eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. می برم نام تو را تا ببری نام مرا پر کن از جام لب خویش همه جام مرا خاک هم گاه گداری بدهد طعم عسل بوسه از خاک رهت کرده عوض کام مرا خاطرم نیست چه شد بر تو گرفتار شدم پهن کردی سر گیسوی خودت دام مرا هر نفس بی تو شده مردن تدریجی من رنگ و بویی بده این گردش ایام مرا اگر این سر به سر راه تو افتد زیباست به شهادت بنما ختم سرانجام مرا نذر کردم که دگر سمت گناهی نروم شرطش این است حمایت کنی اقدام مرا دل من ظرف بلوری ست پر از خون جگر کنج میخانه مبین گریۀ آرام مرا به خدا کرببلایی شدنم دست شماست جان عباس فراموش مکن نام مرا به پریشانی گیسوی سر ام بنین دیگر امضا بنما برگۀ اعزام مرا روضه خوان گفت حسین بوی حرم شد احساس وعدۀ ما سحری پای ضریح عباس
. السلام علیک یا اباالفضل العباس برتر ز تو یاوری نخواهد آمد فرمانده لشکری نخواهد آمد صد بار اگر زمانه تکرار شود مثل تو برادری نخواهد آمد
. فرزنـد ابوتـراب تا علقمـه تاخت در وسوسـه ی آب ادب کرد نباخت هر عضو تنش که گشت سیراب فرات بخشید بـه نیزه یا کـه در راه انداخت
. کتاب روضه ورق خورد و صفحه گویا شد دلم برای غمت ذره ای مهیا شد ز قطره قطره ی هر اشک دیده دریا شد دوباره ورد لبم ذکر واعلیا شد  دلم شکست از این روضه ی پدر پسری به یاد مطلبی از روضه های شوشتری  حسین (ع) بود و وداع از وجود پیغمبر حسین (ع) بود و تماشای رفتن حیدر حسین (ع) بود و نوای عطش فزای پسر حسین (ع) بود و ندای سلام بر تو پدر سه بار بهر علی اکبرت تو جان دادی بجای شیخ دو دفعه تو امتحان دادی درید بند دل باب را نوای پسر پدر دوید به سوی نوای نای پسر به خاک بود پریشان هجا هجای پسر فغان عزای پدر بود یا عزای پسر  چو دید هستی خود را به دستِ باد، حسین (ع) دلش شکست و در آنجا ز پا فتاد، حسین (ع)   غروب گشته و از آسمان شفق رفته ز زانوان حسین (ع) از غمش رمق رفته چو دید مصحف اکبر ورق ورق رفته شبیه احمد مختار و شیر حق، رفته قیام سرو علی اکبرش به حال قعود زبان خشک پدر را به التماس گشود به جسم پیر پدر روح و جان من برگرد نشسته خاک، به روی جهان من برگرد عصای دست پدر ای توان من برگرد مخواه خصم ببیند فغان من برگرد  علیِّ من جگرم بود وای بر جگرم چگونه پیکر صد پاره را به خیمه برم  بیا به رسم ادب پیش پای من برخیز خلیل آمده، ای تکه تکه تن برخیز ببین که عمه رسیده کنار من برخیز بگیر دست مرا دست و پا نزن برخیز  بلند شو قدح ناب جرعه جرعه شده بلند شو تن صد چاک قطعه قطعه شده گلم که خار بیابان نموده محصورت فدای جام پیمبر نمای مکسورت ندیده چرخ و فلک ماه، مثل این صورت چرا فتاده‌ای ای طفلکم به این صورت پدر که ریخته بر خاک، نوشْ دارویش به یاد عطر خوشش رو نهاد بر رویش
. گاه‌گاهی به نگاهی دل ما را دریاب جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب اگر از دولت وصل تو مرا نیست نصیب گاه‌گاهی به نگاهی دل ما را دریاب... دل ما را به شب هجر فروغی بفرست شبروِ وادی اندوه و بلا را دریاب... به وفاداری تو شهرۀ شهرم ای دوست ز وفا معتکف کوی وفا را دریاب کاروان رفت من از همسفران دورم دور منِ از قافلۀ شوق جدا را دریاب راه باریک و بسی پر خطر و تاریک است سببی ساز و درین مهلکه ما را دریاب... تا فغان دل غمدیدۀ ما را شنوی نازنینا سحری باد صبا را دریاب... سوی «پروانه» نظر کن که دعاگوی تو باد گنه‌آلودۀ خود را به مدارا دریاب .
. صحبت از جنگ و براندازی شد سر قتل تو سندسازی شد تشنه بودی به لبت سنگ زدند با سر خونی تو بازی شد
. صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ما عاشق و دیوانه و مجنون حسینیم تا روز قیامت همه مدیون حسینیم گر مانده به جا دین خدا ، مصحف قرآن تا روز جزا یکسره مرهون حسینیم تا لحظه ی جان دادن و تا محشر کبری در زمزمه و نغمه ی موزون حسینیم ما تا نفس آخر و تا قبر و قیامت در حال عمل بر سر قانون حسینیم آزادگی و غیرت مردانه اگر هست تا آخر دنیا همه ممنون حسینیم در مکتب و منظومه ای از عشق و ولایت در شعر جنون واژه و مضمون حسینیم پروانه ی شمعِ غمِ زینب شده ایم و در گردشِ بر محور و کانون حسینیم با ذکر رقیه همگی جان بسپاریم ما خادم جان بر کف خاتون حسینیم با نام اباالفضل ، علمدار  ولایت مسحور نگاهش شده افسون حسینیم همچون خم گیسوی پر از خون به سر نی آشفته و غم دیده و محزون حسینیم با ناله ی یا فاطمه و نعره ی حیدر ما منتظر منتقم خون حسینیم از جمع ملَک گر که بپرسید بگویند : ما عاشق و دیوانه و مجنون حسینیم دوشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۳ شب عاشورا محرم ۱۴۴۶
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر می شود فردا میان قتلگه در خون شناور می شود امشب درون خیمه گه دارد هزاران گفتگو فردا در این صحرا سرش دلدار خنجر می شود امشب به سقا بس سخن گوید ز سوز تشنگی فردا تمام باغ او لب تشنه پرپر می شود امشب چو شمعی پر شرر تا صبح می سوزد ولی فردا ز جور کوفیان بی عون جعفر می شود امشب همه پروانه ها دور و برش پر می زنند فردا فدای راه حق بی شیر اصغر می شود امشب یتیم مجتبی بنهاده سر دوش عمو فردا ز سم اسب ها صد پاره پیکر می شود امشب تمام دیده ها رو جانب لیلا بود زیرا که چون فردا شود مجنون اکبر می شود امشب مناجات حسین تا عرش اعلا می رود فردا سرش از تن جدا مهمان مادر می شود امشب کند زینب دعا هرگز نگردد صبحدم فردا ز جور خصم دون بی یار و یاور می شود امشب ز راز دشت خون زینب حکایت می کند فردا کنار علقمه او بی برادر می شود امشب برای روز نو در کف نمانده چاره اش فردا سر جانان جدا از تیغ و خنجر می شود
خدا کند نرود امشب و سحر نشود که روز ما زشب تار تیره تر نشود چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود خدا کند نرود امشب و سحر نشود خدا کند که که به حشر انتها شود امشب که حشر واقعه کربلا دگر نشود شب اسارت پرده نشین خاص خداست چه می شود که اگر صبح پرده در نشود شب شهادت نوباوگان فاطمه است خدا کند که سحر گاه جلوه گر نشود خدا کند نرود امشب و نیاید صبح که داغ زینب مظلومه تازه تر نشود خدا کند نشود صبح باز تا زینب زداغ مرگ دو فرزند خون جگر نشود خدا کند نشود صبح این شب عاشور که یادگار حسن را کفن ببر نشود خدا کند نشود صبح تا گلوی علی نشان تیر دستم در کف پدر نشود خدا کند که فتد تیر حرمله از کار و یا هر آنچه زند تیر کارگر نشود شب وداع علی اکبر است با لیلی وداع مادر و فرزند مختصر نشود گمان به مردن لیلی بود زداغ علی خدا کند که زداغ پسر خبر نشود خدا کند نشود صبح تا به دشت بلا به خاک و خون تن عباس غوطه ور نشود سر حسین ز پیکر جدا شود فردا خوش است ظلمت امشب بگو بسر نشود خدا کند ندمد صبح تا که فردا شب خیام ال علی طعمه شرر نشود ولی اگر نبود آب خون این شهدا نهال دین خداوند بارور نشود قیام حق به قیام حسین پیوند است قیام حق نشود این قیام اگر نشود فراق کربلامی کشد مؤید را مگر جوار پدر قسمت پسر نشود مرحوم
شیعیان فردا حسین بی یار و یاور می شود خون جگر زینب ز داغ شش برادر می شود از برای جرعه آبی به شط خون جدا از بدن دست ابوالفضل دلاور می شود بر سر دست حسین از تیر ظلم حرمله پاره حلق نازک شش ماهه اصغر می شود حضرت نجمه نمی داند که فردا قاسمش از جفای کوفیان صد پاره پیکر می شود شش برادر باشد این شب زینب و کلثوم را پیکر هر یک به خون فردا شناور می شود شمر ملعون از جفا سازد جدا رأس حسین نوحه گر زین ماجرا زهرای اطهر می شود پیکر فرزند پیغمبر فتَد در آفتاب سایبانش نیزه و شمشیر و خنجر می شود خیمه آل علی در موج آتش شعله ور از جفای ابن سعد شوم کافر می شود می شود آل علی فردا اسیر و دستگیر بسته بر زنجیر کین سجاد مضطر می شود
همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم حتی برای شمر و خولی من امامم من آمدم از سنگ‌ها هم دُر بسازم از کوفیان تا می‌توانم حر بسازم بگذار ابر تیرها بارش بگیرند شمشیرها از جسمم آرامش بگیرند باید بمانم گرچه تیغ و دشنه باشد شاید یکی از این جماعت تشنه باشد شاید یکی یک جلوۀ روشن بخواهد شاید یکی انگشتری از من بخواهد پیراهنم وقتی که سهم این و آن است آغوش من با نعل اسبان مهربان است شاید دل سنگ کسی را نرم کردم شاید تنور خانه‌ای را گرم کردم تاریخ را پای کلام خود نشاندم من خطبه‌ام را با زبان زخم خواندم تاریخ را آزاد کردم با قیامم همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم
داغدارِ توام ای خونِ خدا؛ یا جدّاه سوختم از غم ِ تو صبح و مسا؛ یا جدّاه نه محرم! که همه عمر عزادارِ توام هست بر شانهٔ من شال عزا؛ یا جدّاه یار کم دارم و بیتاب شده منتقمت فرَجم را بطلب حینِ دعا؛ یا جدّاه گوشهٔ خیمهٔ تنهاییِ خود میسوزم از غریبیِ تو در کرب و بلا؛ یا جدّاه نیزه ها نقشه برای بدنت ریخته اند در وجودم شده آشوب به پا؛ یا جدّاه آب را بسته و این وضعِ پذیرایی نیست تیرباران شده جسم تو چرا؟! یا جدّاه... تا که بر سینهٔ تو حرمله(لع) زد تیرِ سه پر گریه کردم! زدم از سینه صدا: یا جدّاه... "زینتِ دوش نبی(ص)روی زمین جای تو نیست" پیکرِ دَرهم ِ تو کشت مرا؛ یا جدّاه شمرِ ملعون چه بلایی به سرت آورده ریخت بر صورتِ تو خونِ قفا؛ یا جدّاه مادرت دید به سرنیزه سرت را بردند پیکرت ماند به گودال رها؛ یا جدّاه یک نفر کاش کمی داشت حیا...وقت غروب- بر تنت کاش می انداخت عبا؛ یا جدّاه عمه-جان زینبِ(س)من طاقتِ دشنام نداشت رفت و شد با چه غمی از تو جدا؛ یا جدّاه رفت و با قهقههٔ قاتل تو جان میداد وای از شام بلا، شام بلا؛ یا جدّاه داغدیده وسطِ هلهله دق خواهد کرد پایکوبی شده برپا همه جا؛ یا جدّاه... سرِ بازار پُر از مردِ تماشاچی بود وای...نامحرم و ناموس ِ خدا؛ یا جدّاه!