#شور_امام_حسین_ع
#شب_جمعه_امام_حسین_ع
پای رفاقت تو من دادم جونیمو
تو راه کربلای تو میدم همه چیمو
مادر من به مادرت سپرده دستمو
کی غیر تو میخرید این دل شکستمو
ای کشتی نجات،حلال مشکلات
جامونده های کربلا خوشن باخاطرات
صفا نداره زندگی بدون کربلا
میپیچه توی گوش من اذان کربلا
تنگ دلم برا دم غروب کربلا
دم دم های اذان صبح چه خوبه کربلا
شبهای جمعه که مادر میاد حرم
همراه مادر ساقی کوثر میاد حرم
روضه میخونه باز فاطمه خون جگر
با لب تشنه کشتنت حسین بی سپر
خدا میدونه که چقدر گوشواره گم شده
رباب داره دق میکنه گهواره گم شده
رقیه پیداش شده بود دوباره گم شده
فدای تشنگی تو عطشان کربلا
بازی شده با آبروت عریان کربلا
به پیکرت رحمی نکرد خورشید کربلا
حتی به تو نیزه میزد خورشید کربلا
نیزه ها جانشد به روی پیکرت
کاربه جائی رسید تورونشناخت خواهرت
شعروسبک کربلائی محسن داداشی
#شب_پنجم_حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع
#یا_کریم_بن_کریم
وقتی که از حال عمویش با خبر شد
غیرت وجودش را گرفت و شعله ور شد
از دستهای عمه دست خود کشید و
فریاد زد: عمه دگر وقت سفر شد
آمد میان گودی گودال و با دست
جان عموی نیمه جانش را سپر شد
تیزی تیغ حرمله بر او اثر کرد
دستش برید و طفلکی بیبال و پر شد
با دست آویزان شده بر پوست میگفت:
حالا زمان دیدن روی پدر شد
#محمدحسن_بیات_لو
17.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوحه
#شور_امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_۱۴۰۳
من از اون شب که دل عاشقم و بت دادم
من از اون روزی که پای غم تو افتادم
من از اون لحظه گرفتارتم و آزادم
وقتی / پیشت
یه گنهکار و را بدی
یعنی / میشه
به منم کربلا بدی
اربابم
نوکرت رسیده تا حرم خودت در وا کن
دریابم
آخه گم شدم ولی خودت من و پیدا کن
مردابم
من و با اشک چشام جاری کن و دریا کن
چجوری قسم بدم ، من بخدا دلتنگم
به همین پرچم و این رخت عزا ، دلتنگم
واسه مشّایه برا تاول پا ، دلتنگم
کاشکی / هر روز
به غمت مبتلا باشم
هر ماه / هر سال
زائر کربلا باشم
این دنیا
به چه دردی میخوره وقتی ببنده پامو
این چشما
ارزشی نداره وقتی نبینن آقامو
ایشالا
که به پای تو میریزم همه ی دنیامو
من به خوش قولی تو عمریه عادت کردم
پای روضه هات نشستم با تو بیعت کردم
من توو این اشک چشام غسل شهادت کردم
حتماً / میشه
مث حر یا مث ظهیر
من هم / باشم
با دعات عاقبت بخیر
تنهامو
تو برام نعم الامیری من ازت ممنونم
دستامو
چه بگیری چه نگیری من ازت ممنونم
حرفامو
بپذیری نپذیری من ازت ممنونم
#محسن_ناصحی
#کربلایی_سید_رضا_نریمانی
نغمه : #محمود_گلستان_نژاد
#گوشه_عشاق
#یا_حسین
#اشعار_اول_مجلسی
نزد ما خوب است شادی ، نزد ما غم بهتر است
غرق بارانیم اما اشک نم نم بهتر است
هرکه یکجا کاسه اش پُر شد ، گدایی کرد و رفت
رزقِ ما را گر رساند یار کم کم ، بهتر است
روز و هفته ، ماه و سال اهل مناجاتیم ما
ماههای سال خوبند و محرّم بهتر است
شعرها خواندیم و خیلی گریه ها کردیم ، باز
از میان نوحه ها -باز این چه ماتم- بهتر است
هرکسی را کار و باری هست و بین کارها
نوکری کردن برای شاه عالم بهتر است
زندگی بی کربلا یعنی عذاب اندر عذاب
از بهشت بی حسین اصلاٌ جهنّم بهتر است
تِکیه با هم ،روضه با هم ، راه با هم رفته ایم
عشق ، ما را می خرد یک روز ، با هم بهتر است
زندگی را جستجو کردیم در هرجا که شد
زندگی هرجا که باشد زیر پرچم بهتر است
#محسن_ناصحی
بسم الله الرحمن الرحیم
#مدح_مرثیه
#شب_ششم_حضرت_قاسم_بن_حسن_ع
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
شده مثل پدرش فاتح دلها قاسم
یوسف دیگری از عترت طاها قاسم
شده ذکر لب جبریل امین یا قاسم
لافتی غیر علی لا اسد الا قاسم
در میان غضبش تیغ دو دم ریخته است
لشکر از هیبتش انگار به هم ریخته است
◾️◾️◾️◾️◾️
مثل شیری که شتابنده و غران میرفت
نوه ی حیدر کرار به میدان میرفت
باز هم سمت جمل داشت حسن جان میرفت
یک تنه سمت عدو حضرت طوفان میرفت
رفت تا زنده کند خاطره ی خندق را
نقش بر خاک کند طایفه ی ازرق را
◾️◾️◾️◾️◾️
نوه ی فاطمه میرفت به دیدار خطر
پدرش شیر جمل بود و چنین است پسر
محو جنگاوری او همه ی جن و بشر
نتوانست حریفش بشود یک لشکر
لشکر کوفه همه دور و برش ریخته اند
تا شنیدند یتیم است سرش ریخته اند
◾️◾️◾️◾️◾️
آه از درد یتیمی که مداوا شده بود
بدنش از وسط پیکر او تا شده بود
فرصت عقده گشایی که مهیا شده بود
چقدر کوچه کنار بدنش وا شده بود
باز هم داغ جدیدی به دل زینب ماند
جای جای بدنش زیر سم مرکب ماند
◾️◾️◾️◾️◾️
به تن او گذر نیزه ی اعدا افتاد
سنگ باران شده و زیر لگدها افتاد
نیزه ای خورد به پهلوش و همانجا افتاد
بی هوا مثل خود حضرت زهرا افتاد
نیزه در نیزه شده آه تمام بدنش
خانه خانه شده چون کندوی زنبور ، تنش
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
✍امیر قربانی فر
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شب_ششم_حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع
ما حسینی گشتهایم از قبلِ دنیا با حسن
ما خودِ کرببلا هستیم اما با حسن
هرکه گرید بر حسن در وقت گریه بر حسین
طور دیگر قُرب دارد پیش زهرا با حسن
هست در نام حسن جان، هم جلال و هم جمال
من زیارت میکنم هر پنجتن را با حسن
یک کریم از هرچه دارد هر دو عالم کافی است
کارِ ما اُفتاده است امروز و فردا با حسن
منکه هرچه درد دیدم شد مداوا با حسین
منکه هر بیچاره دیدم گشت آقا با حسن
کم اگر آوردهای در دخل و خرج خانهات
کاروبارت میشود تنها مُهیا با حسن
گاهگاهی شمع روشن کن به سقاخانهای
نذر کن روز فرج را پیش آقا با حسن
نذر کن باهم حرم سازیم بر خاک بقیع
پیش قبر فاطمه آییم آنجا با حسن
ترس در این سیره هرگز جای اظهاری نداشت
یک طرف دنیا و ظلمش یک طرف ما با حسن
گفت: لا یوم... و در و دیوار با او گریه کرد
روضه خوانی پا گرفته از همانجا با حسن
حجرهی او شد حُسینیه حسینش مستمع
قبل عاشورا محرم گشت پیدا با حسن
قاسمش جای رجز فرمود انا ابن الحسن
تا به هم ریزد سپاه کفر تنها با حسن
ارزق شامی زمین اُفتاد قاسم نعره زد
کربلا کامل نمیگردید الا با حسن
روز محشر هرکسی دنبال آقاییست؛ کاش
مادرش آنجا صدا میکرد ما را با حسن
هر که گرید زیر این خیمه یقیناً میشود...
مادرش زهرا سلامالله علیها با حسن
#حسن_لطفی
#شب_ششم_حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع
داشت عشقِ نبرد؛ روز ازل
پسرِ غیرتیِ شیرِ جمل
سیزده سال از عمو آموخت
جرأتی که نداشت مثل و بدَل
گفت در چشم من شهادت هست-
سخت شیرین! شبیه طعم ِ عسل
إذن میدان گرفت مردانه
داشت در سر، خیالِ خیرُالعمل
غضبش ذوالفقارِ عریان بود
رجزَش بود جانشینِ اجل
از هجومش چقدر ترسیدند
گرچه بودند مثل ازرق؛ یل
جنگجویانِ مدّعی؛ حیران...
دشمنانِ پیاده؛ مستأصل...
یک نفر گفت بیچاره شدیم
حمله اش را کسی کُنَد مختل
نیزه باران شد و به خاک افتاد
پیکرش شد اسیرِ قوم ِ دغل
از حسن(ع) داشتند کینه به دل
پسرش را زدند بینِ جدَل
قاسم(ع) از حال رفت و جایِ پدر-
آمد او را عمو گرفت بغل
جان سپرد و به جای آن همه تیر
آب می خورد کاش حداقل
#مرضیه_عاطفی
#شب_ششم_حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع
یا نداری جان، لبی بگشایی و آهی کشی
یا عسل چسبانده قاسمجان لبانت را به هم
ای یتیم خانهام رحمی به حال نجمه کن
ریختی در خیمهام گریه کنانت را به هم
نالهات می آمد اما پایکوبی داشتند
ناله کردم که نریزید این امانت را به هم
نذر کردم بین اَبرویت ببوسم بازهم
حیف نعلی ریخت اَبروی کمانت را به هم
شیر شد لشکر همین که دید قد و قامتت
دوخت بر این خاک جسم خون چکانت را به هم
عمهات دارد میآید اینقدر پا را مکش
با تقلایت نریزی عمهجانت را به هم
کاش میشد که بگویم با حسن: حالا نیا
آخ پاشیده است تیغی نوجوانت را به هم
دشنهای خوردی صدایت را به سینه قطع کرد
نیزهای نامرد پیچانده دهانت را به هم
در میان سینهات شن ریزه میبینم چرا
وای ساییدند شنها استخوانت را به هم
#حسن_لطفی