#امام_حسین_ع_و_حضرت_زینب_س_وداع؛ #زبان_حال_حضرت_زینب_س
چه باید گفت با آن کس که میدانی نمیماند
به میدان میروی و حرف چندانی نمیماند
پیاده شو رقیه را بغل کن این دم آخر
به تو بدجور وابسته است میدانی... نمیماند
امان از اشک بی موقع تو را واضح نمیبینم
مجالی غیر از این دیدارِ پایانی نمیماند
چه با حسرت رباب آن سو به تو خیره شده، بنگر
که عشقِ عاشق و معشوق، پنهانی نمیماند
برایت گریه خواهم کرد آنگونه که بعد از این
سخن از یوسف و یعقوب و کنعانی نمیماند
تو تنها نیستی، اذنم دهی شمشیر میگیرم
که با جنگاوریام مرد میدانی نمیماند
عزیز فاطمیات حرم! دورت بگردم من
سرت خاکی شود، در خیمه سامانی نمیماند
تنت میماند اینجا روی خاک و فکر سر هستم
که چیزی از تو در این راه طولانی نمیماند
به غیر از پیش من، پیش کسی قرآن نخوان لطفاً
وگرنه که برایت هیچ دندانی نمیماند
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
وقتی که ارباب از عطش میرفت از حال
از دور زینب دید، شمر آمد به گودال
چشم پلیدش را درشت و ریز میکرد
ای کاش قاتل خنجرش را تیز میکرد
با پنجههای شمر، موی سر به هم ریخت
اعصاب او را کُندی خنجر به هم ریخت
با تیزی چکمه به اطراف تنش زد
بالای ده ضربه فقط بر گردنش زد
ای کاش روی سینهاش با پا نمیرفت
با زانویش بر گردن آقا نمیرفت
هی مشت بر روی گُلی پژمرده میخورد
هی ضربه بر آن حلقِ نیزه خورده میخورد
بدجور دنیا را به کامش زهر کردند
نامردها ارباب ما را نحر کردند
او را به آه غربتش وابسته کردند
آقای ما را بین مقتل خسته کردند
لبهای خشکش، عطر باران دعا داشت
آنجا فقط دلواپسی خیمه را داشت
خیلی جسارت، شمر بر اربابمان کرد
با چکمه پشتش را به سمت آسمان کرد
با نیزه و خورجین دوباره سر به هم ریخت
ما را صدای نالهی مادر به هم ریخت
#رضا_دین_پرور
#امام_حسین_ع_شب_عاشورا
#حضرت_زینب_س_شب_عاشورا
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
نشستهام به غم دلبری که فردا نیست
پرم شکسته ز داغ پری که فردا نیست
بیا دوباره سرت را به دامنم بگذار...
بگو چکار کنم با سری که فردا نیست؟!
دوباره حرف بزن تا کمی سبک بشوم
عزیز تشنهی من! منبری که فردا نیست
رباب و نجمه و من هر سه پیشمرگ توأیم
خود تو باخبری لشکری که فردا نیست
سپرده زیر گلوی تو را ببوسم من
به خواهرت گفته! مادری که فردا نیست...
پس از تو همسخن شمر میشوم آری...
به غیر شمر، کس دیگری که فردا نیست
النگویی که خریدی برای من بردار
میان خیمه زر و زیوری که فردا نیست
فدای بند به بند تن مبارک تو
امان ز ده اسب و پیکری که فردا نیست
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
تضمینی از شعر جناب مقبل کاشانی
زوال ظهر، تن خسته و لب عطشان
بدون لشگر و یار و بدون پشتیبان
میان حلقۀ خولیّ و شمر و زجر و سنان
" روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان "
نه آل فاطمه عادت به این جسارت داشت
نه شیرخواره به گهواره خواب راحت داشت
نه پای دخترکانش به خار عادت داشت
" نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت "
نه بود دست علمدار تا کند امداد
نه حُرّ و عابس و مسلم برای استمداد
نه اکبریّ و نه قاسم، ز بی کسی فریاد
" کشید پا ز رکاب آن خلاصۀ ایجاد
به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد "
همین که خیمۀ عباس بی ستون گردید
دو چشم اهل حرم رنگِ اشک و خون گردید
به گریه زینبش از خیمهها برون گردید
" هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید "
هزار و یک ورق از مصحف مبین افتاد
عزیز فاطمه بی یار و بی معین افتاد
غروبِ حادثه بر خاک با جبین افتاد
" بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد "
#مهدی_مقیمی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
سکوتم را بیا بشکن کمک کن تا صدا باشم
نمیخواهم که ساکت در میان روضهها باشم
نمیخواهم که ساکت در شلوغی ته گودال
کنار پیکری بی سر تماشاگرنما باشم
یکی در خون خود غرق و یکی بی سر به روی خاک
چگونه میتوانم من صدای این دو تا باشم
خدایا روز عاشوراست خدایا آسمان تنهاست
خدایا من در این توفان نمیدانم کجا باشم
یکی میگوید از «فردا» یکی دیگر: «همین امروز»!
کجایی عقل بیچاره که بی چون و چرا باشم
خلاف عادت مردم که از غمها گریزانند
من از این غم نمیخواهم که یک لحظه جدا باشم
اگر تنها در این دنیا صدا میماند از ما پس
چه بهتر که صدای حق صدای کربلا باشم
#معین_اصغری
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#شب_جمعه
شب جمعه به دل هوا دارم
در سرم شور کربلا دارم
شب جمعه دوباره پَر بزنم
در خیالم به دوست سر بزنم
گوشهی قتلگاه میآیم
با دَمِ آه آه میآیم
مادرش آمدهست میدانم
روضهی "یابُنَیَّ" میخوانم
دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت
دل من پا به پای زهرا رفت
(تا كه او بيشتر نفس ميزد
بيشتر ميزدند زينب را)
(تيغشان مانده بود در گودال
با سپر ميزدند زينب را)
شب جمعهست روضهخوان زهراست
مجلسی گوشهی حرم بر پاست
یکی از گودی زمین میخواند
یک نفر روضه اینچنین میخواند
(لب گودال خواهر افتاده
ته گودال مادر افتاده)
(آن طرفتر برادری تنها
بین یک مشت خنجر افتاده)
(عزت آب و آبروی حرم
زیر یک چکمه بی سر افتاده)
شب جمعهست مبتلا شدهایم
باز مهمان کربلا شدهایم
رو به سمت حرم بایست به او
السلام علی الحسین بگو
حجتالاسلام #سیدروح_الله_مؤید
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_عصر_عاشورا
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
برای روضه نشستیم و روضهخوان آمد
صدا گرفته و غمگین و ناتوان آمد
نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان
سلام حضرت لب تشنه روضهخوان آمد
سلام حضرت شیب الخضیب، مقتلها
نوشتهاند چه بر روزگارتان آمد
نوشتهاند مقاتل که ظهر روز دهم
چه روضهها که از این داغ بر زبان آمد
سه سیب را، سه هدف را، سه تیر کافی بود
سه بار حرمله هربار با کمان آمد
نوشتهاند که شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد
نوشتهاند مقاتل که عصر عاشورا
بلند مرتبهای خسته، نیمه جان آمد
بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی
بریده باد زبانم ولی سنان آمد
بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی
به قصد حنجرهات شمر همچنان آمد
بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی
میان هروله زینب دوان دوان آمد
یکی به دشنه تو را زد، یکی به نیزه؛ ولی
یکی به قصد تبرک عصازنان آمد
هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک
رسید خولی و در دشت بوی نان آمد
برای بردن انگشتر غنیمتیات
همین که غائله خوابید، ساربان آمد
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#شب_جمعه
هرکسی که خویشتن را مستمندش میکند
گر زمین خوردهست آقایم بلندش میکند
تلخ کامیهای دنیا را چو قندش میکند
از جهان آزاد و بر این خانه بندش میکند
خوشبحال آنکه جزء سائلان این در است
خوشبحال آنکه از این سفره برکت میبرد
بُخل هم از این کرمخانه سخاوت میبرد
هرکسی که آمده از سفره راحت میبرد
شاه اینجا هدیهها را سوی رعیت میبرد
این سخاوتمندی از ارثیههای مادر است
بد به حال آنکه در قلبش محبت نیست نیست
بین او با صاحبِ خانه رفاقت نیست نیست
کار دنیا راحت و عقبا که راحت نیست نیست
با حسین بن علی ترس از قیامت نیست نیست
صبح محشر کار دست بچههای حیدر است
هرکه پرسد اعتبارت را، بگو داده حسین
خوشبحال آنکه عشقش را به او داده حسین
خوب و بد درهم خریده، آبرو داده حسین
جان به قربانش که فرصت به عدو داده حسین
گر نباشد او خدا، قطعا خدا را مظهر است
یک #شب_جمعه شد و قلب همه دنیا گرفت
هر ملک یک گوشه از شش گوشهاش مأوا گرفت
روضه با حال عجیبی در حریمش پا گرفت
قلب عالم سوخت تا این نغمه را زهرا گرفت
اهل عالم! این حسین من غریب مادر است
خواهرش از روی تل، شاه شهیدان را که دید
نالههای آب آب شاه عطشان را که دید
رد نعل اسبها بر جسم عریان را که دید
چکمههای شمر بر آن جسم بی جان را که دید
گفت: شرمت باد که او زینت پیغمبر است
آسمان نیلی شد و مهتاب میریزد زمین
مثل تسبیحی که در محراب میریزد زمین
آیه آیه پیکر ارباب میریزد زمین
نانجیبی پیش چشمش آب میریزد زمین
طعنه و زخم زبان، از زخم پیکر بدتر است
یکنفر عمامه، یک تن پیرُهن را میکشید
آن طرفتر یک نفر خلخال زن را میکشید
یک نفر با زورِ نیزه، هی بدن را میکشید
نانجیبی گیسوی ارباب من را میکشید
این وسط هم ساربان در فکر یک انگشتر است
پاره پاره پیکر بی جان به روی خاک ریخت
آیه آیه سورهی قرآن به روی خاک ریخت
کفر زد با خنجر و ایمان به روی خاک ریخت
هی سنان زد با سنان، دندان به روی خاک ریخت
شاه زیر نیزهها چشمش به سمت خواهر است
وای ده تا اسب حالا وارد گودال شد
با چهل تا نعل، جسم پور حیدر چال شد
وای زینب، وقت غارت کردن اموال شد
زینبش بر سرزنان بالای تل بی حال شد
روضهخوان بس کن که قلب مادر او مضطر است
#سیدحسین_صمدی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
دم زد از حق و ناروا کشتند
از وفا گفت و از جفا کشتند
دعوت از کوفه بود و مهمان را
قبل کوفه به نینوا کشتند
هرکس آمد پی نصیحتشان
یا به سنگش زدند یا کشتند
خنجر از پشت خوردنش درد است
طبق تاریخ از قفا کشتند
آه از ازدحام رعیتها
شاه را زیر دست و پا کشتند
با وضو، بلکه قربة لله
تا که راضی شود خدا کشتند
هرکسی هرچه کرد گفت آن روز
مزد میخواست، با ریا کشتند
گاه با تیر و نیزه و شمشیر
گاه با طعن و ناسزا کشتند
حوصله خرج شد برای علی
اکبرش را هجا هجا کشتند
داغ عباس کار خود را کرد
کودکش را دگر چرا کشتند؟
از سر ظهر تا غروب آن روز
ذره ذره حسین را کشتند
علقمه…پشت خیمه…در گودال
پس نه یک بار، بارها کشتند
#سیدجعفر_حیدری
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
پایین قتلگاه اگر شمر آب خورد
بالای قتلگاه سنان هم شراب خورد
بودند دیو و دد همه سیراب و یک غریب
از فرط تشنگی چقدر پیچ و تاب خورد
آبی نخورد بر لب خشکش چهار روز
اما سه روز بر بدنش آفتاب خورد
گرچه به جان حنجرش افتاد خنجری
قتلش ولی ز قتل علی اکبر آب خورد
تکیه به نیزهای زد و هل من معین که گفت
یک سنگ بی هوا به سرش در جواب خورد
بیرون کشید از کمر خود سه شعبه را
از بس به روی سینهی او با شتاب خورد
اسلام را شیوخ مسلمان نما زدند
از پیرها عصا سرِ کسب ثواب خورد
غیر از هزار و نه صد و پنجاه زخم تیغ
زخم زبان ز کوفی خانهخراب خورد
خون گریه کرد بر سر نیزه سر حسین
هر جا که سنگ بر سر و روی رباب خورد
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
مگر به جز تو تمنای دیگری هم هست؟
مگر به سینه تقاضای دیگری هم هست؟
برای در زدنِ این گدا به خانهی تو
به غیر سینه مگر جای دیگری هم هست؟
ز مدحت ای همه جان! خسته کی شوم؟ آیا
به دلنوازیات آوای دیگری هم هست؟
به غیر صحن و سرا و ورودیِ حرمت
مگر که جنت الاعلای دیگری هم هست؟
برای من که دمادم دمت مرا جان داد
مگر به جز تو مسیحای دیگری هم هست؟
به بارگاه تو نوکر زیاد هست ولی
برای من مگر آقای دیگری هم هست؟
برای روضه اگر تنگمان شود دنیا
هزار شکر که دنیای دیگری هم هست
به خون سرخ نوشتند نامه یارانت
به غیر خون مگر امضای دیگری هم هست؟
**
در آن شلوغی گودال، مادرت میگفت
نزن مگر به تنش جای دیگری هم هست
#سعید_حمیدیان_فر
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
سلام فلسفۀ چشمهای بارانی!
سلام آبروی سجدههای طولانی..
بیا که ما همه چشم از گناه میپوشیم
چرا تو این همه از خلق رو بپوشانی؟
چقدر بر سر بازارها قدم زدهای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی
چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی
قرار بود بسازیم خانۀ دل را
چه شد که ساخته شد خانههای اعیانی؟
چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست
چه ندبهها که نشد موجب پشیمانی
اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال
و ما چقدر گرفتیم بیتو مهمانی..
چقدر در پی ما گشتهای چراغ به دست
میان همهمۀ کوچۀ چراغانی
نه روضههای محرم تو را تسلا داد
نه شاد کرد تو را جشنهای شعبانی
خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز
خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی
بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است
به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی..
بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن
همیشه میرسی از تشنگی به حیرانی
فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز
درون گودی مقتل نماز میخوانی..
#محمدحسین_ملکیان