eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.3هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
20.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
19.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 داستان بسیار جالب از دو سال قبل، تا انتها ببینید . 👤 کلیپ زیبای «داستانِ بسیار جالب» با روایتگری حاج‌حیدر خمسه تقدیم نگاهتان ◾ ویژهٔ شهادت سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️امام خمینی: ما عراق را از ایران محترم‌تر می‌دانیم! 🔻اگر از کربلا طوماری برسد، جواب مردم عراق را چه بدهیم؟! ♦️الإمام الخمیني: نری العراق أكثر احترامًا! 🔻ماذا لو وصلَتنا من أهالي كربلاء عريضة، بماذا سنجيب الشعب العراقيّ؟!
14.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(برای ۵تا از این رولا): لازانیا (روی بسته رو بخونید بنا به نوع لازانیا یا داخل اب در حال جوش یا داخل اب داغ بذارید تا خوب نرم بشه) گوشت چرخکرده ۱۲ق غ فلفل دلمه نصف یه فلفل متوسط پنیر پیتزا یه پیاله پر پیاز یدونه کوچک قارچ ۴تا کوچک نمک،فلفل سیاه،زردچوبه آویشن نصف ق چ از هرکدوم رب ۱ ق غ برای سس بشامل کره ۲۰گ شیر نصف لیوان آرد سفید ۱ق پر نمک،فلفل سیاه،آویشن پیازو تفت بدید،گوشت چرخ کرده رو اضافه کنید،قارچ فلفل دلمه ادویه رب اضافه کنید تفت بدید برای سس کره که آب شد ارد رو اضافه کنید تند تند تفت بدید شیرو کم کم اضافه کنید گوله نشه،ادویه جاتو هم اضافه کنید ب غلظت فرنی رسید از روی حرارت برداریدحواستون باشه خیلی سفت نشه چون بعد از سرد شدن سفت میشه باز ورقه ها ک کاملا نرم شد ،از اب خارج کنید(رو هم نذارید که نچسبه) کف ظرفتونو از سس بشامل بریزید و ورقه ها رو که رول کردید کف ظرف بچینید بذارید روی حرارت خیلی کم تا پنیر روش اب بشه قشنگ. ( اگه تابه دو طرفه نیست ،دم کنی بذارید حتما) 🔺میتونید داخل فر برقی،یا توستر با دمای ۱۸۰درجه بذارید تا پنیر روش اب بشه(داخل فر گازی یا تنور گازی هم میتونید درست کنید)
13 ➖هر موقع رنجی بهتون رسید، اولین چیزی که به ذهنتون میرسه این باشه که⬅️ این رنج هم تموم میشه😊 بعد از یه مدت که اون رنج رو کشیدی بالاخره تموم خواهد شد! 🍁 حضرت علی علیه السلام در وصفِ "متّقین" میفرمایند : ✨چند روز کوتاهِ دنیا را با "صبر و شکیبایی" میگذارنند و در پی آن" آسایش طولانی" دارند✨ {صَبَروا اَیّامَاً قَصیرَهََ اَعقَبَتهُم راحَهََ طویلَه} 📔 نهج البلاغه / خطبه ۱۹۳ 💗🔚🕊🌏
💔 دختران وشهادت🌱 می گفت: دلم میخواد منم برم سوریه! آخه ینی چی!؟ منم میخوام برم[💔] باید برم سرم بره! گفتم خواهرم: این عشق تورا ب حضرت زینب(س) می ستایم ... و درک میکنم.. اما باور کن! این چادر مشکی شما ... این یادگار مادرم زهرا (س) .. بوی شهادت میدهد.... . همین که با چادر مشکی ات در این خیابان های آلوده ب گناه ... این شهر ... قدم برمیداری.. همین ک وقتی به نامحرمی میرسی سرت را زیر می اندازی ... همین که چادرت ... این برترین حجاب .. را ب رخ مردان بی غیرت میکشانی ... و با زبان بی زبانی ات میگویی هنوز هم هستند مردان با غیرتی که سر زنان شان چادر است... . باور کن لحظه لحظه قدم هایت جهاد است ... شهادت است ...😍✨ . خواهرم شنیده ای سخن آن شهید عزیز را ک میگوید ... دشمن و استعمار .. از سیاهی چادرت بیشتر از سرخی خونش میترسد؟ حواست هست نصف دنیا صف کشیده اند تا چادرت را حیایت را ...حجابت را ... چادر فاطمی ات۰۰ مکتب زهرایی ات را صبر زینبی ات را از تو بگیرند ....😡😡 .میخواهد از تو بگیرند هویتت را تا دیگر نتوانی مانند حضرت زهرا ... فرزندانت را همچون حسن (ع)و حسین (ع) تربیت کنی..😌 . تو اینجا با چادر سیاهت .. تنه دشمنان 😥😨را ب لرزه در می آوری ... دشمن را میترسانی و میگویی: هنوز هم هستند مادرانی که تربیت میکنند پسرانی شهید 🙂را... چادر آداب دارد ... آدابش را که شناختی... وابسته اش میشوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*👆چگونه در فضای مجازی ما را فریب می دهند زود قضاوت نکنید*.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایت رزمنده مدافع حرم از لحظه ای که در بیهوشی حضور دشمن را دید! ▪️این قسمت: مرداب : چگونه‌ دریا شدی؟ چشمه: گذشتم... ▫️تجربه‌گر : آقای محمود شاهی
مرحوم علامه بحرالعلوم "ره" به‌ قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در مسیر، شدیداً در فکر فرو رفته بود. شخص عربی سوار بر اسب رسید و فرمود: "سید" ، درباره چه به فکر فرو رفته ای؟ سیدگفت اینکه‌چطور میشود خدا این همه ثواب به زائرین و گریه کنان سیدالشهدا علیه السـلام می دهد؟ مثـلا در هر قدمی ثـواب یک "حج" و یک عمره و برای "قطره"ای اشک، "گناهان" صغیره و کبیره‌شان آمرزیده می شود؟ مرد عرب فرمود : بحرالعلوم، امام‌حسین علیه‌السلام هرچه از مال و منـال و اهل و عیال و "پسر و برادر" و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد. پس اگر خدا به‌زائرین و گریه کنان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب‌کرد چون "خدا: که خدایی اش را نمیتواند به سیدالشهدا بدهد، پس هر کاری می‌تواند برایش انجام می‌ دهد یعنی صرف نظر از "مقامات" عالی خود "امام حسین" علیه السلام، به "زوار و گریه کنان" ایشان هـم " درجاتی " عنایت می کنـد ، وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود واز نظر سید بحرالعلوم غائب شد برکات‌حضرت ولیعصر ص۲۱۸ 💕💝💕💝
مستند صوتی شنود.mp3
17.41M
🔉 🔰 نیروی امنیتی که زندگی پس از زندگی را درک کرد. 📣 جلسه دوازدهم 🔷 روزی که به بدنم برگشتم 🔷 وضعیت جنگ اسرائیل درغزه. التماس والتهابی که به درگاه خدا داشتم. گردابی از نور که من را به دشت بسیار نورانی برد 🔷 ابر سیاهی که نصف آسمان را گرفت. فرشته هایی که مسلح بودند. فرشته هایی که امر الهی به دست آنهاست⁦ 🔷 ما ثابت بودیم زمین گرد ما میرخید. با یک اشاره اش، اسرائیل نابود می شد. نقش نیت واراده شیعیان در پیشبرد اهداف 🔷 سران جنگی که با اسرائیل بسته بودند. با یک چرخش زمین، یمن را می دیدم 🔷 حجاب هایی که با اراده او کنار می رفت. تفرقه ای که در عراق بود. جنگ عراق، جنگ قدرت بود. 🔷 کسی به دنبال رضایت خدا نبود. به ایران هم سر زدم. 🔷 سکینه ای که بعد از دیدن تمثال امام، به من دست داد. همه عالم هستی در اختیار ماست وما غافلیم 🔷 مقام حضرت آقا 🔷 جنگ اطلاعاتی که درگیر آن هستیم. ⏰ مدت زمان: 42:53 «چهل و دو دقیقه و پنجاه و سه ثانیه» اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمدوَعَجِّل فَرَجَهُم
رمان: نویسنده: راه افتادیم.از نجف دل کندن سخت بود... ولی خب.باید می رفتیم سمت ارباب... تقریبا اول های راه هستیم.راه خیلی شلوغه.میشه گفت ترافیک آدمه.جلوی روت آسمون رو نمی تونی ببینی.آسمون که نیست پر از پرچمه.پر از پرچم لبیک.هرکس نگاه کنه باورش نمیشه هزار و چهارصد سال پیش حسین فقط هفتاد و دو نفر یار داشت و الان این سیل جمعیت دارن خودشون رو به خاک و خون می کشیدن برای کی؟برای خود حسین. عمه زینب این جمعیت رو ببینه.... سه نفری با هم بودیم.من و نرگس و زینب.روی دوش هامون چفیه های یه رنگ و روی سرم سربند یازهرا.عین گروه سرود شده بودیم😁 هممون ذوق کرده بودیم نمی دونستیم چی کار کنیم جوری که اول های راه سر هر موکب می ایستادیم و هرچی خوراکی داشت می خوردیم.هنوز به تیر برق صد نرسیدیم از شکم پر نمی تونستیم راه بریم. -رضوان سادات جان عزیز دلم.کسی شما رو زور نکرده که همه چایی های موکب هارو بخوری ها؟من برای خودت میگم خواهر.اینجا دسشوویی ایناش زیاد تمیز نیستا.تو هم که وسواسی... اینجا بود که یاد این شعر افتادم توی دلم خندیدم: من ترک چایی کرده بودم سالیانی موکب به موکب اربعین چایی خورم کرد —شما خودت از اول راه فلافل هارو درو کردی تا اینجا زینب بانو.بزار برای بقیه هم بمونه. خلاصه اول راه همه جوگیر بودیم.نمی دونستم گلی کجای راهه.می خواستم پیداش کنم و یک قسمتی از راه رو با اون باشم.باید پیداش می کردم. _وای بچه ها من دارم می پزم..‌ نرگس درحال که خودش رو باد می زنه می گه: _وای وای.دیشب تو سرما دندونامون تیلیک تیلیک می کردا.الان احساس می کنم مغزم به صورت مایع از گوشام بریزه بیرون... همه از این حرف نرگس خندیدیم.عجب راهی بود... باهمه سختی هاش حاضر نیستی جاتو با بهشت عوض کنیم. زینب که مخ گروه بود مثلا چفیه هممون رو گرفت و برد زیر شیر آب.خوب که خیس شد اورد انداخت رو سرمون. آخی چقدر خوب شد. راستی..عمه زینب شما چفیه داشتی؟ اصلا آب... 🌸 پايان قسمت يازدهم بخش اول 🌸 امیدوارم لذت برده باشید🌷
رمان: نویسنده: چون اول راه بود تقریبا تند تند اومده بودیم یک ذره خسته شده بودیم.وقت نماز بود برای همین قرار شد یک ذره کنار جاده استراحت کنیم و نماز بخونیم.بعد هم بگردیم دنبال موکب برای خواب. چندتا صندلی کنار هم دیگه پیدا کردیم و نشستیم به صحبت کردن و چایی خوردن.غروب بود و هوا خیلی دلچسب بود.نسیم خنکی میومد و چادرامون رو تکون می داد. با خودم گفتم این نسیم از کربلاست.بوی سیب دارد با خودش.سلام منو به حسین برسون.بگو بهم امون بده برسم... صدای خش خش راه رفتن اون همه زائر کنار غروب آفتاب بی نظیر بود.خش خش که نه.بعضی از عراقی ها بچه های کوچیکشون رو گذاشته بودن توی این کارتون های میوه و با بندی روی زمین می کشیدنشون.بچه ها هم خوشحال از کنار ما که رد میشدن باهامون بای بای می کردن. آره دیگه.توی راه کربلا بودن.ولی باباشون اونا رو میبرد.چرا خوشحال نباشن.بابا نباشه عموشون که هست... عمو نباشه داداششون که هست... اصلا هیچ کسی نباشه دشمن نیست که... تازیانه نیست که... لب تشنه نیست که... بگذریم... بعد از کمی استراحت بلند شدیم بریم نماز خونه پیدا کنیم ولی از کمبود جا مجبور شدیم یک کارتون روی خاک ها بیاندازیم و به نوبت نماز بخونیم و اون نماز چقدر به ما چسبید.نزدیکی های کربلا...توی صحرا....نماز اول وقت...روی خاک.... باز هم بگذریم... ولی زمان مثل برق و باد می گذشت.نمی دونستیم قراره وقتی برگشتیم حسرت ثانیه ثانیه های این سفر رو بخوریم.هیچکس توی سفر نمی فهمه.ولی وقتی برگردی تازه می فهمی کجا بودی و به سمت کی میرفتی... نوشتم: دست خودم نبود عاشقت شدم بر طالعم نوشته بود عشاق الحسین 🌸 پايان قسمت يازدهم بخش دوم 🌸 امیدوارم لذت برده باشید🌷
رمان: نویسنده: چادر خیلی بهش میومد.گلی رو میگم. من به خاطر پادرد از زینب و نرگس عقب افتادم و توی راه گلی رو دیدم.اول نشناختمش ولی وقتی صدام کرد و طرفم اومد فهمیدم گلی خانومه.خیلی تغییر کرده.دو روزی میشه ندیدمش.ولی هنوز یه سری افکار مزاحم داره.خلاصه شب رو توی یک حسینیه خوابیدیم و برای نماز صبح بلند شدیم که برسیم به بقیه بچه ها.نماز صبح رو که خوندییم روش رو کرد به من ازم پرسید: -رضوان جان.یک سوال. —جانم بگو زود فقط که راه بیوفتیم دیر نشه. -ببین چرا ما باید توی نماز چادر بپوشیم.خدا مگه به ما نامحرمه؟ —بریم توی راه بهت می گم. چادر هامون رو پوشیدیم و از موکب بیرون اومدیم.چند قدم نرفته بودیم که با کمال تعجب با یک موکب ایرانی مواجه شدیم که حلیم میداد!چه بویی هم داشت.خیلی جالب و حیرت انگیز بود. آخه صبح اول صبح اون هم تو این هوای پاییزی خیلی حلیم میچسبه.با گلی رفتیم دو تا حلیم گرفتیم و دوباره برگشتیم توی راه.یهو دیدم گلی بغض کرده و یک قطره اشک از چشماش افتاد پایین.منم تعجب کرده بودم. -چی شدی گلی؟ —هیچی هیچی. -خب بگو منم بدونم دختر خوب. همون جوری با بغض ادامه داد: —از دیروز تا حالا که راه افتادیم هرچی توی دل آدم اختیار میشه اینجا ظاهر میشه.سی ثانیه نگذشته از اون لحظه که توی دلم گفتم چقدر الان حلیم می چسبه.رضوان میگم مگه این از خصوصیات بهشت نیست که انسان هرچی اختیار کنه میارن جلوی روش؟ هیچی نمی تونستم بگم.هیچی... ادامه داد: —حالا ما اینجا با کلی امکانات و کلی بخور و بخواب داریم این راه رو میریم.همه چی برامون فراهمه.نمی تونم فکر کنم که بچه های امام حسین دو برابر این راه رو با تازیانه بدون بابا طی کردن. همین جوری که اشک می رختیم راه می رفتیم.گلی زیر لب روضه می خوند و من گریه می کردم.انگار نمی شد توی این راه گریه نکرد... حلیم هامون هنوز دستمون بود.گلی بعد از پاک کردن اشک هاش رفت کنار جاده و نشست تا کمی استراحت کنه.منم رفتم کنارش نشستم.خندمون گرفته بود.حلیم ها سرد سرد شده بودن.گلی گفت: -رضوان ولی خدایی سرد شده اش هم خوشمزس. و با کلی ملچ و مولوچ افتادیم به جون حلیم ها. یه ذره دیگه به راهمون ادامه دادیم که رسیدیم به یک قسمتی از جاده که بیست نفر دو زانو نشسته بودن وسط جاده و دستمال کاغذی و عطر به زائر ها میدادن.صحنه عجیبی بود.از اون جا که رد شدیم به گلی گفتم: -گلی.تا حالا توی دنیا دیدی نوکر های یک ارباب اینجوری نوکریشو بکنن؟حتی وقتی هزار و چهارصد سال باشه که اون ارباب مرده باشه؟ هیچی نگفت فقط سری تکون داد و زیر لب شعری رو زمزمه کرد که من هیچ وقت فکر نمی کردم این شعر رو از زبون گلی بشنوم. پدرم نوکر و من نوکر و فرزند منم نوکر تو... 🌸 پايان قسمت دوازدهم 🌸 امیدوارم لذت برده باشید🌷
حرارتی ست درون دلم ز داغ حسین فراق، میکشد آخر مرا فراق حسین حسین در دوجهان بهترین رفیق من است دلم بگیرد اگر، میروم سراغ حسین به روی نیزه سرش رفت تا چهل منزل که روشن است زمین از چهلچراغ حسین بهای گریه بر او پر زدن به معراج است به عرش میبرد این اشک را براق حسین چه میشود دم محشر دوباره گریه کنیم برای حضرت زهرا به اتفاق حسین شاعر:
ی نمی دانم گناهم چیست، اما کم گناهی نیست که امسال اربعین ما را به آن درگاه، راهی نیست همیشه کاسه خیل گدایان پرنخواهد شد چه باید کرد؟ باید ساخت، چون گاهی، نگاهی نیست برایم "بُعد منزل نیست..." می خوانند و می دانم نصیب و قسمت جاماندگان جز روسیاهی نیست اگر چه بال و پر دارم، ندارم رخصت پرواز که حالم بهتر از حال کبوتر های چاهی نیست به یاد خاطرات سالهای پیشم و با من به جز حسرت متاعی نیست، جز گریه سلاحی نیست عمود یک هزار و سیصد و هشتاد و چندم بود؟ که دیدم گریه کردن یا نکردن، دلبخواهی نیست به دور از کربلا هم زائرت هستیم، آقا جان به غیر از سایه لطف تو ما را سرپناهی نیست شاعر:
ی نشست جیب خودش را تکاند و آه کشید به کوله پشتی خود خیره ماند و آه کشید درست آخر این هفته، چند مهمان داشت و تازه قسط عقب مانده هم فراوان داشت برای دفعه ی چندم شمرد و دید کم است و گفت : قسمتم امسال دوری از حرم است کلافه بود خودش را پر از جنون می دید فقط مقابل چشمان خود ستون می‌دید چگونه می شد از این مرزها عبور کند چگونه خرج سفر را دوباره جور کند... شاعر:
چـه شد عزیز دلم بینـمان فـراق افتاد ... و آن چـه را که نمـی باید اتفـاق افتاد ... چقدرغنچه‌ی نرگس که یک‌به‌یک پژمرد چقدر میخـک و مـریم ، کـف اتاق افتاد نیامدی و رسید "اربــعین" و جا ماندم دلم هـوای تو کرد و دوبـاره طاق افتاد میان مـا و نجـف ، راه سبـز ِ مشـّایه ... چه‌شد که بین من و"کــربلا" فراق افتاد شب ِ زیارتـی ِ جـدّتان ، هـمیـن هـفته اگـر گـذار ِ شمــا ، در ره عــراق افتـاد ... تورا به عّمه سه ساله ، که از پدر جا ماند تورا به صورت ماهش که در محاق افتاد همین که اذن دخول از لب تو جاری شد همینکه چشم قشنگت بر آن رواق افتاد... بخوان "زیـارت عـشق" و سلام ما برسان بگو که این دل عاشـق به اشتیـاق افتاد شاعر:
ی میان خیل تو از یادها فراموشم شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم به چشمه‌ای که به دریا نمی‌رسد رحمی قسم به جان تو با دوری‌ات نمی‌جوشم فقط نه ماه محرم که هجر هم داغی‌ست من از فراق تو گاهی سیاه می‌پوشم دلم شکست و به حالم دل ضریحت سوخت به خوابم آمد و گفتا بیا در آغوشم به روضه می‌روم و تازه می‌شود داغم دلم نمی‌شود آرام، هر چه می‌کوشم ببین شکسته‌دلانت چه عالمی دارند در استکان ترک‌خورده چای می‌نوشم به هر دری زده‌ام تا به کربلا برسم فقط اگر نرسیدم مکن فراموشم شاعر:
ی گریه ی بی صدا قبول نشد هرچه کردم دعا قبول نشد اهل موکب به فکر پروازند نوکری های ما قبول نشد شد پذیرفته کار بی منت کار با ادعا قبول نشد بهر وصلش چه نذرها کردم نذری ام منتها قبول نشد بنویسید باز هم امسال عبد سر به هوا قبول نشد منم آن روسیاه و بی کس که نزد موسی الرضا قبول نشد صحن حیدر چقدر زیبا بود حیف! دیگر گدا قبول نشد هرچه گفتم وَ لا تؤدّبنی... حاجتم از قضا قبول نشد تا سحر ناله کردم از جگرم کربلا... کربلا... قبول نشد شعرها یک به یک خریده شدند شعر این بی بها قبول نشد حرف زینب که گفت با قاتل بس کن ای بی حیا... قبول نشد زیورم را بگیر و سر نبرش... لااقل از قفا، قبول نشد با عصا پیری آمد و می زد گفت ضربات پا قبول نشد شاعر:
°•🌱| میگفت↓ میدونی ڪِی از‌چشم‌ِ خدا‌ میوفتی؟! زمانی ڪه آقا‌ امام‌ زمان....؛ سرشو‌بندازه‌ پایین‌و از‌گناه‌ڪردن‌تو خجالت بڪشه ولی تـو‌انگار‌ نـه انگار..! رفیــق.؛ نزار‌ڪارت‌ بـه اون‌جاها‌ برسـه!!! • 💕💝💕💕
•🖤🏴• بچـه‌ها داغِ گناھ کردنِتون رو به دلِ شیطان بذارید ❗️🤜🏼 _ حاج حسین یکتا !' ـ ــ ــــــــــــــــ اون ملعون فقط کارش وسوسه کردنه این ماییم که تصمیم میگیریم به حرفش اهمیت بدیم یا نه! اون دنیا وقتی جهنمیا یقشو میگیرن میگه:من بهتون تسلطی نداشتم ، فقط پیشنهاد دادم شماهم پذیرفتین '!😏 پس خودتونو سرزنش کنین نه منو😒 اخ چقدر ادم میسوزه اون لحظه... اگه میخوای اون دنیا این حرفو بهت نزنه همین دنیا هروقت پیشنهاد داد با ذکر گفتن و لعنت کردنش حالشو بگیر 👊🏼 • 💕💙💕💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «به ظهور کمک کن» 👤 اساتید ، 🚩 با تقویت به ظهور امام زمان کمک کن... 🔅 امام حسینی‌ها رو جمع می‌کنن یه عده‌ای از این‌ها امام زمانی میشن... .
••❥⚜︎----------- 🔴آثار شب در ! ✴️ورود نوری در ✍🏻امیر المومنین(ع)فرمود: ✨(هر کس یک تمام به به سر برد ، در حالی که شریف را تلاوت نماید و همه در رکوع و سجود و ذکر خدا باشد، مشعلی از نور در وی بزنند و تیرگی و را از قلب او برطرف سازد، 🖇و او را از ایمن گردانند، و بیزاری و برات آزادی از جهنم را به او عطا کند.)✨ 💫 💕💝💕💝
✴️ دوشنبه 👈21 شهریور / سنبله 1401 👈15 صفر  1444👈12 سپتامبر 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 😭ابتدای بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم. که در همین بیماری هم رحلت کردند. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅انواع دیدارها. ✅شکار و صید و دام گذاری. ✅ و آغاز به نوشتن کتاب و مقاله و پایان نامه خوب است. 🚘سفر: مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب نیست. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️فصد. ✳️شکار و صید و دام گذاری. ✳️ختنه کودک. ✳️خرید لوازم منزل. ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️آغاز به کار و شغل. ✳️دیدار با صاحب منصبان و روسا. ✳️و ارسال کالا نیک است. 📛ولی امور کشاورزی و زراعی. 📛و بنایی خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب،(شب سه شنبه)، مباشرت برای سلامتی خوب و فرزند حاصل از آن بسیار سخاوتمند و نرم دل است. 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، سلامت آفرین است. 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید👇👇 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
🌷چرا ما در نماز دوبار سجده ميکنيم؟ 🌷شخصی از حضرت علی (ع) سوال کرد چرا ما در هر رکعت نماز دوبار سجده ميکنيم؟ امير المومنين علی (ع) اين آیه را خواندند: منها خلقناکم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تاره اخري (طه۵۵) اول که سر بر سجده ميگذاری و برميداری يعنی منها خلقناکم، همه ما از خاک آفريده شده ايم، هر چه هستيم از خاک بوجود آمده‌ايم. بعد دو مرتبه سرت را بر خاک بگذار و يادت بيايد که روزی می ميری، سپس دوباره سرت را بردار و يادت بيفتد که يکبار ديگر از همين خاک محشور و مبعوث ميشوی. اگر با این نگاه سر به سجده بگذاریم، در هر رکعت نماز یادی از معاد و برپایی قیامت کرده‌ایم و کسی که در هر روز 17 بار یاد معاد بیافتد، بعید است که تعلقی به دنیا پیدا کرده و خود را به گناه آلوده کند 💕💖💕💖
🌷۱.نه تنها باید نمازبخوانیم بلکه باید خانواده رابه نمازتشویق کنیم وامر اهلک بالصلوه...۱۳۲ طه خانواده تون را به نمازتشویق کنید یابنی اقم الصلوه...فرزندم نمازبپاداد 🌷۲.نه تنهابایدگناه نکنیم بلکه بایدخانواده راازگناه نهی کنیم: قو انفسکم واهلیکم نارا.ً.. ۶سوره تحریم خود و خانواده تان راازگناه و جهنم دورکنید 🌷۳.نه تنها بایدمسجدبرویم بلکه بایدفرزندان رابه مسجدرفتن تشویق کنیم: اقیموا وجوهکم عندکل مسجد...مسجدبروید خذوزینتکم عندکل مسجد زینتتون (فرزندتون)رامسجدببرید 💕❤️💕❤️
محبت مانند "شکر" است و آدم‌ها مانند "یک فنجان چای" کم بریزی، احساس کمبود می‌کنند و زیاد بریزی، سیر می‌شوند. باید در محبت کردن به آدم‌ها میانه نگه داری تا نه آن‌ها آسیب ببینند نه تو قبل از اینکه شکر بریزی، ظرفیت فنجان را بسنج؛ که چای‌های کم شیرین، بی‌میل می‌کنند و چای‌های بیش از اندازه شیرین، حال آدم را به هم می‌زنند. 🖋 💕💙💕💙