جستجو کردیم در هرجا که شد زندگی هرجا که باشد زیر پرچم بهتر است
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ شده مثل پدرش فاتح دلها قاسم یوسف دیگری از عترت طاها قاسم شده ذکر لب جبریل امین یا قاسم لافتی غیر علی لا اسد الا قاسم در میان غضبش تیغ دو دم ریخته است لشکر از هیبتش انگار به هم ریخته است ◾️◾️◾️◾️◾️ مثل شیری که شتابنده و غران میرفت نوه ی حیدر کرار به میدان میرفت باز هم سمت جمل داشت حسن جان میرفت یک تنه سمت عدو حضرت طوفان میرفت رفت تا زنده کند خاطره ی خندق را نقش بر خاک کند طایفه ی ازرق را ◾️◾️◾️◾️◾️ نوه ی فاطمه میرفت به دیدار خطر پدرش شیر جمل بود و چنین است پسر محو جنگاوری او همه ی جن و بشر نتوانست حریفش بشود یک لشکر لشکر کوفه همه دور و برش ریخته اند تا شنیدند یتیم است سرش ریخته اند ◾️◾️◾️◾️◾️ آه از درد یتیمی که مداوا شده بود بدنش از وسط پیکر او تا شده بود فرصت عقده گشایی که مهیا شده بود چقدر کوچه کنار بدنش وا شده بود باز هم داغ جدیدی به دل زینب ماند جای جای بدنش زیر سم مرکب ماند ◾️◾️◾️◾️◾️ به تن او گذر نیزه ی اعدا افتاد سنگ باران شده و زیر لگدها افتاد نیزه ای خورد به پهلوش و همانجا افتاد بی هوا مثل خود حضرت زهرا افتاد نیزه در نیزه شده آه تمام بدنش خانه خانه شده چون کندوی زنبور ، تنش ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ✍امیر قربانی فر
ما حسینی گشته‌ایم از قبلِ دنیا با حسن ما خودِ کرببلا هستیم اما با حسن هرکه گرید بر حسن در وقت گریه بر حسین طور دیگر قُرب دارد پیش زهرا با حسن هست در نام حسن جان، هم جلال و هم جمال من زیارت می‌کنم  هر پنج‌تن را با حسن یک کریم از هرچه دارد هر دو عالم کافی است کارِ ما اُفتاده است امروز و فردا با حسن من‌که هرچه درد دیدم شد مداوا با حسین من‌که هر بیچاره دیدم گشت آقا با حسن کم اگر آورده‌ای در دخل و خرج خانه‌ات کاروبارت می‌شود تنها مُهیا با حسن گاه‌گاهی شمع روشن کن به سقاخانه‌ای نذر کن روز فرج را پیش آقا با حسن نذر کن باهم حرم سازیم بر خاک بقیع پیش  قبر فاطمه آییم آنجا با حسن ترس در این سیره هرگز جای اظهاری نداشت یک طرف دنیا و ظلمش یک طرف ما با حسن گفت: لا یوم... و در و دیوار با او گریه کرد روضه خوانی پا گرفته از همانجا با حسن حجره‌ی او شد حُسینیه حسینش مستمع قبل عاشورا محرم گشت پیدا  با حسن قاسمش جای رجز فرمود انا ابن الحسن تا به هم ریزد سپاه کفر تنها با حسن ارزق شامی زمین اُفتاد قاسم نعره زد کربلا کامل نمی‌گردید الا با حسن روز محشر هرکسی دنبال آقاییست؛ کاش مادرش آنجا صدا می‌کرد ما را با حسن هر که گرید زیر این خیمه یقیناً می‌شود... مادرش زهرا سلام‌الله علیها با حسن
داشت عشقِ نبرد؛ روز ازل پسرِ غیرتیِ شیرِ جمل سیزده سال از عمو آموخت جرأتی که نداشت مثل و بدَل گفت در چشم من شهادت هست- سخت شیرین! شبیه طعم ِ عسل إذن میدان گرفت مردانه داشت در سر، خیالِ خیرُالعمل غضبش ذوالفقارِ عریان بود رجزَش بود جانشینِ اجل از هجومش چقدر ترسیدند گرچه بودند مثل ازرق؛ یل جنگجویانِ مدّعی؛ حیران... دشمنانِ پیاده؛ مستأصل... یک نفر گفت بیچاره شدیم حمله اش را کسی کُنَد مختل نیزه باران شد و به خاک افتاد پیکرش شد اسیرِ قوم ِ دغل از حسن(ع) داشتند کینه به دل پسرش را زدند بینِ جدَل قاسم(ع) از حال رفت و جایِ پدر- آمد او را عمو گرفت بغل جان سپرد و به جای آن همه تیر آب می خورد کاش حداقل
یا نداری جان، لبی بگشایی و آهی کشی یا عسل چسبانده قاسم‌جان لبانت را  به هم ای یتیم خانه‌ام رحمی به حال نجمه کن ریختی در خیمه‌ام گریه کنانت را به هم ناله‌ات می آمد اما پایکوبی داشتند ناله کردم که نریزید این امانت را به هم نذر کردم بین اَبرویت ببوسم بازهم حیف نعلی ریخت اَبروی کمانت را به هم شیر شد لشکر همین که دید قد و قامتت دوخت بر این خاک جسم خون چکانت را به هم عمه‌ات دارد می‌آید اینقدر پا را مکش با تقلایت نریزی عمه‌جانت را به هم کاش می‌شد که بگویم با حسن: حالا نیا آخ پاشیده است تیغی نوجوانت را به هم دشنه‌ای خوردی صدایت را به سینه قطع کرد نیزه‌ای نامرد پیچانده دهانت را به هم در میان سینه‌ات شن ریزه می‌بینم چرا وای ساییدند شن‌ها استخوانت را به هم