eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
151 ویدیو
33 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
💫به نام خدا💫 🌸سلام، وقت بخیر🌸 ⭐️⭐️ مبعث پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) مبارک باد. ⭐️⭐️ 👌یک گفتگوی مادر فرزندی، برای عید مبعث، (مناسب برای کودکان زیر شش سال)👇 من: پسر گلم قصه ی مورچه ی پر تلاش 🐜 را یادته؟؟؟ ( این قصه، قصه ای هست که دوستان مورچه ی پرتلاش که در زمستان آذوقه ذخیره نکرده بودند و همه ی بهار و تابستان را به بازی گذرانده بودند، بعد از اینکه متوجه شدند اشتباه کردند، از مورچه پرتلاش میخوان مدیر اونها باشه و راهنماییشون کنه) پسرم : آره 🧕: مورچه پرتلاش 🐜 با وجود اینکه از بقیه ی دوستهاش کوچکتر بود، ولی چون عاقل تر بود برای مدیر و راهنمای گروه بودن از بقیه بهتر بود.یادته؟! 👦: آره 🧕: خدای مهربون، چون همه ی ما را خیلی دوست دارند بهترین آدم های دنیا را برای راهنمایی و‌ رهبری ما انتخاب کردند. مثل پیامبران و امامان، که حضرت محمد(ص) پیامبر ما، بهترین انسان دنیا بودند و هستند. میدونی بهترین آدم دنیا باید چطوری باشه؟ باید چه خصوصیاتی داشته باشه که خدای مهربون اون را برای راهنمایی و رهبری مردم انتخاب کنند؟ 👦: باید مهربون باشه، عاقل باشه؟ 🧕: درسته، خدای مهربون انسانی را برای رهبری ما انتخاب کردند که از همه عاقل تر، مهربون تر، شجاع تر بودند. پیامبر ما میتونستند خشم خودشون را کنترل کنند، عصبانی نمیشدند. ایشون خیلی خیلی امانت دار و راستگو بودند. به فکر همه ی مردم بودند و همه را راهنمایی میکردند، حتی با دشمنانشون هم بدرفتاری نمیکردند. ایشون با بچه ها خیلی خیلی مهربون بودند. ایشون خیلی دانا بودند. میدونی به روزی که خدای مهربون پیامبر خوب ما حضرت محمد(ص) را برای رهبری ما انتخاب کردند، عید مبعث میگیم. ما در این روز جشن 🎉🎊🎉🎊 میگیریم و خدای مهربون را به خاطر این هدیه ی بزرگ شکر 🤲🤲 میکنیم. خیلی خوبه که ما هم سعی کنیم مثل پیامبر خوبمون، راستگو، امانتدار، شجاع، مهربون باشیم. ما باید حضرت محمد(ص) را الگوی خودمون قرار بدیم. 🌺 کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✨به نام خدا✨ 💐 قصه عید مبعث💐( مناسب ۶-۱۰ سال) ➖محمدامین از مادرش شنیده بود که عید مبعث نزدیک است. اما نمی‌دانست عید مبعث یعنی چه؟🤔 ➖محمدامین از مادر پرسید: مامان میشه به من بگید عید مبعث چه روزی است؟ مادر کنار محمدامین نشست و گفت: بله حتما. عید مبعث روزی است که خدای مهربان حضرت محمد(ص) را به پیامبری مردم انتخاب کردند‌. ➖ محمدامین در مورد حضرت محمد(ص) قصه های زیادی از مادرش شنیده بود، از امانتداری، مهربانی، شجاعت، سختکوشی، تلاش، محبت به کودکان، صداقت و صبر ایشان ➖محمدامین پرسید: مامان پیامبر شدن یعنی چی؟ ➖مادر گفت: پیامبران معلم انسانها هستند. همانطور که تو برای درس خواندن در مدرسه به معلم نیاز داری، همه انسانها برای رشد کردن به راهنمایی احتیاج دارند‌ که آنها را در مسیر درست هدایت و تربیت کند. وقتی باغبان یک هسته یا یک نهال کوچک🌱 را می کارد، این نهال می تواند با استفاده از هوای آزاد، آب و نور کافی رشد کند، اما احتیاج به باغبان هم دارد: باغبان باید ریشه های درخت را تقویت کند و شاخ و برگهای اضافی درخت را با قیچی بچیند، در واقع باغبان درخت را بزرگ نمیکند ولی شرایطی را فراهم میکند تا درخت بتونه بزرگ بشه🌳، کامل بشه. پیامبر برای تربیت مردم مثل باغبان در تربیت یک نهال کوچک است. ➖مادر گفت: دوست داری قصه عید مبعث را برای تو تعریف کنم؟ ➖ محمدامین لبخندی زد و با هیجان زیاد منتظر شنیدن قصه شد. ➖کوه حرا ⛰ در شهر مکه قرار داشت. این کوه بلند پر بود از تخته سنگهای سیاه. برای رسیدن به قله ی کوه باید از روی این تخته سنگها عبور می کردند. هیچ کس در این کوه زندگی نمی کرد. حتی هیچ حیوانی در این کوه دیده نمیشد. چون در این کوه سنگی هیچ غذایی برای حیوانات و پرنده ها پیدا نمیشد. در بالای این کوه غاری بود که پس از عبور از درز بین دو سنگ بزرگ میشد به آن رسید. ➖ غار حرا، غار کوچکی بود که فقط یک نفر می توانست در این بایستد و یا بنشیند. انتهای این غار، در شکاف بین سنگها سوراخ کوچکی ایجاد شده بود که روزها قسمتی از این غار کوچک با نور خورشید 🌞 روشن می شد. اما آن چیزی که غار حرا را استثنائی میکرد منظره ای بود که از سوراخ انتهای غار دیده میشد: مسجدالحرام ، خانه خدا 🕋. روزها و شبهای بسیاری محمد از کوه بالا میرفت و در غار حرا عبادت می کرد، به خانه خدا می نگریست، فکر می کرد و با خدای مهربان خود حرف می زد. محمد که با دیدن هر موجودی از حیوانات، آسمانها، ستاره ها🌠، قدرت خدا را مشاهده می کرد، در غار به قدرت و آفریده های خداوند فکر می کرد. محمد به این فکر میکرد که برای کمک و راهنمایی مردم چه کارهایی می تواند انجام دهد. محمد از مردمی که مجسمه های سنگی که خودشان ساخته بودند را، خدای خودشان می دانستند، بسیار تعجب می‌کرد و از این موضوع بسیار ناراحت بود. محمد دعا می کرد. دلش میخواست مردم را آگاه کند که خدای واقعی همان خدایی است که آسمانها و زمین و انسانها و حیوانات و گیاهان را آفریده نه آن مجسمه های سنگی که هیچ قدرتی ندارند و حتی یک کودک می تواند با یک چکش یا یک تبر آنها را بشکند. روزها و شبهای بسیاری که محمد در غار مشغول دعا بود همسر مهربانش بانو خدیجه از کوه بالا می آمد و برای او غذا می آورد. ➖ سرانجام یکشب که محمد در غار حرا مشغول عبادت بود، فرشته ای به نام جبرئیل وارد غار شد. جبرئیل کاغذی را به محمد داد و گفت بخوان. محمد که مدرسه نرفته بود و سواد خواندن و نوشتن نداشت، گفت من که خواندن بلد نیستم، اما جبرئیل دو بار دیگر گفت بخوان. ➖محمد بار دیگر نگاهی به نوشته انداخت، اما این بار توانست بخواند: بخوان، بخوان به نام پروردگارت که آفرید... ➖جبرئیل به محمد گفت که او مأمور شده تا مردم را راهنمایی کند و از گمراهی و اشتباه نجات دهد. خوبی ها را کامل کند و مردم را به انجام کارهای خوب و درست تشویق کند. ➖ محمد از کوه پایین آمد و به خانه اش رفت. بانو خدیجه اضطراب و هیجان و خستگی را در چشمان محمد فهمید و علت را پرسید، محمد ماجرا را برای بانو خدیجه تعریف کرد. ➖خدیجه گفت: محمد جان تو همیشه با خانواده و بستگانت مهربان هستی، از مهمان به خوبی پذیرایی میکنی، به نیازمندان کمک می کنی و از تحمل سختی و زحمت ترسی نداری، حتما خدا تو را یاری خواهد کرد. و حالا دیگر محمدِ امین ، محمد رسول الله بود، فرستاده خدا برای راهنمایی و هدایت مردم. 👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏 🌺 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🌼پیشاپیش عید مبعث در تمامی مسلمانان جهان مبارک باد.🌼 🌺 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
4⃣ هشتگهای مربوط به تربیت دینی، احادیث تربیتی و مناسبات مذهبی: 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا 💐💐💐بعثت پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (ص) مبارک باد. 💐💐💐 ❇️ همیشه اعیاد و مناسبتهای مذهبی مثل میلاد یا شهادت معصومین را بهانه ای بدانیم برای شناخت بهتر ایشان ولو با خواندن چند صفحه کتاب. ✅ در بخشی از این کتاب فروغ ابدیت بعد از بیان خلاصه ای از سختی ها و رنج های پیامبر(ص) از تولد تا بعثت می خوانیم: «سیل خروشان حوادث بی حکمت نیست، خدا خواست رهبر جهانیان پیشوای بشر، پیش از آنکه زمام امور را در دست بگیرد و رهبری خود را آغاز کند، شیرینی و تلخی روزگار را بچشد و در نشیب و فراز زندگی قرار بگیرد تا روحی بزرگ و روانی بردبار و شکیبا پیدا کند و تجربیاتی از سختیها بیندوزد و خود را برای مواجهه با یک سلسله شدائد، سختیها، محرومیتها و دربدریها آماده سازد.» « رهبران آسمانی وظیفه ای خطیر و بزرگی بر عهده دارند، وظیفه ای که با گرفتاری، محرومیت، شکنجه، بلا، قتل و کشتن، خلاصه انواع مصائب توام و هم آغوش است و هرچه هدف بالاتر و بزرگ تر باشد مصائب آن شدیدتر و عظیم تر خواهد بود‌. شرط کامیابی رهبران الهی، صبر و بردباری یعنی شکیبایی در برابر هرگونه تهمت و ناسزاگویی در برابر هر گونه اذیت و آزار می باشد ، زیرا بردباری و شکیبایی در تمام مراحل شرط واقعی نیل به مقصود است. نیروی صبر و شکیبایی در انسان به تدریج به وجود می آید، باید حوادثی ناگوار پیش آید تا روح کاملا با امور سخت و سنگین آشنا شود. 👌چقدر تحمل سختی ها راحت میشه اگر به این موضوع باور قلبی داشته باشیم. . ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
✨به نام خدا✨ 💐 قصه عید مبعث💐( مناسب ۶-۱۰ سال) ➖محمدامین از مادرش شنیده بود که عید مبعث نزدیک است. اما نمی‌دانست عید مبعث یعنی چه؟🤔 ➖محمدامین از مادر پرسید: مامان میشه به من بگید عید مبعث چه روزی است؟ مادر کنار محمدامین نشست و گفت: بله حتما. عید مبعث روزی است که خدای مهربان حضرت محمد(ص) را به پیامبری مردم انتخاب کردند‌. ➖ محمدامین در مورد حضرت محمد(ص) قصه های زیادی از مادرش شنیده بود، از امانتداری، مهربانی، شجاعت، سختکوشی، تلاش، محبت به کودکان، صداقت و صبر ایشان ➖محمدامین پرسید: مامان پیامبر شدن یعنی چی؟ ➖مادر گفت: پیامبران معلم انسانها هستند. همانطور که تو برای درس خواندن در مدرسه به معلم نیاز داری، همه انسانها برای رشد کردن به راهنمایی احتیاج دارند‌ که آنها را در مسیر درست هدایت و تربیت کند. وقتی باغبان یک هسته یا یک نهال کوچک🌱 را می کارد، این نهال می تواند با استفاده از هوای آزاد، آب و نور کافی رشد کند، اما احتیاج به باغبان هم دارد: باغبان باید ریشه های درخت را تقویت کند و شاخ و برگهای اضافی درخت را با قیچی بچیند، در واقع باغبان درخت را بزرگ نمیکند ولی شرایطی را فراهم میکند تا درخت بتونه بزرگ بشه🌳، کامل بشه. پیامبر برای تربیت مردم مثل باغبان در تربیت یک نهال کوچک است. ➖مادر گفت: دوست داری قصه عید مبعث را برای تو تعریف کنم؟ ➖ محمدامین لبخندی زد و با هیجان زیاد منتظر شنیدن قصه شد. ➖کوه حرا ⛰ در شهر مکه قرار داشت. این کوه بلند پر بود از تخته سنگهای سیاه. برای رسیدن به قله ی کوه باید از روی این تخته سنگها عبور می کردند. هیچ کس در این کوه زندگی نمی کرد. حتی هیچ حیوانی در این کوه دیده نمیشد. چون در این کوه سنگی هیچ غذایی برای حیوانات و پرنده ها پیدا نمیشد. در بالای این کوه غاری بود که پس از عبور از درز بین دو سنگ بزرگ میشد به آن رسید. ➖ غار حرا، غار کوچکی بود که فقط یک نفر می توانست در این بایستد و یا بنشیند. انتهای این غار، در شکاف بین سنگها سوراخ کوچکی ایجاد شده بود که روزها قسمتی از این غار کوچک با نور خورشید 🌞 روشن می شد. اما آن چیزی که غار حرا را استثنائی میکرد منظره ای بود که از سوراخ انتهای غار دیده میشد: مسجدالحرام ، خانه خدا 🕋. روزها و شبهای بسیاری محمد از کوه بالا میرفت و در غار حرا عبادت می کرد، به خانه خدا می نگریست، فکر می کرد و با خدای مهربان خود حرف می زد. محمد که با دیدن هر موجودی از حیوانات، آسمانها، ستاره ها🌠، قدرت خدا را مشاهده می کرد، در غار به قدرت و آفریده های خداوند فکر می کرد. محمد به این فکر میکرد که برای کمک و راهنمایی مردم چه کارهایی می تواند انجام دهد. محمد از مردمی که مجسمه های سنگی که خودشان ساخته بودند را، خدای خودشان می دانستند، بسیار تعجب می‌کرد و از این موضوع بسیار ناراحت بود. محمد دعا می کرد. دلش میخواست مردم را آگاه کند که خدای واقعی همان خدایی است که آسمانها و زمین و انسانها و حیوانات و گیاهان را آفریده نه آن مجسمه های سنگی که هیچ قدرتی ندارند و حتی یک کودک می تواند با یک چکش یا یک تبر آنها را بشکند. روزها و شبهای بسیاری که محمد در غار مشغول دعا بود همسر مهربانش بانو خدیجه از کوه بالا می آمد و برای او غذا می آورد. ➖ سرانجام یکشب که محمد در غار حرا مشغول عبادت بود، فرشته ای به نام جبرئیل وارد غار شد. جبرئیل کاغذی را به محمد داد و گفت بخوان. محمد که مدرسه نرفته بود و سواد خواندن و نوشتن نداشت، گفت من که خواندن بلد نیستم، اما جبرئیل دو بار دیگر گفت بخوان. ➖محمد بار دیگر نگاهی به نوشته انداخت، اما این بار توانست بخواند: بخوان، بخوان به نام پروردگارت که آفرید... ➖جبرئیل به محمد گفت که او مأمور شده تا مردم را راهنمایی کند و از گمراهی و اشتباه نجات دهد. خوبی ها را کامل کند و مردم را به انجام کارهای خوب و درست تشویق کند. ➖ محمد از کوه پایین آمد و به خانه اش رفت. بانو خدیجه اضطراب و هیجان و خستگی را در چشمان محمد فهمید و علت را پرسید، محمد ماجرا را برای بانو خدیجه تعریف کرد. ➖خدیجه گفت: محمد جان تو همیشه با خانواده و بستگانت مهربان هستی، از مهمان به خوبی پذیرایی میکنی، به نیازمندان کمک می کنی و از تحمل سختی و زحمت ترسی نداری، حتما خدا تو را یاری خواهد کرد. و حالا دیگر محمدِ امین ، محمد رسول الله بود، فرستاده خدا برای راهنمایی و هدایت مردم. 👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏 🌺 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🌼 عید مبعث بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد.🌼 🌺 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak