eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🥀 اگرچه مسکن او آستانه در شد بهشت مدفن گنج نهان حیدر شد کسی که فاطمه د‌ُرج وجود او شده است همان که آیه ای از آیه های کوثر شد کسی که هم نفس فاطمه است در باطن بهشت از نفس گرم او معطر شد شدند لؤلؤ و مرجان برادر تنی اش کسی که دُرّ نجف بود و دُرّ احمر شد زبرجدی که خودش جلوه‌های والتین است کسی که در ملکوتش حسین دیگر شد ع ستاره ای ندرخشیده ماه مجلس ماست کسی که عالم بالا از او منور شد ندیده حضرت سلمان به او توسل کرد رواق قدس نگاهش حذیفه پرور شد حدیث سلسله مشتاق قال محسن ماند شکوه خطبه او آرزوی منبر شد بسوزد آن همه مسجد بسوزد آن منبر نگفت از تو و همدست با ستمگر شد به روی سینه در پا گذاشت تا آتش بهشت پشت در خانه سوخت محشر شد میان هجمه دوزخ به سمت خانه وحی شکست شاخه طوبی و غنچه پرپر شد شکست تا که در خانه بر زمین افتاد چه شد که بار مصیبت چهل برابر شد بدون شبهه و شک در سپاه مسمار است سه شعبه ای که نصیب علی اصغر شد ▫️
السلام علیک یا انسیة الحوراء یا فاطمه الزهرا علیهاالسلام مسمار ِ داغ ، داغ مرا بیشتر نکن بین شراره ،قلب مرا پرشرر نکن دیوار یک طرف،در ِ افتاده یک طرف در این میان مرا تو دگر خون جگر نکن بشکسته با لگد یکی از دنده های من از بین استخوان شکسته گذر نکن یک سوم از سلاله ی زهراست پشت در خود را برای ریشه ی آنها تبر نکن شش ماه در هوای شکوفایی گلم شش ماه ِ انتظار مرا بی ثمر نکن دل را که خسته از غم هجر پدر شده ماتم سرای داغ عظیم پسر نکن حالا که من شدم سپر ِ جان مرتضی' او را میان بغض عدو بی سپر نکن رحمی نما به حیدر و او را میان غسل با دیدن جراحت من محتضر نکن (عبدالمحسن)
السلام علیک یا ابن الحیدر یا محسن بن علی علیه السلام پنجمین گوهر حیدر مددی یا محسن پسر سوّم کوثر مددی یا محسن گرچه پای تو به دنیا نرسیده امّا شده ای بر همه سرور مددی یا محسن تو شدی باب جنان ِ دگر هر شیعه شافع عرصه ی محشر مددی یا محسن زینت دوش نبی نیستی امّا نامت بر لب ما شده زیور مددی یا محسن تویی شهزاده و من مفتخرم در کویت شد مقامم به تو نوکر مددی یا محسن تا ابد از تو و شأنت بنویسم آقا کوری دیده ی منکر مددی یا محسن شده مدح تو و اولاد پیمبر در اصل هدف خلقت جوهر مددی یا محسن مادرت حامی حیدر شد و در پشت در شده ای حامی مادر مددی یا محسن شد علی بی کس و تو همره مادر بودی لشکر صاحب منبر مددی یا محسن هم تو را کشته و هم مادر مظلومت را لگد ثانی کافر مددی یا محسن گوئیا حنجر تو پاره شد از میخ داغ پشت در غنچه ی پرپر مددی یا محسن (عبدالمحسن)
صلوات‌الله علیه 🔅 برید باد صبا خاطری پریشان داشت مگر حدیثی از آن زلف عنبر افشان داشت نسیم زلف نگار از نسیم باد بهار فتوح روح روان و لطافت جان داشت صبا ز سلسلۀ گیسوی مسلسل یار هزار سلسله بر دست و پای مستان داشت بیام یار عزیز ملیج روح افزا است دم مسیح توان گفت بهره ای زان داشت حدیث آن لب و دندان چه دُر فشانی کرد شکست رونق لؤلؤ، سبق ز مرجان داشت یمن کجا و بدخشان؟! مگر صبا سخنی از آن عقیق درخشان و لعل رخشان داشت بیادم از نفس خرم صبا آمد گلی که لعل لبی همچو غنچه خندان داشت بخضرت خطش از خضر جان و دل می برد چه طعنه ها که دهانش به آب حیوان داشت خطا است سنبله گفتن به سنبل تر او به اعتدال قد و قامتی به میزان داشت هزار نکتۀ باریکتر از مو اینجاست به صد کرشمه ز اسرار حسن جانان داشت مهی کلاه کیانی بسر چو کیکاوس که افسر عظمت بر فراز کیوان داشت بخسروی، همۀ بندگان او پرویز جهان بصحبت شیرین به زیر فرمان داشت ز نای حسن همی زد نوای یا بُشری جمال یوسفی اندر چه زنخدان داشت صبا دمید خور آسا ز مشرق ایران مگر که ذره ای از تربت خراسان داشت محل امن و امانی که وادی ایمن هر آنچه داشت از آن خطۀ بیابان داشت مقام قدس خلیل و منای عشق ذبیح که نقد جان بکف از بهر دوست قربان داشت مطاف عالم امکان ز ملک تا ملکوت که از ملوک و ملک پاسبان و دربان داشت بمستجار درش کعبه مستجیر و حرم اساس رکن یمانی ز رکن ایمان داشت بمروه صفۀ ایوان او صفا بخشید حطیم و زمزم از او آبرو و عنوان داشت مربع حرمش رشک هشت باغ بهشت که پایه برتر از این نُه رواق گردان داشت به قاف قبهٔ او پر نمی‌زند عنقا بر آستانهٔ او سر همای گردان داشت درش چو نقطه محیط مدار کون و مکان هر آفریده نصیبی بقدر امکان داشت شها سمند طبیعت ز آمدن لنگست بدان حظیره امید وصول نتوان داشت فضای قدس کجا رفرف خیال کجا براق عقل در آن عرصه گرچه جولان داشت در تو مهبط روح الامین و حصن حصین ز شرفۀ شرف عرش و فرش، ایوان داشت قصور خلد ز مقصورۀ تو یافت کمال ز خدمت در آن روضه، رتبه رضوان داشت توئی رضا که قضا و قدر سر تسلیم بزیر حکم تو ای پادشاه شاهان داشت تو محرم حرم خاص لی مع اللهی ترا عیان حقیقت جدا ز اعیان داشت تجلی احدیت چنان ترا بربود که از وجود تو نگذاشت آنچه وجدان داشت جمال شاهد گیتی بهستی تو جمیل که از شعاع تو شمعی فلک فروزان داشت کتاب محکم توحید از آن جبین مبین به چشم اهل بصیرت دلیل و برهان داشت حدیث حسن ترا خواند فالق الاصباح که از افق غسق اللیل را گریزان داشت تو باء بسمله ای در صحیفۀ کونین ز نقطۀ تو تجلی نکات قرآن داشت ز مصدر تو بود اشتقاق مشتقات ز مبدء تو اصالت اصول اکوان داشت مقام ذات تو جمع الجوامع کلمات صفات عز تو شأنی رفیع بنیان داشت حقایق ازلی از رخ تو جلوه نمود دقایق ابدی از لب تو تبیان داشت نسیم کوی تو یحیی العظام و هی رمیم شمیم بوی تو صد باغ روح و ریحان داشت مناطق فلکی چاکر تراست نطاق ز مهر و ماه بسی گوی زر بچوگان داشت فروغ روی ترا مشتری هزاران بود ولی که زهرۀ آن زهره روی تابان داشت بمفتقر بنگر کز عزیز مصر کرم به این بضاعت مزجاه چشم احسان داشت به این هدیه اگر دورم از ادب چه عجب همین معامله را مور با سلیمان داشت ▫️ آیت‌الله غروی اصفهانی رضوان‌الله تعالی علیه
"" در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است شاهی‌که بی‌لشگرکشی سلطان ایران است آرامِ‌جان ماست آقایی که دامانش تنها توسل‌خانه‌ی آهوی حیران است مهمان‌نواز است آنقدر که زائرش هربار مانند صاحب‌خانه‌ها در صحن، مهمان است هرجای ایران نام او را بر لب آوردیم دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است وقتی ضریحش را بغل کردم دلم وا شد در وقت دل‌تنگی فقط آغوش درمان است از بس که اینجا آه درهم می‌شود تکرار انگار در صحن و رواق آیینه بندان است انگار سائل پادشاهی می‌کند اینجا انگار در درب ورودی شاه، دربان است از آب سقاخانه می‌نوشند و خوشحال‌اند کمتر کسی اینجا گرفتار غم نان است درماندگان راهی به‌جز مشهد نمی‌بینند تنها پناه بی‌پناهان در خراسان است 📝
ملجاء کُلّ اولیا نجف است دومین خانه ی خدا نجف است جز درِ خانه اش مرو جایی باطن عرش کبریا نجف است جان‌ پیغمبر است در اینجا مرقد ختم انبیا نجف است خبری نیست جز در این ایوان که خبرها از ابتدا نجف است در نجف می شود خدا را دید انتهای سلوک ما نجف است اربعین روزیِ زیارت اوست اوّلِ راه کربلا، نجف است ۵ شهریور ۱۴۰۲ نجف اشرف مرقد مطهر امیرالمومنین علیه السلام
🔹رضای تو🔹 دلم جواب بَلی می‌دهد صلای تو را صلا بزن که به جان می‌خرم بلای تو را... به‌جاست کز غم دل رنجه باشم و دل‌تنگ مگر نه در دل من تنگ کرده جای تو را تو از دریچۀ دل می‌روی و می‌آیی ولی نمی‌شنود کس صدای پای تو را غبار فقر و فنا توتیای چشمم کن که خضر راه شوم چشمۀ بقای تو را خوشا طلاق تن و دلکشا تلاقی روح که داده با دل من وعدۀ لقای تو را... شبانی‌ام هوس است و طواف کعبۀ طور مگر به گوش دلی بشنوم صدای تو را به جبر گر همه عالم رضای من طلبند من اختیار کنم زآن میان رضای تو را... دلِ شکستۀ من گفت «شهریارا» بس که من به خانۀ خود یافتم خدای تو را
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹مبدأ دوران🔹 شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم، مسلمان می‌شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی‌زره آمده در معرکه یک‌بار دگر تا خودِ صبح، خطر دور و برش می‌‌چرخید تیغِ عریان شده بالای سرش می‌چرخید مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد بگذارید بگویم خطر عشق مکن «جگر شیر نداری سفر عشق مکن»... باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید من زبان بسته‌ام و خواجه سخن می‌گوید: «من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب‌ زده، خون می‌خورم و خاموشم» طاقت ‌آوردن این درد نهان آسان نیست شِقشقیّه‌ست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
تا صبح علی بود و مناجات شَبش در اوج دعا روح حقیقت‌طلبش لبیک‌زنان به جای پیغمبر خفت ذکر «بِاَبی اَنتَ و اُمّی» به لبش
🔹محرم تا صفر🔹 از آغاز محرم تا به پایان صفر باران نشسته بر نگاه اشک‌ریز ما عزاداران محرم از سفر آغاز شد با کاروان دل صفر با رفتن خیرالبشر، دل می‌سپارد جان محرم زخم‌های جاودان بر دل مکرر زد صفر پاشید طوفان نمک بر زخم بی‌پایان محرم کاروان زخم‌ها مهمان صحرا شد صفر بار دگر آورد سمت کربلا مهمان محرم هفت‌گردون روضه‌خوان آل طاها شد صفر شد هفت‌دریا غرقِ خون دل در این طوفان محرم با حسین فاطمه ماه شهیدان شد صفر با قلب تنهای حسن شد درد جاویدان محرم سورۀ کهف از لب خونین تلاوت شد صفر شمس‌الشموس عشق شد تفسیر الرحمان محرم تا صفر مشکی‌ست یکسر رنگ شهر ما حسینیه، خیابان، تکیه، مسجد، کوچه و میدان مگر اشک غزل در روز محشر آبرو باشد وگرنه ما کجا و نام پاک آبرومندان
علیه‌السلام 🔹شاید تو خواستی...🔹 شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست این‌گونه زخم‌خورده و بی‌سر بیاورم یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی این شعله را چگونه به دفتر بیاورم؟ با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم وقف تو اشک‌ها و غزل‌هام، تا اگر گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم فصل عزا تمام شد اما چگونه من پیراهن عزای تو را دربیاورم تا می‌وزید نام تو، پر می‌کشید دل چیزی نمانده بود که پر دربیاورم نزدیک بود در تب گودال قتلگاه از عرش ربنای تو سر دربیاورم با اشک آمدم به وداعت که لااقل آبی برایت این دم آخر بیاورم این واژه‌ها به کار رثایت نیامدند با زخم‌های تو چه برابر بیاورم؟ آخر نشد که آب برایت بیاورند؟ این روضه را گذاشتم آخر بیاورم امسال هم دعای فرج، بی‌جواب ماند من می‌روم برای تو یاور بیاورم قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست این بیت هم، سرِ غزلی که فدای توست
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست این قصّۀ جانگداز را پایان نیست پای تو دو ماه، عاشقی کرده دلم دل کندن از این کتیبه‌ها آسان نیست