eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
428 عکس
126 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
میمیرم و بعد من کسی نیست ... اینگونه تو را اسیر باشد زلف تو هزار کشته دارد حق‌است که سربه‌زیر باشد انصاف‌نبود بعدگودال سهم‌بدنت‌حصیر باشد نقداً تو بگیر جان مارا شاید‌شب جمعه دیر باشد محمدجواد توحیدی
به زیر بیرق دارالبکای مادرتان عزا گرفته‌ام آقا برای مادرتان نشسته‌ام که بریزم شبیه قطره‌ی اشک تمام هستی خود را به پای مادرتان نوشته‌اند برای همه دعا می‌کرد نیازمند دعایم، دعای مادرتان تمام عالم از این روضه رزق می‌گیرند شدند عالم امکان گدای مادرتان به زیر چادر زهراست آنچه که خیر است و روضه‌اش شده دارالشفای مادرتان به این امید که ام الحسن شفا گیرد قنوت بسته‌ام آقا برای مادرتان شنیده‌ام که نمازش شده است بی جوهر شنیده‌ام که گرفته صدای مادرتان نبوده اجر رسالت، حکایت کوچه نبوده صورت نیلی، سزای مادرتان دوباره شد خدا کند برسم به روضه‌خوانی کربُبلای مادرتان دوباره می‌رسد از مضجع شریف حسین صدای زمزمه‌ی وای وای مادرتان حسین در دل گودال؛ آمده زینب و بوسه زد به گلویش، به جای مادرتان ✍
با حسرت و غم می‌گذرد هر روزم دلتنگم و چشم بر حرم می‌دوزم هر هفته شبیه آتش از داغ فراقِ کربلا می‌سوزم! ✍
شمر می ترسید و لرزان خارج از گودال شد مادری نالید و یک عالم دگرگون حال شد زینت دوش نبی در زیر سم اسبها بی کفن افتاده بود و پیکرش پامال شد دختری خوابش گرفت و خیمه اش اتش گرفت دخترک در خیمه جا ماند و زبانش لال شد کربلا تا شام ما با کرب نی همراه بود شهر شام اما زما زیبنده استقبال شد سنگ بود و فحش بود و ناسزا و ناروا شهرشان با هلهله مملو ز قیل و قال شد ابراهیم میرزایی
به صحنش آمدم پیچیده گویا عطر سیب اینجا همان عطری که می‌سازد ز هر لالی خطیب اینجا چه تصویری از این بهتر؟چه شوری هست شیرین‌تر؟! "هلا بیکم" به زائرهاش می‌گوید حبیب اینجا چه اکسیری میان بارگاه خویش دارد که زده بر دامنش دست توسل هر طبیب اینجا مسلمان و یهودی و مسیحی فرق دارد؟ نه... نمی‌ماند کسی از بارِ عامش بی نصیب اینجا خریده کربلا را تا که زائرخانه‌اش باشد غریب است و نمی‌خواهد کسی باشد غریب اینجا میان قتلگاه انگار دستی می‌رود بالا به لب دارد گمانم مادری "امن یجیب" اینجا به خود که آمدم دیدم که تا امروز می‌آید صدای بغض "هل من ناصر" مردی غریب اینجا نوشته می‌شود با تیغ مردی از تبار او سرودِ انتقام حضرت شیب الخضیب اینجا ✍
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است قیام اوست که پیوسته نهضت‌آموز است تمام زندگی او، عقیده بود و جهاد اگرچه مدت جنگ حسین یک روز است... حسین و ذلّت تکریم ظالمان، هیهات! که آفتاب عدالت از او دل‌افروز است به نزد او که شهادت، به جز سعادت نیست ردای مرگ برایش قبای زر دوز است رهین همت والای سیّدالشهداست هر آن‌که از غم اسلام در تب و سوز است... حرارتی که ز عشق حسین در دل‌هاست برای ظالم هر عصر، خانمان‌سوز است... ✍
بی قیمتیم و قیمت ما می‌شود حسین در اوج فقر، ثروت ما می‌شود حسین زهرا میان عرش دعاگوی جمع ماست وقتی که ذکر هیئت ما می‌شود حسین این روزها مساجد ما هم حسینیه است در این دهه عبادت ما می‌شود حسین این چند قطره اشک به پای غمش کم است بعد از وفات، حسرت ما می‌شود حسین همراه کم حجاب نشسته محجبه بنیان‌گذار وحدت ما می شود حسین ما ملت امام حسینیم  و تا ابد پشت و پناه ملت ما می‌شود حسین آن لحظه‌ای که خلق سرافکنده می‌شوند در روز حشر، عزت ما می‌شود حسین یارب تو شاهدی که در ایام اربعین یکجا تمام حاجت ما می‌شود حسین زهرا اگر مؤید دل‌های ما شود سرمایه‌ی محبت ما می‌شود حسین وقتی که بالحسین شروع دعای ماست مشغول استجابت ما می‌شود حسین ✍
السلام ای ضریح شش گوشه تشنه هستم برای دیدارت اشک چشمم ببین شده جاری دل من تا ابد گرفتارت بنده چون نوح اگر که عمر کند گر نبیند تو را شود ناکام کربلا دیده می کند تأیید هر که بیند تو را شود آرام ومن الماء کل شی ء حی گریه ها کرده ام ز دوریتان ای بهشت خدا به روی زمین از فراقت رسیده بر لب جان پرچمت در میان هر دو جهان هست بالاترین بیرق ها موج پرچم به روی گنبد تو زیر و رو کرد حال و روزم را چشم من مثل ابر پاییزی در فراق تو گشته بارانی جعل الله فیکمُ الرحمة بی سبب نیست برتر از جانی سهم من از تو شد فراق، فراق سهم برخی ز تو وصال، وصال من بیچاره زائرت هستم هر شب جمعه در خیال، خیال آرزویم شده است سجده ی شکر روی خاک زمین کرب و بلا عمر من قد دهد خدا، آیا؟ که ببینم زمین آن جا را طی شده چند سالی از عمرم دور از صحن کربلای حسین کاش گویم که اول این قرن رفته ام بارها سرای حسین تشنه بودی و گشته ام تشنه از برای زیارت حرمت بطلب این گدای بی کس را تا که افتد به ساحت کرمت ناله ی مادرت شب جمعه زیر و رو می کند دل همه را با قدی خم صدا زند پسرم پیر کرده غم تو فاطمه را در کنار فرات مهریه ام تشنه... سر از تنت جدا کردند دست و پا می زدی و من دیدم با تن زخمی ات چِها کردند
آمدم درمانده و تنها، جوابم را بده جان بی بی حضرت زهرا، جوابم را بده من که می دانم چه کردم این همه رسوا شدم روسیاهم ای خدا اما جوابم را بده بر نگردان روی خود را از غلام خسته ات یک نگاهی کن مرا مولا جوابم را بده تو نخواهی این همه شب زنده داری را چه سود؟! تا دل من هم شود احیا جوابم را بده دست خالی رد نکن من را زکویت ای کریم بی نوایم، سائلم، آقا جوابم را بده گرچه عمری شد سیه پرونده ی اعمال من بر سخایت بسته ام دل را، جوابم را بده رو مگردان این قدر از این زمین خورده، بس است یا بزن من را و رد کن یا جوابم را بده "گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد" ای عموی خیمه ها، سقا جوابم را بده دختری با گریه در کنج خرابه ناله زد ای فدایت دخترت، بابا جوابم را بده
کربلا وُ شبِ جمعه حرمِ حضرتِ عشق در کجا بوده چنین بخت میسّر باشد در حرم روضه ی مقتل چقدر می چسبد چه شود مرثیه خوان حضرتِ مادر باشد هرگزم بهتر از این بخت نباشد یارم جای من در حرمِ آلِ پیمبر باشد جای دارد نفسی تازه کنم از سحرش به اذانی که در آن طعمِ معطر باشد چه نسیمِ سحری می وزد از باغِ حرم آسمانش چقدر رقصِ کبوتر باشد جنتی را که خدا وصف کند اینجا هست باغِ هفتاد و دو تن لاله ی پرپر باشد پیشِ چشمانِ تو زیباست فراوان زیباست که دو گنبد دو ضریح از دو برادر باشد یا که در هر طرفِ مرقدِ شش گوشه ی عشق خواهرش آمده وُ روضه ی اصغر باشد هر که اینجا به خدا می رسد امّا باید در سرش شوقِ طوافِ علی اکبر باشد ای خوش آنکس که در این سعی و صفا فیض برَد یک شبه سائلِ این خانه توانگر باشد کاش باشی و ببینی چه صفایی دارد این که چشم همه عشاق به دلبر باشد محشری است شب جمعه ببینی اینجا خواهری نوحه گرِ داغِ برادر باشد!
ما همانیم که از عشق تو غفلت کردیم با همه آدمیان غیر تو خلوت کردیم جمکران هم که رسیدیم به جای ندبه فقط از حاجت خود پیش تو صحبت کردیم...
از شما دوریم آقا، غرق بارانی چرا ما تو را می‌خواستیم توضیح عرفانی چرا جمعه‌هایی که دل ما تنگ رویت می‌شود سینه‌ی ما خانه‌ی تو، در بیابانی چرا می‌رسیّ و می‌روی، بی آنکه ما آگه شویم صاحبِ ما، در کنار ما نمی‌مانی چرا راستی آن نامه‌هایی که نوشتم با دلم... محضرت حتماً رسیده، پس نمی‌خوانی چرا در غریبیِ خودت می‌سوزی و آواره‌ای دیده‌ات گریان نباشد، دیده گریانی چرا