#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم
زبان حال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سید رضا موید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
|⇦• #روضه و توسل به اشبه الناس برسول الله حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...
ناباورانه می برم ای باورم تو را
ناباورانه غرق به خون تا حرم تو را
سخت است روی سطح عبا جمع کردنت
پاشیده اند بس که به دور و بَرم تو را
پا را مَکِش،که شیوَن زنها بلند شد
سوگند میدهم به دِلِ دخترم تو را
لبخندها بلندتر از قبل میشود
وقتی که میکشم به دو چشمِ ترم تو را
حالا صدای هلهله ها هم بلند شد
یعنی که آمده ببرد خواهرم تو را
ای غیرتی به خاطر عمه بلند شو
مگذار از میان حرامی برم تو را
جای من شکسته ببین در میان خون
با دست خود شانه زده مادرم تو را
وای از حرم که می نگرد ساعتی دگر
بر نیزه می بَرند کنارِ سرم تو را
میخواستم بغل کنمت باز هم نشد
تکه به تکه در بغل می برم تو را
____
از اکبرم چه ریخت و پاشی نموده اند
این تکه تکه در بغلم جا نمی شود
اشکم کفافِ این همه زخمش نمی دهد
جایی برای بوسه که پیدا نمی شود
یک نیزه از بلندیِّ اسبش زمین زده
جا کرده خوش به پهلو ی او ،پا نمی شود
افتاده بس که فاصله در این "فَقَطَعوا"
در یک عبا تمام تنش جا نمی شود
یک پیرمردِ داغ ِ جوان دیده، هیچ جا
اینگونه بین خنده تماشا نمی شود
یارم شوید، آه، رفیقانِ اکبرم
تا خیمه بُردنش تک و تنها نمی شود
تا گیسوان عمه پریشان نگشته است
کاری کنید، اکبر من پا نمی شود
____
* "وَلَدی عَلی، عَلَی الدُّنیا بَعدَكَ الْعَفا"...ببینید چه جوری جوانم رو از من گرفتند...کمک کنید نیزه رو از دهانش بکشم بیرون...یه وقت نکنه خواهرم زینب بیاد،این صحنه رو ببینه میمیره...ای حسین...*
بادی وزید و پیراهنت را به هم زدند
یک باره کافران بدنت را به هم زدند
با تیغ و نیزه ، کُل تنت را به هم زدند
با نعل اسب ها دهنت را به هم زدند
حسین...
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
____________
‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال #جایز نبوده و حق الناس محسوب میشود.
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
|⇦• روضه و توسل به اشبه الناس برسول الله حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ استاد حاج منصور ارضی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
جبراییل نازل شد ، شنیدید گوسفندی رو آورد .. اسماعیل رو قبول کردیم ابراهیم وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ .. دست و پا و چشماشُ باز کرد .. جبرئیل فرمود ابراهیم اسماعیل بنشینید روضۀ حسینُ بخوانم .. ای ابراهیم حسینُ طوری سر میبرن .. تا به حال هیچ انسانی رو اینطوری سر نبریدن .. انقدر بدون ، میزنن تا سر از پشت .. خوب گریه هاشونو کردن راه افتادن اومدن به سمتِ خانه ، دیدن وسط راه هاجر نشسته ، موهاشُ پریشان کرده .. دل تو دلش نیست .. تا چشمش به اسماعیلش افتاد دوید بغلش کرد .. دست و پایِ اسماعیلُ بوسید گفت عزیزم چرا جایِ طناب رو دستاتِ ؟!.. یه مرتبه هاجر سراسماعیلُ بالا آورد .. میگن خط قرمزی رو ، رویِ گلوی اسماعیل دید ، دو سه روز بیشتر زنده نموند ...
ای پیکرِ پاره پارۀ تو چون این دل سفره سفره من
از این تنِ چاک ارباً ارباست تا سینه حفره حفرۀ من
داغ تو شبیه داغ زهراست ای آینۀ شکسته اکبر
پخش است تنت میان این دشت ای ماه زهم گسسته اکبر
از این جگرم نمانده چیزی از چیست که مایلم نگردی
با من سخنی بگو علی جان برخیز که قاتلم نگردی
*بعض حرفارو آدم نمیتونه بگه .. الله اکبر .. حضرت به رویِ خاک نشست .. اعضا و جوارحش سست شده بود .. دلش ازین دنیا کنده شده بود .. عَلَی الدُّنیا بَعدكَ الْعَفا .. صداش به گریه بلند شده بود .. هی میگفت علی .. یه وقت دیدن صورتش رو با خونِ علی اکبر خضاب کرد ..*
از هلهلۀ سپاه دشمن فهمید حرم که رفته ای تو
از طرز سلام آخرینت دریافت که پر گرفته ای تو
ای تازه جوان پرپر من برخیز که عمه زینب آمد
*بی بی تا رسید دید داداشش در حالِ احتضارِ .. صدا زد حسین .. تا صدایِ حیدریِ زینب رو شنید به خودش اومد .. اولین بار است زینب حرفِ معجر میزند ..
مانده ام پیشِ تو بر چند بدن گریه کنم
پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم
عبا رو پهن کرد ، همه میگن با این که زره تنش بود ارباً ارباً شد .. چید رویِ عبا ..*
___________
از خیمه یل حیدر آمد
می گویند که پیغمبر آمد
زمین شد لرزان ، به سویِ میدان
علی اکبر آمد ..
*دیدی آخر همه زانو زدنم را دیدن ..
دیدی آخر همه بر گریۀ من خندیدن ..
سایۀ خواهرِ من را زنِ همسایه ندید
مانده در دایرۀ دیدۀ لشکر چه کنم ...
پاشو ببین عمه ت بین این لشگر گیر کرده ..*
وای علیِ اکبرم ..
نور دو دیدۀ ترم ...
ببین که من پیر شدم
وای علیِ اکبرم ..
داغ و زمین گیر شدم
وای علیِ اکبرم ..
تو قوت جان منی
وای علیِ اکبرم ..
تو روح و ریحان منی
وای علی اکبرم ..
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
____________
‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال #جایز نبوده و حق الناس محسوب میشود.
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
⚜️🍂⚜️#قسمت_پایانی _ روضه و توسل جانسوز _ شب هشتم محرم 95 _حضرت علی اکبر علیه السلام _سید مهدی میرداماد ⚜️🍂⚜️
❗️ توجه ❗️:
جهت استفاده ، روضه ها حتما به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
من هشتا شباهتِ،شب هشتمِ بین علی اکبر و عموش اباالفضل دیدم ، این هشتا شباهت منو تو رو میکشونه وسطِ روضه :
شباهتِ اول اینه هر دو سقا بودن،روز عاشورا و روزهایِ قبل علی اکبر هم برای سقایت رفت.
شباهتِ دوم برا هر دو امان نامه اومد،برا هر دوشون امان اومد که وقت میخواد یه شب جدا میخوان آقا جانم،
شباهت سوم هر دو سلام تودیع دارن هر دو موقع خداحافظی و آخرین نفس حسن و صدا زدن یه جوری صدا زدن که هیچ کی صدا نزده قربونش برم تا میخواست از اسب بیفته گفت:يا اَبَتاه عَلَيْكَ مِنّيِ السًّلامُ
شباهت چهارم،مادر هیچ کدوم کربلا نبوده به نقل معروف،هیچکدوم مادر نداشتن براشون بلند گریه کنند
شباهت پنجم علی اکبر به اباالفضل،الله اکبر هر دو بدن رو یا صاحب زمان منو ببخشید هر دو بدن رو قطعه قطعه کردن
شباهت بعد فرق هر دو رو شکافتند هر دو مثل باباشون علی شدن
شباهت هفتم هر دو امام اومد بالا سرشون بلند گریه کرد،کنار علی اصغر نه ابی عبدالله گریه کرد ، نه رباب گریه کرد ، نه زینب کبری کرد ، اما کنار علی اکبر حسین داد میزد ... هفت دفعه نوشتن "ساحَ " عرب زبان ها کجا نشستن "ساحَ " یعنی داد میزد ...
هی میگفت پسرم هی می گفت "ولدی" بالا سر عباسم هم هی میگفت برادرم ...
حالا شباهت هشتم،بالا سر هر دو دشمن دور حسین حلقه زد (غیرتی نباشی من نمیگما) شروع کردن هلهله کردن،کف میزدن ... صدای حسین به گوش کسی نرسه،آی حسین ...
آخ بمیرم برات ، هرچی داد زد هر چی بلند گریه کرد ، آروم نشد بابا یه موقع هست میگن داد بزنه خودشو سبک کنه آروم میشه وقتی مرحوم شوشتری میگه روضه علی اکبر روضه جون دادن حسینِ یه مجتهد داره این حرفُ میزنه چه اتفاقی برا حسین افتاد هرکاری کرد آروم نشد. امامِ بعدا ایراد نگیری بگی امام که منقلب نمیشه امام که مضطر نمیشه امام که متحیر نمیشه ، نه امام بودنش سرجاش .. پدرِ .. اونم پدر کسی که شبیه ترین مردم به پیغمبرِ میگن بلند گریه کرد آروم نشد ...
سرعلی رو رو زانو گذاشت،دیگه سر علی رو زانو گذاشت خون و پاک کرد یه نگاه کرد دید یه لخته خون تو دهن علی مونده ... مرحوم مقرم میگه .. خدا رحمت کنه مرحوم فلسفی این روضه رو خونده .. میگه التماس میکرد می گفت یه بار بگو بابا ... با انگشت لخته خون و از علی جدا کرد ... تا لخته خون دراومد دید علی دست و پا میزنه ...
الهی هیچ بچه ای جلو باباش دست و پا نزنه ...
دیگه نتونست کاری کنه سرعلی رو به سینه گذاشت ، فرق شکافته رو به سینه گذاشت آروم نشد می دونید چه کرد من و نگاه کن بدن و جمع کرد تا اونجایی که میتونست اینکارو حسین برا دومین بار انجام داد ... یه بار دیگه مدینه هم عین این کارو انجام داد بماند ، بار دوم علی رو آماده کرد یه نگاه به بدن کرد یه مرتبه دیدن خودشو انداخت رو بدن ... فوضع خدعوا علی خدع
دیگه بلند نشد دیگه سرشو بالا نیاورد یه حالی شد تو میدون خبر پیچید تو خیمه ها حسین دیگه بلند نشد از رو بدن کار حسین تموم شد غیرتی ها دین زینب داره میدوه .... کدوم زینب اونی که سایه شُ کسی ندیده ... چادر روسرش هی تو سرمیزد حسینم ...
رسید بالا سر داداشش دست گذاشت روشونه اش حسینم عزیزم پسر مادرم ..
تا صدای زینب اومد انگار حسین جون رفته اش برگشت حسین غیرت الله سرشو آورد بالا،زینبم تو وسط این لشکر چه میکنی؟ اینجا چه میکنی؟ بلند شد دست به کمرش گرفت .
میخوام بگم این حسین همون حسینی که اینجا جون داده بود والله قسم میخورم خواهر نیومده بود جان امام ... جان امامشُ حفظ کرد مراجع ما میگن . میخوام بگم اینجا ابی عبدالله بلند شد خواهر و برادر تو چهره هم نگاه کردن هرچه بادا باد دیگه یا میمیریم یا برا فردا شب روضه و نفس میدن ، یه نگاه کرد حسین و مگه چند ساعت خواهر و برادر ازهم جدا شدن تا نگاه کرد دید حسین پیر شده،همه محاسنش سفید و خونی لذا نتونست گریه کنه مراعات حسین و کرد گریه نکرد میدونی کی گریه کرد؟ اون وقتی گریه کردتو مجلس عبیدالله دید عبیدالله سر حسین زیر پاشه ... چوب دستی شو برداشته هی به محاسن اشاره میکنه،حسین پیرشدی، پیرشدی حسین ...
زینب بلند شد گفت عبیدالله صبر کن میخوای بگم داداشم کجا پیرش شد وقتی علی شو اربا اربا کردن ....
✼✾══┄══✧══┄══✾✼
#سید_مهدی_میرداماد
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
کانال روضه ،نوحه وسخنرانی چهارده معصوم علیهم السلام
ایتا
لینک👇
https://eitaa.com/nohevarozechahardahmasomsoghandi
⚜️🍂⚜️#قسمت_پایانی _ روضه و توسل جانسوز _ شب هشتم محرم 95 _حضرت علی اکبر علیه السلام _سید مهدی میرداماد ⚜️🍂⚜️
❗️ توجه ❗️:
جهت استفاده ، روضه ها حتما به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
من هشتا شباهتِ،شب هشتمِ بین علی اکبر و عموش اباالفضل دیدم ، این هشتا شباهت منو تو رو میکشونه وسطِ روضه :
شباهتِ اول اینه هر دو سقا بودن،روز عاشورا و روزهایِ قبل علی اکبر هم برای سقایت رفت.
شباهتِ دوم برا هر دو امان نامه اومد،برا هر دوشون امان اومد که وقت میخواد یه شب جدا میخوان آقا جانم،
شباهت سوم هر دو سلام تودیع دارن هر دو موقع خداحافظی و آخرین نفس حسن و صدا زدن یه جوری صدا زدن که هیچ کی صدا نزده قربونش برم تا میخواست از اسب بیفته گفت:يا اَبَتاه عَلَيْكَ مِنّيِ السًّلامُ
شباهت چهارم،مادر هیچ کدوم کربلا نبوده به نقل معروف،هیچکدوم مادر نداشتن براشون بلند گریه کنند
شباهت پنجم علی اکبر به اباالفضل،الله اکبر هر دو بدن رو یا صاحب زمان منو ببخشید هر دو بدن رو قطعه قطعه کردن
شباهت بعد فرق هر دو رو شکافتند هر دو مثل باباشون علی شدن
شباهت هفتم هر دو امام اومد بالا سرشون بلند گریه کرد،کنار علی اصغر نه ابی عبدالله گریه کرد ، نه رباب گریه کرد ، نه زینب کبری کرد ، اما کنار علی اکبر حسین داد میزد ... هفت دفعه نوشتن "ساحَ " عرب زبان ها کجا نشستن "ساحَ " یعنی داد میزد ...
هی میگفت پسرم هی می گفت "ولدی" بالا سر عباسم هم هی میگفت برادرم ...
حالا شباهت هشتم،بالا سر هر دو دشمن دور حسین حلقه زد (غیرتی نباشی من نمیگما) شروع کردن هلهله کردن،کف میزدن ... صدای حسین به گوش کسی نرسه،آی حسین ...
آخ بمیرم برات ، هرچی داد زد هر چی بلند گریه کرد ، آروم نشد بابا یه موقع هست میگن داد بزنه خودشو سبک کنه آروم میشه وقتی مرحوم شوشتری میگه روضه علی اکبر روضه جون دادن حسینِ یه مجتهد داره این حرفُ میزنه چه اتفاقی برا حسین افتاد هرکاری کرد آروم نشد. امامِ بعدا ایراد نگیری بگی امام که منقلب نمیشه امام که مضطر نمیشه امام که متحیر نمیشه ، نه امام بودنش سرجاش .. پدرِ .. اونم پدر کسی که شبیه ترین مردم به پیغمبرِ میگن بلند گریه کرد آروم نشد ...
سرعلی رو رو زانو گذاشت،دیگه سر علی رو زانو گذاشت خون و پاک کرد یه نگاه کرد دید یه لخته خون تو دهن علی مونده ... مرحوم مقرم میگه .. خدا رحمت کنه مرحوم فلسفی این روضه رو خونده .. میگه التماس میکرد می گفت یه بار بگو بابا ... با انگشت لخته خون و از علی جدا کرد ... تا لخته خون دراومد دید علی دست و پا میزنه ...
الهی هیچ بچه ای جلو باباش دست و پا نزنه ...
دیگه نتونست کاری کنه سرعلی رو به سینه گذاشت ، فرق شکافته رو به سینه گذاشت آروم نشد می دونید چه کرد من و نگاه کن بدن و جمع کرد تا اونجایی که میتونست اینکارو حسین برا دومین بار انجام داد ... یه بار دیگه مدینه هم عین این کارو انجام داد بماند ، بار دوم علی رو آماده کرد یه نگاه به بدن کرد یه مرتبه دیدن خودشو انداخت رو بدن ... فوضع خدعوا علی خدع
دیگه بلند نشد دیگه سرشو بالا نیاورد یه حالی شد تو میدون خبر پیچید تو خیمه ها حسین دیگه بلند نشد از رو بدن کار حسین تموم شد غیرتی ها دین زینب داره میدوه .... کدوم زینب اونی که سایه شُ کسی ندیده ... چادر روسرش هی تو سرمیزد حسینم ...
رسید بالا سر داداشش دست گذاشت روشونه اش حسینم عزیزم پسر مادرم ..
تا صدای زینب اومد انگار حسین جون رفته اش برگشت حسین غیرت الله سرشو آورد بالا،زینبم تو وسط این لشکر چه میکنی؟ اینجا چه میکنی؟ بلند شد دست به کمرش گرفت .
میخوام بگم این حسین همون حسینی که اینجا جون داده بود والله قسم میخورم خواهر نیومده بود جان امام ... جان امامشُ حفظ کرد مراجع ما میگن . میخوام بگم اینجا ابی عبدالله بلند شد خواهر و برادر تو چهره هم نگاه کردن هرچه بادا باد دیگه یا میمیریم یا برا فردا شب روضه و نفس میدن ، یه نگاه کرد حسین و مگه چند ساعت خواهر و برادر ازهم جدا شدن تا نگاه کرد دید حسین پیر شده،همه محاسنش سفید و خونی لذا نتونست گریه کنه مراعات حسین و کرد گریه نکرد میدونی کی گریه کرد؟ اون وقتی گریه کردتو مجلس عبیدالله دید عبیدالله سر حسین زیر پاشه ... چوب دستی شو برداشته هی به محاسن اشاره میکنه،حسین پیرشدی، پیرشدی حسین ...
زینب بلند شد گفت عبیدالله صبر کن میخوای بگم داداشم کجا پیرش شد وقتی علی شو اربا اربا کردن ....
✼✾══┄══✧══┄══✾✼
#سید_مهدی_میرداماد
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
،کانال روضه و نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
ایتا
لینک کانال👇
@rozevanoheayammoharramsoghandi
.
#فهرست
.
.
#فهرست
برای دسترسی به روضه و نوحه محرم
لطفا #هشتک های زیر را دنبال بفرمایید
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_حضرت_مسلم_ابن_عقیل
#روضه_حضرت_مسلم_علیه_السلام
#روضه_ورود_به_کربلا
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#روضه_حضرت_رقیه
#روضه_حضرت_زهراسلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#روضه_حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_حر_علیه_السلام
#روضه_حضرت_حر
#روضه_اطفال_حضرت_زینب
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#روضه_حضرت_عباس
#روضه_حضرت_ابوالفضل
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_ع
#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
#روضه_امام_سجاد_علیه_السلام
#روضه_دفن_شهدای_کربلا
#شب_عاشورا
#شام_غریبان
#امام_سجاد
#اربعین
#شب_اول_محرم
#شب_دوم_محرم
#شب_سوم_محرم
#شب_چهارم_محرم
#شب_پنجم_محرم
#شب_ششم_محرم
#شب_هفتم_محرم
#شب_هشتم_محرم
#شب_نهم_محرم
#شب_دهم_محرم
#شب_یازدهم_محرم
#شب_دوازدهم_محرم
#شب_سیزدهم_محرم
#زنجیر_زنی #زنجیرزنی
.
هشتک یا "کلمه آبی رنگ" را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت چپ، علامت ۸یا بالا (↑ و ↓)را بزنید و از متن و صوت بهرمند شوید.
.
قدم چهارم:
متن روضه 1👇
شب هشتم
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم
زبان حال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سید رضا موید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
متن روضه 1
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم
زبان حال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سید رضا موید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
کانال مداحی محرم ایتا👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharr
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
متن روضه 1
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم
زبان حال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سید رضا موید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
@madahi_moharram
.
#فهرست
هشتک ها و قوانین گروه ما 👇👇
نوحه دهه محرم که فعلا بارگذاری شده با هشتک #دهه_محرم قابل دسترسی است. همچنین گریزهای زیارت عاشورا با هشتک
#گریز_زیارت_عاشورا #زیارت_عاشورا
#گریز_
#زنجیرزنی #زنجیر_زنی
#یاسیدالشهدا #امام_حسین #زائر
#امام_زمان
نوحه های #دهه_محرم
#دعای_کمیل
#سخنرانی
قابل دسترسی است.
از طریق هشتک های زیر به سبک ها و روضه های #دهه_محرم دسترسی پیدا میکنید:
#شب_سوم_محرم #حضرت_رقیه
#اربعین
#امام_زمان
#امام_حسین
#اسارت #شام #دروازه_کوفه
#شب_اول_محرم #مسلم
#شب_دوم_محرم #ورودیه
#شب_سوم_محرم #رقیه
#شب_چهارم_محرم #حر #طفلان زینب
#شب_پنجم_محرم #عبدالله
#شب_ششم_محرم #قاسم
#شب_هفتم_محرم #اصغر
#شب_هشتم_محرم #اکبر
#شب_نهم_محرم #عباس
#شب_دهم_محرم #وداع #قتلگاه
#شب_یازدهم_محرم #شام_غریبان
#شب_تاسوعا #عباس
#شب_عاشورا #گودال
#کرامات
#شب_جمعه
#واحد #شور #زمینه #روضه
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#روضه_حضرت_عباس_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#ام البنین
.
#حتما_بخوانید👇 و فراگیرید
هشتگ چیست؛ چگونه از آن استفاده کنیم؟ 👈 #👉علامت هشتک است
اگر این روزها "اصطلاح هشتگ" را زیاد شنیده و هنوز معنی آن را نمیدانید، ادامه این گزارش را بخوانید.
بنابر تعریف های ارائه شده هشتگ # یک نماد پیشوندی و یکی از تگ های ابرداده است.
اگربخواهیم هشتگ را به زبان ساده تر تعریف کنیم، #هشتک 👈برچسبی است که برای دسته بندی و به اشتراک گذاری پست ها و نظرات درباره موضوعی خاص در سطح جهانی و فراتر از حلقه و فهرست دوستان بکار می رود.
برای مثال می توانیم برای دسته بندی مطالب گروه مان از آن استفاده کنیم و مثلا پس تهیه متن های مرتبط با مداحی محمود کریمی ، آنرا با هشتکِ #کریمی مشخص کنیم .حال شما با کلیک بر روی این #هشتگ می توانید همه پست های ارسال شده در خصوص این موضوع از کاربران را به سادگی و بدون اتلاف وقت مشاهده کنید.
هشتگ ابزاری برای دستهبندی چنین پیامهایی فراهم میکند، تا افراد بتوانند آن هشتگ را جستجو کنند و مجموعهای از پیامهایی را که شامل آن هستند به دست آورند. عموماً کلیدیترین کلمه مربوط به آن موضوع را با علامت هشتگ همراه کنند. این همراه کردن با استفاده از علامت # قبل از کلمه مورد نظر، انجام میشود. در نامگذاری هشتگ میتوانید از حروف، اعداد و علایم مجاز استفاده کنید اما علامتهایی مانند $ یا % غیرمجاز میباشند و به شما اجازه نامگذاری نمیدهند.
هشتگ اولین بار به وسیله توئیتر ایجاد شد و پس از آن توسط بسیاری از شبکه های اجتماعی از جمله گوگل پلاس، فیسبوک، فیلکر، اینستاگرام، فرندفید، یوتیوب و پینترست مورد استفاده قرار گرفت.
به طور کلی می توان مزایای #هشتک را اینگونه برشمرد:
مطالب گذاشته شده در هشتگ را همه میتوانند مطالعه کنند و دیگر نیازی نیست هر شخصی مطلب را جداگانه به اشتراک بگذارد.
با مراجعه به #هشتگ ، نیازی به جستجوی موضوعتان نیست، میتوانید مطالب گوناگون را مطالعه کنید.
همچنین در جستجوی گوگل میتوانید هشتگ مورد نظر را نوشته و مطالب مربوطه را مطالعه کنید.
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
.
|⇦•از حرم زینب بیا..
#سینه_زنی و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هشتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
از حرم زینب بیا اکبر به میدان میرود
از تنم جان میرود
نور چشمان تَرَم با کام عطشان میرود
از تنم جان میرود
علی! به تو دل بسته بابا
علی! کمی آهسته بابا
علی! رفتی تو ز دست بابا
علی! ای جوان رشیدم
علی! برو نور امیدم
علی! دیگر از تو دل بریدم
«علی جانم، ای جانم ای جانم»
*تازه این صداها که گرفته میشه...خوشگل میشه... صدات که میگیره تازه، نمیدونی از کجا ارث میبری...میومد کنار قبر پیغمر با قد خمیده، حضرت زهرا، میگفت:"فَقَد اِنخَمَدَ صَوتی" دیگه صدام در نمیاد بابا... بذا صدات اینطوری بگیره*
در میان حلقه ی شمشیر تنها شد علی
ارباً اربا شد علی، ارباً اربا شد علی
مثل پیغمبر که بود و مثل زهرا شد علی
ارباً اربا شد علی، ارباً اربا شد علی
علی! بگو آخر چه ها شد
پر از تن تو کربلا شد
چرا اعضایت ز هم جدا شد
علی! مگذار این چنیم
غمت بزند بر زمینم
تو را باید در عبا بچینم
«علی جانم، بابا جان بابا جان»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستارهی سحرم دست کشیدم
زبانحال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سیدرضاموید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم