eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
صد شکر که ما اهل تولّا هستیم در زمره‌ی دوستان مولا هستیم بر شانه‌ی من، هر دو ملک! بنویسید ما دشمن دشمنان زهرا هستیم
آنان كه بر تبرّى ما انگ مى زنند چون آهن اند و طىِّ زمان زنگ مى زنند با اهل بدعت اند به صلح و مصالحه آن وقت با من و تو دم از جنگ مى زنند! بايد كه تيغ را به روى دشمنان كشيد اينان چرا به صورت ما چنگ مى زنند؟! وحشت زده،عريضه ى وحدت زده شدند حالا قلم به شيوه ى نيرنگ مى زنند! بر ما كه بر طريق ولاييم استوار طعنه شبيه خلقِ نظر تنگ مى زنند باور بكن ولايتشان صادقانه نيست آنان كه در خود لنگ مى زنند!
دل به مستی موافق است امروز شیعه از غصه فارغ است امروز رخت شادی دوباره پوشیده هر که شیدا و عاشق است امروز لعن ثانی! ملائکه گویند چه خبر در مَشارق است امروز بهر کسب رضایت مولا بین یاران مسابقه است امروز ساعت قلب شیعیان علی با نجف هم مطابق است امروز و برای بزرگیِ کاشان ابولولو چه لایق است امروز! نُهِ ماهِ ربیع الاول شد یومِ قتل المنافق است امروز...
خدا کند که خدایم به مرتضی بخشد خوشا اگر به غلامی‌ش انتخاب شوم مرا چه فخر که مقبول خاص و عام افتم در امتحان نگاهش اگر جواب شوم اگر به دشمن او دست دوستی بدهم سزد به روز جزا از خجالت آب شوم اگر به دشمنی دوستان او کوشم وگر به دوستی دشمنش مجاب شوم خدا کند پدرم در عزام بنشیند اگر فریفته غیر آن جناب شوم خدا به دخمه‌ی تاریک دوزخم فکند به روز روشن اگر نور را حجاب شوم سخن صریح کنم، زاده خطا باشم مرید "زاده‌ی خطاب" اگر خطاب شود
قداره به دست با شعف می آیی پابوسی سلطان نجف می آیی از شوق قدم هات طرب می ریزد از خنده ی لبهات رطب می ریزد باید که تو قاصد سحر باشی مرد ما منتظریم !؟ خوش خبر باشی مرد ای عزت ری! دست مریزاد به تو امروز عجب قرعه ای افتاد به تو! شاهین سعادت به تو رو آورده از میکده ی ولا سبو آورده امروز به ابلیس غضب کردی مرد امروز سقیفه را ادب کردی مرد ملعون زمان، حساب دستش آمد آن دسته ی آسیاب دستش آمد! تیغ تو تلافی فدک شد فیروز امروز دلِ حسن خُنک شد فیروز خیرالعملت توشه ی نیکویت شد تا روز جزا نبی دعاگویت شد این مزد، به کوه دِرهمی می ارزد لبخند حسن به عالمی می ارزد ابیاتی از یک مثنوی بلند...
مادرم از کودکی خرید برایم تا که شوم سر به راه، کفش تولی آنچه نجاتم دهد ز بارش آتش چیست به یوم الحساب، چتر تبری
بوده ست اُحد مدرسه ای از عبرت معنا شد از آن روز در عالم وحدت همراه نبی فقط علی می‌ماند بر آن سه خلیفهٔ فراری لعنت
بر باد داده عاشقی خاكسترم را وقتی تو را ديدم زدم قيدِ سرم را ايل و تبارم عاشق ايل و تبارت نذرِ تو كردم والدين و همسرم را با بُردنِ نامِ شما معراج رفتم فطرس شدم دادي به من بال و پرم را بايد برای عاشقی تَركِ قرن كرد من آمدم اينجا ببينم دلبرم را كویِ تو را جارو زدم با اشک و مژگان از من نگير اين ديده‌یِ رُفتگرم را گريه نشانِ قلبِ پاک و صاف باشد از دست دادم مدتی چشمِ ترم را غارِ حرا ذاتش همان گوشه‌نشينی‌ست بايد كمی خلوت كنم دور و برم را پرسيد كه مُزدِ رسالت را چه خواهی؟ گفتی نگه دار احترامِ دخترم را گفتی كه اين خانه همان عرش برين است گفتی فقط حيدر اميرالمؤمنين است رضا قربانی پیامبر اکرم (ص) مدح
رسولَ الله! تو عنایت بی انتهایی رسولَ الله! آقا با دل من همصدایی رسولَ الله! جد شاهنشه کربلایی رسولَ الله! رسولَ الله! ٢ رسولَ الله! ملائک همه رزمنده هاتن رسولَ الله! همشون عاشق خنده هاتن رسولَ الله! بتای مدینه بنده هاتن رسولَ الله! رسولَ الله! ٢ حُجر بن/عَدیِ تو هستم/ به پای تو دستم/ ز عشق تو مستم ای جانم/ شعار اذانم/ بده تو مدینه/ یه گوشه مکانم مولانا مولانا ٢ ============== صدو ده بار یا علی میگم آروم می گیرم صدو ده بار آقاجون سر زلفت اسیرم صد و ده بار تو بگی که بمیر من می میرم علی مولا! علی مولا! ٢ علی مولا! روی دست تو دستی ندیدم علی مولا! تا که من تا نجف پرکشیدم پا ضریحت به همه آرزوهام رسیدم علی مولا! علی مولا! ٢ آقایی/ عزیز خدایی/ تو دلبر مایی/ صفا و منایی مولایی/ تو کوه عطایی/ امیر سخایی/ سریع الرضایی مولانا مولانا ٢ ============= أسدالله! حرمت حرمَ اللّهه آقا! أسدالله! پدرت رسولَ اللّهه آقا! أسدالله یاورت عصمت اللّهه آقا! علی مولا! علی مولا! ٢ أسدالله! تویی یکّه جوونمرد دنیا أسدالله! زیر پای تو میلرزه دلها أسدالله! زیر پاته سر عبدُوَدها علی مولا! علی مولا! ٢ سالاری/ چه ایوونی داری/ تو روح بهاری/ هوامونو داری کراری/ که کم نمیاری/ تو یکه سواری/ تو قاسم ناری مولانا مولانا ٢ **** شاعر: رضا تاجیک پیامبر اکرم (ص) سرود
. همان دینی که شد مدیونت از شعب ابیطالب بر عالم کرده تکریم تو را مهر آفرین واجب شدی زینت فزای خانه ی طاها و آوردی گلی یکتا و در شان علی ابن ابیطالب خدا را دیده ای در چشمهایش بی گمان بانو که قلبت شد به عشق «رحمة للعالمین» راغب کم آورده است حاتم از شکوه بذل و بخشش هات و در تحریر اجر نیکی ات در مانده شد کاتب شدی سنگ صبور خاتم و نگذاشتی یک آن شود غم بر وجودش در هیاهوی زمان غالب اگرچه وصف تو سخت است ام المومنین شاید محمد رفت تا معراج ،وقتی شد تو را صاحب
. در مدح امیرالمومنین علی ابن ابی طالب(علیه السلام)... هرآنکس که تولای علی دارد چه غم دارد؟ هرآنکس که تبرای عُمر دارد چه کم دارد؟ علی مولا، علی سرور، علی فاتح، علی حیدر بُوَد شاهد مرا خیبر، علی تنها جَنَم دارد بگو با پیروان شَر، بگو با آن سه تَن پَرور که تنها شیرِ حق حيدر، به هر کشور علم دارد نباشد کَس مثال او، مثال آن کمان اَبرو بِمیرد دشمن تَرسو، که او تیغِ دو دَم دارد مَطاف كعبه را بِنْگر، به چشمِ مرتضی بِنْگر بِگَرد و هر کجا بِنْگر، که دورش گَشتَنَم دارد قياسش با بَدان هرگز، ندارد ترسِ جان هرگز.. زيادی بُرده نان؟، هرگز..، که او میلِ به کم دارد بگو با آن دو شیطانی، لَنا بی نون شود فانی اگَر دارید یک جانی، علی اعجاز دَم دارد اگر بُرهان نَشد سلمان، ابولؤلو که شُد بُرهان بِفهمید ای عُمرداران، علی یارِ عجم دارد علی گَر حاکم ما شد، به شیعه شاه و مولا شد به اَمر حق مهیا شد، که او حُکمِ حَكَم دارد شبِ معراج دید اَحمد، به چشم خود شَهِ سَرمد در آن خلوتگَه ایزَد، علی حق قِدَم دارد نُبوت بی علی ناقص، ولایت بر همه شاخص به دلهایی که شد مُخلص، ولایت از عدم دارد قسم بر حضرت طاها، به زهرا و بَنی الزهرا فقط حیدر بُوَد مولا، كه اثباتش قسم دارد نجف رؤیای هر شیعه، گُذارد پاش سر شیعه کُند با دل سفر شیعه، که شوق آن حرم دارد خوشا بر حال آن سائل، که شد بر رحمتش شامل که در این بَحرِ بی ساحل، فقط با او صَنم دارد علی مولای بَخشنده، علی از غُصه آکنده علی روزی دِهِ بنده، علی خیلی کرم دارد بدان گردیده پابستش، زِ جام کوثری مستش اگر که "ملتمس" دستش، در اين وادی قلم دارد
نُهُم رَبیعُ الْاَوَّل آغازین روز امامت حُجَّتِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَهْدی( عج ) ----------- ای دلم غرقِ به خون از غم هجران شما همه ی عمر منم بی سر و سامان شما دیده وا کرده ام ای دوست به سمت خورشید تا بتابد به دلم چهره ی تابان شما می شود کلبه ی خود را تو نشانم بدهی که رسد دستِ منِ خسته به دامان شما این که آورده ام اینجا شب ظلمانی دل تیره گی را ببرد طلعت رخشان شما من حریف دل خود نیستم ای آقا جان کمکم کن که شوم گوش بفرمان شما شمع سوزان شده ام ای گل زهرا بی تو می زند شعله به جان چهره ی پنهان شما ای که بر شانه تان شال امامت افتاد چشم من بسته شد امروز به احسان شما روز آغاز امامت که شما مولایید این منم بنده ی دلخسته و گریان شما از همین لحظه مرا هم به غلامی بپذیر می دَوَد از پی تان سائل نالان شما غیراشک ازغمتان «یاسر» مسکین که نداشت شده این اشک روان گوهر غلتان شما ** محمود تاری «یاسر»