مادران شریف ایران زمین
روزهای عجیبی است این روزها مادران بسیاری تن بیجان فرزند خردسال خود را در آغوش میکشند، و دستهای
گردهمایی برای همدردی با مادر و کودکهای غزه ❤️💔
به همت جمعی از دوستان دغدغهمند 👆🏻
«پای شکسته و دل سوخته»
#ف_زمانیان
(مامان #مشکات ۱۱، #زهرا ۹، #محمدحسین ۷، #فاطمهبشری ۳ساله)
تجربهٔ بیماری و مریضی فرزندان، یکی از تجارب نسبتاً دردناک و تلخِ بچه داریه.
تمام زحمات بچهداری یک طرف، تحمل بیماری و حوادث ناگواری که براشون اتفاق میافته یک طرف!😓
تقریباً سه هفته پیش بود که هفت صبح آقامحمدحسینم رو برای چکاپ سالانه بردیم آزمایشگاهِ نزدیک مدرسهاش.
بعد از انجام آزمایش در مسیر برگشت به سمت مدرسه، در دو طرف کوچه ماشین پارک بود و ماشینهای زیادی از این کوچه به سمت خیابان اصلی تردد داشتند.
همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. سپر ماشینی که از روبهرو، با سرعت تقریباً پایینی داشت میاومد، به ساق پای پسرم برخورد کرد و آقامحمد حسین روی زمین افتاد.😢
علاوه بر شکستگی استخوان ساق پا، این شکستگی گوشت و پوست رو هم پاره کرد.😔
تحمل چنین دردی هم برای خودش هم برای من و تمام اعضای خانواده خیلی سخت بود.😭
الحمدلله خدا کمک کرد و پا به عمل نیازی نداشت و با دو بار جا انداختن (که بماند پسرم چه دردی متحمل شد😭) استخوان در جای خودش قرار گرفت و پارگی پا هم بخیه زده شد.
روزهای اول بعد از مرخصی از بیمارستان به گریهها و بیقراریهای پسرم گذشت و همه آماده به خدمت بودیم تا مبادا تک پسرمون اذیت بشه.
کمکم درد که کم شد، بیکاری و یکجا نشستن روی تخت به شدت حوصلهٔ شازده رو سر میبرد.😩
باتوجه به اینکه پزشک معالج حق جابهجا کردن و تکان دادن پا رو نداده بود، حتی برای دستشویی هم همون سر جاش روی تخت لگن میگذاشتیم و این ثابت ماندن روی تخت کلافهاش کرده بود.😓
کمکم برای گذراندن وقت، روزانه بخشی از کتابهای مدرسه را (پسرم کلاس اوله) مرور و تمرین میکرد. کمی نقاشی، کمی هم با تفنگ و اسباببازیهای خودش، سرجا و در حالت خوابیده بازی میکرد.
خوردن خوراکی روی تخت، پرتاب آجر بازی به سمت خواهرانش از روی تخت، اوامر ریز و درشت پسرم و اطاعت کردنهای ما و... کمی اوضاع رو بهتر کرد.
حالا چند روزیست که میتواند نشسته از روی تخت پایین بیاید و خودش را روی زمین بکشد تا به همه جا سرک بیندازد!😂
هر چند همه مخصوصاً خودش در این حادثه خیلی اذیت شدیم، ولی الحمدلله اتفاق بدتری نیفتاد و در ضمن این حادثه برای همهٔ ما تلنگری بود تا قدر عافیت را بدانیم.
لازم به ذکر است مدتی که ناچارا پسرم روی تخت بود و توانایی جابهجایی نداشت، از بازیگوشیهای پسرانهاش در امان بودیم.🙈
حالا که از تخت پایین میاید، فاطمه بشری خانم، به شدت از پای گچ گرفته شدهاش میترسد😫 و طبیعیست که آقامحمدحسین از این امر سوء استفاده کند و همانطور حالت نشسته با پاهای دراز و یک پا در گچ، دورتادور خانه، دنبال خواهرکوچکش میکند و جیغ دخترم و صدای خندهٔ پسرم کل خانه را پر میکند.
پ.ن: زمانی که تصادف اتفاق افتاد، چون تجربه نداشتیم همه هُل شدیم و از سر دلسوزی، پسرم را بغل کردیم و با همان ماشینی که تصادف کرده بود، به نزدیکترین بیمارستان بردیم.
هیچکدام از ما آموزش امداد و کمکهای اولیه رو نگذراندهایم و بدون اینکه آگاهی داشته باشیم که کدام عضو چه آسیبی دیده، پسرم را از زمین بلند کردیم و این جابهجایی قطعاً شدت جراحت را بیشتر کرد.
در صورت بروز چنین حوادثی لطفاً با اورژانس تماس بگیرید و تا رسیدن نیروهای امدادی، به هیچ عنوان بیمار را جابهجا نکنید.
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
«کتاب عشق هرگز نمیمیرد» روایت یک عشق نابه...
عشقی که با یک نگاه در قلب پروینخانم و میرزا محمد جوانه زد و توی سالهای سخت دفاع مقدس و بعدش سالهای جانبازی و تا آخرین روزهای قبل از شهادت میرزا، روز به روز قویتر و عمیقتر شد...
این ماه میخوایم یک کتاب لطیف و دوستداشتنی و زیبا رو باهم بخونیم. 🥰
داستان زندگی بانویی که توی سالهای جنگ، دو تا از نزدیکترین عزیزانش به شهادت رسیدند و همسرش جانباز شد و پاهاش رو در راه خدا فدا کرد.
پروینبانوی صبور و مهربان و فداکاری که سالها برای میرزا و هفت فرزندشون مادری کرد...
📚 کتاب «عشق هرگز نمیمیرد...»
زندگینامه پروین سلگی
همسر جانباز شهید سردار حاج میرزا محمد سلگی
⏰ مهلت شرکت در پویش کتابخوانی:
۱ تا ۲۳ آذر
🏆 جوایز: ۷ جایزه ۱۰۰ هزار تومانی
🔅 امکان تهیه نسخه صوتی کتاب با تخفیف ۵۰ درصد
#پویش_کتاب_مادران_شریف
✅ اگر دوست دارید توی پویش شرکت کنید و عضو گروه همخوانی بشید، بفرمایید اینجا 👇🏻
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
پسر آن بالا روی بام بود. پیراهن جین به تن داشت و یقهاش تا دکمهی دوم و سوم باز بود.
همان اول که نگاهش کردم و نگاهم کرد، در دلم گنجشکی شروع به بال و پر زدن کرد. صدای قلبم را میشنیدم. انگار روی تابی نشسته، بالا رفته بودم و یکباره فرود میآمدم.
اطرافیان حرف میزدند. دستم را میکشیدند و من نگاهشان میکردم.
لبهایشان تکان میخورد؛ اما نمیفهمیدم چه میگویند. فقط آن گره خوردن نگاه توی سرم میرفت و میآمد. دلم میخواست شاهمحمد، که بغلدست پسر ایستاده بود، باز حرف بزند و به بهانهی او دوباره نگاهش کنم.
اقباله آمد بیرون. شاهمحمد را بالای پشتبام دید و گفت: «سِلام میرزا، خُوویی؟ چَشِت روشن بَرارِت اُما… »
_ میرزا؟!
اسمش میرزا بود. میرزا یعنی مرد بزرگ؛ یعنی حس جدیدی که تجربه نکرده بودم. چیزی شبیه قورت دادن یک تکه یخ.
📚 متن پشت جلد کتاب «عشق هرگز نمیمیرد…» 👆🏻
زندگینامه پروین سلگی
همسر جانباز شهید سردار حاج میرزا محمد سلگی
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
❓چطور میشه از آزادی دادن به بچهها احساس خوبی داشته باشیم؟ 🤗
❓پاداش مادر به خاطر تحمل آزار و اذیتهای بچهها چقدره؟ 😇
✅ پاسخ کتاب من دیگر ما رو بخونید.👆🏻
#من_دیگر_ما
#از_لابهلای_کتابها
☘️☘️☘️
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
28.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری از گردهمایی که پنجشنبه به همت جمعی از دوستان فارغ التحصیل شریف برگزار شد.
#مادران_غزه
مادران شریف ایران زمین
روزهای عجیبی است این روزها مادران بسیاری تن بیجان فرزند خردسال خود را در آغوش میکشند، و دستهای
بیانیه مادران شریف-فسطین.pdf
690.2K
✅ بیانیه گردهمایی همدردی با مادران غزه ❤️
«تفریح بیبچهای که خیلی بهش نیاز داشتم.»
#پ_شکوری
(مامان #عباس ۶، #فاطمه ۴.۵ و #زینب ۱.۵ ساله)
دو هفتهای میشه که مامان و بابام از مشهد اومدن خونهمون، تهران. و خداروشکر من توی همین مدت به کلی کار و برنامهٔ عقب موندهم رسیدم.😍
بیناییسنجی بچهها و گرفتن عینک برای عباس، ویزیت دکتر متخصص برای سرفههای فاطمه، کارهای دندون پزشکی خودم و...
همین انجام کارهای عقب موندهای که همیشه روی ذهنم سنگینی میکرد، حس خیلی خوبی بهم میده.
و از همه مهمتر اینکه با حضور مامان و بابام، اوقات فراغت بیشتری دارم و میتونم به تفریح فکر کنم.😁
البته قبلاً هم تفریحهایی در حد بخور و نمیر🤪 داشتم. مثلاً همسرم به جای ۸ شب، یکی دو روز در هفته ۷ شب میاومدن خونه و بچهها رو یک ساعتی نگه میداشتن و من یه سر تا پارک سر کوچه و کتابفروشی میرفتم و نفسی تازه میکردم.
توی این دو هفته که تونستم به تفریحات بدون بچهها فکر کنم، تازه فهمیدم که با بحران تفریح مواجهم!🤦🏻♀️
یعنی دقیقاً نمیدونم از چه کاری بیشتر لذت میبرم و این زمان محدود تنها و بیبچه بودنم رو صرف چه تفریحی کنم برام بهتره.🙃
چند باری طبق معمول رفتم سراغ راستهٔ کتابفروشیهای خیابون انقلاب و کتابگردی با خیال راحت و بدون محدودیت زمانی.🤓
البته چون کتابِ نخونده زیاد دارم، چند وقتیه که سعی میکنم کتاب جدیدی نگیرم و کتابگردیم در حد دیدن کتابها و عکس گرفتن از کتابهای تازه چاپ شده ست و معمولاً بدون خرید، برمیگردم و خیلی لذت خاصی نمیبرم!
چند روز پیش بعد از یک سال و نیم، رفتم پارک بانوان، برای اسکیت سواری!
اینم جالب و لذت بخش بود.
فقط از قضا همون روز هوا سرد و باد و بارونی بود و خیلی نتونستم بمونم و زود برگشتم.😬
اما جذابترین تفریحم که فکر نمیکردم اینقدر برام لذت بخش باشه و خیلی وقت بود تجربهش نکرده بودم، زیارت گلزار شهدای بهشت زهرا بود.😍
چقدر دلم برای فضای معنوی گلزار و برای تک تک شهدایی که میشناختمشون، تنگ شده بود و چقدر یادم نبود که به این تفریح نیاز دارم.🥺
آرمان علی وردی، علی بلورچی، سید حسن کریمیان، علی صیاد شیرازی، منصور ستاری، سید مرتضی آوینی، روح الله قربانی، غلامرضا رضایی، محسن وزوایی، محمد بروجردی، مصطفی چمران، حسن باقری، علی خلیلی، حسن طهرانی مقدم، عبدالحمید دیالمه، محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر و سید محمد حسینی بهشتی...
همین نفس کشیدن توی فضای معنوی این بهشت زمینی کلی حال خوب برام داشت.
و بهم انرژی داد برای مادر بودن،
به امید روزی که تک تک این شهدا دست بچههامونو بگیرن و به سمت مسیر مستقیم خودشون هدایت کنن و همون طوری که توی دنیا از زیارت مزارشون لذت بردیم، توی آخرت هم از همنشینی و دیدارشون بهرهمند بشیم.
یه تابلوی رومیزی عکس آرمان عزیز رو هم یادگاری گرفتم و آوردم گذاشتم جلوی چشمم که یادم نره چقدر به این تفریح محتاجم و هر چند وقت یک بار باید تجدیدش کنم.🥰
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif