eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
480 دنبال‌کننده
853 عکس
117 ویدیو
40 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#سلسله‌ـ‌نشست‌ـ‌مجازی #رو_به_قله_در_مسیر آن زنی که خود را در دامنه‌ی آن قلّه‌ای می‌داند که در اوج آ
خانم افشون(همسر شهید امیدزاده) ۲۳ آبان.m4a
33.22M
آن زنی که خود را در دامنه‌ی آن قلّه‌ای می‌داند که در اوج آن، فاطمه‌ی زهرا (س) ‌- بزرگ‌ترین زن تاریخ بشر ‌- قرار دارد؛ آن زن، زن مسلمان ایرانی است. امام خامنه‌ای گفتگوی مجازی با «خواهر فتانه افشون» همسر شهید حاج صادق امیدزاده چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳ "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
Audio_344605.mp3
11.59M
رسانه‌ی امام باشیم ... سیّد عزیز ما خب به مقامات عالیه‌ی شهدا عروج کرد و او خود به آنچه آرزوی آن را داشت رسید، لکن یک یادگار ماندگاری هم در اینجا گذاشت و آن «حزب‌الله» است. «حزب‌الله» به برکت شجاعت سیّد و درایت سیّد و صبر و توکّل عجیبی که او داشت، رشد کرد؛ رشد فوق‌العاده‌ای کرد و حقیقتاً تبدیل شد به یک تشکیلاتی که دشمنِ مجهّز مسلّح به انواع سلاح‌های مادّی و بیانی و تبلیغی و رسانه‌ای و غیره، نتوانسته بر آن فائق بیاید و ان‌شاءالله نخواهد توانست فائق بیاید. مرحوم آقای سیّدحسن نصرالله «حزب‌الله» را به یک چنین موجودی، به یک چنین پدیده‌ای تبدیل کرده. 🎵 تحلیلی بر بیانات رهبری در دیدار با مجلس خبرگان ۱۷ آبان ۱۴۰۳ "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
این روزها هم خیلی با آن روزها فرقی نمی‌کند، درد مشترکی بر جانمان افتاده. این روزها هر کسی که درد لبنان و غزه، دردِ دلِ ثابت زندگی‌اش شده، می‌خواهد از نشستن و غصه خوردن صِرف خلاص شود، می‌خواهد به گونه ای خودش را به این جریان وصل کند. این حس‌های مشترک، آدم را یاد آن روزها می‌اندازد. دوران جنگ و انقلاب مسجد پایگاهی بود برای هر کسی که دلش برای اسلام و انقلاب می‌تپید، جایی که به آن پناه می‌بردند و با دوست و آشنا و همسایه می‌نشستند و فکر می‌کردند که چه کاری‌ می‌توانند انجام دهند تا اندک‌شان را در کنار هم وُسع دهند و موج‌های کوچک‌شان را به طوفانی تبدیل کنند، به دل حادثه بزنند و در متن و مرکز تاریخ قرار بگیرند. باید مسجدی شویم! رفته رفته جمع‌های دوستی‌مان را حول مسجد محله‌ی‌مان شکل دهیم و مساجد را به همان نقش دوران انقلاب و جنگ برگردانیم. مساجد را هسته‌ی مقاومتی کنیم که هوای جامعه را، هوای ایستادگی و مقاومت می‌کند. باید فعالیت‌های‌مان را به مساجد محلات ببریم و با کارهایی که برای جبهه‌ی مقاومت انجام می‌دهیم رفته رفته هویتِ سنگرِ مقاومت را به مساجد برگردانیم. "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
عدسی داغ پتوی صورتی نرمم را محکم دور خودم پیچیده بودم. سرماخوردگی هنوز هم دست از سرم برنداشته بود. بی‌حالی و ضعف انگار زالو به جانم افتاده بود و رمقی برای هیچ تکاپوی اضافه‌ای نمانده بود. نماز صبح را که خواندم درونم کشمکشی به‌ پا شد؛ خستگی و ضعف، تنم را به خواب راحت و پتوی گرم حواله می‌داد اما خواب توی چشمانم قرار نداشت. نگاهم به چهره‌ی معصوم محمدرضا بود که مژه‌های بلندش از بالا و پایین یکدیگر را در آغوش گرفته بودند. بی‌دغدغه‌ خوابیده بود و من را با خود به هزار فکر و خیال می‌برد. لحظه‌ای چشمم را بستم، دختر لبنانی که از سرما می‌لرزید جلوی چشمم ظاهر شد. دستش را توی جیب لباسش کرده، خبرنگار می‌گوید: «دستتو بده.» دست کوچکش برای لحظه‌ای در دست‌های مردانه‌ی خبرنگار، گرمای امنیت را می‌چشد. چشمم را که باز کردم هنوز چهره‌ی آرام پسرم روبرویم بود. پتو را تا زیر گلویش بالا کشیدم. برای حرکت نکردن و زیر پتوی گرم خوابیدن هزار دلیل داشتم! با خودم گفتم: «آخه با این وضع سرماخوردگی و خواب سبک بچه‌ها که نمیشه کاری کرد.» غلتی زدم و پتو را روی سرم کشیدم. حرف رهبری توی گوشم پیچید: «بر هر مسلمانی فرض و واجب است...» یک لحظه خودم را در بین آوارها، بدون سقف، بدون وسیله‌ی گرمایشی و بدون غذایی گرم برای بچه‌ها دیدم. با خودم گفتم: «خواب و استراحت همیشه هست، اما خواب امروز خواب غفلته. خوابیدن من همان و رفتن قافله همان.» یا علی را محکم گفتم و پتو را کنار زدم. بلند شدم. زیر سماور را روشن کردم. چای را دم کردم. پیازها را پوست کندم. آرام آرام زیر لب زمزمه کردم: «ای لشکر صاحب زمان! آماده باش! آماده باش!» صدای ابوذر روحی در گوشم پیچید: «ما آماده‌ایم، پای غزه ایستاده‌ایم؛ ای طوفان‌الاقصی ما راه افتاده‌ایم» سر و صدای ظرف شستن‌، بوی پیاز داغ و عدسی که بار گذاشته‌ بودم، هیچ‌کدام خواب سبک همسر و بچه‌هایم را برهم نزد. تمام وسایل را آماده کردم. ساک دستی سنتی را روی میز آشپزخانه گذاشتم. ظرف، قاشق و بقیه‌ی چیزها را هم در آن جا دادم. قابلمه‌ی بزرگ عدسی را داخل کاور گذاشتم. بالاخره همسرم هم بیدار شد. مستقیم آمد و روی صندلی آشپزخانه نشست. بوی عدسی پیچیده در فضای خانه بی‌طاقتش کرده‌ بود. کاسه‌ی عدسی که برای او و بچه‌ها کنار گذاشته‌‌ بودم را جلو کشید. عدسی داغ توی دهانش حکم سیب‌زمینی تنوری داشت که نمی‌گذاشت دهانش را ببندد. در حالی که بخار عدسی را با «هااا» بیرون می‌داد، گفت: «چه کردی خانوم؟! چقدر خوشمزه شده! تو چطوری این همه کار رو اول صبح، دست تنها با اون حالت انجام دادی؟! لااقل صدام می‌کردی کمکت کنم.» خنده‌ی ملیحی تحویلش دادم و گفتم: «اینم از الطاف خفیه‌ی پروردگاره؛ شما از حالا به بعدشو کمک کن. من می‌رم بازارچه، مواظب بچه‌ها باش.» «باشه‌»ی کشداری گفت و قاشق پر از عدسی را مهمان دهانش کرد. برای اینکه زودتر به قاشق بعدی برسد، نگاه از ظرف بر نمی‌داشت. تند تند غذا را فوت می‌کرد و می‌خورد. چادرم را سر کردم. دسته‌ی کاور قابلمه را با دست راست و سبد وسایل را با دست چپ محکم گرفتم، خون بهتر و پرفشارتر از همیشه توی تنم جریان داشت، بیماری تنم با ذوق و امید جایگزین شده‌ بود. برای رسیدن به بازارچه قدم‌هایم را تندتر برداشتم... به روایت سمیه جعفری 🖊 به قلم صفورا ساسانی "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
53.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از اصفهان تا لبنان! 🇱🇧🇮🇷🇵🇸 روایت همدلی مادران و فرزندان محله‌ی ابن سینا با مادران و فرزندان لبنان و غزه. "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
سلام دوستان. إن‌شاالله قرار هست *آذر ماه* در کنار هم، کتاب «عملیات احیا» رو بخونیم و در مورد نکته‌ها و مسائل جالب کتاب، با اقوام و آشنایان و دوستان صحبت کنیم. عملیات احیا در مورد یکی از شرکت‌های زیان دهی است که با ورود یک مدیرعامل جهادی، توانمند و بادانش توانسته بر بسیاری از مشکلات تولید و فروش غلبه کند. مدیران و کارگران این شرکت با زحمات خود نه تنها از ورشکستگی و فروش یکی از بزرگترین سرمایه‌های صنعتی کشور جلوگیری کردند بلکه باعث شدند تا این کارخانه به یک قطب صادراتی تبدیل شود. 📖📚📖 برای خرید نسخه‌ی چاپی و الکترونیکی کتاب‌ از نرم‌افزار فراکتاب ، می‌تونید از کد تخفیف madarane هم استفاده کنید. www.faraketab.ir/b/183572 امیدواریم زودتر از فرصت استفاده کنید برای تهیه‌ی کتاب‌، تا این ماه هم همراهِ هم باشیم و از مطالعه‌ و به اشتراک گذاشتن و عملی کردن دانسته‌های جدید لذت ببریم. "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
یکشنبه ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ١۰ صبح تا سه‌شنبه ۲۹ آبان ساعت ۱۰ صبح برای شما هم اتفاق افتاده گاهی اوقات حوصله هیچ کاری را ندارید؟ فهرست کارهایتان را در ذهن مرور می‌کنید اما می‌بینید حوصله هیچ کدام را ندارید، نه کار منزل، نه مطالعه، نه عبادت. نه اینکه وقت نداشته باشید، دارید! اما حالش را ندارید. امان از وقتی که طولانی مدت شود... ✓ بنظر شما ریشه این کسالت چه چیزی هست؟ ✓ آیا تجربه‌ی ماندن و رکود در این وضعیت را داشته‌اید؟ چه مشکلاتی برایتان ایجاد کرده است؟ ✓ چگونه از این موقعیت عبور کردید؟ راهکارهای معنوی و مادی شما برای این برون رفت چه بوده است؟ بحث‌های گروهی، در کانال گفتگوهای مادرانه آرشیو می‌شوند. @goftoguye_madarane دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید می‌توانید به شناسه‌ی @mkhandan پیام دهید. "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
آن شیعه صادق است که در محضر امام، فرمان اگر دهد بپذیرد تنور را... گردهمایی مادران پایتخت مقاومت، در حمایت و پشتیبانی از جبهه‌ی مقاومت. ✓ همراه با رونمایی از طلاهای اهدایی بانوان. ✓ با حضور خواهر هدی مقلد، بانوی مقاوم لبنانی. زمان: چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ - بعد از نماز مغرب. مکان: کرمان، بیت الزهرای شهید حاج قاسم سلیمانی. "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
بی‌وقفه بی‌مقدمه هیئت گرفتنی‌ست هیئت گرفتنی‌ست سعادت گرفتنی‌ست از موقع ورودیه تا آخر دعا هر حاجتی در این دو سه ساعت گرفتنی‌ست وضو می‌گیریم و سلام می‌دهیم و به نیابت از مادر سادات، حدیث کساء می‌خوانیم و در هفتمین جلسه‌ی حضور بر سر خوان کرامت اهل بیت علیهم‌السلام، مهمان روایت «هوای‌ِ مادری» به قلم «سمانه بهگام» می‌شویم. به خوش آمدید. دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱ در نرم‌افزار قرار منتظر شما هستیم: https://gharar.ir/r/743ed95d "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary)
از بُعد مجاهدت و حضور در صحنه‌ی تصمیم‌گیری‌های عظیم اجتماعی فاطمه زهرا (س) در قلّه قرار دارد. یعنی بعد از رحلت پیغمبر (ص)، در قضیه‌ی خلافت، زهرای اطهر سلام‌الله‌علیها، با همه‌ی وجود، با سخنش، با علمش، با تلاشش، باهمه‌ی جسمش وارد میدان شد. امام خامنه‌ای - ۱۳۷۲/۰۹/۱۷   مدار مادران انقلابی، برگزار می‌کند: اولین میزگرد مجازی؛ حول مبحث زن در هندسه انقلاب اسلامی. با موضوع: ✓ با همه‌ی وجودش در میدان بود. نگاهی به زندگی جهادی حضرت زهرا (س) میهمانان: خواهران، گیتی پیروزه و مرضیه رضایی (اعضای اندیشکده‌ی بانو امین مجموعه‌ی مادرانه) دبیر جلسه: خواهر حمیده سادات میرزایی چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۰ صبح در نرم‌افزار قرار: https://gharar.ir/r/2ebeab9f منتظر شما عزیزان هستیم. "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
طلاهای‌مان را نذر می‌کنیم، نذر ساخت موشک‌هایی که پاسخ تعدّی دشمن است، باشد که از متّقین باشیم. «فَمَنِ اعْتَدی عَلَیکمْ فَاعْتَدُوا عَلَیهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیکمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ: هرکس به شما تجاوز کند به مانند آن بر او تجاوز کنید و از خدا بپرهیزید و بدانید خدا با پرهیزکاران است.» ✓ در کنار سیل جهاد مالی برای کمک به جبهه‌ی مقاومت و آسیب‌دیدگان جنگ نابرابر رژیم صهیونی، این بار آماده‌ایم تا پول و طلاهایمان را روانه‌ی تقویت جبهه مقاومت در ساخت تسلیحات نظامی کنیم. مانند ابابیل به جای سجیل، موشک به سر اَبرهه‌ها می‌ریزیم... 🔰 راه ارتباطی: @fatemeh_soleimany 🔰 شماره کارت برای دریافت نذورات نقدی:
۵۸۹۲۱۰۱۳۹۰۸۸۰۹۲۶
(برای دسترسی راحت به شماره کارت، می‌توانید روی آن ضربه بزنید.) "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
نذر موشکی شماره‌ی آقای (م) را از دخترش گرفتم. خودکار توی دست‌های یخ کرده‌ام خیس شده بود. اولین بار بود می‌خواستم با یک آقا مصاحبه کنم، اما موضوعِ صحبت آن قدر از نظرم جدید و بکر بود که می‌شد بر خجالت و استرسم غلبه کنم. صدای پخته‌شان که توی گوشی پیچید، اوضاع تغییر کرد. نفس عمیق کشیدم و انگار که بابای خودم آن طرف خط باشد، سلام و احوالپرسی کردم. حاج‌آقا شصت و خرده‌ای ساله و راننده‌ی اتوبوسی که اوراق شده بود. اتوبوس را فروخته و با نصف پول بدهی‌ها را صاف کرده بود. این پس‌اندازِ سال‌ها رانندگی ماشین‌های سنگین بود. گوشی را دورتر از دهانم گرفتم و چند بار صدایم را صاف کردم: "حاج‌آقا می‌تونم بپرسم چطور خواستید پولتونو به سردار حاجی‌زاده تحویل بدید؟ اصلا چطور شد که نذر موشک کردید؟" او قبل از هر جمله چند باری تکرار می‌کرد: "کاری نمی‌کند و هدیه‌اش بی‌ارزش‌ست، دخترم می‌خوام پولم تو صنعت موشکی خرج بشه، می‌خوام مردم بدونن که ما خودمون درخواستِ حمله‌ی نظامی به متجاوزان این خاکو داریم‌. مسئله‌ی امروز ما فقط دینی و قومی نیست که. مساله‌ی ما ملی و میهنی هم هست." _حاج‌آقا چطور شد که تصمیم گرفتید تو این صحنه هزینه کنید؟ وقتی یمنی‌ها با اون اوضاع اقتصادی پایین سه پیتِ بزرگ طلا برای تسلیحات به حماس هدیه دادند، من و عده‌ای از اطرافیان مِن‌جمله‌ی دخترم شروع به جمع‌کردن طلا و پول کردیم و اسفند سال گذشته به سردار حاجی‌زاده دادیم. _حاج‌آقا می‌خوام بدونم شما جاهای دیگم کمک کردید؟ انگار که این سوال را زیاد شنیده باشد، کاملا مسلط جواب داد: "بله دخترم ما برای کمک به شیرخوارگان و نیازمندان و مقاومت هم گروه داریم و با دوستان کمک می‌کنیم. " تمام مدت مصاحبه، سوالی توی سرم پیچ می‌خورد و چند باری هم روی زبانم آمد اما حاج‌‌احمد به راحتی از جواب دادنش طفره رفت و مدام می‌گفت:"کی گفته؟ اشتباه شنیدید. من کاری نکردم که. اونایی که جون دادن کار مهم رو  کردن." آخرهای مصاحبه بود که دوباره سوالم را تکرار کردم:"حاج آقا از مقداری که هر ماه از درآمدتون برای امام زمان می‌ذارید، می‌گید؟" او چند بار تک خنده کرد:"ببینم آخرش پشیمونم می‌کنید از کمک کردن یا نه؟" و خنده‌شان بیشتر شد:"هر موقع اینو میگم حاج خانوم‌ دعوام می‌کنه‌. میگه این حرفای پشیمونی و اینا رو نگو" در مورد حاج خانم کنجکاو شدم:"راستی حاج آقا ایشون چه نظری داشتن در مورد کارِ شما؟" حاج آقا کمی صدایش از گوشی دور شد. انگار که به سمت خانمش برگشته باشد:" این خانمِ من از ما خیلی جلوتره‌. من تازه یه ذره ازش یاد گرفتم." دلم برای تعریف مرد از همسرش آن هم در این سن و سال ضعف رفت. جمله‌ی آخرِ حاج‌احمد را بعد از خداحافظی چند بار برای خودم تکرار کردم.  "دخترم دوست ندارم اسمی از من توی متنت بیاری. فقط دلم‌ می‌خواد مردم بدونن که اَهَّم امروز ما این‌جاست. امروز که می‌تونیم برای فرستادن موشکها توی سر اسراییلی‌ها کاری کنیم رو از دست ندیم. امام حسین طواف کعبه رو رها کرد و رفت دنبال خط مقدمِ دفاع از اسلام." 🖊 مهدیه مقدم شما هم می‌توانید کنید و حامی محور مقاومت باشید. @fatemeh_soleimany "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#نشست_مجازی از بُعد مجاهدت و حضور در صحنه‌ی تصمیم‌گیری‌های عظیم اجتماعی فاطمه زهرا (س) در قلّه قرار
-593748224_613163452.m4a
44.73M
از بُعد مجاهدت و حضور در صحنه‌ی تصمیم‌گیری‌های عظیم اجتماعی فاطمه زهرا (س) در قلّه قرار دارد. یعنی بعد از رحلت پیغمبر (ص)، در قضیه‌ی خلافت، زهرای اطهر سلام‌الله‌علیها، با همه‌ی وجود، با سخنش، با علمش، با تلاشش، باهمه‌ی جسمش وارد میدان شد. امام خامنه‌ای - ۱۳۷۲/۰۹/۱۷   اولین میزگرد مجازی؛ حول مبحث زن در هندسه انقلاب اسلامی. با موضوع: ✓ با همه‌ی وجودش در میدان بود. نگاهی به زندگی جهادی حضرت زهرا (س) میهمانان: خواهران؛ گیتی پیروزه و مرضیه رضایی (اعضای اندیشکده‌ی بانو امین مجموعه‌ی مادرانه) دبیر جلسه: خواهر حمیده سادات میرزایی چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۰ صبح "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
اشرف السادات‌های ۲۰۲۴ ! تصمیم گرفتیم که آش بپزیم و سمبوسه. کارها و خریدها تقسیم شد. همه چیز تا لحظه آخر جفت و جور شد. یادم اشرف السادات خانم افتادم، مامان مهربان شهید معماریان! وقتی کتاب تنها گریه کن را می‌خواندم دلم می‌خواست روزها کمک دستش می‌بودم. لگن‌ها و قابلمه‌های بزرگ که تویش ترشی و مرباها را آماده کرده بودند می‌شستم و بعد رفتن خانم‌ها خانه‌اش را جارو می‌کشیدم. آن وقت که از خستگی نای نشستن هم نداشت من می‌رفتم و خرده کارهای باقی مانده را می‌کردم. حالا وقتش رسیده بود، با چند اشرف السادات مدل ۲۰۲۴ جمع شده بودیم و داشتیم یکی از کارهایی که از دستمان برمی‌آمد را برای کمک به مردم لبنان انجام می‌دادیم. داشتیم آش پختن برای ۱۰۰ نفر را توی دوتا قابلمه روی گاز خانگی و توی آپارتمان با حضور نزدیک به یک جین بچه و نیم جین مادر تجربه می‌کردیم. داشتیم ۸۰ تا سمبوسه را می‌پیچیدیم و روی کیفیت کارمان قیمت می‌گذاشتیم! ما مامان‌های حساس به مصرف روغن و سرخ کردنی، یک وجب روغن ریخته بودیم توی قابلمه و سمبوسه‌ها را در تُردترین حالت ممکن سرخ می‌کردیم! اینقدر سمبوسه‌ها خوب شده بود که بیشترش را خود مادرها خریدند. با التماس ۳۰ تایی ماند برای بازارچه. توی بازارچه آش و سمبوسه‌ها خوب فروش رفت. به پیشنهاد فروشنده، مشتری‌ها گاهی چند برابر هزینه آش را می‌پرداختند. خوراکی‌ها برکت کرده بودند. بهانه شده بودند برای دست و دلبازی و بخشش خریدارها! منتظر برپایی بازارچه جدید بودیم. فروش خوب بازارچه قبلی انگیزه شده بود که دوباره آستین بالا بزنیم. بازارچه‌ها و شرایط مادرها برای کار دسته جمعی جور نشد. گفتیم محصول را آماده می‌کنیم، مشتری هم پیدا می‌کنیم. لازم نیست بازارچه باشد. از پيشنهاد سمبوسه و آش و سوپ و پفک و کیک و فلافل؛ توفیق نصیب پفک‌ها شد که بسته‌بندی شدند. پفک‌ها توی هیات شب‌های فاطمیه فروش می‌رفت. تخم مرغ و آرد و روغن هم از خانه هرکدام‌مان جمع شد و تبدیل به کیک‌های خوشمزه خانگی شدند. البته این بار دست رد به سینه هوس کردن و خریدهای درون مادرانه‌ای زدیم. کیک‌ها سفارش یک جلسه بودند. از مادرهای غصه دار و دلسوخته برای مردم مظلوم فلسطین و لبنان، تبدیل شدیم به مادرهایی با تجربه‌های جدید که یک قدم کوچک برای اجرای امر امام‌مان برداشتیم! شاید ثمره این حرکت‌مان یک لباس باشد به تن کودکی، یا پتویی روی تن مادربزرگی و خوراکی برای مادری که فرشته کوچکی در بطنش می‌پروراند... 🖊 یوسفان "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
67.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🎞 گزیده‌ای از «برنامه زمانه» با حضور نماینده مادرانه، خانم طباطبایی پخش شده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳ 🔲 بخش اول "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
27.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🎞 گزیده‌ای از «برنامه زمانه» با حضور نماینده مادرانه، خانم طباطبایی پخش شده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳ 🔲 بخش پنجم "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
29.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🎞 گزیده‌ای از «برنامه زمانه» با حضور نماینده مادرانه، خانم طباطبایی پخش شده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳ 🔲 بخش ششم "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary