eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب زمین و آسمان دارد صفای دیگری قلب تمام عاشقان دارد جلای دیگری درحلقه افلاکیان باشد نوای دیگری آمد مگر در این جهان فرمانروای دیگری سرحلقه عشاق حق محبوب سرمد آمده یعنی حسین بن علی سبط محمد آمده -------------------- باد صبا آورده با خود ناف مشک ختن یا بوی جانبخش گل نسرین و عطر یاسمن این نفحه میباشدمگراز یوسف گل پیرهن کامشب رها گردد دگر، یعقوب از بیت الحزن چون بوی این گل روضه رضوان کجاداردسراغ؟ گردیده خیره سوی او ، چشم همه گل های باغ -------------------- زیبا گلی در گلشن هستی شکوفا گشته است امشب زمین چون روضه ی رضوان مصفّا گشته است لعل لب قدوسیان ، مانند گل وا گشته است پرونده ی آزادی فطرس هم امضا گشته است چشم تمنا هر کسی ، امشب به داور دوخته تا حق به او احسان کند چون فطرس پر سوخته -------------------- امشب به زهرا و علی ، داده خدا خیر التّحف جاریست سیل تهنیت بر مصطفی از هر طرف همراه جبریل امین خیل ملائک صف به صف حوران و غلمان از جنان ، آیند با شور و شعف هر یک به کف یک دسته گل با لعل خندان آمده از بهر دیدار رخ  تابان  جانان  آمده -------------------- چون جلوه گرشد روی او , عرش خدا پرنورشد موسی مگرآمد ز ره ، که عالم همه چون طور شد قلب تمام انبیا ء ، غرق نشاط و شور شد هر عاشق دلباخته چون مصطفی مسرور شد تابید و الشمس الضحی ، ازلطف رب العالمین ماهی که از نور رخش ، شد خلقت خلد برین ------------------- از مقدم نورانی ، سبط النبیّ ی المصطفی امشب همه بگرفته جا ، در سایه ی لطف خدا ظلمت دگر رفت از میان از نور مصباح الهدی گهواره جنبانش شود ، پیک امین کبریا آمدشهنشاهی که از، او هست درهرجا سخن فرمود پیغمبر : منم از او و او باشد ز من ------------------- آمد حسین بن علی ، محبوب ما کان و یکون سوم وصیّ مصطفی هم مَظهر بی چند و چون هم مُظهر امر خدا ، هم شاهد غیب مصون هم پیشتاز قافله , در عرصه شمشیر و خون آری شهی آمد که کل ماخلق مدیون اوست گر نخل دین احمدی بگرفته پا ، از خون اوست ------------------- ای زینت عرش خدا ، نام نکویت یا حسین وی جسم و جان عاشقان زنده ز بویت یا حسین کی قسمت ما می شود که آییم سویت یا حسین وی توتیای دیده ما خاک کویت یا حسین نام تو و کرببلا ، برده قرار از ما ، همه زهرا برایت گریه کرد , قربان اشک فاطمه ------------------- از ابتدای خلقت خود دل به تو بستم حسین وز باده ی عشق و تولای تو سرمستم حسین من هر چه هستم از تو ای آرام جان هستم حسین جان علی اکبر مکش از دامنت دستم حسین ای شمع جمع انجمن پروانه ات هستم حسین من "ملتجی" هستم به تو دیوانه ات هستم حسین                
غیر از تو را زبان من املا نمی کند جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند در دفتری که صحبت از آیینه می شود هر کس نگفته از تو حسینی نمی شود آدم ابوالبشر شده اما حسین نیست از او خلیل سر شده اما حسین نیست موسی پیامبر شده اما حسین نیست عیسی گزیده تر شده اما حسین نیست در جان محمد است که با او برابر است آری حسین بوده که جان پیمبر است گیرم پیمبر است که فرقی نمی کنند همتای حیدر است که فرقی نمی کنند زهرای اطهر است که فرقی نمی کنند مثل برادر است که فرقی نمی کنند فرقی نمی کنند و مرا شور در سر است آخر حسین فاطمه یک چیز دیگر است بین حسین و شیعه صمیمیت است و بس همراهی حسین به سنخیت است و بس شیعه به یک مرام و به یک نیت است و بس اسلام بی حسین مسیحیت است و بس اسلام ما که ثبت شده با شهادتین کامل نمی شود مگر از ذکر یا حسین در دین ما خدا یکی و مصطفی یکی است احمد یکی است پس به یقین مرتضی یکی است حیدر یکی و حضرت خیرالنسا یکی است زهرا یکی است پس حسن مجتبی یکی است این جمع بی حسین که معنا نمی گرفت یعنی اگر نبود کسا پا نمی گرفت غیر از خدا نبود و حسین آفریده شد ارض و سما نبود و حسین آفریده شد جز کربلا نبود و حسین آفریده شد قالو بلی نبود و حسین آفریده شد قالو بلای ما به الست از حسین بود اصلا هرآنچه بوده و هست از حسین بود بی اشک ، خاکِ خلقتمان گِل نمی شود تنها مجسمه است دل و دل نمی شود دل بی حسین این همه قابل نمی شود انسان بی حسین که کامل نمی شود غیر از حسین را به دل خویش حک نکن ما از اضافه ی گل اوییم ، شک نکن ای معنی نهفته ی در هل اتی حسین ان الذین آمنوی سوره ها حسین حتی خدا برای تو شد خونبها حسین ماییم و حسرت حرم کربلا حسین از ما بگیر این همه درد فراق را اما نگیر از دل ما اشتیاق را
یک سوی ابوفاضل و یک سوی حسین خورشید کنار ماه ، دیدیم به عین یک دل نبود جای دو دلبر  ، آری الا دل ما که هست بین الحرمین . تا بال وپر عشق به جانم دادند در وادی عاشقان مکانم دادند گفتم که کجاست کعبه ‏ی اهل ولا در گاه حسین  را نشانم دادند
فطرس رسیده جا به کبوتر نمی رسد حتی فرشته پیش تو با پر نمی رسد پس با وجود این همه شعبان که رفته است دیگر گناهکار به محشر نمی رسد با یاحسین مست ترینیم به مقصدش هر قدر کاه گشت سبک تر،نمی رسد گاهی برای ما نرسیدن رسیدن است آن جا که دست شاه به نوکر نمی رسد دنیای بی حسین اگر آخر غم است دنیای با حسین به آخر نمی رسد کوهی به کوه نه که در این روزگار پَست دست برادری به برادر نمی رسد در هیچ لحظه ای به جز از لحظه ی اَخا در نقشه ها فرات به کوثر نمی رسد ارث پدر گلوی بریده ست لاجَرَم وقتی که اکبر است به اصغر نمی رسد وقتی که نیستند علی های کربلا انگشترت مگر که به دختر نمی رسد؟؟ در آخرین دقیقه به داد گلوی تو حتی نه بوسه های پیمبر نمی رسد حق در مَثَل همیشه به حق دار می رسد با این حساب شمر به حنجر نمی رسد با این حساب بر تن او پاره هم شود پیراهن حسین به لشگر نمی رسد این شاکلید قصه ی صحرای کربلاست سر می دهد حسین ولی سر نمی رسد
افــتــخـار الـثّـقـلین  آمده است بـه نــبی نـور  دو عـین آمده است نور بـاران  شــده ایــوان حـجـاز عاشقان مژده، حسین آمده است ساقی بزم ولائی تو حسین چشمه ی آب بقائی تو حسین محور دایره ی کرب و بلا افتخارالشهدائی تو حسین در دل افتاده عجب غوغائی همه خیره به گل زیبائی جبرئیل آمده با خیل ملک تا بخواند به حسین لالائی مرحبا ای شه فرزانه حسین رونق خانه و کاشانه حسین شمع پر نور همه انجمنی جان عالم به تو پروانه حسین ز آسمان صوت جلی می آید شهسوار ازلی می آید به زمین و به زمان مژده دهید که حسین ابن علی می آید عرشیان که به علی مانوسند حافظان شرف و ناموسند میهماندار گل زهرایند همه از دست حسین می بوسند شب میلاد و شب احسان است آسمان روشن و نور افشان است گفتم آنجا چه خبر، روح الامین گفت در عرش حسین مهمان است
ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺳﻪ ﻣﻮﻟﻮﺩ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﻴﻠﺎﺩ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﻭ ﺳﺠﺎﺩ ﺑﺮ ﻣﻬﺪﻱ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺑﺎﺷﺪ . تبریک که ماهِ صلوات است این ماه میلادِ سفینه ی نجات است این ماه یعنی که از مقدمِ گلهای بهشت لبریز ز خیر و برکات است این ماه! . شعبان شد و پیک عشق از راه آمد عطر نفس بقیه الله آمد با جلوه سجاد و ابوالفضل و حسین یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد
السلام ای پناه مُلک و مکان در یدِ قدرتت عنان جهان رفته قنداقه‌ات به عرش خدا تشنهٔ پای‌بوسی‌ات همگان در طوافت قیامتی شده است می‌رسد هر فرشته با هیجان پَر قنداقهٔ تو می‌بخشد پر و بالی به فطرس نگران از سرانگشت پاک مصطفوی جرعه جرعه بنوش شیرهٔ جان خواند جدّت «حسینُ منّی» را «وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان با تو جود و شجاعت نبوی‌ست ای شکوه حماسه‌های عیان در نمازت شبیه فاطمه‌ای بین میدان علی‌ست جلوه‌کنان چشم‌های تو مرز خوف و رجاست قَهر و مِهر تو آتش است و امان رحمت محض! یا ابا الأیتام! پدری کن برای عالمیان ای که آقایی تو بی‌حد است باز ما را به کربلا برسان شب جمعه شمیم سیب حرم منتشر می‌شود کران به کران روضه‌هایت بهشت اهل ولاست چشم ما چشمه‌های کوثر آن «وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی» اشک‌ها از غمت همیشه روان السلام ای شهید روز دهم السلام ای امام تشنه‌لبان تا ابد در فراز، پرچم توست خون سرخت همیشه در جَرَیان کربلای تو از ازل بوده‌‌ست مبدأ حرکت زمین و زمان شب سوم رسیده‌ای، ای ماه السلام علیکَ ثارالله السلام ای نگین عرش برین سروِ بالا بلند اُم بنین جذبه‌های نگاه هاشمی‌ات ماه را می‌کشد به سوی زمین عبد صالح! مُواسِیاً لله! پدر فضل! روح حق و یقین! به حضورت گشوده دست، فلک به قدوم تو سوده عرش، جبین وقت هوهوی ذوالفقار علی‌ست به روی مرکب حماسه نشین می‌شود با اشارهٔ‌ تو دو نیم هر کسی آید از یسار و یمین زینبت «إن یکاد» می‌خواند آسمان محو هیبت تو! ببین کاشف الکرب اهل‌بیت نبی! بازوان تواند حصن حصین ماه من! بازوی رشید تو را که برافراشته‌ست بیرق دین ـ زده بوسه علی به گریه چنان چیده از آن حسین بوسه چنین سائلان تو بی‌شمارند و ... گوشه چشمی به ما! بس است همین شب جود و کرامت و بذل است شب چارم شب اباالفضل است السلام ای حقیقت جاری روح تقوا و زهد و بیداری سید السّاجدینِ شهر رسول عبد مسکینِ حضرت باری روزهایت مجاهدت، ایثار نیمه‌شب‌هات بخشش و یاری در مناجاتت ای صحیفهٔ نور آیه آیه زبور می‌باری همه مجذوب ربنای تواند محوِ این سِیْر و این سبک‌باری گوش کن این صدای داوود است که به شوق تو می‌شود قاری پا برهنه به حجّ که می‌آیی کعبه را هم به وجد می‌آری خطبه‌های تو تیغِ برّانند ثانی حیدری و کرّاری در مصاف تو سهم دشمن تو چیست غیر از مذلّت و خواری وارث عزت و سخای حسین ای که بعد از عمو، علمداری به محبان خود نظر فرما بیشتر موقع گرفتاری رو سیاهی من گذشت از حدّ تو برایم مگر کنی کاری در نماز شبت دعایم کن تو عزیزی تو آبروداری دلم از بند هر غم آزاد است شافع من امام سجاد است
جبرئیل آمد از سما امشب ، می زند از شعف به هم شهپر همه دنبال او ملائکه ها ، صف زده گرد خانه ی حیدر  هر چه در آسمان ستاره که هست ، می درخشند کنار یکدیگر نکند حق برای دوم بار ، کرده کوثر عطا به پیغمبر  که نهیبی به خود زدم گفتم ، من به بیداریم و یا خوابم که ز گهواره این ندا آمد ، تو مرا نوکری ،من اربابم فُطرس از بعد این همه حسرت ، صاحب بال و پر شد از کَرَمَش می برد لذت دو عالم را ، به دو چشمش اگر نهد قدمش  گرچه نا قابلم ولی قلبم ، شده مشتاق یک نگاه کَمَش به خدا عاقبت به خیر شود ، پاگذارد هر آنکه در حرمش هر که دارد به سینه مهرش را ، جایگاهش بود بهشت برین تا قیامت گدای در گاهش ، پادشاهی کند به عرش و زمین هر چه در چهره اش نگاه کنی ، چهره اش جلوه ای ز روی علیست از میان ملائکه یکسر ، با نگاهش به جستجوی علیست  خنده اش مو نمی زند با مادر ، خُلق و خویش به خُلق و خوی علیست می گشاید همین که آغوشش ، بوی خوش می دهد که بوی علیست  به علی رفته هر که می نگرد ، جود و احسان و هم مرام حسین با دل شیعه می کند بازی ، از همین کودکی مرام حسین  می کند مثل لاله پیغمبر ، نوه ی نو رسیده را بویش به چه عشقی و از تمام وجود ، شانه مادر زند به گیسویش هر چه نور بوده در عالم ، تابَد از پشت پرده ی رویش اگر این پرده را کنار زند ، آسمان ها شوند پی جویش  دین و دنیا ببازد آنکس که ، دوست دارد کسی به غیر حسین از قیامت دگر نمی ترسد ، هر که دارد به سینه مِهر حسین   به مسیحی بگو بیا و ببین ، جلوه ای از خدای عیسی را ای یهودی ببین به گهواره ، باعث معجزات موسی را پیر عیسی بود همین کودک ، که شفا می دهد مسیحا را به روی دست مصطفی بینید ، این تجلی طور سینا را هر که شد عاشق حسین هرگز ، حرفی از عشق دیگری نزند هر که شد گدای کوی حسین ، در خانه ی دگری نزند  او ردم گر کند خدا نکند ، یا که از خود جدا ،خدا نکند هر چه دارم من از عنایت اوست ، دل به او بسته ام رها نکند گر چه خوارم اگر چه پَستَم من ، نکند او مرا دعا نکند شب میلاد می زنم صدا او را ، جان دهم گر مرا صدا نکند  جمع ما یک شب از عنایت او ، اگر او از همه رضا باشد سال دیگر ولادت ارباب ، وعده ی ما به کربلا باشد  نگران بود مادرت تا دید ، بوسه زد مصطفی به حنجر تو پدرت با خبر از این که شود ، قطعه قطعه تمام پیکر تو گریه می کرد مجتبی به آن روزی ، که جدا می شود زتن سر تو سر و جان تمام علمیان ، به فدای تن مطهر تو شده از کودکی به هر محفل ، گریه کردن به تو سعادت من من ز خاک کمترم اگر که شود ، سر موئی کم از ارادت من
ای ماهِ بنی هاشم خورشید لقا عبّاس وی نور دل حیدر، شمـعِ شهدا عبّاس با محنت و درد و غم، ما رو به تو آوردیم دست من محزون گیر، از بهر خدا عبّاس
باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد نخل پر برکت توحید ثمردار شده نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده کهکشان های خداوند خبردارشده پدر خاکیِ افلاک پسردار شده صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد دست آب‌ور خود را چِقَدَر می بوسد ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد نام او جامِ طهوری است که شربت دارد صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره پلک باران به تماشای نگاهش خیره آسمان خیره به چشمان تر این ماه است چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او دَرِ جنّات عَدَن،دُکمه ی پیراهن او ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد دست عباس به دامان امام حسن است سند قلب اباالفضل به نام حسن است سالیانی است که درگیر مرام حسن است گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته کرم حضرت ساقی به برادر رفته ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت آفریده شده عباس برای زینب سینه ی او سپر دفع بلای زینب جان عشاق اباالفضل،فدای زینب ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم ما گدایانِ دمشقیم به عباس قسم سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش دست ما را برسانید به اعطینایش این که خوانده است حسین بن علی آقایش ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش آن که از خاک درش کور شفا می گیرد با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد سرو سبز علویّات برومند شده شانه ی او به بلندای دماوند شده چهره اش بانی پیدایش لبخند شده خطبه خوان حرم امن خداوند شده مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است بین اطفال حسین بن علی،محبوب است سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد آه!از لحظه ی شومی که بلا نازل شد بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد
با آمدنت ام بنین غوغا کرد دیدند تو را نذر بنی الزهرا کرد دست تو علی!چهار شعبان بوسید کاری که حسین!روز عاشورا کرد…
شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل همانکس که جلال از هیبت چشمش مجلل شد همانکه شد کمال از خلقتش کامل أبوفاضل به لطف گوشه‌ی چشمش مسلمانیم و آنکس که به طاق ابروانش قبله شد مایل ابوفاضل میان موج غم با دیدنش ارباب میخندید به دریای حسین بن علی ساحل ابوفاضل به عشق او دلم با هر تپش در سینه میگوید أبوفاضل ابوفاضل أبوفاضل أبوفاضل شبیه مجتبی وقت کرم یکدفعه هم حتی نرفته نا‌امید از خانه‌اش سائل، ابوفاضل مسلمانان چه غم دارید وقتی اینچنین بوده برای ارمنی ها حل هر مشکل أبوفاضل
زبانزد همه خوبان عالمی عباس اگر غلط نکنم اسم اعظمی عباس برای شاه شهیدان تو کاشف الکربی که مانع محن و رافع غمی عباس سرت گرفته به زانو به کربلا زهرا که پیش او تو یکی بس مکرمی عباس نظر به صورت ناموس کبریا کردی قسم به عصمت زهرا که محرمی عباس به رتبه ی تو شهیدان تمام غبطه خورند چرا که تاج شهیدان عالمی عباس کسی ندید برای حسین پشت و پناه که از تو شیر خدا ساخت ضیغمی عباس اگر هلال محرم به نیمه کامل شد تو ماه کامل ماه محرمی عباس اگر که مرده بود زنده میشود بی شک نفس به صورت هر کس که میدمی عباس تمام اهل حرم چشم شان به دست تو بود که ساقی همه از نهر علقمی عباس عجیب نیست امید حرم شدی زیرا تو قرص ماه در آن روز مظلمی عباس به زیر آنهمه باری که روی دوش تو بود به ابروان تو نیاورده ای خمی عباس ایا منادی انی احامی عن دینی که در رکاب امامت مصممی عباس خدا قلم کند آن دست بی مروت را که زد به دست تو شمشیر محکمی عباس به روضه ی شهدا بعد سیدالشهدا تو در مقام مصیبت مقدمی عباس نگفته بود که پشتم شکست اما گفت حسین دید چو بی دست و پرچمی عباس همینکه رفت و حرم بی تو شاه دین برگشت نشست بر دل زینب چه ماتمی عباس از آنچه بر سرت آمد خدا خبر دارد هنوز راز مگوی محرمی عباس ز قبر کوچک تو با کسی نگفت حسین هنوز راز مگوی محرمی عباس خدا به نام تو کم عزتی نبخشیده است چه میشود که ببخشی به ما کمی عباس مسیح هر چه سرود از تو کم سروده هنوز که در تمام فضائل مسلمی عباس ازین دو چشم که دارم چه طرف بربندم که من بمردم و رویت ندیدمی عباس
سرو قد است و ماه رو عباس یاس عطر و نسیم خو عباس می و سرمستی مدام، حسین ساقی و ساغر و سبو عباس کار بالا که می گرفت حسین چاره ای ناب داشت: کو عباس؟ شرحه شرحه اطاعت از حق را شرح داده ست مو به مو عباس کربلا را ورق ورق گشتم هرکجا بود کو به کو عباس چه نمازی ست این که دستش را داده در لحظه ی وضو عباس؟ ناله ای می رسد به گوش هنوز تشنه ام تشنه ام عمو عباس مشک اما به خیمه ها نرسید استخوان مانده در گلو عباس گره افتاده بود در کارش... گره افتاد اگر که در کارت از ته دل فقط بگو عباس من گرفتار یک نگاه توام مددی یا مَن اِسْمُهُ عباس
هر حاجتمان بسته به نامش آمد صد شکر که قلبمان به دامش آمد سلطان ادب ببین که میلادش هم از روی ادب پس از امامش آمد
شیر و یل بی واهمه، یعنی عباس امید دل فاطمه، یعنی عباس تا روز جزا فرات، شرمنده ی اوست شق القمر علقمه... یعنی عباس
نیست کم مادر، که در عالم پسر دارد جای آن، ام‌البنین قرص قمر دارد در میان هاشمی‌ها، شاخ شمشاد است از جوانی، در کنار پیر و استاد است هم معلم، هم پدر، وقتی علی باشد آن پسر باید که یک همچون یلی باشد کم در این عالم، به غیر از او برادر نیست هست، از عباس اما، باوفاتر نیست او نه تنها برده با نامش، دل ما را عاشق خود کرده حتی، ارمنی‌ها را این جهان کوچکتر از درک مقام اوست این که عالم دید، یک مو، از مرام اوست در جوانمردی، جوانمردی نظیرش نیست هیچکس چون او، علمدار امیرش نیست عشق مثل عقل، حیران مقامش بود این برادر، کاشف الکرب امامش بود کیست این ساقی؟ که گشته عالمی مستش او که زد دست خدا هم، بوسه بر دستش او نمی‌نوشد، از آبی که به لب دارد چون که یکجا، قد یک عالم، ادب دارد عشق اگر دارد بهایی، آبرویش اوست یوسف زهرا، بنازد که عمویش اوست بر لب مستان عالم، یا اباالفضل است خوش به حال آن دلی که با اباالفضل است
ماه در کنج شبستان تو سوسو می کند باد دور پرچمت یاحق و یاهو می کند آسمان با ابرهایش هر سحر در صحن تو زیر پای زائرت را آب و جارو می کند آنچه را یک عالم از انجام دادن عاجزند خادم تو با اشارت های ابرو می کند ساعتی پیش از زیارت لال مادرزاد بود این که بین جمعیت دارد هیاهو می کند وزنه سنگین است و مردافکن ولی در معرکه پهلوان با نام تو انگار جادو می کند لاجرم ای شاه بیت بی مثال معرفت! لطف تو این کمترین را هم غزل گو می کند این همه یک ذره از فضل اباالفضل علی ست روز محشر تازه دست خویش را رو می کند
  این بادیه پر نور اگر میگردد نوریست که از علقمه بر میگردد دیروز قمر دور زمین میگردید امروز زمین دور قمر میگردد .... هر حاجتمان بسته به نامش آمد صد شکر که قلبمان به دامش آمد سلطان ادب ببین که میلادش هم از روی ادب پس از امامش آمد
عشق زیباست خداونداز آن زیباتر عرش بالا ست ولی بنده از آن بالاتر هرکسی سائل درگاه خداوند  شود میشود بین خلائق به خدا آقا تر درِ درگاه خداوند  حسین است حسین هرکه دلباخته اوست شود لیلاتر به خداگر که بگردی همه عالم را غیر عباس کسی نیست به او شیداتر اینچنین شد که خدا کرد تجلی آری عشق زیباست ابالفضل ازآن زیباتر تا قیامت علم عشق ابالفضل به پاست آری آن عشق که فانی نشود نور خداست نام عباس که آمد دهنم آب افتاد گوییاروی لب من عسل ناب افتاد دل به دریا زدگانت چه فراوان شده اند تاکه تصویر رخ ماه تودر قاب افتاد نمک بین نگاهت چقدر شیرین است دل فرهادی ام از عشق تو در تاب افتاد طاق ابروی تورا کافر  بی ایمان دید سجده کرد و همه عمر به محراب افتاد بگذارید که یک عمر عسل نوش شوم نام عباس که آمد دهنم آب افتاد ازهمان روز که چشمت به جهان وا گشته ساقی عشق در این معرکه سقا گشته روز میلاد توجبریل خبر آورده که خدا از صدف عرش گهر آورده انقدرشور شعف خانه مولا دارد گوییا حضرت زهراست پسرآورده آسمان شب مولاپس از این مهتابی است حق برای دل خورشید قمر آورده این که با خنده خود دارد اشاره  به همه کاشف کرب حسین آمده  سرآورده پاسبان حرم زینب کبری آمد این که در سینه خود کوه جگر آورده پسرم گوش بده حرف دل ام بنین آبرویم همه در دست تو باشد پس از این ایستاده است فلک قد تورا سیر کند ولی از روی ادب محضر مولا بنشین گرچه برچشم تو مشتاق شده ارض وسما محضر آل علی چشم بینداز زمین هرکجا خواست که زینب بشود ناقه سوار تو رکابش بشو عباس ,که او هست نگین نکند لفظ اخارا توبگویی به حسین من کنیزم تو غلامش همه جا هست همین آنقدر خاک نشین قدم یار شدند هر دو در هردوجهان صاحب دربار شدند با قدمهای ابالفضل زمین می لرزید دشمن از طرز رجزخواندن او می ترسید وسط معرکه  می رفت که محشر بشود شاه شمشاد قدان تا که کمی می غرید راه و بیراهه اش از هول ولا گم میشد تا که چشمش به غضب سوی کسی میچرخید همه آهنگ عقب گرد به لب می خواندند تا که شمیر ابالفضل کمی می رقصید میزد از میمنه از میسره  میرفت برون با هجومی همه لشگریان می پاشید هرکسی بر قد و برجنگ تو کرده است نگاه گفته لا حول و لا قوت الا بالله بنویسید ابالفضل بخوانید حیا بنویسید علمدار بخوانید وفا هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی بنویسید زحاجات بخوانید روا دیده او همه را یاد جنان می انداخت بنویسید از آن چشم بخوانید بلا بنویسد که سقاست بخوانید خجل قول دادست که آبی برساند اما مشک افتاد و تو افتاد ی  وارباب افتاد پای گهواره طفلش زنی افتاد از پا بعد تو دشمن تو  اهل جسارت بشود بعد تو زینب تو سوی اسارت برود
لب تشنه ی تو همیشه دریای فرات نام تو به هر درد و بلا حرز نجات حیدر صفتی و غیرت اللهی تو ای شیر علی به روی ماهت صلوات
دمیده ماه ، ولی جای شب سحر شده است ابوتراب از امشب اباالقمر شده است نبود شاد چنین بعد فاطمه مولا بگو به قاتل محسن ، علی پدر شده است نوشت ام بنین گشت مادر و خواندیم نصیب حضرت صدیقه یک پسر شده است چه هیبتی چه شکوهی چه زور بازویی هراس دشمن از این قوم بیشتر شده است ازین به بعد خیال نگاه چپ کردن به آل حیدر کرار درد سر شده است بگو به اخم نگاهش ، نگاه اندازد کسی ز جان و سر خویش  سیر اگر شده است چه شد جناب ید الله دست او بوسید
جهان شد غرق نور از طلعت پرنور یک دلبر که او از دلربایان دو عالم برده دل ، یکسر عجب نوری خدا بخشیده بر این قرص نورانی که شد شرمنده روی منیرش ، خسرو خاور عجب بوی دلاویزی گل امّ البنین دارد، که عطر آگین فضای عشق شد زین بوی جان پرور زمین گویا صفای جنّت الفردوس بگرفته شکوفا تا که این گل گشت در گلخانه  حیدر به پاس جشن میلاد همایون ابو فاضل گرفته عرش و فرش و کرسی و لوح و قلم زیور برای عرض تبریک ولادت ، جانب یثرب گشوده با دو صد شوق و شعف جبریل بال و پر علی بگرفته در آغوش جان قنداقه ی او را بگیرد بوسه ها از دست او با چشم پرگوهر علی داند که در راه حسین این دست ها از تن جدا گردد ز تیغ خصم سفّاک ستم گستر از آن روزی که از مادر ولادت یافت تا آخر بود او وقف یاری حسین فرزند پیغمبر مطیع محض فرمان حسین بن علی آمد بود در محضر سالار خود چون عبد فرمانبر اگر چه بهر این گوهر صدف ام البنین باشد ولی زهرای اطهر خوانده خود را بهر او مادر عیان شد شیرزادی از درون بیشه ی قدرت که دارد بهره های وافری از حیدر صفدر خطیب کعبه آمد تا که با یک خطبه ی غرّا به  هم ریزد بساط ظلم و جور خصم بد اختر علمدار حسین آمد که تا در کربلا او را بود درگیرو دارنیزه و شمشیروخون ، یاور به دنیا آمد آن جنگاور غرّان که در میدان فقط از یک نهیب او بلرزد پیکر لشکر خدای صولت و قدرت که در میدان خونریزی ندارد خوفی از شمشیر و تیر و نیزه و خنجر اگر اذنش دهد در عرصه پیکار مولایش به جا ماند ز برق تیغ او صد تل خاکستر بود این نازنین سقّای طفلان پریشانی که از سوز عطش افتد به جسم و جانشان آذر بود سقّای دشت نینوا اما چه سقّایی که خود ازتشنه کامی پای تاسرمی شود اخگر نظر کن دفتر عشّاق سالار شهیدان را ببین نام ابالفضلش بود در صدر آن دفتر نه تنها نخل دین از خون او سیراب میگردد که باغ عشق از او می شود بسیار بار آور نگاه لطف او سازد تمام خلق را سلمان مپندار این که سلمان است از عبّاس والاتر به قول حضرت سجّاد ؛ بر قدر و جلال او یقیناً هر شهیدی غبطه خواهد خورد در محشر شود کار خدایی از گل امّ البنین ظاهر مگر او قدرت ذات الهی را بود مظهر؟! به دست آوردم از گفتار نغز آل پیغمبر که اسرار الهی در دل پاکش بود مضمر ندیده چشم گردون همچو او جان برکفی صادق، نبوده مثل او فانی کسی در حجّت داور بود بر حلقه فضل و کمال و معرفت ، مرکز بلی گردونه ی عشق و وفا را بهترین محور سر تعظیم بر درگاه آن سرور فرود آرد صفا و مروه و بیت و منا و زمزم و مشعر بود این نازنین دلبر همای تیز پروازی که بگشاید فراز قلّه قاف ادب ، شهپر ندارد در وفاداری و ایثار و ادب ، همتا نباشد غیر اهل البیت از او هیچ کس ، بهتر جوانمردی ، شرافت ، فضل و احسان را پدر باشد نزاید مادر هستی اباالفضلی چو او ، دیگر به گوش جانم از پیر خرد اکنون ندا آمد مشو ای عاشق عبّاس غافل از علی اکبر بماند شرح اوصافش که از دید ولیّ الله بود ممسوس با ذات الهی آن گل احمر بخوان عبّاس را باب المراد هر گرفتاری چرا چون نا امید از او نگردد مؤمن و کافر نه تنها پیروان راستین عترت طاها که هر کس میزند چون حلقه بر درگاه لطفش سر توسّل بر ابوفاضل بود اکسیر ذواالقدری که جان مرده را القا نماید باز در پیکر یقیناً وا شود هر عقده ی سر در گم از کارش اگر گردد دخیل حضرتش هر بنده ی مضطر یهود و گبر و زرتشتی و آسوری و نصرانی زند از تربت پاکش به فرق جان خود ، افسر به روز حشر از بهر شفاعت از گنهکاران دو دست نازنین اوست با صدّیقه اطهر برای شیعیان ای "ملتجی" عبّاس در محشر به فرمان پدر از حوض کوثر پر کند ساغر
روبروی گنبدت هر قامتی تا میشود ای که با آوردن نامت گره وا میشود هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تا کنون مطئمناً يا برآورده شده يا ميشود عالم الغیبی و بی شک مصلحت دانسته ای حاجتی گاهی اگر امروز و فردا میشود درب های عرش هم بسته است تا آن لحظه که روی زائر هایتان باب الحرم وا میشود هرکسی دکتر جوابش کرده اینجا بی گمان در حرم با گوشه ی چشمی مداوا میشود مشکلت را هرکجا بردی نشد , اینجا بیا با کریمان کار مشکل نیست ، اینجا میشود از همه دنیا دلت سیر است ؟ پس با من بگو "یا ابوفاضل مدد" قطعا دلت وا میشود مشهدم را داده و ماندست تنها کربلا کربلا هم شاید اصلا مشهد امضا میشود
ای حرمت قبلۀ حاجات ما یاد تو تسبیح و مناجات ما تاج شهیدان همه عالمی دست علی ماه بنی هاشمی ماه کجا روی دل آرای تو سرو کجا قامت رعنای تو ماه و درخشنده تر از آفتاب مطلع تو جان وتن بوتراب هم قدم قافله سالار عشق ساقی عشّاق و علم دار عشق سرور و سالار سپاه حسین داده سر و دست به راه حسین عمّ امام و اَخ و ابن امام حضرت عبّاس علیه السّلام ای علم کفر نگون ساخته پرچم اسلام برافراخته مکتب تو مکتب عشق و وفاست درس الفبای تو صدق و صفاست مکتب جان‌بازی و سربازی است بی‌سری آن‌گاه سرافرازی است شمع شده آب شده سوخته روح ادب را ادب آموخته آب فُرات از ادب توست مات موج زند اشک به چشم فُرات یاد حسین و لب عطشان او و آن لب خشکیدۀ طفلان او تشنه برون آمده از موج آب ای جگر آب برایت کباب ساقی کوثر پدرت مرتضی است کار تو سقّایی کرب و بلاست مشک پر از آب حیاتت به دوش طفل حقیقت ز کفت آب نوش درگه والای تو در نشأتین هست در رحمت و باب حسین هر که به دردیّ و غمی شد دچار گوید اگر یک صد و سی و سه بار ای علم افراشته در عالمین اکشف یا کاشف کرب الحسین از کرم و لطف جوابش دهی تشنه اگر آمده آبش دهی چون نهم ماه محّرم رسید کار بدان جا که نباید کشید از عقب خیمۀ صدر جهان شاه فلک جاه ملک پاسبان             شمر به آواز، ترا، زد صدا گفت کجایید بَنُو اُختنا تا برهانند ز هنگامه‌ات داد نشان خطّ امان نامه‌ات رنگ پرید از رخ زیبای تو لرزه بیافتاد بر اعضای تو من به امان باشم وجان جهان از دم شمشیر و سنان بی امان دست تو نگرفت امان نامه را تا که شد از پیکر پاکت جدا مزد تو زین سوختن و ساختن دست سپر کردن و سر باختن دست تو شد دست شه لافتی خطّ تو شد خطّ امان خدا پنج امامی که ترا دیده‌اند دست علم گیر تو بوسیده‌اند           طفل بدی مادر والاگهر برد ترا، ساحت قُدس پدر چشم خداوند چو دست تو دید بوسه زد و اشک ز چشمش چکید با لب آغشته به زهر جفا بوسه به دست تو بزد مجتبی دید چو در کرب و بلا شاه دین دست تو افتاده به روی زمین خم شد و بگذاشت سر دیده‌اش بوسه بزد با لب خشکیده‌اش حضرت سجّاد هم آن دست پاک بوسه زد و کرد نهان زیر خاک حضرت باقر به صفّ کربلا بوسه به دست تو بزد بارها کای تو به اطفال حرم غم‌گسار جان ز عطش در تب و دل بی قرار مطلع شعبان همایون اثر بر ادب توست دلیلی دگر سوم این ماه چو نور امید شعشعۀ صبح حسینی دمید چارم این مه که پر از عطر و بوست نوبت میلاد علم دار اوست شد به هم آمیخته از مشرقین نور ابوالفضل و شعاع حسین وقت ولادت قدمی پشت سر وقت شهادت قدمی پیش‌تر ای به فدای سر و جان و تنت وین ادب آمدن و رفتنت مدح تو این بس که شه ملک جان شاه شهیدان و امام زمان گفت به تو گوهر والانژاد جان برادر به فدای تو باد شه چو به قربان برادر رود کیست «ریاضی» که فدایت شود 
به دل شور و نوا دارم اباالفضل دلی درد آشنا دارم اباالفضل اگر چه تازه برگشتم ولی باز «هوای کربلا دارم اباالفضل»
شاه صفین اگر مالک اشتر دارد خسرو ماریه عباس دلاور دارد حمزه گر شیر نبی بود و علی شیر خدا او هژبری چو ابوالفضل غضنفر دارد با ابوالفضل،حسین ابن علی دانی کیست؟ مصطفایی ست که خود حیدر دیگر دارد قد اگر راست کند در فلک عشق و جمال روی خورشید به یک جلوه مُزَعفر۱ دارد دلِ عیّوق نسوزد دگر از سوز عطش به لبش ساقیِ لب تشنه چو ساغر دارد دانش آموز دبستان علی بود عبّاس درس آزادگی از خواجۀ قنبر دارد مادرش ام‌بنین شیرزن شیر خداست آفرین باد صدف را که چه گوهر دارد چشم بد دور از آن چهرۀ چون قرص قمر که ز خال لبش اسپند به مجمر دارد آسمان گر نگرد ماه بنی هاشم را به نثارش بکند هر چه که اختر دارد جان فدایش که در آن معرکۀ عشق و وفا حملۀ حیدری‌اش صولت صفدر دارد با ابوالفضل چه غم خسرو بی‌لشکر را که حسین‌بن علی یک تنه لشکر دارد تیغ شمشیر وی از صاعقه سوزانتر بود خاصه بر خرمن قومی که سَرِ شر دارد دست او دست خدا بود و خدا می‌داند که بر آن دست خدا، بوسه پیمبر دارد وصف عباس جز عباس نباشد آری زآنکه الماس جز الماس چه جوهر دارد آه از آن ساعت جان‌سوز که در راه حرم زخم صد ناوک دل‌دوز به پیکر دارد نه به رُخ چشم، که راهی به مقابل سپرد نه به تن دست، که بر چهره برابر دارد آنکه شه را همۀ عمر نمی‌خواند اخا دانی آن لحظه چرا بانگ برادر دارد؟ مادرش ام‌بنین را به دلش می‌طلبید دید در کرب‌و‌بلا مادر دیگر دارد دستش از تن یله در علقمه افتاد و نخواست دست از تن قلم از دامن شه بردارد گفت هرکس که در آغوش حسینش می‌دید آه از این شمع که پروانۀ بی‌پر دارد خامه اندر کف من لنگ‌زنان است «یتیم»! بس‌که شعر تو بیاض و رقم تر دارد ۱: زرد رنگ
کنارِ نامتان زبانِ شعر لال می شود قلم شبیه مرغکی شکسته بال می شود و بین عقل و عشق باز هم جدال می شود همیشه وصفتان برای من محال می شود ولی شروع می کنم که عشق انتخاب شد سلام ماه طایفه؛ سلام حضرت قمر به یمن مقدم تو شام عاشقان شده سحر و می رسد زلطف تو به ما جنون مستمر برای آنکه دور باشد از تو چشم بدنظر و ان یکاد، ذکر دائم ابو تراب شد کمی ز وسعت نگاه او شده است آسمان شبیه کوه استوار و مثل موج بی کران چه حاجت است بر بیان نکته ای که شد عیان فراتراست مثل مرتضی ز وصف این و آن به ذره ای نگاه لطف کرد و آفتاب شد به پیش پای او تمام کائنات سائل است چه قدر با ابهت و چه قدر خوش شمایل است وفا و غیرت و ادب جمیع این خصایل است چه گویم از مقام او که او ابوالفضایل است به وصف یک کِرامتش نوشته صد کتاب شد به وقت رزم او به پا شدست محشری دگر به کارزار آمده دوباره حیدری دگر نمانده است بین معرکه دلاوری دگر سری فِتاد روی خاک و پشت آن سری دگر هزار شکر چهره اش کشیده در نقاب شد در آسمان عاشقی حسین مهر و ماه تو علم به دوش آمدی، امیر این سپاه تو برای کلِ لشکر حسین، تکیه گاه تو برای اهل بیت او پس از خدا پناه تو و زانوان تو برای خواهرت رکاب شد به سمت آب می روی به عهد خود وفا کنی گره ز کار تشنگی اهل خیمه وا کنی علم به دوش می روی حماسه ای به پا کنی چه می شود که ذره ای به آب اعتنا کنی و بوسه بر لب تو تا همیشه رشک آب شد *** همیشه بوده نام تو برای من گره گشا نگاه کن که آمده دوباره محضرت گدا من ازل شدم به عشق تو اسیر و مبتلا دعا و التماس هر شبم شدست کربلا و باز با نگاه تو دعام مستجاب شد
دلی که عشق در آن جا نگیرد سراغ از عالم بالا نگیرد خدا را شکر اصلا بین ما نیست کسی که دامن مولا نگیرد نشد یک لحظه هم درمانده باشیم خدا عباس را از ما نگیرد به لب داریم ذکر یا ابالفضل چرا دست دعای ما نگیرد ؟! کسی که رفت زیر این علامت سراغ از جنت الاعلا نگیرد در این دنیا چه مومن ؛ چه گنهکار نشد که حاجت از سقا نگیرد وفا تنها شود معنی ابالفضل رفیق بی کسی یعنی ابالفضل سعادت گشت با ما همدم امشب جهان آزاد شد از هر غم امشب علی با ذکر ای جانم ابالفضل خریده خوب و بد را درهم امشب بیا صاحب زمان وقتش رسیده ابالفضلی شده یک عالم امشب به روی گنبد ارباب عالم تماشایی است رقص پرچم امشب ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل نوای بازدم گشت و دم امشب رسیده حضرت باب الحوائج مبادا از خدا خواهی کم امشب امید نا امیدی هاست عباس پناه آخر دنیاست عباس دل و جان بنی الزهرا رسیده ادب را بهترین معنا رسیده خدا لرزانده جان دشمنان را یل با غیرت مولا رسیده به ما عیدی بده زهرا ،  دوباره علی عالی اعلا رسیده ملائک فطرسی دیگر بیارید حسین روز تاسوعا رسیده زسقاخانه ها حاجت بگیرید که امشب حضرت سقا رسیده زمین کربلا چشم تو روشن کس و کار حسینی ها رسیده رسیده حیدر گردان ارباب همان اول بلاگردان ارباب الا یا ایها الساقی ابالفضل تو نور چشم عشاقی ابالفضل ز سرتا پا علی مرتضایی بدون هیچ اغراقی ابالفضل چگونه محو گشتی در حسینت که این گونه شدی باقی ابالفضل فقیری بهتر است از پادشاهی اگر تو مرد انفاقی ابالفضل چه کردی که خدا از هر نژادی به تو داده است مشتاقی ابالفضل بهشت افتاد از چشم ، آن زمان که شدی در کربلا ساقی ابالفضل تو ای ساقی چه در پیمانه داری چه کردی یک جهان دیوانه داری غلامیت برای ما مدال است ابالفضلی شدن اوج کمال است چه باید گویم از تو که وجودت مبرّا تا ابد از هر مثال است فلک بر ماه خود دیگر نکن فخر علی ماهش مبرّا از مثال است تو ما را نوکر ارباب کردی حسینی بودن ِ بی تو ، محال است بگویم از کدامین مهربانیت ؟! زبان از شکر الطاف تو لال است دعا کن محو خوبی هات باشم شهید ِ روز تاسوعات باشم تو اوج روضه های کربلایی شده سقایی ات چه ماجرایی تو شرمنده ترین مرد جهانی که امّید همه شرمنده هایی مگر غیر از وفا از تو چه دیدند که در حقّت چنین شد بی وفایی ندارد که صدا ، یک دست اما تو بی دستیت هم دارد صدایی به فریادت رسید از عرش زهرا تو را تا زد ، عمود بی هوایی دو چشمت بسته شد ، وا گشت راه ِ جسارت ، ظلم ، غارت ، بی حیایی .... هنوز اهل حرم چشم انتظارت هنوز از علقمه آید صدایی 《خداوندا علمدارم نیامد یگانه یاور و یارم نیامد 》
خورشید دمیدُ شامِ غم باطل شد در خانۀ حیدری دُّری حاصل شد با صوتِ جلی سر بده بانگِ صلوات چون روز ولادت ابوفاضل شد . ای سرو  که با تو  باغ ها  بالیدند معصوم به معصوم تو را تا دیدند چون شاخه گل محمدی ، دست تو را بر دیده ی خود نهاده و بوسیدند ... امشب به حسین ابن علی یار آمد سرمایه و سرلشکر و سردار آمد گویید به لشکر اباعبدالله تعظیم نمایید علمدار آمد