#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
وزیده دوباره نسیم رجب
مرا خوانده حق در حریم رجب
دلم را هوائی خوبان نمود
خدای رئوف و رحیم رجب
خدایا کمک کن که با لطف تو
شوم بهره مند از نعیم رجب
نگاهی بفرما براین روسیاه
به حق نگار کریم رجب
مناجاتی ام کن دراین ماه نور
مقیمم بفرما به درگاه نور
مرا شوق یاریست والا تبار
امامی گرامی و زهرا تبار
من از ایل مجنونم و دلشده
و او از عزیزان لیلا تبار
کریمی زنسل کریمان عشق
ومن عاشقی مست و شیدا تبار
نسب از دو سو فاطمی، حیدری
به قربان این ماه غوغا تبار
جمال جمیلش بهشت عدن
دو جد گرامش حسین و حسن
تعلق ندارد به کس خاطرم
گدای کرمخانۀ باقرم
به لطف خداوند زهرائی ام
خدا را براین موهبت شاکرم
به منصب نیازی مرا نیست... نیست
خوشم در حریم علی شاعرم
اگرچه سرودم غزلها ولی...
ز وصف علی زادگان قاصرم
قلم ازنفس ماند و یارم نشد
حریف نگاه نگارم نشد
سلام ای علوم خدا را امین
پدر خوانده ی علم، حق الیقین
اگرچه زنسل علی آمدی
محمدترینی،محمدترین
چنان فانی عشق پاکت شدم
ز سرحد مستی گذشتم ببین
مریض مریض تو عیسی مسیح
مرید مرید تو روح الامین
به قربان نازی که داری شما
وآغوش بازی که داری شما
به روی اسیرت نگارا بخند
بر این بینوا دیده ات را مبند
نگاهی... که جاهلترین نوکرت
ز دریای علمت شود بهره مند
امیر رسولان به تو داده دل
مرا هم امیرا فکندی به بند
حسن زاده ای و حسینی خصال
نگاهت قیامت... لبت کان قند
چه گردد از آن لب شه ذوالمنن
کلامی خصوصی بگوئی به من
من امشب ز چشم تو دم میزنم
به نام نگاهت قلم می زنم
رجب آمده غرق شور و طرب
شرر بر دل و جان غم می زنم
سراپای من غرق لطف شماست
دم از حُسن صاحب کرم می زنم
کدامین سحر می شود بنگرم
کنار مزارت قدم می زنم
و یا اینکه یک روز خوش بنگرم
سر قبر پاکت علم می زنم
ضریحی نداری نباشد غمت
برای تو در دل حرم می زنم
مرا عفو کن اگر دلبرا
ز اوصاف تو حرف کم می زنم
تو بالائی و ما دراین قعر خاک
الا حضرت عشق روحی فداک
دلم پر شده از ولای شما
سرم خاک پای گدای شما
چه دارم به جز اینکه آقا فقط
بگویم وجودم فدای شما
چه می شد نصیب دل ما شود
نسیمی ز فیض دعای شما
مبارک بود پیش من مرهم و...
غم و لطف زخم و شفای شما
شبم را شما نور باران کنید
مرا با نظر اهل ایمان کنید
#مجتبی_روشن_روان
#امام_باقر_علیه_السلام
#مدح
#غزل
آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی
مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق
بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ
آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زدهاند
خانۀ كوچك تو با دو سه ديوار گِلی
همه سُبحانكَ لا علمَ لنا میگویند
گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی
ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا
دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی
شعر من جابر عبدالله انصاری شد
كه سلامی برساند به تو با تنگدلی
#مهدی_جهاندار
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط
ماه رجب خیر مقدم، سر زد دوباره هلالت
گردیده هفت آسمان خم، در پیش قدر و جلالت
باران فیض الهی هر لحظه بادا حلالت
تابیده در کل عالم نور خدا از جمالت
نازم به لیل و نهارت هفت آسمان بیقرارت
خورشید چشم انتظارت هر دم هزاران بهارت
-هر اختر تابناکت دارد فروغ خدایی
میآیی و میدرخشی با جلوه حس سرمد
بر خلق داری بشارت از صبح عید محمّد
هفتم فروغ الهی پنجم وصی محمّد
گنجینه کل دانش، آیینۀ روی احمد
فوق تصور مقامش دانش اسیر کلامش
وحی الهی پیامش داده محمد سلامش
-عبدی که باشد جمالش آیینه کبریایی
فردی که باید بخوانم چون ذات حق بی مثالش
گلبوسههای حسینی کرده است گل بر جمالش
دل میبرد از محمّد توصیف خلق و خصالش
پیشانی عرش رحمان ایوان قدر و جلالش
خورشید تابندۀ علم، ماه درخشندۀ علم
دریای طوفندۀ علم، تنها شکافندۀ علم
-در پای کرسی درسش دانش کند خودنمایی
نام نکویش محمد یا احمد دیگر است این
الله اکبر خدا را زهراست یا حیدر است این
دریای حلم حسن را رخشانترین گوهر است این
سرتا قدم یادگار ثارالله اکبر است این
این باقر علم دین است یا سیدالساجدین است
هم جان حبلالمتین است هم اسوه متقین است
-در خاک راهش چه قابل گردند عالم فدایی
دشمن به وقت تکلم دلداده خلق و خویش
بالا رود وحی ساعد تا عرش با گفتگویش
چشم ملایک به دستش دست خلایق به سویش
گلهای علم و فضیلت روییده از خاک کویش
مهرش تمام ولایت رویش چراغ هدایت
از بذل دستش روایت احسان و جود و عنایت
-از او هماره کرامت از ما همیشه گدایی
ای گوشه گوشه بقیعت بیتالحرام ملایک
بر تو درود خداوند بر تو سلام ملایک
از کوثر دانش تو لبریز جام ملایک
صحن بقیعت همه پر از ازدحام ملایک
دانش اسیر کلامت روح القدس مرغ بامت
از سوی جد کرامت آورده جابر سلامت
-خیزد ز قبر غریبت بوی خوش آشنایی
تو نجل خون خدایی، ریحانۀ کربلایی
لیل و نهار زمان را والشمسی والضحایی
هم اختر شش سپهری هم پنجمین مقتدایی
هم هفت در شرف را دریای بیانتهایی
مهر تو باب النجاتم شوینده سیئاتم
خاک تو آب حیاتم من در حیات و مماتم
-از تو نجویم کناره از تو نگیرم جدایی
ای آبروی مدینه از آبروی بقیعت
هر لحظه مرگ و حیاتم در آرزوی بقیعت
حتی به گلزار جنت چشمم به سوی بقیعت
ذکر خدا بر زبانم با گفتگوی بقیعت
تو عالمی را پناهی من میثم روسیاهی
بر دوش کوه گناهی آیا شود با نگاهی
-پایی به چشمم گذاری، چشمی به سویم گشایی
#استاد_غلامرضا_سازگار
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او
خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او
آن پنجمين امام كه معصوم هفتم است
دارد حريم كعبه ي دين احترام از او
دريا شكاف علم و يقين «باقرالعلوم»
ماهي كه شرمگين شده بدر تمام از او
او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست
آن گلشني كه يافته فيض مدام از او
گل هاي باغ معرفت و بوستان علم
دارند رنگ و جلوه گري هر كدام از او
روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست
دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او
دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين
بينش رسيده است به حُسن ختام از او
بطحا شده است باغ بهشت از ولادتش
يثرب شده است روضۀ دارالسلام از او
در گردش مدار، فروغ اميد را
منظومه هاي عشق گرفتند وام از او
تا رهنماي خلق شود در ره نجات
بالله گرفته بود خدا التزام از او
قولش هماره قول رسول كريم بود
شد جلوۀ حديث نبي مستدام از او
اين آفتاب عشق كه سوي دمشق رفت
گفتي گرفت روشني روز شام از او
بزم هشام بود به شام و گمان نبود
دعوت كند به «سَبق رِمايه» هشام از او
هر چند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست
تا حكم انصراف بگيرد امام از او
اما هشام بر سخن خود فشرد پاي
تير و كمان گرفت امام همام از او
تير و كمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواري آن مظهر گذشت
راضي نشد كه خصم شود تلخ كام از او
تير نخست چون به هدف كارگر فتاد
پروانه يافتند يكايك سهام از او
مي دوخت تير را به دل تير در هدف
بود از خداي نصرت و سعي تمام از او
آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان
تجليل بي مبالغۀ خاص و عام از او
اين است رهبري كه بهر لحظه قدسيان
در عرش مي برند به تقديس نام از او
همراه اوست عطر شهيدان كربلا
خيزد هنوز رايحه آن قيام از او
«جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند
با گوش جان شنيد جواب سلام از او
از سعي او گرفته صفا، مروه و صفا
بر جاي مانده حرمت بيت الحرام از او
از صد هزار بوسهي خورشيد خوشتر است
خال سياه كعبه و يك استلام از او
اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند
باشد كه بشنوند حديث و پيام از او
گوهرفشان به خدمت او طبع «حميري» است
شعر «كميت» يافته قدر و مقام از او
در ساحل غدير ولايت نشسته اند
آنان كه چون «فُضيل» گرفتند جام از او
رو تشنگي بجوي «شفق» گر اميد توست
جامي ز حوض كوثر و شرب مدام از او
#محمدجواد_غفور_زاده
تقدیم به #امام_هادی علیه السلام
هادی شدی تا بر دو راهی ها نمانیم
مصباح هستی در سیاهی ها نمانیم
ابن الرضا باشی ، خودت خورشید هستی
بر صد هزاران مشتری ناهید هستی
باشی علی انگار دیگر کهکشانی
یک حلقه وصل زمین و آسمانی
بر ابر فرمان می دهی باران ببارد
اذن خدا در خانه ات مهمان بیارد
کهف الوری اولی الحجی ذوی النهایی
جامع ترین دیوان عشق شعر هایی
این جامعه آنقدر در معنا کبیره ست
حافظ به کرمانِ تو شعرش مثل زیره ست
کل شریفِن طاءطاءَ پیش نگاهت
هر چه بزرگی سایه گیرد از پناهت
بر سامرایت سر دهد هر شاعری که
یک بار طعم آن چشیده زائری که
از کربلا قصد عزیمت کرده سوی
ایران و دارد با دل خود گفتگوی
اینکه چه سوغاتی برد با خود به مقصد
از عطر اینجا می برد با خود به مشهد
دلبند تر از کاظمین اینجا برای
خورشید هشتم هست و اینجا هست جای
حاجت گرفتن از امام عصر حتما
آقا چگونه بگذرم از حاجتم من؟
زینت کریمی
تقدیم به امام هادی علیه السلام
********************
السلام ای علیِ چارمِ دین
هادیِ اهلِ آسمان و زمین
تو شهنشاه و ما همه مسکین
شیعه ی راهِ توست اهلِ یقین
راهِ حق را به ما نشان دادی
جانِ عالم فدات یا هادی
ای شبیهِ پدر حقیقتِ جود
ای رضایت ، رضایتِ معبود
به مقامت خدا چنین افزود
که شدی جدِّ مهدیِ موعود
می رسد خیرِ مستمر ز درت
منجیِ عالمین شد ثمرت
تو سلیمانی و منم چون مور
گِلِ پاکت عجین شده با نور
لقبت شد نقی بدین منظور
که به پاکی تو بوده ای مشهور
ای مبرّا شده زِ هر چه بدی
یا نقی ای امامِ من مددی
با کرم غرق خجلتم کردی
رهسپارِ سعادتم کردی
تو دمادم هدایتم کردی
آشنا با ولایتم کردی
جان فدای نگاهِ جامعه ات
شده ام سر به راهِ جامعه ات
گرچه دورت پر از نگهبان بود
نَفَست بهر دینِ حق جان بود
در کلامِ تو نورِ قرآن بود
شیعه از غربتِت پریشان بود
با غریبی جوانی ات سر شد
عمرِ کوتاه تو ، چو مادر شد
همه ی پیکرت شد از غم آب
متوکل تو را نمود ، عذاب
دل ما شد زِ ماتمِ تو کباب
از چه رفتی میانِ بزمِ شراب؟
آمد از غصه جان تو بر لب
یاد کردی ز عمه ات زینب
عمه ات از زمانه خیر ندید
دست بسته رسید بزم یزید
چِقَدَر عمه ات عذاب کشید
صبرِ او شد تمام و جامه درید
شد نگاهش به خیزران خیره
شد جهان در نگاهِ او تیره
ای تو هفتم طلیعه دار حسین
همه ی عمر بی قرارِ حسین
بوده قلبت همیشه زارِ حسین
گشته ای زائرِ مزارِ حسین
دلِ ما را تو مبتلا کردی
آرزومندِ کربلا کردی
کاش از غیرِ تو جدا گردم
با غمِ دوست آشنا گردم
چه شود بر درت گدا گردم
از گدایانِ سامرا گردم
با نگاهت مرا خدایی کن
تو مرا باز سامرایی کن
کن نگاهی به این دلِ زارم
گره افتاده است در کارم
با دو چشمِ پر اشک و غمبارم
شوقِ سردابِ سامرا دارم
می کشم از غم تو آقا ، آه
تا رسد صاحب الزمان از راه
*****************
رضا یزدی اصل
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
دهمین آفتاب فیض خدا
به فراسوی خود ببر مارا
منِ گمراه را هدایت کن
هادی خانواده زهرا
تو بزرگی همیشه بالایی
توکجا؟درک مردم دنیا
از تو عبدالعظیم را داریم
خاک ری از تو شد چو کرب و بلا
کارخورشید میکند آقا
ذره ای را که می بری بالا
به هوایت کبوترم امشب
نوه ی ا ل امام رضا
باتو رنگ دعایمان سبز است
نام تو رمز استجابت ها
مردمانی که سخت و بی دردند
دلتان را به درد آوردند
...............
غربت آفتاب رادیدی
دل از غم کباب را دیدی
با دلت خوب تا نمیکردند
غربت بی حساب رادیدی
پیش رویت شراب آوردند
داغ بزم شراب را دیدی
غربت عمه ات تداعی شد
چشم پر التهاب را دیدی
گوییا پشت چادر زینب
کودک بی نقاب را دیدی
مادری دست خود تکان میداد
روضه های رباب را دیدی
دور دست و گلوی دختر ها
رد سرخ طناب را دیدی
خیزران را دوباره میکوبد
روی لبهای پاره میکوبد
#مسعود_اصلانی
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
دلم بدون تو محکوم بر پریشانی است
همیشه گوشه نگاهت علاج حیرانی است
سلام حضرت ابن الرضای دوم ما
فدای تو چه قَدَر رافتت خراسانی است
تو در تمام حرم ها کنار من هستی
زیارتم همه لطفش به جامعه خوانی است
علی ِچارم ِ دین ، هر که بنده تو نشد
تمام بندگی اش کفر و نامسلمانی است
به میوه ی دلت آقا بگو که برگردد
بهار گم شده اینجا ، هوا زمستانی است
زخشکسالی و قحطی چه غم که دل بستم
به خانه ای که همیشه در آن فراوانی است
چه در کنار گدایان ، چه کاخ آن ملعون
به هر کجا که رود کار او سلیمانی است
عزیز مصر بریز اشک بر عزیز جواد
میان سامره مانده ، غریب و زندانی است
چه آمده است به یادش میان بزم شراب
هوای حضرت دریا چه قدر طوفانی است
دوشنبه ، گریه ، حسن ، سامرا مدینه شده
دوشنبه های حسن ها همیشه بارانی است
حسن به گریه فقط زیر لب بگوید شکر
که دست دیو و دد اینجا عقیق بابا نیست
#محمد_حسین_رحیمیان
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
خبر گریه ی گرفتاران..
میرسد شب به شب به دلداران
این قبیله به فکر ما هستند
پیرشان کرده غصه یاران
نخ تسبیحشان که میچرخد
سرِ پا میشوند بیماران
سر به دیوار اهل بیت زدیم!
خوش به احوال سر به دیواران!
ما گنهکارهای الوده
پشتمان گرم شد به غفاران
دل ما تنگ سامرا شده است
ما و آقا و نم نم باران
ما طلبکار این کریم شدیم
بس که رو داده بر بدهکاران
یوسف سامرا نگاهی کن
ناز بفروش بر خریداران
شیرها پوزه میکشند به پات
تشنه ی کشتن تو خونخواران
اهل عالم غم و محن بس ماست
این که بی کس شده همه کس ماست
گرچه از زهر حال مضطر داشت
به دلش داغهای بدتر داشت
حجره از ناله ی انا العطشان
حال و روزی شبیه محشر داشت
علی بن جواد این آخر
ذره ای خاک کربلا برداشت
آب شرمنده ی لبانش شد
اثر تشنگی به حنجر داشت
انقدر بین حجره غلتیده
جای خونمردگی به پیکر داشت
بعد ازآن مجلس شراب فقط
از غم عمه دیده ی تر داشت
این لباسش اگر چه خاکی شد..
باز آقا لباس دیگر داشت
گرچه سردرد اذیتش میکرد...
هرچه هم بود لااقل سر داشت
دور و بر خنجری به دستی نیست
قاتلش را کجا برابر داشت؟!
دخترش گرچه داغدارش بود
پشت صد پرده بود ..معجر داشت..
روضه من فقط همین جمله ست
پسرش را کنارش آخر داشت
کربلا! داغ بر دلم خورده
وای از آن تشنه ی پسر مرده
#سید_پوریا_هاشمی
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
حال و هوای چشم ترت جور دیگری ست
ذکر قنوت هر سحرت جور دیگری ست
وقتی میان سجده به معراج می پَری
پِی می برم که جنس پرت جور دیگری ست
حتّی نسیم کویِ تو هم اعتراف کرد
عطر بهشتی گذرت جور دیگری ست
در سامرا همیشه زیارت لذیذ هست
طعم زیارت سحرت جور دیگری ست
هادی ترین چراغ هدایت کلام توست.
نور چراغ شعله ورت جور دیگری ست
این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است
محصول کِشت پر ثمرت جور دیگری ست
درندگان کنار تو آرام می شوند
بر روی قلب ها اثرت جور دیگری ست
ارباب های ما همگی با سخاوتند
امّا عنایت پدرت جور دیگری ست
کشکول چشم های مرا پر ز اشک کن
حال گدای پُشت درت جور دیگری ست
زهری رسید و شمع وجود تو آب شد
سوسوی نور مختصرت جور دیگری ست
دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون
خون لخته های دور و برت جور دیگری ست
او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را...
آه دمادم پسرت جور دیگری ست
شُکر خدا سر از بدن تو جدا نشد
شُکر خدا کفن به تنت "بوریا" نشد
شکر خدا به پیرهنت نیزه ای نخورد
شکر خدا که بر بدنت نیزه ای نخورد
پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است
آقا!دو پلک شب شکنت نیزه ای نخورد
تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا
بال تو وقت پر زدنت نیزه ای نخورد
شکر خدا که دور و بر تو سنان نبود
شکر خدا که بر دهنت نیزه ای نخورد
عمامه و عبای تو سهم عدو نشد
با سُمِّ اسب پیکر تو زیر و رو نشد
#بردیا_محمدی
#زیارت_جامعه
جمع خوبان جمع کردی در مدارجامعه
عارفانِ شمع تو پروانه وار جامعه
نهر های معرفت را خوب جاری کرده ای
از زبان اهل دل در رودبار جامعه
با مصابیح الدجی وسایه ی کهف الوری
مات شیطان مانده از شعر و شعارجامعه
خانه هایی که خدا اذن دخولش می دهد
یک به یک هستند پیدا درقرارجامعه
سرگذاردمنزلت بر روی خاک منزلت
سایه طویی رود درسایه سارجامعه
آنچنان عطر غزل پیچیده در گفتار تو
حافظ شیراز هم مانده به کار جامعه
حافظ شیراز نه "کُلُ شریفن طَاءطَ اَ"
شعر سعدی هاست حتی شرمسار جامعه
آخرین خورشید در فجر طلوعی آتشین
درسه تابش نشر کرده اعتبار جامعه
سامرا گوی غریبی از خراسان بردهاست
من نمی گویم که می گوید غبارجامعه
گشته ویران چلچراغ دیده بارانی ام
با ترکهای منار سوگوار جامعه
حرف سامرّا شد و یک حلقه اشک و چشم من
اذن باران ده تو ای ابر بهار جامعه
زینت کریمی نیا
به نام خدا
#غزل_مرثیه
#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
◾◾◾◾◾◾
ای قبله نما ، شمس هُدیٰ ، حضرت هادی!
محبــوبِ غریب الغُــرَبا ، حضرت هادی!
ای نجــم دهــم ، بر فلـکِ مُلـکِ ولایـت
فرزنـدِ کَـرَم ، روحِ سَخا ، حضرت هادی!
شـد خیمــه گـهِ ماتمِ تو ، خانهٔ دلهـــا
با اشک و غم و آه و نوا ، حضرت هادی!
چارمْ علــی از باغ امامــت ! به جوانی
پر پر شــدی از زهـر جفا ، حضرت هادی!
در چشــم عدو ، خوبیِ تو بوده گنـــاهت
ای کشتهٔ بی جرم و خطا ، حضرت هادی!
از غربت و داغ جگرت ، ســوخت جهـانی
شد سامره ، یک کرب وبلا ، حضرت هادی!
از کرب و بـلا گفتم و دل خانهٔ غـــم شــد
از غربتِ شــاه شهـــدا ، حضرت هادی!
همــراهِ تو با یاد حسیــن ، آن دَمِ آخــر
شد غرقِ عزا ، اَرض و سَما،حضرت هادی!
دوریم اگر از حرم و صحـن و ســرایت
مسـتیــم از آن جامِ وِلا ، حضرت هادی!
بستیــم گره ، رشتـهٔ دل را به حریمـت
از پنجــره فولادِ رضــا ، حضرت هادی!
با یاد شمــا زائــر سلــطان غریـبیــم
با عرض ارادت به شما ، حضرت هادی!
آقا ! نظــری از کَرَم و لطــف به ما کن
ای مظهــرِاحسان و عطا ، حضرت هادی!
◾◾◾◾◾◾
رقیه سعیدی(کیمیا)