eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
مرقد زهرا اگر گُم ست به مردم دل بنما رهنما و راه مکن گُم شو چو غبار قبور، خاکی و «اِجلِس» ورنه بگویند در بقیع، تو را «قُم» باب ولایت نبسته‌اند به رویی بحر عنایت کند هماره تلاطم شکر، به سر سایهء دو فاطمه داریم مشهد آن در مدینه، مضجع این قم منطق توحیدی‌اش مروّج مذهب خانهء خورشیدی‌اش منوِّر انجُم گر که ز کویت سوی بهشت برانند می‌خورد آدم دوباره دانهء گندم ای همه ایران ز لطف تو به تنعّم کفتر تو «یا کریمه گو» به ترنُّم طور یقین‌ست محضر تو و آرد نور کلامت، کلیم را به تکلّم نزد تو بانو، به خوشه چینی عصمت مریم، زانو زند به رسم تعلُّم مرجع و ملجأ تویی برای مراجع روی نیاز همه به تو به تألُّم کرده غبار تو خاک بر سر اکسیر باشد اگر آب، باطل‌ست تیمّم فوج ملائک ستاده‌‌اند یکایک دست به سینه، به لب سلام علیکم خواستنِ آب، از سراب چه خامی جز ز کریمان، کرامت‌ست توهّم توشه‌ء موری که هست، خوشهء حُکمت گو به سلیمان بر او مدار تحکّم عمّهء معصوم و اُخت و دُخت امامی با تو ز هر سو کرامت‌ست و تکرّم طاهرهء کاظمی و عین طهارت فاطمهء سوّمی و زینب دوّم نام تو معصومه و کریمهء عترت نم ز کف تو فزون‌تر از یَم و قلزم حجّ تو مقبول باد و سعی تو مشکور چون به سرت بود طوف قبلهء هفتم نفس به آتش مرا نشانده نگاهی جز به در تو کجا روم به تظلُّم؟
یاد تو شفاست حضرت معصومه نام تو دواست حضرت معصومه درمانده ام و دوای دردم بانو در دست شماست حضرت معصومه ..... ای روح ادب فاطمه ی معصومه ای زینت اَب فاطمه ی معصومه تا آنکه به پابوسیِ تو ، دل برسد مارا بطلب فاطمه ی معصومه
باز هم رو بر این در آوردم  بهر این آستان ، سر آوردم  گفتم از پا فتاده ام ، گفتند  رو بر این در بیاور آوردم  چه جز آلودگی ، به همراهم؟  در حریمی مطهر آوردم  باغ طاعت ز خشکسالی سوخت  شاخ بی برگ و بی بر آوردم  همه جا ، تیربار و آتش بود  لاجرم ، رو به سنگر آوردم  گر چه تر دامنم ز کرده ، ولیک  اشک را دامنی تر آوردم  هر زمان زد هوای قم به سرم  گویی از شوق ، پر در آوردم  بر حریمت که باب حاجات ست  داورم داده ، باور آوردم  از جوار رضا رسیده ، سلام  از برادر به خواهر آوردم  دل نباشد درون سینه که من  با خود اسپند و مجمر آوردم  وز دل خون چکان خود ، شب و روز  دیده ای خون فشان تر آوردم  مرهمی نه ، به روی زخم دلم  پدرم ، داغ دختر آوردم  دست ، خالیست لیک با شعرم  حب زهرا و حیدر آوردم  بیت بیت ام به یاد اهل البیت  یک سبد گل معطر آوردم  شعرم از سوز روز عاشوراست  بوی گل های پرپر آوردم  مورم و خوشه چین خرمنشان   توشه ای بهر محشر آوردم 
اشک من از این روضه به آخر نرسیده جز حسرت دیدار به خواهر نرسیده شیرین تر از این نیست،به معشوق رسیدن تلخ است که خواهر به برادر نرسیده آئینه ی صدیقه و آئینه ی زینب دق کرد از این غم که به دلبر نرسیده حق داشت از این داغ جگر سوز شود آب وقتی به نبأ سوره ی کوثر نرسیده با این همه صدشکر که در محضر خواهر پیراهن دلدار به لشگر نرسیده یا در وسط معرکه نامرد پلیدی محض صله با نیزه و خنجر نرسیده پس تا دم آخر دم او ذکر رضا بود در بازدم این ذکر به حنجر نرسیده
دیباچه ای از غدیر خم پیداشد آن مقبره ی عزیز و گم پیدا شد گفتند مزار فاطمه ناپیداست در سینه ی آتشین قم پیدا شد
حاشا که راه عاشقی بی دردسر باشد حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد سهمش پریشانی‌ست حیرانی‌ست ویرانی‌ست خواهر که از حال برادر بی خبر با شد این راه را با شوق دیدار تو طی کردم راضی مشو باغ امیدم بی ثمر باشد انگار تقدیرم فراق توست پس باید با نا امیدی چشم گریانم به در باشد دارم جواب نامه ات را می دهم اما با نامه ای که دستخطش چشم تر باشد تنها به اینجا آمدم اما خیالت تخت حاشا که در قم مردمان بدنظر باشد حتی اگر داغ تو را در طوس می دیدم دیگر نمی دیدم تنت بی بال و پر باشد دیگر نمی دیدم سرت در طشت زر باشد یا که لب خشکت اسیر چوب تر باشد آری تو هم هرگز نمی دیدی که ناموست با قاتلانت چند منزل همسفر باشد در ازدحام مردمان بدنظر باشد در زیر پای اسب ها دنبال سر باشد
غریب شهر خراسان بیا برادر من ز دوری تو چکد خون،ز دیده ی تر من ببین که یار تو بی یار و یاور افتاده ببین که خواهر تو بین بستر افتاده به روی سینه ی خود نامه ی تو را دارم مدام زیر لبم ذکر یا رضا دارم بیا که با تو بگویم ز درد و غم هایم نمانده تاب و توانی به کل اعضایم میان راه شکستند حرمتم ای یار ولی به قم شده جبران غربتم ای یار خدا گواست ندیدم بدی ز مردم قم نچیده اند در این شهر،پشت در هیزم سخن ز کینه و بغض علی در اینجا نیست میان مردم اینجا غلاف اصلا نیست به غیر گل به سر من کسی سری نزده کسی به پهلوی من،تخته ی دری نزده اگر چه داغ روی داغ دیده خواهر تو ولی به دست حرامی ندیده ام سر تو اگر چه سوخت دلم از هجوم درد و ستم نبرده اند مرا بین جمع نامحرم عزیز کرده ی ما که،اسیر سلسه نیست جواب گریه ی من نیش خند حرمله نیست مرا به شهر چه با احترام می بردند عقیله را وسط ازدحام می بردند
زخمی به جگر داشت و در تب می سوخت از داغ برادرش مرتب می سوخت هر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می شد می گفت: امان از دل زینب... می سوخت  
هر چند درد هجر به شانه کشیده ای اما به طشت راس بریده ندیده ای از داغ همرهان جگرت پاره شد ولی از دوری رضا به یقینم بریده ای در بین حمله در وسط کاروان بگو پای برهنه در پی طفلی دویده ای؟ هر چند بود خصم دنی،بی حیا ولی اسم کنیزی از لب دشمن شنیده ای؟ در بین راه تاب و توانت گرفته شد هردم به یاد عمه ی قامت خمیده ای با یاد لحظه ای که عقیله به بزم می فریاد زد دگر به مرادت رسیده ای (گه بر فروش حکم کنی گه به قتل ما ظالم مگر تو آل علی را خریده ای)* *جودی خراسانی
هم آفتابی و هم سایه بر سرم داری یک آسمان کرم و لطف دم به دم داری تو آیتی ز بهشتی که آمدی ایران به روی دوش خودت بیرق کرم داری امامزاده ی موسی بن جعفری اما برای فاطمه در شهر قم حرم داری برای بخشش هر چه گناه، ای بانو به روی نامه ی اعمال ما قلم داری تو مثل عمه ی سادات بر فراز حرم به عشق گنبد سلطان خود علم داری به زیر پای تو گل ریخت قم ولی پیداست برای روضه ی زینب همیشه غم داری نه ازدحام حرامی، نه بزم نامحرم چه قدر دور و برت چشم محترم داری شراب بود و کباب و رباب هم بود یزید گفت به مطرب بزن، چه کم داری؟!
" این بارگاه قدس که از عرش برتر است آرامگاه دختر موسی بن جعفر است " جانم فدای گنبد زردش که سال هاست خورشید از تشعشع نورش ، منّور است بر شانه های گرم حرم تکیه کرده مست این دو مناره که به بلندای محشر است در چشم ما ، زمرّد و درّ و عقیق و لعل گر چه رواق ها همه از سنگ مرمر است جایی که شهر قم ، حرم آل فاطمه ست تولیّتش به عهده ی او تا به محشر است عطر مزار گم شده را پخش می کند قبری که عکس واضحی از قبر مادر است او خواهر امام رضا نه ، که عشق اوست اصلاً بگو که دار و ندار برادر است از اشتیاق آمدنش سمت شهر طوس فهمیده ام امام رضا ، جان خواهر است مثل برادرش شده ، یعنی که پلک هاش زخمی ز فرط گریه بر آقای بی سر است با گریه خو گرفته کنارش دو چشم ما جایی که اشک دیده ی او روضه پرور است خیلی شبیه حال رباب است حال او از بس به یاد خشکی لب های اصغر است زهر جفا چه ها که نکرده ست با دلش در این دقایقی که نفس های آخر است هر چند داغ دیده و هجران کشیده ، باز شکر خدا که روی سرش ، دست مَعجر است یک لحظه رو به جانب گودال کن ببین زینب هنوز خیره به رگ های حنجر است شلاّق و کعب نیزه و سیلی به یک طرف زخم زبان شمر ز هر چیز بدتر است
روزگارم با گدایی از شما سر می شود با زیارت حالِ من هر بار بهتر می شود کیمیا گرد و غبارِ سنگفرشِ صحنِ توست هرچه می آید در اینجا قیمتی تر می شود خاک را گوشه نگاهی از شما زر می کند یک کلاغِ رو سیاه اینجا کبوتر می شود "من سگ آلوده ام اما پناهنده شدم" سگ اگر در کهف تو آید مطهّر می شود دور تا دور ضریحت سائلان صف بسته اند رزق و روزی گدا اینجا مقدّر می شود در حضور گنبدت خورشید سوسو میزند آسمان با نورِ این گنبد منوّر می شود زائرِ قبرِ کریمه زائرِ قبر رضاست زائرِ قبرِ تو محبوبِ برادر می شود می شود تسکین دردم عطرِ یاسِ این حرم هر زمانی که دلم بی تابِ مادر می شود گریه در گریه به یادِ آن مزارِ بی نشان زائرِ تو زائرِ زهرای اطهر می شود دم به دم در این حرم رزق مکرر می رسد "فیض قبر مادری از قبر دختر می رسد" آمدی با حضورت عاشقی آسان شده قم به یُمنِ مَقدمِ تو وادی ایمان شده چادرت را تا تکاندی مثلِ دریا شد کویر روزیِ ما روز و شب از لطفِ تو باران شده مهرِ تو سایه زده روی سرِ ما سالهاست فخرِ ما همسایگی با خواهرِ سلطان شده هر زمان که سینه ای پر درد آوردم حرم دردهایم با سلامی محضرت درمان شده دستِ خالی بر نمی گردد یقیناً از بهشت زائری که آمده در محضرت مهمان شده گرچه عمرِ تو شبیه فاطمه کوتاه بود گرچه سهمِ تو از این دنیا فقط هجران شده آمدی و بر سرِ تو اهل قم گل ریختند ببین جمع عاشقانت ناقه ات پنهان شده اذن روضه می دهی بانو؟! بگویم از غمت؟! یادِ زینب کرده ای؛ چشمانِ تو گریان شده دست بسته؛ در میان سایه ی نامحرمان دختر خورشید کوچه کوچه سرگردان شده جای گل از کربلا تا شام در هر کوی و بام سنگ و خاکستر نثار قاری قرآن شده *** بارها از کار قلب من گره وا کرده ای رخصت کرب و بلایم را تو امضا کرده ای