#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_عسکری_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
آه از زهر ز پا تا به سرت می لرزید
چه غریبانه پسر،حال پدر را می دید
دم آخر به کنار بدنت مهدی بود
مثل پروانه به دور تن تو می گردید
چگرت پاره،جگر گوشه تماشا می کرد
که پدر از اثر زهر به خود می پیچید
کاسه ی آب به دستان تو لرزید ولی
کی دگر حرمله ای دور و برت می خندید
شکر آقا به دلت غصه ی ناموس نبود
کربلا،چشم حسین سوی حرم می چرخید
سر تو بود به دامان عزیزت اما
سر جدت سر نی،پیر زنی می رقصید
باز هم شکر سر پاک تو بازیچه نشد
بین گودال روی خاک سری می غلتید
#محمود_اسدی_شائق
#امام_عسکری_علیه_السلام
سیرتش نه در حقیقت صورت دنیاییاش
ماه را شرمندهی خود می کند زیباییاش
میچکد نهج البلاغه ازلب پایینیاش
میچکد آیات قرآن از لب بالاییاش
لحظه لحظه خیر او حتما به مردم میرسد
آن کسی که«جامعه» بوده دم لالاییاش
جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شدهست
نسبت فرزندیاش با نسبت باباییاش
سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست
یازده در ذکر بالا می رود کاراییاش
نوکر اربابم و یک بخش از آقاییام
ریشه دارد بی برو برگرد در آقاییاش
طعم توحید و امامت را به هم آمیخته
نیمه ی مکّی او با نیم سامرّاییاش
هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها
روبراهت می کند یک استکان از چاییاش
از حرم برگشته میداند که وقت بازگشت
چایی دوم دوچندان می شود گیراییاش
چون که تنها میروی هرگز به سامرّا نرو
چون خجالت میکشد تنهایی از تنهاییاش
#مهدی_رحیمی_زمستان
#امام_عسکری_علیه_السلام
نبی سِرشت و علی شوکت و حسن سیما
حسین سیرت و میراث دار آل کسا
کریم مثل حسن، مهربان شبیه حسین
پناهگاه فقیران و ملجا ضعفا
هزار حاتم طایی گدای دربارش
امام جود و کرم پادشاه فضل و سخا
"زکی" و "خالص" و "صامت"، "سراجِ" اهل ولا
"کریم"و "ناصح" و "طاهر"، "شفیعِ" روز جزا
"ابومحمد"، "ابنُ الرضا"، "سخی" و "رفیق"
امام یازدهم آن کمال بی همتا
شَهی که نقطه پرگار آفرینش اوست
طفیل هستی او بود خلق ارض و سما
خَم است پیش دو ابروش گردنِ گردون
به خاک پاش فتادست عالم بالا
کلاه از سر هفت آسمان زمین افتد
اگرکنند نگاهی بر آن قد رعنا
به دست بوسی او اولیاء مفتخرند
به پای بوسی او جبرئیل گشته دوتا
نشد به حج برود گرچه او، ملالی نیست
که حج ز یُمن قبول امام یافت بها
ز داغ دوری او کعبه داغدار بُود
ازآن نموده به تن جامه سیاه عزا
امام رُکن حقیقی کعبه می باشد
که کعبه گرم طواف است دور سامرّا
کلید عالم امکان به دست هایش بود
به حصر بود ولی بود سیّدُالاُمَرا
به حصر بود ولی پادشاه عالم بود
که نیست شیر خدا را ز سلسله پروا
نگاه کن که اسیران پیچ زلف تواییم
کدام شاه به غیر از تو میخرد ما را
چه نور بود که از چهره تو تابان بود
که شیر رام تو شد همچو آهوان ختا
به دست های تو افتاده لرزه آقاجان
چه کرده با جگر تو مگر که زهر جفا
غریب بودی و مظلوم همچنان حیدر
جوان شهید شدی مثل مادرت زهرا
پسر رسید به بالین و آب دستت داد
رسیده است زمان گریز کرببلا
پسر رسید در اینجا به محضر پدرش
پدر رسید کنار پسر ولی آنجا
به پاره های تن اکبرش گریست حسین
کشید ناله "عفی بعدک علی الدنیا"
#عاصی_خراسانی
#امام_عسکری_علیه_السلام
آسمون روشنه ، از جلوهی خورشید چشاته
آسمون تشنهی نوره تشنهی گوشه نگاته
چه مبارکه وجودت چه گدا نوازه جودت
خوش به حال پادشاهی که در خونهت گداته
هم ابامحمدی هم پسر علی به والله
هر جا اسمت میاد اونجا پر عطر صلواته
شما ذریهی اون مادر سجاده نشینی
دور و نزدیک و در و همسایه محتاج دعاته
یه ستاره واسهی شبای بی ستاره داری
یه گل بهاری واسه روزای خزون باهاته
موسای امتی و چشمای مردم به عصاته
یا که نه نوحی و مهدی تو کشتی نجاته
یعقوب امتی و یوسفتم تو مصر غیبت
یا که نه مسیحی و مهدی و تو دم شفاته
تلخی روزای غربت تو کم نیست ولی آقا
یه پسر داری که آوردن اسمشم نباته
به ابوهاشم جعفری توسلاتی دارم
آخه دست ابوهاشم متوسل به عباته
تو اگه کعبه باشی سرداب خونهی تومروهست
زیارت کردن تو سعیه ضریح تو صفاته
شیرینی چاییای سقاخونهت از شکر نیست
عسل محبت شماس که توی چاییاته
زیارتنامهتو که میخونم از دل میره غمهام
طبیب سامره حلال تموم مشکلاته
قبل کربلا همیشه اربعین سامرا میرم
کربلا بهشته آره ولی سامرا صراطه
اگه گریه میکنم گریهی شوقه شاد شادم
شادی دل من از شادی سُرَّ من رءاته
#وحید_عظیم_پور
#امام_عسکری_علیه_السلام
#امام_عسکری_شهادت
تو کریمی و ما گدا هستیم
آسمانی... شبیهِ بارانی
گرچه عنوانِ عسگری داری
حَسنِ دومِ کریمانی
ای که مافوق این و آن هستی
لشکرت صف کشیده در بالا
عرش تا فرش تحتِ فرمانت
همه مادونِ شوکتت آقا!!!
ما کنارِ مزارِ تو دیدیم
در ضریحِ تو عشق، لبریز است
تجربه کردهایم و میگوییم
در حریمت بهشت، ناچیز است
به صفایِ حریمِ قُدسیِ تو
دلِ ما جملگی شده پا بَست
چون گدایانِ سامرا ما نیز...
جَمعمان جمع، پیشِ سرداب است
تو و ایل و تبارتان هستید...
تا ابد باعثِ نجاتِ بشر
پسرِ توست آنکه از اول...
بوده مقصودِ آلِ پیغمبر
حیف از روزگار و بَد عهدی
قَدرِ تو ماند غافل از این دَهر
در عزایِ تو ابرِ بارانیم
جگرت پاره پاره شد از زهر
خونِ دل، از لبت چکید آخر
رویِ لبهایِ تو که چین افتاد...
رَمَقت رفت از تنِ بی حال
عرش آن لحظه بر زمین افتاد
جگرت جایِ خود که از آن زهر
به تنت استخوان، تَرَک برداشت
ضعف افتاد رویِ پاهایت
طاقِ هفت آسمان، تَرَک برداشت
هر که رفته به سامرا گفته
غُربتِ تو هنوز پا بر جاست
لحظه هایِ غروب در حَرَمت
سخت دلگیر، مثلِ عاشوراست
حج نرفتی و جَدِ مظلومت
آخرش حَجِ نا تمامی داشت
ای به قربانِ آن تن مجروح...
آخرین دم عجب قیامی داشت
از قیامش به سجده ای افتاد
جدتان تشنه بود در گودال
خواهرش خیره شد به جسمی که
با سُمِ اسبها شده پامال
لحظه هایِ غروبِ عاشورا
رفت خورشید، بر سرِ نیزه
وَ سرِ سنگ خورده قرآن خواند...
پیش زینب، به منبرِ نیزه
#مهدی_قربانی