eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
emam hasan.mp3
زمان: حجم: 4.09M
گرد غم، روی قبرش نشسته غربتش، قلب سنگ و شکسته می‌دونه، که دست آقا بازه اونی که، در صحنش رو بسته ای واویلا بوی غم داره اینجا ولی از غربت آخر در میاد، با دست مولا توو رویا، شبا توی ایوونیم شب تا صبح، توی حرم می مونیم انشالله با مهر تربت توو صحن، نماز صبح می خونیم ####### روضه خون جگر پاره پاره گریه کن چشم ماه و ستاره سینه زن شده دست سرنوشت غصه از در و دیوار می‌باره ای واویلا شده رازش هویدا میگه با گریه حقش این نبود ، مظلومه زهرا راحت شد، از روضه های دیوار راحت شد، از فکر زخم مسمار راحت شد، از خنده‌های قنفذ، میون کوچه بازار ##### غصه‌هاش، رسیده دیگه بر لب بی قرار، شده از غصه زینب هرچی که، خون دل خورده یک عمر با جگر، پسشون داده امشب ای واویلا خوبه نمونده تنها نشده جسم بی جونش رها، روو خاک صحرا باز خوبه، نیفتاده تو گودال باز خوبه، تنش نمیشه پامال باز خوبه، نمی‌بینه که زینب، توو صحرا میره از حال 🆔 @goosheye_oshagh
(ع) چی میشه ای آقای من میون زائرات باشم من خادم صحن تو و حریم با صفات باشم امام رضا دلم شده تنگ رواق و حَرَمت بهشت من مشهد توست قربون لطف و کرمت آرزوم اینه ، تو لحظه ی آخر من توی آغوشت ، مولا بگیری سر من سیدی رضا جان (۴) تو از فراق خواهر و جواد خود حزین شدی عالم شده پریشونت مسموم زهر کین شدی ای من فدای لحظه ای که روح تو پر می کشید از مدینه جواد تو بَرا زیارت می رسید جان بقربانِ ، سینه ی پُر شراره ات آفا فدایِ ، جگر پاره پاره ات سیدی رضا جان تو لحظه های آخرت با یاد شاه عالمین با لب خشکیده ی خود نموده ای یاد حسین روضه ی غربت حسین خواندی بَرا اِبنُ الشَبیب بادل محزون خوانده ای تُو روضه ی شَیبُ الخَضیب از شدت درد ، پیچیده ای مثل حسن ناله می زدی ، برای شاه بی کفن سیدی رضا جان @mortaza110shahmandi. ایتا
(ع) (به همه سبکها خوانده میشود) یا علی موسی الرضا قربون تو وُ حَرَمِت کن عنایتی آقا فدای لطف و کَرَمِت دلخوشیِ دل من تویی یا ضامن آهو با دلِ پُر گناهم پیش تو زده ام زانو اَبَا الحسن یا رضا پناه دلهای ما یا رضا جانم رضا (۴) واویلتا شد پرپر امامِ رئوف همه سرت بادا سلامت بی بی حضرت معصومه شکر خدا جوادش تو حُجره ی بابا رسید از غریبیِ بابا اشک غم از دیده چکید یا غَریب الغربا یا مُعین الضعفا یا رضاجانم رضا بر روی خاک حُجره از عطش دست و پا میزد گاهی حسین و گاهی مادرشو صدا می زد دور از مدینه آقا با سوز دل جان می دهد روی دامانِ جواد از غریبی سر می نهد همه عالم فدایت فدای روضه هایت یا رضا جانم رضا @mortaza110shahmandi. ایتا
باز آتش به دلِ زخمیِ دریا افتاد شعله ای سُرخ روی سینه ی صحرا افتاد ملکوت است عزادارِ عزیزِ حیدر بر زمین بارِ دگر قِبله ی دنیا افتاد چه غریبانه در این غُربتِ خود می میرد چه نفس گیر به خاک این گُلِ زهرا افتاد صورتش خورد به دیوار، صدا زد مادر فاطمه بود کنارش ولی از پا افتاد گاه می گفت؛ حَسن، گاه؛ حُسین، گاه؛ عبّاس یادِ اولادِ علی بود به هرجا افتاد باز هم شُکر، جَوادش به کنارش آمد روی دامانِ پسر صورتِ بابا افتاد کربلا قصّه عَوَض شد، پسری پرپر شد پدری آمد و بر نعشِ پسر تا افتاد... ...گفت: بعد از تو دگر خاک بر این دَهر، علی... ...بعدِ تو بر دلِ من ماتمی عُظمی افتاد
هرچند که مسکین و تهی‌دستم من از سُکر سلام بر شما مستم من گویند سلام مستحب است، آری مشتاق جواب واجبش هستم من
بر دردِ نگفته ام دوایی برخلق جهان تو مقتدایی دارد حَرَمت عجب صفایی آئینه ی روی مرتضایی سلطانِ سریرِ ارتضایی با اینکه پر از بلا و دردم جز وصلِ تو آرزو نکردم بگذار که دور تو بگردم تو معدن جودِ کبریایی سلطانِ سریرِ ارتضایی ای سایه ی مهرِ تو پناهم من ماندم و کوهی از گناهم بی لطف تو یا رضا، تباهم تو یارِ گدایِ بی نوایی سلطانِ سریر ارتضایی ای آنکه انیس بر نفوسی مولایی و شاهِ ارضِ طوسی من آمده ام به خاک بوسی الحق تو امیدِ ماسوایی سلطانِ سریر ارتضایی با عشقِ تو من قرار دارم من با کَرَمِ تو کار دارم با غیرِ شما چکار دارم ؟ تو وارثِ بیتِ هل اتایی سلطانِ سریرِ ارتضایی مولایِ زمین و آسمانی آگه ز عیانی و نهانی آقا و رئوف و مهربانی تو ملجا و مونسِ گدایی سلطانِ سریرِ ارتضایی ای عشقِ تو باعثِ قبولی تو نورِ دودیده ی بتولی تو پاره ی پیکرِ رسولی تو لنگرِ ارضی و سمایی سلطانِ سریرِ ارتضایی پاییز منم تویی بهارم والله، تویی همه قرارم وقتی که به خاک سرگذارم خاکم به سر است گر نیایی سلطانِ سریرِ ارتضایی با عشقِ تو احترام دارم بامهرِ تو من دوام دارم شادَم که چنین امام دارم لطف و کرمت همه خدایی سلطانِ سریرِ ارتضایی ای کویِ تو کعبه ی امیدم هستی تو مراد و من مریدم با سر به سرای تو دویدم تو قبله یِ رازِ اولیایی سلطانِ سریرِ ارتضایی من غیرِ تو از همه گُسَستم والله تویی تمامِ هستم پشتِ درخانه ات نشستم شاید نظری به من نمایی سلطانِ سریرِ ارتضایی بهتر نَبُود از این سعادت با لطفِ خدا من از ولادت دارم به شما زجان ارادت باقلب شکسته آشنایی سلطان سریرِ ارتضایی
چرا شب غم و ماتم سحر نمیگردد چرا زمین و زمان  نوحه گر نمیگردد وداعِ قبر نبی بود و پاره تن او غم فراق از این سخت تر نمیگردد بگو به اهل و عیالش رواست گریه کنند مسافر به سفر رفته بر نمیگردد پدر پدر بکند دخترش ولی افسوس که آه و  ناله برایش پدر نمیگردد به غیر خون جگر در عزای آن مسموم نصیب خواهر خونین جگر نمیگردد شبیه جد خودش از مدینه رفت ولی سفر به مرگ که دیگر سفر نمیگردد خبر رسید که شد زخم پلک چشم ترش کسی ز زخم دلش با خبر نمیگردد چنان گریست برای ذبیحِ   در گودال که مثل دیده ی او دیده تر نمیگردد به گریه گفت که مردم عزیز پرده نشین به چشم مردم کوی و گذر نمیگردد
خدا به آل علی انحصار بخشیده هرآنچه داشته براین تبار بخشیده طفیل فاطمه‌ بوده‌ست خلقت عالم خدا به سفره‌ی خود سفره‌دار بخشیده اگرچه عادت این خانواده‌ است اما حسن به نام کرم اعتبار بخشیده گدا به نزد حسن رفته شاه برگشته کریم از کرمش بی‌شمار بخشیده جهان‌ به‌چشم‌ ندیده کریم مثل حسن تمام زندگی‌اش را سه‌بار بخشیده شکسته‌ باد دهانی که‌ حرف‌ ذلت زد به‌ شیعه‌ صلح‌ حسن‌ افتخار بخشیده چو ذوالفقار بُرنده‌ست‌ صلح‌ سبز حسن به‌ تیغ‌ سرخ‌ حسین‌ اقتدار بخشیده به دستخط خودش صبح روز عاشورا به بی‌قراری قاسم قرار بخشیده
اگرکه دیده‌ی نمناک سوی در دارد به سینه آرزوی دیدن پسر دارد توان وتاب نمانده دگر به اعضایش بلور اشک به رخسار و چشم تر دارد چو شخص مارگزیده به خویش می‌پیچد شرار زهر و غم هجر بر جگر دارد شمیم غم به سماوات می‌بَرَد با خود اگر نسیم ز خاکش غبار بردارد هنوز گرم مناجات با خداوند است هنوز در نفسش گرمی و شرر دارد میان حجره ک‌ی غربت، در اوج تنهایی ز رازهای دل او خدا خبر دارد گهی به زیر لبش می‌زند صدا، پسرم بیا دمی که پدر نیت سفر دارد سزاست گر که بگویم ز ماتمش، زهرا کنار بستر او دست بر کمر دارد گهی به سوی مدینه دلش کند پرواز گهی به مقتل کرب وبلا نظر دارد هنوز شیعه «وفایی» دراین مصیبت‌ها دلی ز آتش اندوه، شعله‌ور دارد
آرام گشته هر کس، شد بی قرارِ این در شأن بهشت دارد، گرد و غبارِ این در خورشید سر برآرد، هر صبح از حریمش گردد مدار عالم هم بر مدارِ این در خاکش دواست اینجا، دارالشفاست اینجا درمان و درد باشد، در اختیارِ این در موسی نشسته اینجا، عیسی نشسته اینجا دیدیم انبیا را حتی کنارِ این در دنیا نبود و بودیم، ما بنده‌ی مرامش خاکی نبود و بودیم، ما خاکسارِ این در انگور بعدِ ما بود، میخانه بعدِ ما بود تاکی نبود و بودیم، ما مِی گُسارِ این در