#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
ام کلثومم و صد داغ به پیکر دیدم
از همان کودکی ام داغ مکرر دیدم
طفل بودم که ز خانه پدرم را بردند
ریسمان دور سر فاتح خیبر دیدم
مادرم حامله بود و پسرش را کشتند
میخ را دوخته با سینه ی مادر دیدم
پدرم در دل محراب دو تا شد فرقش
جای یک ضربه ی شمشیر روی سر دیدم
بعد بابا وسط طشت ز ظلم جعده
پاره های جگر و خون برادر دیدم
هر چه را دیده دو چشم تر من از طفلی
بخدا کرب و بلا چند برابر دیدم
ارباً اربا شدن ماه حرم کشت مرا
مثل تسبیح تن پاره ی اکبر دیدم
چه بگویم که چه دیدم که سه شعبه تیری
گیر کرده به گلوی علی اصغر دیدم
سخت تر از همه نحر گلوی آقا بود
نیزه را در وسط گودی حنجر دیدم
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
هرکسی یک کبوتر آورده
در سفر بال و پر در آورده
ظهر روز دهم همه دیدند
زینب تو دو حیدر آورده
هر کسی سهمی از بلا دارد
یک نفر پر یکی سر آورده
هاجر کربلا به قربانگاه
ذبح اصغر نه اکبر آورده
این هم از معجزات مجنون است
باز لیلا پیمبر آورده
دید عباس ام کلثومش
نه پسر نه دلاور آورده
گفت خواهر بگو به اهل حرم
ام کلثوم یاور آورده
ام کلثوم هم برای خودش
یک ابوالفضل لشگر آورده
نامتان آمد و دلم لرزید
خاطرات مدینه را هم دید
قلم آتش کشید دفتر را
دید تا گریه های دختر را
دختری که میان خاطره ها
دیده میخ و شکستن در را
با حسن پاک کرده این دختر
از در خانه خون مادر را
روی خاک بقیع با انگشت
دست بسته کشید حیدر را
صحبت از طشت و سم که آمد دید
جگر پاره ی برادر را
طشت این قصه ماجرا دارد
داد زد: خیزران نزن سر را
گذرش کربلا هم افتاده
دیده او سی هزار لشگر را
ام کلثوم هم دلش میخواست
که ببوسد بریده حنجر را
شمر و گودال یا اخا ادرک
دیده او جالس علی صدرک
#امیرحسین_آکار
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
چون در آغاز،که اسلام پیمبر مخفی ست
جایگاه تو در اوهام سخنور مخفی ست
طبع را تیشه زدم تا که به گنج تو رسم
رگه در معدن یاقوت سراسر مخفی ست
کم نوشته ست ز تو در دل تاریخ قلم
در دل خاک سیه چهره ی گوهر مخفی ست
فاطمه چون شب قدر است اگر پنهانی
تو شدی آیه ی چارم که به کوثر مخفی ست
رؤیت رب ز بزرگیش نگردد حاصل
شأن تو نیز چنان مرقد مادر مخفی ست
ذره دانست اگر مدعی وصل شود
آتش کینه ی خورشید مطهر مخفی ست
پس نگویید که مرداب به مهتاب رسید
دوزخی پشت همین تهمت ابتر مخفی ست
ناخدا هست اگر زینب و کشتی ست حسین
ام کلثوم در این بحر چو لنگر مخفی ست
خواهر کوچک زینب شده کز روی ادب
هرچه شمشیر برافراخته خنجر مخفی ست
نعره ی شیر نگردید به زنجیر مهار
پشت هر خطبه ی او جلوه ی حیدر مخفی ست
قدرت نطق تو از کوفه خرابه سازد
زور بازوی علی بر در خبیر مخفی ست
دامن عصمت تو در دل بازار سرود
شرف زن به همین ساحت معجر مخفی ست
مادرانه تو مرا لطف نمودی که مدام
پشت ارباب کرم داشته نوکر مخفی ست
با تو وحشت ز قیامت ننموده ست غریب
دانه کی از نظر لطف کبوتر مخفی ست
#محسن_قاسمی_غریب
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
بیان وصف تو در واژه ها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
شبیه شان تو، نامت غریب و پنهان است
تو مثل سوره قدری، تو سر مستوری
تو خواستی که فقط، ذکر خواهرت باشد
میان مرثیه ها از تو گر نشانی نیست
اگر چه عالمه ای خود، ولی نشان دادی
به وقت تابش شمس، از قمر نشانی نیست
تویی مفسر خون «حسین» و اصحابش
که روضه خوان شده عالم ز فیض تفسیرت
«علی ز سفره افطار تو نمک برداشت»
که تا ابد همه عالم شود نمکگیرت
عقیله در ره روشنگری قدم برداشت
در این مسیر تو بودی هماره همگامش
اگر چه خون «حسین» آیه بصیرت شد
تو و عقیله رساندید بر سرانجامش
چگونه است که اولاد حضرت «زهرا»
گهی چو «زینب» و مثل «حسین» مظلوم اند
و گاه در اثر بی وفایی مردم
غریب مثل «حسن»، مثل «ام کلثوم» اند
تو در مدینه جدت چه روضه ای خواندی؟
که شعله بر دل و جان جهانیان زده است
مدینه قافله عشق را به خود مپذیر
چرا که جانب تو بی «حسین» آمده است
#نوید_اطاعتی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
ندارد چون نشان دین از آغاز
نخواهد گشت هرگز محرم راز
علی با خواستگار دخترش گفت:
کبوتر با کبوتر، باز با باز
#میثم_مؤمنینژاد
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
وقتی که عالم با وجودت آبرو داشت
باید برای بردن نامت وضو داشت
بیت علی یک عمر با تو رنگ و بو داشت
زهرا دمادم دیدنت را آرزو داشت
عصمت ز سیمای تو معلوم است معلوم
ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم
روح دعا ،أخت الوفا، بنت الوقاری
روح ادب زهرا نسب حیدر تباری
مثل علمداری ، شکوهی ، اقتداری
مانند زینب خواهرت همتا نداری
پروردهء دست عطوف چند معصوم
ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم
نقش تو در کرببلا انکار، هرگز
چون خواهرت تسلیم استکبار ، هرگز
در راه کوفه تو بگو یکبار ، هرگز
زینب نشد بی یاور و غمخوار، هرگز
ای خواهر کوچکترِ ارباب مظلوم
ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم
بر ناقه، اطفال برادر را نشاندی
یک لحظه از احوالشان غافل نماندی
خاک از لباس و چادر خواهر تکاندی
مانند زینب جایِ جایش خطبه خواندی
کاخ بنی شیطان به ذلت گشت محکوم
ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم
ای همسفر مانند زینب با سرِ یار
ای همقدم با خواهرت در کوچه بازار
ای مثل خواهر سنگ کوفی خورده بسیار
ای ساقی لب تشنگان بعد از علمدار
یک عمر با این روضه گریانیّ و مغموم
ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم
یادت نرفته کربلا رنجی که دیدی
از خیمه ها با زینبت بیرون دویدی
بی بی نمی دانم به تلّ ، آیا رسیدی؟
دیدی خودت یا اینکه از زینب شنیدی
با چکمه زد بر سینه اش آن دشمن شوم
ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم
#مهدی_مقیمی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
کمتر کسیست در غم من انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
«دلهای جمع را کند آشفته یاد من
راضی نمیشوم که کسی یاد من کند»
یاد آورم ز قاسم و عبّاس و اکبرم
چشمم نظر چو بر گل و سرو و سمن کند
غوغای کربلا، غم کوفه، حدیث شام
جان بر لبم رسانَد و خون، قلب من کند
ما را خرابه، جای شد و هیچ کس نگفت:
باید که لاله جلوه به صحن چمن کند
از بازگشتمان به مدینه کنایتیست
هر کاروانِ خسته که رو در وطن کند
بار مرا اگر چه اجل بسته است و باز
خوش روبهرو مرا به حسین و حسن کند،
شرمندۀ محبّت زینب شوم که آه!
باید دوباره جامۀ ماتم به تن کند
وقتی کفن برای من آماده میشود
او باز گریه بر بدن بیکفن کند
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
اگر زینب پناه کاروان بود
تو هم بودی عصای دست زینب
صبوری غرق در تاب و تب تو
وفا زانو زده در مکتب تو
در این ششماه، یکدم هم نیفتاد
«حسینم وا حسینا» از لب تو
#یوسف_رحیمی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
نام بلند خویش به دنیا گذاشتی
با داغ خود غمی روی دلها گذاشتی
بعد از حسین، قلب پریشان خویش را
در کربلای خون خدا جا گذاشتی
حیران و ماتِ صبر و رضای تو روزگار
وقتی به روی غصّه و غم پا گذاشتی
کوفه اسیر نطق علیگونۀ تو شد
داغی بزرگ بر دل اعدا گذاشتی
با خطبهای که خواندی و کردی عزا به پا
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتی
زینب قرار بود کند شام را خراب
حرمت به نام زینب کبری گذاشتی
بازار شهر کوفه کجا و شما کجا؟!
باور نمیکنم قدم آنجا گذاشتی
ای همدم رباب! تو با اشک و نالهات
مرهم به قلب مادر تنها گذاشتی
گفتی به رأسِ بر روی نیزه: برادرم!
از چه رقیّه را تک و تنها گذاشتی؟
تو داغدار بیکفن کربلا شدی
گریان و بیقرار شه سر جدا شدی
#محمدجواد_غفاریان
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
ای نخل کوثر را ثمر یا ام کلثوم
ای مایه ی فخر بشر یا ام کلثوم
ای دومین زینب، سراپا زینت اب
ای زینت نام پدر یا ام کلثوم
ای چارمین خورشید نور از نسل کوثر
بر فاطمه نور بصر یا ام کلثوم
ای کوکب افلاک، ای نور مجسم
ای خواهر شمس و قمر یا ام کلثوم
زینب که سر تا پا علی بود و علی بود
رفتی به زهرا بیشتر یا ام کلثوم
حتما تو هم مانند زینب دیده بودی
که مادرت در پشت در ... یا ام کلثوم
حتما تو هم از داغ کوچه داغداری
از ماجرا داری خبر یا ام کلثوم
از کوچه ها تا کوچه های شام رفتی
رفتی کنار تشت زر یا ام کلثوم
با خیزران دیدی چه غوغایی به پا کرد
جام شراب و چشم تر ... یا ام کلثوم
ای وای از ساعات قتل صبر ای وای
ای وای از ساعات سر ... یا ام کلثوم
هر کس می آمد جای زخم قبل می زد
با نیزه و سنگ و سپر یا ام کلثوم
سرها که شد بر نیزه ها، تازه شروع شد
وقت هجوم صد نفر یا ام کلثوم
هر کس که آمد قتلگاهش دست پر رفت
انگشتر و دستار سر ... یا ام کلثوم
#وحید_محمدی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
از آنجا که خدا می خواست شأن تو نهان باشد
مسجل می شود گنجینه باید بی نشان باشد
کشیده آستین از دست دنیا خادمت آری
کشانده خویش را تا که غلام آستان باشد
علی در باز خواهد کرد و زهرا راه خواهد داد
اگر نامشریفت پشت در ورد زبان باشد
چه می خواهد مقاماتت ز جان عقل ما وقتی
فقط یک گوشه از خاک تو نامش آسمان باشد
سگکوی شما هم عار می داند اگر جایی
گذارش از گذرگاه فلان ابن فلان باشد
عنان از خشم حیدر می درد آوردن نامش
چگونه قاتل انسیه پایش در میان باشد!!!
.
به ظاهر آستین اما جگر در زیر دندان بود
مهار گریه دشوار است اگر مادر جوان باشد
.
تو عفت را میان همهمه تعبیر خواهی کرد
حریفت گر چه یک نا اهل هرزه چون سنان باشد
تو را ای آفتاب در حجاب آشفته کی دیدیم؟
تو را که سایه ات دلگرمی یک کاروان باشد
تو بر می خیزی از جا حین گریه خطبه می خوانی
اگر حتی برادر زیر چوب خیزران باشد
سلیمانت به نی رفته است اما تاب می آری
اگر چه خاتمش در دست های ساربان باشد
به کوه عصمتت سوگند این دنیاست مملوکت
اگر حتی خرابه آخر این داستان باشد
#حسین_واعظی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
رزق سحر را پای چشم تر نوشتند...
دل را فدایی ِ غم دلبر نوشتند...
درد و بلای یار را بر جان خریدن...
دیدیم که هم معنی خواهر نوشتند...
میخواستی از خواهرت زینب بگویند...
اینگونه شد از نام تو کمتر نوشتند...
ما را فدایی های زینب آفریدند...
ما را به پای نام تو نوکر نوشتند...
ای چارمین آیه به روی دست زهرا
با پنجمین حرف شما کوثر نوشتند...
کوری چشم دومی از نسل جعفر...
در سرنوشت پاک تو همسر نوشتند...
این آیه را اَلطَّیِّبین لِطَّیِباتُن...
بی شک برای دختر حیدر نوشتند...
#سید_مصطفی_عبداللهی