eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
بلا عظیم و گره کور و امتحان سخت است چقدر پیروی از صاحب الزمان سخت است شبیه هرکه به جز اوست زندگی کردیم ولی شبیه به آقا ...!؟برایمان سخت است قصور ماست اگر تحبس الدعا شده ایم مقصریم که رفتن به آسمان سخت است برای دیده ی هرجایی منِ دلسنگ مجال دیدن دلدار هر زمان  سخت است چقدر فاصله مانده چقدر از او دوریم و‌ راه رفتن با پای ناتوان سخت است اگرچه غرق گناهیم دوستش داریم نبودن ولیِ مهربانمان سخت است اگرچه دورم از او بین روضه نزدیکم نفس کشیدن بی روضه بی گمان سخت است همیشه قصه ی بی مادری غم انگیز است همیشه رفتن یک مادر جوان سخت است ز میخ سخت تر آغاز بی کسی علیست به روضه خوان بگو این روضه را نخوان ..سخت است به ‌پیش دیده ی مردم زدند فاطمه را اگرچه روضه عیان است در بیان سخت است
خبری می رسد از راه خبر نزدیک است آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است طبق آیات و روایات رسیده ای قوم! جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است قطره چون رود شود راه به جایی ببرد به دعای فرج جمع اثر نزدیک است با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم بار بر بند برادر که سفر نزدیک است راه دور دل ما تا به در خیمۀ او از در خانۀ زهرا چقدر نزدیک است آه گفتم که در خانه و یادم آمد غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است گر چه از آتش در سوخته جانم اما بیشتر روضۀ کوچه به جگر نزدیک است باز کابوس سراغ پسری آمده است باز می لرزد و انگار که شر نزدیک است مادرت را ببر از رهگذر نامردان کوچه بند آمده از کینه خطر نزدیک است تا که افتاد زمین زلزله در عرش افتاد هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است . . داغ مادر به جگر می رسد اما انگار اثر داغ برادر به کمر نزدیک است
بیا تا کی نهادی سر به صحرا یا اباصالح بتاب ای آفتاب عالم آرا یا اباصالح صدای غربت مولا ز چاه کوفه می آید علی تنهاست ای تنهای تنها یا اباصالح بیا ای وارث حیدر که زخم پهلوی زهرا به شمشیر تو می گردد مداوا یا اباصالح چرا مخفی است قبر فاطمه در شهر پیغمبر بیا و پرده از این راز بگشا یا اباصالح در و دیوار بیت وحی گوید با تو پیوسته که اینجا مادرت افتاد از پا یا اباصالح بیا از قنفذ کافر غلاف تیغ را بستان که جایش مانده بر بازوی زهرا یااباصالح میان دشمنان نقش زمین شد مادرت زهرا بگو آن دم چه حالی داشت مولا یا اباصالح
خسته ام لیلای من! دیگر مرا مجنون نکن آخر عمری مرا از خانه ات بیرون نکن هیچ کس غیر از تو احوالی نمی پرسد ز من پس مرا با دوریت ناراحت و محزون نکن در همان چاهی که بُرده سر درونش مرتضی... ای مسیحا! شِکوه از خواب حواریون نکن وصله ای از چادر زهرا به دادم می رسد این گدا را بر کسی جز مادرت مدیون نکن جان حیدر که مزار همسرش شد خانه اش جز نجف این زائر آلوده را مدفون نکن
چو شمع، آب، ز شب تا سحرشدن کافی ست ز رفت و آمدِ تو بی خبرشدن کافی ست عزیزِ فاطمه تا کِی به هر دری بزنم؟ بیا بیا، که دگر دربِدرشدن کافی ست چقدر گریه کنم تا به من نگاه کنی؟ بس است! این همه دور از نظرشدن کافی ست تو رحم کن به کسی که، فقط تو را دارد! سری بزن به من، این خونجگرشدن کافی ست زِ نانِ شُبهه ببین تَحبِسُ الدُّعا شده ام دعای روز و شبم بی اثرشدن کافی ست خودت به ترکِ گناهان، مرا مدد فرما که غصّه های دلت بیشترشدن کافی ست بیا که مادرت از پشتِ دَر تو را خوانَد قسم به فاطمه این منتظرشدن کافی ست
غربت شهر سامرا، غصه ی هر شب منه عکس خرابی حرم، آتیش به جونم میزنه گرد و غبار حرمت، سرمه چشم نوکرات خیلی غریبی آقاجون، بگو چی شد کبوترات؟ شب شهادت آقا، میخوام یه آرزو کنم کاشکی می شد با مژه هام، مرقدت جارو کنم آقا بذار که جونمو ،با هروله فدات کنم آقا بذار که روم بشه، تو قیامت صدات کنم سینه زدن با عاشقات، نماز مستی منه این سینه ی خسته باید، یه روز برا تو بشکنه تو حلقه ی سینه زنی، وقتی برات شور می گیرم پاک میشه زنگار دلم، آینه میشم نور می گیرم این گریه ها روز حساب، توشه ی کوله بارمه این سینه کبود شده، مدال افتخارمه بندگی رو یادم دادی، با راه و رسم نوکریت معنی عشق فهمیدم، با اون نگاه دلبریت معجزه کردی آقا جون، که عاشق خدا شدم یه تیکه مس بودم که با، نگاه تو طلا شدم شاعر:وحید قاسمی امام عسکری (ع) روضه
او هم کنار پیکر بی سر رسیده است هم پای عمّه تا لب مقتل دویده است افتاده روی سینه ی زخمی ترین شهید از زخم سنگ و تیغ و عصا بوسه چیده است او هم هزار و نهصد و پنجاه کینه را در عمق زخم های گل چیده دیده است پیغام کشته بین دو دریا به شیعه را از لابلای حنجر پاره شنیده است از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام کلّ مسیر ،اشک نگاهش چکیده است هر قطره آب خورده عمو را صدا زده لطمه زنان ِروضه ی دست بُریده است بازار رفته است به او حق دهید که مثل تمام فاطمه ها قدخمیده است از نسبت کنیزی ِ موسرخ ِ بزم شام هر صبح وشام رنج زیادی کشیده است خوابی اگر رسیده به چشمان خیس او با خواب ِ تیر ِ حرمله از جا پریده است مرگش فرا رسیده ولی او حقیقتاً در کربلا میانه ی مقتل شهیده است ️عبدالمحسن حضرت سکینه (س) روضه
گوشه ای با دردهای خویش خلوت می کند چشم هایش را انیس اشک غربت می کند در خلال هق هق بی انتهای هر شبش شرحه شرحه از غم دوری حکایت می کند بانوی غم ها سکینه...یادگار کربلا یک به یک ما را به بزم روضه دعوت می کند درد دل هایی که در سینه برایش مانده را باتمام عاشقان اشک قسمت می کند عالم و آدم به هم می ریزد از فرط عزا تا که خاتون حرم شرح مصیبت می کند کودک شش ماهه ای در پیش چشمش جان سپرد از سه شعبه زیر لب دائم شکایت می کند مشک خالی...دست بی جان...از عمو دم می زند از عموجانی که احساس خجالت می کند بعد عباس بن حیدر...دشمنی ها جان گرفت خیمه ها می مانَدو...دستی که غارت می کند راوی روضه گریز روضه های خویش را سمت گودال عطش کم کم هدایت می کند بانویی با خشکی لب های خود دارد هنوز شیعتی مهما شربتم را روایت می کند اشک می ریزی به یاد کربلا بنت الحسین جان من قربان غم های تو یا بنت الحسین محمد رضا قاسمی حضرت سکینه (س) روضه
ای دل اگر ز مدحِ سکینه ست، گفتگو کن در تَرازِ مادرِ سادات، جستجو وقتی حسین می‌کند انشا مقامِ او سیده ی نساءِ قریش است نامِ او وقتی مقامِ قرب، کنارش دهد حسین او را وصیِ خویش، قرارش دهد حسین فرمود با سکینه: بگو یادمان کنند یادِ لبانِ تشنه ی من، شیعیان کنند فرمود: از برای من اصلاً مدینه است آن خانه ای که بیتِ رباب و سکینه است □ □ □ آن خواهری که با علی اصغر چو مادر است بانو سکینه ، خواهرِ شهزاده اصغر است گهواره دارِ کودکِ لب تشنه ی رباب چون سایبان، به طفلِ حرم، زیر آفتاب لالائی اَش برای علی، چشمه ی حیات آرامشِ رباب، در آن حسرتِ فرات همتای عمه اَش، جَبَلُ الصَّرِ خیمه گاه پیغمبرِ شهادت و روایِ قتلگاه نوحه گرِ مصائبِ جانسوزِ نینوا یارِ امام و محرمِ اَسرار کربلا آنچه که دیده، چشمِ ملک هم ندیده است قبل از حسین، اهلِ فلک هم ندیده است حلقومِ عشق دیده، که در خون شناور است فریادِ "یابُنَیَّ" به حلقومِ مادر است رگهای پاره پاره ی باباش دیده است در زیر سمّ اسب، سراپاش دیده است دیده شقاوتِ علَنی را، نه در نهان دیده چگونه نیزه فرو رفت در دهان دیده چگونه حرمت بابای او شکست دیده چگونه شمر روی سینه اَش نشست نورِ دو عین را ، که به هر سو کشیده اَند راس الحسین را ، که چگونه بریده اند دیده چگونه نیزه به پهلوی او زدند چون فاطمه، غلاف به بازوی او زدند دور از دو چشمِ غیرتیِ ماهِ علقمه دیده اسیریِ حرمِ آل فاطمه دور از نگاهِ نافذِ دشمن کُشِ عمو دیده چگونه نیزه به کِتفش زده عدو دیده در آن فرار، به خون گریه ی زنان دنبالِ دخترانِ حرم، خولی و سنان برخیز ای عمو که دگر حرمتی نماند بعد از تو از برای حرم عصمتی نماند عباس! سایه ی تو که بر سر نداشتم باور نمیکنی تو ، که معجر نداشتم محمود ژولیده حضرت سکینه (س) روضه
بار دیگر عزای عاشوراست از غمی بی قرینه باید گفت دو سه خط سوگواره ی غربت در عزای سکینه باید گفت قطره از وصف بحر درمانده من کجا، مدح دختر ارباب ای که بوده حسین مداحت السلام ای سکینه بنت رباب در کرامات حضرتش کافیست شیر او را رباب داده، همین در غریبی او فقط بنویس به عمو مشک آب داده، همین کربلا بود دشتی از روضه او بلاهای خویش را دیده در عبایی پر از علی اکبر روح بابای خویش را دیده روضه می خواند دور دارالحرب نعش ها را یکی یکی که شمرد دید بابا علیِ اصغر را به امیدی گرفت و با خود برد پدر آمد ولی چه آمدنی! غرق خون کرد چشم قافله را دید دور جنازه ی اصغر همه گفتند لعن حرمله را از وداع سکینه و ارباب جگر کائنات خون شده بود آه از آن دم که دید این دختر زین باباش واژگون شده بود با تنی خون گرفته از گودال آمدی ذوالجناح بی بابا کاش می شد رها نمی کردی وسط تیر و نیزه ها او را پدرم را غریب بین دو نهر نحر کردند با لب عطشان السلام علیک ای بی سر السلام علیک ای عریان امیر عظیمی حضرت سکینه (س) روضه
ای بی نهایت ابتدایت حضرت عشق ای ابتدایت بی نهایت حضرت عشق اصلا بهشتی که خداوند آفریده بوده کمی از خاک پایت حضرت عشق تاریک بود عالم ولی روشن شد از دور خورشید شد گنبد طلایت حضرت عشق وقتی نخِ نعلینِ تو دارد شفاعت ما را شفاعت کن قیامت حضرت عشق عشق آمده در محضر تو پای بوسی جانم به این عرض ارادت حضرت عشق هر کس رفیقت شد شدی درد آشنایش جانم به این سبک رفاقت حضرت عشق حتی مریضان جلد این دارالشفایند گریه بود حق طبابت حضرت عشق اینجا تو در هم می خری فرق ندارد هر کس که می آید زیارت حضرت عشق هر وقت دلتنگ تو هستیم و ضریحت چشمت به ما کرده عنایت حضرت عشق دریاب این دل را می‌سوزد ز هجران دل بر حریمت کرده عادت حضرت عشق جامانده هایِ اربعینِ عشق هستیم ما را سفارش کن به جدت حضرت عشق در حسرت لطف تو و گنبد طلاییم دلتنگ و گریان هوای کربلاییم... محمد حبیب زاده امام رضا (ع) مناجات
. خبر آمدنت آمده از راه، بيا... سربزن ازدل يک‌ جمعه‌ی‌‌ناگاه، بيا! ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا تا که کامل بشود نيمه‌ی اين‌ماه، بيا عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار بازهم با دل آلوده‌ی ما راه‌ بيا درد ما بی‌خبری‌هاست، خودت باخبری ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا خواب غفلت شده کار همه‌ی ما بی‌تو يوسف قافله يک‌سر به لب چاه بيا جمعه‌ها رفت، ولی جمعه‌ی موعود نشد جمعه‌ها می‌رود ای جمعه‌ی دلخواه بيا زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم آه! ای جان به‌لب‌آمده، کوتاه‌ بیا! گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است" خبر آمدنت آمده از راه، بیا...