«زیارت انواعی دارد!»
#ف_جباری
(مامان #زهرا ۶ ساله، #هدی ۴ ساله و #حیدر ۱.۵ ساله)
آخرین اربعینی که مشرف شدیم دو سال پیش بود،
دو دختر ۱.۵ ساله و ۳.۵ ساله داشتم و پسرم همراه تو دلیِ ما بود 🥰
سال بعدش پسرم ۶ ماهه بود و با توجه به سختی های تجربه شده، بدون لحظه ای درنگ با رضایت همسرم رو راهی کردیم و ما موندیم خونه،
امسال اربعین هم مطمئن بودم نباید بریم،
کنترل پسر ۱.۵ ساله مون خیلی سخت بود،
دخترا هم کوچیک بودن و جون نداشتن و خیلی زود خسته میشدن،
گرما و احتمال مریضی هم خیلی اوضاعو سخت میکرد.
با اینکه همسرم چند باری تعارف زدن که بیاین با هم بریم، من مطمئن بودم از تصمیمم...
اما روزی که میخواستن راهی بشن به یکباره حسی سراغم اومد
یه حس جدید
حسی که تجربه ش برام بسیار ارزشمند بود
یه حس واقعی حسرت و جاماندگی از قافله زائران اباعبدالله
اونم نه زائرهایی معمولی
قافله زائرایی که قصدشون به پا خواستن در مقابل ظلم زمانه و خونخوانی مظلوم به تاسی از اربابشون بود
حتی اگه بعضیا خودشون متوجه این معنا نبودن
اما معنای زیارت این زائرها برای من همنقدر بزرگ بود
همین رو سعی کردم به دختر بزرگم هم منتقل کنم،
هرچند بیش از اون خودم به بیان کردن این کلمات نیاز داشتم...
همون روزا سخت درگیر یه شخصیت کارتونی از شرکت والت ویزنی بود و میخواست برای بار چندم فیلمش رو ببینه
بهش گفتم؛
- میتونی این فیلم رو دوباره ببینی ولی بدون آدمایی اونو ساختن که به اسرائیل پول دادن تا با فلسطینی ها بجنگه
میتونی ببینی ولی اگه دیدی و اونوقت خیلی دوستشون داشتی و خواستی شبیهشون بشی خیلی بده
میدونی بابا چرا رفتن کربلا؟ چرا پیاده میرن؟ چرا با خودشون پرچم فلسطین دارن؟
چون همه مردم دنیا که امام حسینو دوست دارن میان اونجا کنار هم وایمیسن که به اسرائیل و آدم بدا نشون بدن که چقدر زیاد و قوی هستن
دوست داری ما هم بریم کنارشون؟
دوست داری اونجا یه لباسی بپوشی که بهت قدرت میده و تو رو شبیه آدم خوبای فلسطینی میکنه؟
ادامه دارد...
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
تصمیم گرفتیم راهی بشیم و به همسرم که عراق بودن برسونیم خودمونو
پیچیدگیها و گرههای زیادی پیش رومون بود که خودشون باز کردن؛
دختر بزرگم اعتبار پاسپورتش کم بود و برای پرواز پاسپورت جدید میخواست
کالسکه دوقلو و کوله مناسبت و بلیط و ...
هیچی نداشتم
فقط سراپا طلب رفتن بودم
دورم پر بود از مادرهایی که همسراشون رو راهی کرده بودن و خودشون پر از حسرت بودن و تلاش میکردن برای خودشون و بچه هاشون کم نذارن در ایام اربعین و نبود پدرها
هیئت زنونه برپا کردن
با بچه ها ایستگاه صلواتی راه انداختن
حرم حضرت معصومه (س) میرفتن
و البته برای زائر شدن ما هم کم نذاشتن
یه مامان کالسکه دو قلوش تهران بود
یه مامان دیگه از تهران اون کالسکه رو رسوند قم
یکی کولهش رو داد
یکی پیگیر پاسپورت دخترم بود
دو نفر روسری فلسطینی دخترهاشونو رسوندن برای دخترهام
و بلاخره من و بچهها بدنهامون رو به قافله زائرها ملحق کردیم 🛫
در حالیکه زیارتمون حتما دسته جمعی بود، با همه اون مادرهایی که ما رو راهی کردن
و من کشف تازه ای کردم انگار!
که چند مدل زائر شدن داریم:
گاهی طالب میشی و میری ...
گاهی طالب میشی و نمیری ...
گاهی طالب میشی و نمیری ولی اسباب رفتن دیگری میشی
گاهی هم اما چندان طالب نیستی و میری ...
در هر صورت زائر میشی!
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
دو هفته بعد کشف تازهتری کردم
یکی از دوستانم برای راهی کردن ما از هیچ کمکی دریغ نکرد؛
خودش به خاطر نوزاد ۶ ماهش نرفته بود و همسرش رو راهی کرده بود
خیلی طالب بود
خیلی حسرت داشت
ایامی که همسرهامون نبودن ۲-۳ روزی رو با هم گذروندیم،
همون رفیقی بود که کالسکه دوقلوش رو از تهران بهم رسوند،
کوله ش رو بهم داد،
و توی خونه اون بودم که بلاخره بلیطهامون جور شد.
خلاصه اسباب زیارت ما رو حسابی فراهم کرد
و رفاقت رو در حقم تموم کرد ❤️
نمیدونم شاید اون روزها معاملهای با ارباب کرده بود،
چیزی خواسته بود...
دو هفته بعد از اربعین به یکباره نوزاد ۶ ماههش رو تقدیم کرد،
هدیه داده شده پس گرفته شد...
اتفاق سنگینی بود برای همه اطرافیان 😭
برای دفن این نوزاد ۶ ماهه که رفته بودیم رفیقم رو میدیدم توی گلزار شهدای قم، ظهر شهادت امام حسن عسکری زیر آفتاب داغ تابستونی شهر قم، روی خاکها نشسته بود و علی اصغرش رو به خاک میسپرد...
دیدم که چقدر رباب (س) شده بود،
به کربلا رسیده بود...
اون رباب رو یافت...
حسین (ع) رو یافت...
هرچند زائر ضریح ارباب نشد
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام و خوشامد خدمت اعضای جدید و همراهان قدیمی کانال مادران شریف ایران زمین♥️
به امید خدا از امروز میخوایم هر هفته، یکی از #تجربیات_تخصصی قبلی رو با هم مرور کنیم.😊
یعنی داستان زندگی یکی از مامانهای چند فرزندی که در جامعه هم اثرگذار هستن. 😇
👈🏻با هم قصهشونو بخونیم و ببینیم چه جوری تونستن از عهدهی مادری چند فرزند بر بیان؟
👈🏻چه سبک تربیتی داشتن؟
👈🏻چه جوری سرگرمشون میکردن یا از پس ریخت و پاش بچهها برمیومدن؟
👈🏻مدیریت اقتصادی و روابط همسرانهشون چطور بوده؟
👈🏻چه فراز و نشیبهایی تو زندگیشون داشتن؟
👈🏻و چرا تصمیم گرفتن در کنار فرزندان فعالیت دیگه ای رو هم آغاز کنن؟
👈🏻اون فعالیت چیه و چهجوری در کنار همسر و مادر بودن، تونستن مدیریتش بکنن؟
و ...
اما این هفته👇🏻👇🏻
🌸
امروز بریم سراغ مرور تجربیات زندگی #مامان_دکتر؟!👩🏻⚕️
به نظرتون چطور تحصیل، طبابت، فرزند داری و دوری از خانواده رو مدیریت کردن؟!
ایشون مامان چهار گل پسر هستند که همزمان با تحصیل و طبابت و دوره تخصص مامان به دنیا اومدن!
اوایل زندگی دست تنها و دور از خانواده بودن🤷🏻♀
ایشون از گزینه های کمکی مختلفی مثل مهد و پرستار و ....برای نگهداری بچه استفاده کردن.
و البته سبک زندگی ساده و بی آلایش رو انتخاب کردن تا آرامش و راحتی بیشتری داشته باشن👌🏻
راهکار های خوبی هم برای صرفه جویی در وقت مامان و مدیریت روابط همسرانه دارن💕
پس بریم داستان مفصل زندگی شون رو بخونیم...🧐😊
👇🏻
https://eitaa.com/madaran_sharif/2236
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
اسم کومله و دموکرات رو حتما شنیدید، احتمالا اولین چیزی هم که به ذهنتون میرسه رعب و وحشته!
یه رعب و وحشت در اولین سالهای انقلاب تو کردستان!
حالا فکر کنید وسط این رعب و وحشت باید زندگی کنید و انقلابی بمونید؛ یه انقلابیِ کُرد. باید به روش خودت انقلابیگری کنی؛ نفوذ تو این گروهک و جمع آوری اطلاعات برای سپاه کردستان و ایران.
اغراق نیست اگر بگیم کاک سعید قصه دل شیر داشت.
کومله و دموکرات ساده نبودن که ساده از کنار این نفوذ بگذرن؛ اسارت و شکنجه و دوری از خانواده و ... آوردههای این انقلابی بودنه!
اگر دوست دارید یه کتاب مهیج و تاریخی از اون روزها رو از زبون یه شیرمرد کرد و البته همسرش بخونید یا گوش بدید، پیشنهاد میکنم کتاب «عصرهای کریسکان» رو از دست ندید.
داستان زندگی کاک سعید در اوج اتفاقات سالهای قبل انقلاب و بعدش و حتی بعدترش رو تو این کتاب بخونید و لذت ببرید و به داشتن همچین قهرمانهایی افتخار کنید.
🍂🍂🍂
سلام دوستان
دوم مهرتون بخیر 🌻😉
این ماه میخوایم یه کتاب متفاوت رو با هم بخونیم، کتابی که شاید بعضیها دل خوندنش رو نداشته باشن و با شنیدن توصیفاتش فعلا بیخیالش بشن ...
کتاب #عصرهای_کریسکان خاطرات آقای امیر سعیدزاده یه انقلابی و مبارزِ کُرد رو روایت میکنه.
آقای سعیدزاده تقریبا تنها نجات یافته از زندان «کریسکان» در کردستان عراق هست که مقر اصلی حزب دموکرات ایران بوده.
یکی از جذابیتهای کتاب اینه که فصلهای کتاب یکی در میون از زبون خود کاک سعید و همسرشون مطرح میشه که باعث میشه خیلی خوب حال و هوای خانوادهی سعیدزاده تو اون روزها به تصویر کشیده بشه.
#عصرهای_کریسکان همونطور که رهبر انقلاب هم در تقریظشون بر این کتاب گفتن، یه کتاب جذاب و اعجاب آوره که اطلاعات خیلی خوبی هم از تاریخ کردستان، شرح حال قوم کُرد، شناخت حوادث تلخ و شیرین اون منطقه در اوایل انقلاب و ... به دست میده.
❇️ اگر دوست دارین این ماه #عصرهای_کریسکان رو با هم بخونیم تشریف بیارین کانال پویش:
👇🏻
https://eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
#بریده_کتاب
#عصرهای_کریسکان
📘📘📘
جادههای ناامن در سیطرهٔ ایست و بازرسی کومله و دموکرات بود. همه جا کمین گذاشته و تیراندازی میکردند. ماشینها را نگه داشته و بازرسی میکردند.
حتی مردها هم جرئت نداشتند شبانه از این راههای ناامن به تنهایی عبور کنند. منِ شانزده ساله با یک بچهٔ سه ماهه مجبور شدم تنهایی راه سردشت را در پیش بگیرم. توی مینیبوس اشکم سرازیر شد و سیر گریه کردم. فهمیدم کار سعید زار است و شاید از دستش بدهم. اگر پی به فعالیتهایش ببرند هرگز آزادش نمیکنند.
او عکاسی میکرد و گاهی وقتها عکسها را به من میداد تا به دست برادران سپاه برسانم. اگر لو برود حتماً اعدامش میکنند.
مومن و انقلابی و باخدا بود. دلش با نظام جمهوری اسلامی و رهبری امام خمینی بود. ولی به لحاظ تاکتیکی اهدافش را پنهان میکرد و به من نمیگفت. تازه فهمیدم سعید مشغول مبارزه است و طوری به ضد انقلاب ضربه میزند که عقل جن هم نمیرسد.
📚 برشی از کتاب #عصرهای_کریسکان
خاطرات امیر سعیدزاده
✍🏻 کیانوش گلزار راغب
انتشارات سوره مهر
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
«به لبخند گل و گشاد تهتغاری، خندهٔ زورکی میزنم!»
#اُمّ_علی
(مامان #ریحانه ۷، #حسنی ۶، #علیاصغر ۲.۵ و #هدیهزهرا ۱.۵)
دیشب بعد از خوابیدن بچهها و در کشمکش خواب و بیداری:
یکی در دلم میگوید بخواب!😌
یکی در عقلم میگوید پاشو!🥴
تو قویتر از آنی که کارهای امروزت را به فردا بسپاری😏
فردا برایت روزی زیباتر خواهد بود.🥰
و من در کشمش عقل و دل، هر چند که با دل موافق بودم، ناگزیر گوش به حرف عقل چموشم دادم...
آرام آرام بلند شدم.
اسباببازیهایی که از صبح مثل پاره سنگهایی تیز و گوشه دار😫 زیر پنجهٔ پاهایم میرفت را جمع کردم و بعد توی تاریکی سلانه سلانه به سراغ بند رختی رفتم که میدانم از دست دوستان کوچکش در طول روز فراری است.😅
احساس میکنم این عزیزدل هم شبها بعد از یک روز طاقتفرسا به خوابی همانند خواب زمستانی میرود😴.
آرام آرام لباسها را در جاهای مخصوص خودشان میگذارم تا دمی آرام گیرند.
به سراغ آشپزخانه میروم تا با غول بیشاخ و دم ظرفهای کثیف گلاویز شوم😵💫.
ظرفها را میشويم.
این سینک نیز همانند بند رخت خسته است.
با دستمال خشک میکنم تا خیسیاش خواب از چشمش نپراند🤭.
سراغ اجاق میروم و با دستمالی آرام آرام نوازشش میکنم تا تمیز شود و به خواب رود.
تا در فردایی بهتر، برای بندههای خدا غذا مهیا کند.
حالا میخواهم بخوابم.
ولی یادم میآید اگر برنج را امشب تمیز نکنم، فردا باید اجباراً ۴ نفر کارگر که خودشان خودشان را استخدام کردهاند روی کار بیایند😬 و برای دو نعلبکی برنج، تابلوی «کارگران مشغول کارند، مزاحم نشوید» نصب کنم.
پس آهسته به سراغ برنج میروم و سنگها را از دل برنجها خالی میکنم.
باشد که انشاءالله خدا هم از دل سیاه من
سنگهای درشت گناه را کم کند🥺.
یاد سماور میافتم. پدر جان خانواده وقتی برای نماز بلند میشوند، باید آبجوشی بخورند تا گلویشان نرم شود.
آرام میروم سراغ پارچ و سماور را پر آب زلال میکنم،
و از خداوند مهربانم میخواهم اعمال ما را به سان آبی زلال قرار دهد.
دیگر برای خوابیدن هم نایی ندارم.
وضویی گرفته، به دوتا اولی سر میزنم که آرام خوابیدهاند و عذاب وجدانی که میگوید امروز اذیتشان کردی🥲، از فردا جبران کن.
بعد میآیم سراغ دوتا آخریها و ته دلم ضعف میرود برای تهتغاری خانه، برای وقتهایی که میخواهد به برادرش زور بگوید😇.
و به رختخوابم میروم.
چشمانم خودبهخود بسته میشود.
تا میروم به اعماق خواب، ناگهان انگار پایم را به طنابی بستهاند و دارند مرا از اعماق میکشند🥴.
بیدار میشوم و میبینم یک نفر بالای سرم مامان مامان میکند😫
و آب میخواهد.
آب را دادم خوابید و باز خوابیدم.
بعد از نماز صبح دلم میخواست همانجا روی سجاده به خواب بروم و...
و الان ساعت ۶ صبح با انگشت در چشم و انگشت در گوش، بیدار شدهام!
و به لبخند گل و گشاد تهتغاری خندهٔ زورکی میزنم🙃.
ولی با کشیدن اولین نفس و رسیدن اکسیژن به ریههایم و بوی مطبوعی🤢🥴 که به بینیام میخورد، مغزم فعالیت خود را شروع و این بو را کاوش میکند.
با کنکاش این بو، مغزم اطلاعات به دست آمده را تحلیل میکند و پی به اعماق قضیه میبرم!
بله مرا بیدار کرده که بگوید من فعالیت خود را از همین دم دمای صبح شروع کردهام!🫢☺️
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«جذابترین قانون خانهٔ ما»
#ف_بهایی
(مامان #رقیه ۱۲، #زهرا ۱۰، #مهدیه ۸، #علی ۶، #محمدمهدی ۳.۵، #فاطمهزینب ۱ ساله)
هفتهٔ پیش جذاب ترین قانونگذاری در خانهٔ ما اتفاق افتاد🥰.
نوبتبندی جمع کردن سفره!
داستان از جایی شروع شد که از روز قبل آش رشته داشتیم و صبحانهمون آماده بود.
بچهها با فاصلهٔ زمانی بیدار میشدن و هر کدوم آش رشتهشون رو به سبک خودشون با کشک یا شکر، طعمدار میکردن و میخوردن😋.
تلفن زنگ خورد و من بیرون از آشپزخونه مشغول صحبت با خواهر بودم. از طرفی میدونستم دختر کوچولویی که تازه بیدار شده میره سمت سفره😥.
بیشتر بچهها پای لپتاپ بودن و فقط پسر شش سالهم تو آشپزخونه میرفت و میاومد. منم هر چند لحظه نکات امنیتی رو یادآور میشدم که روی سفره چیزی نباشه که زینب بریزه و…😏🙄
خلاصه چشمتون روز بد نبینه!!
آخه مگه از بچهٔ شش ساله چه توقعی میشه داشت؟!😵
آخرای صحبتم بود که دیدم یه دختر کوچولو تاتا تیتیکنان، کاسهٔ آش در دست، درحالی که نصف کاسه رو روی لباسش ریخته و نصف دیگهش هم جلوی چشمم ریخت روی فرش دم آشپزخونه، داره منو نگاه میکنه👀.
اونجا بود که خداحافظی کردم و یک نفس عمیق کشیدم😶🌫!!
بلند شدم و بدون توجه به اینکه بچهها دارن چه برنامه ای میبینن، سه راهی لپتاپ رو جدا کردم🤬😬.
گفتم صبحانه خوردین، بعدش سفره باید جمع بشه، وسیلههایی که میدونین زینب ممکنه بریزه، جمع بشه و...
با خودم میگفتم اما میدونم که این حرفام فایده نداره😏😞 و هیچکس به خودش نمیگیره و همه میگن منظور مامان اون یکیه😶🌫.
اما من اینقدر عصبانی بودم که گفتم فعلاً تا شب کسی اجازهٔ دیدن برنامههای تلویزیونی از لپتاپ رو نداره.
بالاخره ظهر شد و پدر اومد و تمام داستان رو براشون گفتم و ابراز ناراحتی زیادی کردم😤.
ایشون دلجویی کردن و خواستن که اجازه بدم بچهها تلویزیون ببینن.
منم گفتم تا وقتی قضیهٔ جمع شدن سفره حل نشه، نمیشه😌.
قرار نیست که همیشه من یا شما این کار رو بکنیم و اگه صداشون کنیم، بیان کمک.
پس لازمه قانون بذاریم تا سفره جمع نشده، کسی اجازه نداره بره سراغ کار خودش.
بعد دیدیم لازم نیست حتماً شش هفت نفر با هم سفره رو جمع کنیم، چون واقعاً کار زیادی نیست.
گفتیم نوبتبندی کنیم.
شش نفر آدم بالای شش سال هستیم. سه وعدهٔ صبحانه و ناهار و شام.
پس برای هر وعده دو نفر کافیه!
داشتیم شفاهی وعدهها رو تقسیمبندی میکردیم که گفتم نه اینجوری نمیشه😜 یادمون میره و باید بنویسیم.
و اینچنین بود که اسامی جلوی وعدهها نوشته شد و همه پذیرفتن😍.
کاغذ به یخچال نصب شد و من نفس راحتی کشیدم.
دیگه لازم نبود من همیشه حواسم به سفره باشه تا جمع بشه. با یک بار یادآوری، اون دو نفر مسئول، به انجام وظیفه مشغول میشن.
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام🌱
اومدم گزارش دو تا خیریه اخیری که داشتیم رو بدم.
اولیش خانمی بود که به خاطر نداشتن پول رهن، صاحب خونه جوابشون کرده بود.
برای کمک رهن این خانم، الحمدلله از جمع ما مبلغ ۴۰ میلیون تومن جمع شده بود.
یکی از دوستان که پیگیر کار ایشون بودن، با کمک دوستانشون ۱۲ میلیونم خودشون جمع کردن که البته ۶ تومنش بابت بدهی این خانم مصرف شد. همینطور تونستن ۲۰ میلیون از طریق حوزه علمیه رشت (محل سکونتشون) وام قرض الحسنه جور کنن و تو نوبت هستن که یه وام دیگه (غیر قرض الحسنه) هم از فرمانداری بگیرن. اقساط اینها رو هم خیرینی از دوستانشون پیدا کردن که بدن.
با ۶۶ تومنی که در دست داشتن خیلی دنبال خونه گشتن ولی پیدا نمیشد. چندبار با صاحب خونه صحبت کردن که تا پیدا شدن خونه، اجازه بدن همونجا بمونن. آخر سر الحمدلله خود صاحبخانه قبول کردن با همین مبلغ، همون جا بمونن، و هر وقت وام رو گرفتن، بدن که به پیش خونه اضافه بشه.
۱.۵ میلیون هم اولین قسط وام حوزه علمیه بود که با کمک خیرین پرداخت کردن.
اینم گفتن که الحمدلله خانم خیاطی بلدن و یکم که اوضاع خوب شه، پولی جور میکنن و پارچه میخرن تا شومیز و بلوز و... بدوزه و بده مغازهدارها بفروشن.
خلاصه که خدا خیرتون بده🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و دومیش خانم نیازمند بارداری بود که برای هزینه های عینک خودشون و زایمان و سیسمونی با همکاری خیریه فردای سبز، ۱۵ میلیون تومن براشون جمع کردیم.
از این مبلغ در حدود ۷ تومنش برای وسایل کودک (که تو همین فیلم دیده میشه👆🏻) و ۳ تومنش برای عینک ایشون خرج شد.
مابقی هم برای هزینههای زایمان و برخی هزینههای مادر بعد از زایمان، استفاده میشه به امید خدا.
قبول باشه از همه دوستان🥰
سلام مامانهای گل
إن شاءالله که خوب و سلامتین 💗
پاییز رو چطور شروع کردین!؟ 🍂
یه خدا قوت ویژه تقدیم مامانهای بچه مدرسهای 🧕🏻🎒 و همینطور مامانهایی که خودشون خانم معلم هستن 👩🏫💕
ما اومدیم با یه گفتگوی دیگه اونم با موضوع جذاب مدرسه! البته خوراکی و تغذیه در مدرسه 🍎🍞🧃
بیاین برامون بگین که چه خوراکیهایی برای زنگ تفریح بچهها درنظر میگیرین که:
اولاً سالم باشن 💚
ثانیاً مقوی باشن برای ساعتهای درسی انرژی کافی رو به بچهها بدن 💪🏻
ثالثا از اون خوراکیهای جذاب و وسوسهانگیز که رنگ و بوی ویژهای دارن نباشن 👀 (جوری نباشه که بقیه دانشآموزا دلشون بخواد)
و رابعاً و از همه مهمتر ❗️ مورد رضایت و پسند دانشآموز عزیز هم باشن 😍
بیاین تجربیاتمون رو با هم به اشتراک بذاریم و چیزای خوب به هم یاد بدیم 😉
راستی اگر پیشنهاد خوراکیای دارین که خودتون درست میکنین، لطفاً طرز تهیه و دستورش رو بصورت کامل و جامع برامون بنویسین تا بقیهٔ مامانها هم استفاده و البته دعاتون کنن 🙏
پیامهاتون رو با این شناسه، برامون بفرستین👇🏻
@moh255
🍎
خب و اما بریم سراغ فهرست خوراکیهای مناسب مدرسه که برامون فرستادید
سعی کردم همه مواردی که گفته شده بود، کنار هم جمع کنم.
۱. انواع لقمهها:
🥖کره و عسل یا مرباهای غلیظ (که تا حد امکان از لقمه بیرون نریزه). کره بادام، فندق و... هم میشه استفاده کرد به جای کره معمولی.
🥖پنیر و گردو. بعضا گردوی درشت دوست ندارن، ولی پودر شده شو میخورن. میشه کنارش سبزی هم گذاشت.
🥖حلوا شکری یا حلواهای خونگی
🥖شکلات صبحانه
🥖 خاگینه
🥖 سیبزمینی و پنیر
🥖 سیب زمینی و تخممرغ آبپز
🥖پوره سیب زمینی و پیازداغ
🥖تخم مرغ و خرما
🥖املت
🥖انواع کوکو
🥖 فلافل و کتلت در صورتی که بو نمیدن.
🥖 ساندویچ مرغ
🥖 لهشدهی مواد آبگوشت (نخود و گوشت و سیبزمینی)
🥖 سالاد الویه
🥖مواد ماکارونی یا سمبوسه
🥖 هر چیزی که از شام دیشب مونده باشه😆. مورد داشتیم قرمه سبزی اینام گفتن.😏
تو همه اینا👆🏻، باید حواسمون باشه که بو ندن.
۲. خوراکیهای خرمایی (بیشتر برای فصل سرما مناسبه):
🫔 حلوا خرمایی: آرد رو بو میدیم بعد روغن میزنیم، کمی دارچین و هل و زنجبیل (سلیقه ای هست) بعد خرمای هسته گرفته شده اضافه میکنیم، له میکنیم و مخلوط میکنیم. اگر روغنش کافی باشه بعدش میشه اونو قلقلی کرد یا رول کرد...میشه بهش مغزیجات،بیسکوییت پتی بود و حتی پودر کاکائو اضافه کرد، یا حتی لقمه کرد برای بچه.
🫔خرما ارده: خرمای هسته گرفته شده رو با ارده مخلوط میکنیم و ورز میدیم خمیری میکنیم...قلقلی میکنیم یا قالب میزنیم میشه یا مغزیجات و کنجد و نارگیل هم مخلوط کرد...
🫔خرما قلقلی: خرما رو با مغزیجات، کنجد یا بیسکوییت میشه مخلوط کرد و ورز داد و شکل داد
(اینا رو یادم باشه برای سفره ماه رمضون هم میشه درست کرد😋)
۳. انواع میوهها: 🍎سیب، 🍐گلابی، 🍇انگور و... . بعضی میوهها خاص و عطردارن. اونا رو ندیم ببرن مدرسه.
۴. کیک و کلوچه خونگی🥮، پنکیک🥞 یا کیکهای ساده مغازهها
۵. ویفر یا بیسکوییت ساده 🧇. سبوسدار باشه که چه بهتر.
ویفر رو میشه خودمون هم درست کنیم
نون بستنی بگیریم بینش ارده شیره یا کره بادام زمینی و عسل بمالیم.
یا با نون تست درست کنیم. میشه حتی نون تست رو داخل تخممرغ بغلتونیم و تو کره سرخ کنیم.
داخلش مغزیجات و سویقم اگه بچهها دوست دارن، میشه استفاده کرد
۶. آبنبات خانگی.🍭 (یکی از دوستان گفتن شکر قهوهای رو حرارت میدن، کمی هل و... اضافه میکنن و روی چوب بستنی تبدیل به آبنبات میکنن)
۷. آجیل غیرخاص، مثل نخودچی کشمش، مویز، خرما، توت خشک، برگهی خشک میوهها، کشک خشک و...
۸. ارده شیره سفت (بازم برای فصل سرما). میشه تو کاسههای نونی (از جنس نون بستنی) گذاشت و داخل یه ظرف غذا براشون چند تا کیپ به کیپ چید. هم مقویه و هم سیرکننده. میشه لقمه هم گرفت.
۹. برای نون لقمهها هم ایده داشتیم 😌
یکی از دوستان گفته بودن خودشون به اندازه یه هفته نونهای باگت گرد کوچک درست میکنن و فریز میکنن. خمیر نان رو هم با درصدی از آرد کامل، شیر، تخممرغ، کدوحلوایی، سیاهدانه، تخم کتان و... درست میکنن که مقوی باشه. و بعد باهاشون ساندویچ کره مربا درست میکنن.
۱۰. نونهای خوشمزه دیگه هم میشه پخت که خالی بچهها بخورن
🥐 مثلا خمیر بگیریم و یه مقدار شیرینش کنیم یا اینکه لای خمیرش حلوای خونگی بذاریم و بعد تو فر یا ماهیتابه بپزیم.
🥐 یا با ترکیب خمیر نونوایی با سیب زمینی آب پز له شده و پیاز داغ و سبزی خشک و پنیر، نون پخت. به سلیقه خودمون میتونیم چیزای دیگه هم قاطی خمیرش بکنیم.
🥐 میشه یه جور نون هم با ترکیب خمیر و ماست و تخم مرغ و ادویه پخت. میشه مرغ و گوشتم داخلش گذاشت.
۱۱. انواع نوشیدنیها
🥤 شربت آبلیمو عسل
🥤تخم شربتی
🥤خاک شیر با گلاب و زعفران و لیمو ترش تازه
🥤شربت آلبالو
🥤شیر
۱۲. آش و فرنی هم میشه گذاشت.🍵
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلمم چند مدل لقمه مدرسه رو نشون میده.
روش لقمه گرفتنشم برام جالب بود. جوریه که محتویاتش از توش بیرون نپاشه!
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
دختر دو سالهام میگه : - مامان مریض شدی؟
- نه مامان
- داری گریه میکنی؟
- آره
- من خوشحالت میکنم، گریه نکن ...
توی دلم میگم: دخترم دیگه گریههامون تمومی نداره تا محو اسرائیل از صفحهی روزگار...
سید عزیز 🖤
خوش به سعادتت که به آرزوی دیرینهت رسیدی و الآن در آغوش سید الشهدایی.
اما
علی الدنیا بعدک العفا...
به خون پاکت قسم، انتقامت رو با نابودی اسرائیل میگیریم انشاءالله.
خدایا فرج اماممون رو برسون و جبهه حق رو نصرت کن ...
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إن كُنتَ باكِيا لِشَيءٍ فَابكِ لِلحُسَينِ
اگر مى خواهى براى چيزى بگريى، براى حسين علیه السلام گريه كن...
سید عزیز
خودت برای ما روضه بخوان در این غم جانکاه...
یا لثارات الحسین...
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif