#ورود_به_محرم
#رباعی
آورده به عرش روضه خوانش را حق
انداخته است سایبانش را حق
پیراهن پاره پاره آویزان شد
پرچم زده است آسمانش را حق
#حامد_آقایی
#ورود_به_کربلا
زینب رسید کرببلا اقتدار داشت ...
او نیز با خدای حسینش قرار داست
آیینه بود و دور خود آیینه دار داشت
زانوی اکبراست گواهم ، وقار داشت
آمد حسین فاطمه را ماندگار کرد
آن شب خدا به خلقت او افتخار کرد
راه وصال را به خداوند ساده کرد
از جلوه های فاطمی اش استفاده کرد
بر یاری امام غریبش اراده کرد ...
از ناقه ها سه ساله ی خود را پیاده کرد
نام خیام محترمش را حرم گذاشت
بر چشم خاک زینب کبری قدم گذاشت
بر روی عرش سایه ی اومستدام بود
او را قمر ترین دو عالم غلام بود
پرده نشین خیمه به دور از عوام بود
حتی ملک ندیده که زینب کدام بود
مانند مادرش که ز کوران حجاب داشت
در پرده بود محمل او هم نقاب داشت
در خیمه نه ، که در دل ارباب جا گرفت
از خاک پای دوست شدن شد بها گرفت
جای همه ز میکده جام بلا گرفت
تنها نبود ، دور و برش را خدا گرفت
از بس اصیل بود چو ایل و تبار خویش
چون او کسی نرفت به قربان یار خویش
از بین روضه های مجسم عبور کرد
تا خاطرات غربت خود را مرور کرد
دلشوره را گرفت و ازآن خیمه دور کرد
گویا دوباره حضرت زهرا ظهور کرد
مادر که هست قافله ای هست پایدار
تاریخ ، زن ندیده به خود با چنین وقار
آه از دمی که سوخت پناه پیمبران
آن خیمه ای که سوخت دل مادری در آن
فرمود: گوشواره درآرند گوهران
پای برهنه ، خار مغیلان و دختران
آتش به جان ما زد علیکن بالفرار
آه از دمی که پرده نشین شد شترسوار
بند دل امام زمانش گسسته بود
او دست بسته نیست ولی دست بسته بود
حتما دلیل داشت نمازش نشسته بود
با شمر همسفرشدن اورا شکسته بود
با یک لباس کهنه که شد پاره پاره رفت
با گوشواره آمد و بی گوشواره رفت
می رفت سوی شام به همراهی سران
گرما زده ،شکسته شکسته نفس زنان
دورش کسی نبود به جز خولی وسنان
از صبح تا غروب معطل شد عمه جان
قلبش شکست از غم زخم زبان شهر ...
زینب کجا و مجلس نامحرمان شهر
#ناصر_دودانگه
#ورود_به_کربلا
#دوبیتی
دراین جا کرده ای منزل برادر
نشاندی برزمین محمل برادر
دلم دراین بیابان غرق غم شد
چه آهی می کشی از دل برادر
درون سینه ام توفان به پا شد
دل غم دیده ام ماتم سرا شد
شنیدم منزل آخر رسیدم
میان کربلا دل پربلاشد
#سیدهاشم_وفایی
#ورود_به_کربلا
کوفیان! راه نبندید عذابش نکنید
پسر فاطمه را تند خطابش نکنید
مثل او هیچ کسی سر به بیابان نگذاشت
طرد کردید بیایید عتابش نکنید
وسط کرب و بلا خیمه زد از ناچاری
به زور نیزه و شمشیر مجابش نکنید
تیشه بر ریشه ی این شهر زند نفرینش
کوفه را این همه خوش رنگ و لعابش نکنید
طلب آب اگر کرد برایش ببرید
و خجالت زده از روی ربابش نکنید
به علی اصغر او هم که شده رحم کنید
عاطفه داشته باشید جوابش نکنید
او عزیز است نباید تنش عریان گردد
دیگر از زمره ی کفار حسابش نکنید
سرِ بر روی نی اش هم به حیا ماخوذ است
وارد مجلس ننگین شرابش نکنید
نکند زینب کبری به اسیری برود
کوفه تا شام گرفتار طنابش نکنید
#علیرضا_خاکساری
#ورود_به_کربلا
رسید قافله در کربلا و ثارالله
به ماه طایفهاش رو نمود: بسم الله
بزن به خاک علَم را که کربلا اینجاست
بگو به خواهرمان که قرار ما اینجاست
نگاه کن به حرم...با تو عالمی دارند
تو پیششان که بمانی، مگر غمی دارند؟
رقیه پیش تو دلخوشترینِ دوران است
به روی دوش تو بر مَسند سلیمان است
علَم به دست تو تا هست، ساقی لشکر
سکینه را چه خیالی زِ غارت معجر؟
رُباب خیره به دریا و حال شیدایی
تمام دشت شده مات صوت لالایی
بِنَفسیاَنت عزیزم..تو تکیهگاه منی
به روزِ بی کسیام ملجاء و پناه منی
ته مسیر همینجا و این بیابان است
و ظهر روز دهم روز عید قربان است
علیِ اکبر من روی خاک میاُفتد
به برگهای تنش جای چاک میاُفتد
امانت حسنم میشود چو گُل پرپر
دوباره زنده شود روضهی در و مادر
گلوی طفل مرا، تیر میشود همدم
چگونه بعدِ علی تا به خیمه برگردم؟
کنار علقمه خون میشود به پا عباس
و دستهای تو از تَن شود جدا عباس
تو بر زمین که فتادی، حرم به هم ریزد
کنار پیکر تو مادرم به هم ریزد
به حال و روز من و تو بلند میخندند
به روی تک تک اعضات شرط میبندند
تو نیستی که ببینی چقدر بدحالم
تو نیستی که ببینی اسیر گودالم
برای ذبح سرم استخاره میگیرند
و جان محتضرم، چند باره میگیرند
#آرمان_صائمی
#امام_حسین_مناجات
خدا نگیرد از من این دو چشمهی حیات را
که گریهام گرفت راهِ کشتی نجات را
نوشتم از حسین، کاغذ و قلم به سر زدند
و اشکِ روضه سرخ کرد کاسهی دوات را
دو قطره تشنگی به کامِ روضهخوانیام چکاند
برای سوزِ شعر، دیدهام دَمِ فرات را
قضای واجباتِ سال و ماهِمان محرّم است
محرّمی که کُشته لشکرِ محرّمات را
پیاده میروم به کربلا و بعد از آن مسیر
به شوقِ دیدنِ تو میدوم پلِ صراط را
صراطِ مستقیم چیست، غیر راه کربلا؟
پناه بردم از خودم به سرپناه کربلا
پناه میبرد به کامِ تشنهی تو آب هم
به دستِ ساقی تو دجله میشود سراب هم
فقط در این حریم قطره میکُشد جَحیم را
بهشتِ اشک میرسد به آیهی عذاب هم
هر آن زمان که سمتِ نور رفتهایم، دیدهایم
پناه برده پشتِ گنبدِ تو آفتاب هم
به خاکِ سجدهدارت از شهادتِ تو خاکها
به سجده میروند، تربتِ ابوتراب هم
به زیر قُبّه دیدهایم پابهپای دستِ ما
دخیل میزند گره دعای مستجاب هم
قنوتِ مستجاب، دستِ خورده بر ضریح توست
درست گفته هر که گفته عرش در ضریح توست
از آن زمان که هیچ کس نبود، جز خدا فقط
خدای اشک، خوانده است روضهی تو را فقط
برای هر کسی که مشتِ چشم، وا نمیشود
همیشه مشکِ اشکِ ماست، نذر روضهها فقط
به شوق عطرِ سیب، جانماز باز میکنم
نمازخوان شدم به عشقِ مُهرِ کربلا فقط
شهادتینْ چیست غیرِ دعوت از قدوم تو
در آن سکوت میزنم حسین را صدا فقط
اگر عتاب میکنی اگر عذاب میکنی
بیا به میهمانی مزارمان، بیا فقط!
سیاهی مزارمان سیاهی محرم است
بیا که دیدنت شروعِ روضهی مجسّم است
چه روضهای؟، همان که ریخت اشکِ حنجر تو را
به حجّ خون طواف کرد خنجری سرِ تو را
همان غمی که بازگشتِ ماتمِ مدینه بود
که زخمِ سینهات دوباره کُشت مادر تو را
همان دَمی که تلّ زینبیّه قتلِآه شد
نگاه کرد خواهر احتضارِ مُضطر تو را
چه روضهای؟، همان که تازیانههای تسلیت
سیاه کرد دَمبهدَم لباسِ خواهر تو را
چه روضهای؟، فرات هم نشسته زار میزند
که داغِ رو زدن به آب، کُشت اصغرِ تو را
گِلآبِ در عزای خود نشسته را زلال کن
ببخش روضهی عطش، فرات را حلال کن!
چقدر روضه ریختهست بر زمین کربلا
نگاهِ ماست گریهگریه همنشین کربلا
چنان زمین به خون نشست در طلوعِ سرخِ تو
شد آسمانِ در غروب، شرمگین کربلا
چنان برای پیرهن ربودن از تو گریه کرد
هنوز اشک میچکد از آستین کربلا
هنوز راه هجرت تو را ادامه میدهد
هنوز -مادرت، مسافرِ مدینهکربلا-
هنوز ردّ پای خواهرت مرور میشود
که میرسیم از نجف به اربعین کربلا
چنانکه از نگاه ما به تو سلام میرسد
به پرچمت قسم زمانِ انتقام میرسد
#رضا_قاسمی
#محرم
#پیراهن_مشکی
دار و ندار ماست این پیراهن مشکی
ارثیه ی زهراست این پیراهن مشکی
روزی که هر کس می رود دنبال کار خود
دنبال کار ماست این پیراهن مشکی
تنها دلیل عزت دیروز و امروز و
دلگرمی فرداست این پیراهن مشکی
بی دست و پا هستم ولیکن دستگیر من
در محشر کبراست این پیراهن مشکی
من قبله ام کعبه است که تنها لباس آن
از بعد عاشوراست این پیراهن مشکی
این شصت روز و شب نشان کربلایی ها
در کل این دنیاست این پیراهن مشکی
خرج عزای هر کس و ناکس نگردانش
مخصوص این آقاست این پیراهن مشکی
چون چادر زهرا و زینب تا ابد در جنگ
با دشمن مولاست این پیراهن مشکی
هم کوهی از دلدادگی را می زند فریاد
هم جامه ی تقواست این پیراهن مشکی
از جنس آن پیراهن کهنه است ای مردم
ارثیه زهراست این پیراهن مشکی
#محمد_حسین_رحیمیان
#ورود_به_کربلا
#ورود_به_محرم
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
چشمهچشمه میجوشد، از دل زمین هر شب
خون اصغرت آنجا، خون اکبرت اینجا
میرسد به گوشم گرم، بانگ خطبهای پُرشور
خطبهای که بعد از تو، خواند خواهرت اینجا
از فرات میجوشد موج و میزند بوسه
بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت اینجا
این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟!
روی نیزه میخواند، آیهای سرت اینجا
کیست اینکه ناآرام، در خرابه میگرید؟
موج میزند در خون، چشم دخترت اینجا
کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟
غصب میشود از نو، سهم مادرت اینجا
حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد
در غدیر خم جاریست، حجّ آخرت اینجا
این ضریح ششگوشه، حجّ پاکبازان است
آب میشوم از شرم، در برابرت اینجا
#مرتضی_امیری_اسفندقه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
کنار شاه دشت کربلا برد آن دو مه رو را
بزیر لب کلامی گفت با شرم وحیا زینب
برادر گرچه عبدالله زبیماری نشد همره
اگر رخست ندارد بهر تو گردد فدا زینب
برای جانسپاری پیش پایت ای گل نرگس
بیاورده همه داروندار خویش را زینب
سلیمان تحفه ی ناقابل موری تقبل کن
اگر خواهی شود ای ذوالکرم حاجت روا زینب
حسینش گفت: داغ اکبرم بس باشد ای خواهر
مسوزان بیش از این قلب مرا ای باوفا زینب
سکوتی کرد و راضی شد به پرپر گشتن گلها
قسم چون داد آن دور از وطن را بر خدا زینب
پس از چندی همه دیدند زیر تیغ نامردان
صدایی میرسد از کودکان مادر بیا زینب
بیا مادر نما شیر طهورت را حلال ما
که راضی گشت از جانبازی ما مصطفی زینب
حسین فاطمه آورد با خود نعش طفلان را
ولی بیرون نیامد از میان خیمه ها زینب
شاعر:مجید خضرایی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹سه آیه🔹
دشمن خرابه را به تو آسان گرفته بود
از من هزار بار ولی جان گرفته بود!
سر بر اطاعت دلِ مجنون نهاده بود
پایم اگر كه راهِ بیابان گرفته بود
حتی توانِ سینه زدن هم نداشتم
این سینه حالِ شامِ غریبان گرفته بود
در پای نیزه عطرِ تلاوت شنیدهام
دستم صفای پارۀ قرآن گرفته بود
پایم شتاب را به صفِ بوتههای خار
از تازیانههای شتابان گرفته بود
اینجا به انتظارِ دلم طعنه میزند
چوبی كه بوسه از لب و دندان گرفته بود
عمرم به قدرِ سورۀ كوثر مجال داشت
آری سه آیه بود كه پایان گرفته بود...
#جواد_محمدزمانی
#شب_سوم_محرم
.
.
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹پیمان عشق🔹
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...
قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
#محمد_رسولی
.
#شب_سوم_محرم
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد
سکوت نقرهای ماه را شکست غم دل
در آن زمان که از آن ماه بیکفن خبر آمد
شکست صخره از این داغ جانگداز و به یادت،
به رود رود عطش با هزار چشم تر آمد
پس از تو هر گل خونیندلی که سر زد از این غم
به سوگ لالهرخان شهید، خونجگر آمد
به طعنه گفت بیابان به سنگ: «شرم نکردی
ز درد آبلهپایی که خسته از سفر آمد؟»
به گریه گفت که: «سنگم ولی شکستهترینم
به راه آن گل زخمی که از پی پدر آمد»
پدر به قافلهسالاری آمد از سر نیزه
ز دست خار بیابان جهان به گریه درآمد
#نغمه_مستشارنظامی