#حضرت_زینب_س_مصائب
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرفهای مرثیهخوانان دروغ بود!
ای کاش این روایت پرغم سند نداشت
بر نیزهها نشاندن قرآن دروغ بود
ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز
مانند گرگِ قصهی کنعان دروغ بود!
حیف از شکوفهها و دریغ از بهار... کاش
برجانِ باغ، داغِ زمستان دروغ بود... #محمدمهدی_سیار
#حضرت_زینب_س_مصائب؛ #حضرت_زینب_س_اسارت؛ #حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صدسلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در از خیام رفت
بعد از عطش، فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#رضا_قاسمی
#حضرت_زینب_س_مصائب
ایکاش که در خدمت زینب باشیم
گریان غم و محنت زینب باشیم
یکشب حرم رقیه جان باشیم و...
یکشب حرم حضرت زینب باشیم
#سیدمجتبی_شجاع
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
#حضرت_زینب_س_مصائب؛ #حضرت_زینب_س_اسارت
کربلا کارگاهِ زینب بود
تازه آغاز راه زینب بود
اینکه شد دودمانِ ظلم سیاه
اثر دودِ آهِ زینب بود
مُهرِ خون زد به دفترِ عشقش
چوب محمل گواه زینب بود
گرچه چل روز سر پناه نداشت
یک جهان در پناه زینب بود
و اذالشمسُ کورت شرحِ
روزگار سیاه زینب بود
قتلگاهِ حسین، کرب و بلا
شام هم قتلگاه زینب بود
آن تن تکه تکه تکه شده
بخدا تکیهگاه زینب بود
بدنی که سپاه رویش رفت
روزگاری سپاه زینب بود
زنده زنده تنی که عریان شد
آبرو دار و شاه زینب بود
قطره قطره ز دیده دُر میسُفت
با برادر چنین سخن میگفت:
پای هر پنج تن بلا دیدم
من تورا روی نیزهها دیدم
سر یک نیزهی بلند، حسین
گیسوان تورا رها دیدم
بین جمعیتی که سنگ زدند
چهرهی چند آشنا دیدم
به غذا لب نمیزنم دیگر
سرِ سفره سرِ تورا دیدم
کوچه گردیت کوچه گردم کرد
بین این کوچهها چهها دیدم
ذرهای از بلای کوفه نشد
هربلایی که کربلا دیدم
آه از آن لحظه که زمین خوردی
روی جسمت بروبیا دیدم
روی تل دست و پای من گم شد
تا تورا زیر دست و پا دیدم
دور گودال غیرِ سرنیزه
چندتا تکهی عصا دیدم
بعد از آنكه جدايمان كردند
بدنت را جدا جدا ديدم
از لباس تنت نمانده نخی
تن غارت شده! أَ اَنتَ اَخی؟!
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
0#حضرت_زینب_س_مصائب
ایکاش که در خدمت زینب باشیم
گریان غم و محنت زینب باشیم
یکشب حرم رقیه جان باشیم و...
یکشب حرم حضرت زینب باشیم
✍ #سیدمجتبی_شجاع
#حضرت_زینب_س_در_مسیر_کوفه_و_شام
#حضرت_زینب_س_مصائب
دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم
بریز آبی بر این آتش که از سرخیِ رو دارم
سخنهایم اگر محکم ولی در خویش میگریم
که از غم، ذولفقار آبداری بر گلو دارم
سرت افتاد و افتادم، روان گشتی، روان گشتم
که من با همقدم بودن، از اول با تو خو دارم
هرآنچه بر سرت برنیزه آمد، برسرم آمد
چنین در آینه با خویش هر دم گفتگو دارم
تمام کوچهها سد شد اگر، من سد شکن هستم
به هر مژگان ز اشک خویش سیلابی به جو دارم
سرت را تا در آغوشم نگیرم که نمیمیرم
چهل منزل اگر جان کندهام، این آرزو دارم
#موسی_علیمرادی
#حضرت_زینب_س_مصائب
#حضرت_زینب_س_اسارت
میخواست هرچه از تو خدایت، همان شدی
عاشق شدی، شهید شدی، جاودان شدی
باید بخوانمت، ششمین فرد پنج تن
کبریترین عقیلۀ این خاندان شدی
صبر تو را چگونه بلا سر بیاورد؟
زینب تو قبل خلق شدن امتحان شدی
دلشادی از شهادت عون و محمدت
از اینکه چون حسین، تو هم بیجوان شدی
وقت وداع و بوسۀ آخر چه بر تو رفت؟
آرام جان که رفت، تو هم نیمهجان شدی
آیینهدار و قافلهسالار و بیقرار
بعد از حسین، یکتنه یک کاروان شدی
بار امانت است که بر دوش میکشی
بیهوده نیست اینکه چنین قدکمان شدی
جان را چه قابل است، که بی هیچ وحشتی
صد بار پیشمرگِ امام زمان شدی
سوزاند کوفه را رجز جانگداز تو
وقتی که لب گشودی و آتشفشان شدی
در خطبۀ تو شقشقیه شعله میکشید
دیدند کوفیان که امیر بیان شدی
از تو نداشت پاسخ دندانشکنتری
تنها جواب سرکشی خیزران شدی
منزل به منزل آمدی و هیچکس ندید
در خود شکستی از غم و زهرانشان شدی
در شام، بهتر است نمانیم و بگذریم
باید نگفت اینکه کجا میهمان شدی
شهری که چشم بود سراپای مردمش
آنجا شهید طعنه و زخم زبان شدی
بزم شراب و سکر یزید و یزیدیان
دیدی فریب معرکه را و بر آن شدی،
تا بشکنی غرور هُبلهای لات را
آنجا تبر به دوش، خلیل زمان شدی
باید گلوی مرثیهها را فشرد و گفت
کی بیقرار و مضطرب و ناتوان شدی؟
بیشک شدهست چوبۀ محمل به سر زنان
آنجا که نوحه کردی و مرثیهخوان شدی
#سیدمحمدجواد_میرصفی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#حضرت_زینب_س_عصر_عاشورا
#حضرت_زینب_س_مصائب
فرازی از یک #مثنوی
دید بالای بلندی ازدحام
صد حرامی، دور یک بیتُالحَرام
حملهور، بر کعبه دید اصحاب فیل
دشتی از نمرود گِرد یک خلیل..
کَعب نیها گِرد کعبه، در طواف
سنگها دارند قصد اعتکاف..
«دیدهای تلفیق خون و خاک را؟
بر زمین افتادن افلاک را؟»
دیدهای مرگی بدین حَد، باشُکوه؟
دیدهای تکیه دهد بر نیزه کوه؟
دیدهای پَرپَر، گُل احساس را؟
دیدهای یک یاس و، صدها داس را؟
دیدهای صد سنگ و یک آیینه را؟
نُو به نُو، صد کینۀ دیرینه را؟..
ماهتابی با شفق، آمیختهست
خون پیشانی به رویش ریختهست..
زخمهها در پردۀ بیداد بود
یک گلو، صد حنجره فریاد بود
::
دید بالای بلندی، خواهر است
دست او گه بر فلک، گه بر سر است
درد، در دل بود بر لب آه داشت
یا «رسولالله» و «یا الله» داشت..
هر دو تن، گویی دو بیجان پیکرند
شاهد جان دادن یکدیگرند
در صدای او، ولی جوهر نبود
جوهر گفتار، با خواهر نبود..
در نگاه خود، پیام صبر داشت
کوه را با استواری وا گذاشت
ای امید من برو اینجا مباش
خود نمک بر زخمهای من مپاش..
رُو به خیمه رهبری آغاز کن
خار، بَر کَن، راه طفلان باز کن
ماه من، منظومهام را کن رَصَد
بوی آتش بر مشامم میرسد..
آسمان در شب، پر از اَنجُم شود
در دل شب، قرص ماهم گم شود
جستجوی خویش را دنبال کن
گر نجُستی، روی در گودال کن..
کودکان ما همه دُردانهاند
گِرد شمع داغها پروانهاند
بر سر بیمار من تیمار باش
در کنارش کاروانسالار باش..
::
هر چه گفتش چشم بربند از حسین
زینب، امّا دل نمیکَند از حسین
داشت یک تن بیمِ جان دو امام
گاه در گودال، دل، گه در خیام
زین طرف، بییار، مانده یک غریب
ز آن طرف، بیمار میخواهد طبیب
مرغ دل، گه در حرم، پَر میکشید
گه به سوی قتلگه، سر میکشید..
بود زینب، مُحرِمِ حجّ وفا
گه به سوی مَروه، گاهی در صفا
زیر پایش دید میلرزد زمین
رنگ گردون، همچو روی شرمگین..
آبها، گویی تلاطُم میکنند
بادها هم، راه خود گم میکنند
جامه گردون در خُم نیلی زند
خود به روی خود، شفق سیلی زند
ز آسمان، خورشید باشد جلوهگر
یا که داغی را نهاده بر جگر؟..
رنگ از مهتابِ روی او پرید
بوی پرپر گشتن گُل را شنید
عشق، کوه صبر را از جای کَند
رفت سوی مجمر آتش، سپند
پای از ره ماند، امّا دل دواند
بر زمین چون سایه، خود را میکشاند..
با تن بیجان، سوی جانانه رفت
شمع، سوسو میزد و پروانه رفت..
آمد و دید از عِناد قوم کین
گوشوار عرش، بر روی زمین..
بانگ زد: آیین مهمانیست این؟
کافران! رسم مسلمانیست این؟..
آه ای نفرین بیحد، بر شما
نیست آیا یک مسلمان در شما؟
این گلو را مصطفی بوسیدهست
صد گُل از گلبرگ رویش چیدهست..
دیدۀ او، مشعل اُمّالقُراست
سینۀ او، لوح محفوظ خداست
سرخ بود این گُل، که بر آن رنگ زد؟
کی به یک آیینه، صدها سنگ زد؟
این شَفَقرخسار، ماه زینب است
کعبۀ دل، قبلهگاه زینب است..
از لبش دارد حیات، آب حیات
دست هَستی خواهد از دستش برات..
::
دیدهای در پیش چشم خواهری
خنجری و، قاتلی و، حنجری؟..
دیدهای روی حریر، الماس را؟
دیدهای داسی نبُرّد یاس را؟..
خواهر از این سو و از آن سو، عدو
بود یک خنجر، به روی دو گلو
گر چه او را طاقت دیدن نبود
همچنان وحی، آمد از بالا فرود
لیک با او هالهای از نور بود
چشم خفّاشان به رویش کور بود
از خدای عشق، نیرو میگرفت
صبر، زیر بازوی او میگرفت
پیکر بیجان خود را میکشاند
میفتاد و عشق او را میدواند
تا حسین از عزم او آگاه شد
صحنه بیش از زخمها، جانکاه شد
گفت، ای همسَنگر من خواهرم
ای تو ناموس خدا رُو در حرم..
باز سوی خیمهها پیمود راه
ای قلم برگرد سوی خیمهگاه..
بس زبان افصح اینجا لال شد
کسی چه میداند چه در گودال شد..
هر قلم اینجا شکسته بهتر است
جز لبان عشق، بسته بهتر است
::
نِی توان دارد زبان، بر گفتنش
نِی دلی را طاقت بشنفتنش..
آیههای عاشقی تفسیر شد
خنجری با حنجری درگیر شد..
باغ را عطر خدا پُر کرده بود
کربلا را دو صدا پر کرده بود
خواهری گفتا: به قربان سرت
بانویی گفتا: بمیرد مادرت
آسمانا، گریه سر کن بر زمین
«سر بریدند آسمان را در زمین»
#علی_انسانی
#حضرت_زینب_س_مصائب؛ #حضرت_زینب_س_اسارت؛ #حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صدسلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در از خیام رفت
بعد از عطش، فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#رضا_قاسمی
#حضرت_زینب_س_مصائب
چگونه داغها را میگذارد پشت سر زینب
کجا؟ کی؟ میگذارد چشم بر هم در سفر زینب
فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد،
تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب
به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود
ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب
جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش
اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب
اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده
ولی با خطبههایش میکند "شق القمر "زینب
طنین خطبههایش در دل افلاک میپیچد
و کاخ ظالمان را میکند زیر و زبر زینب
دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست
که بوده یک تنه اندازهی صدها نفر زینب
خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام
نبوده لحظهای از حال طفلانْ بیخبر زینب
خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود
زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب
شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش
گذشته از کنار خیمههای شعلهور زینب
رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد
اگر چه داغها دیدند اما بیشتر زینب...
زمانی که حسین آرام میزد دست و پا در خون
کبوتروار در گودال میزد بال و پر زینب
شکستهتیرها و نیزهها را زد کنار اما
صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب
صدای نالهی مادر میآمد از دل گودال
شبیه نالههایی که شنید از پشت در زینب...
#احمد_علوی
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_مصائب
#تنور_خولی
يا اين دل شكستۀ ما را صبور كن
يا که به خاطر دل زينب ظهور كن
ای ماه پرفروغ بنیهاشمی، بتاب!
اين جادههای شبزده را غرق نور كن
ماندهست چند کوچه به پایان انتظار؟
ما را برای همرهی خود غیور کن
با كولهبار غربت و اندوه خود بيا
از كوچههای سينهزنیمان عبور كن
امشب بيا كه روضهبخوانی برايمان
دل را پر از تلاطم و لبریز شور کن
يا چند صفحه مقتل كربوبلا بخوان
يا روضههای شام بلا را مرور كن
هم از طلوع ماه روی نیزهها بگو
هم يادی از مصيبت و داغ تنور كن
#یوسف_رحیمی
#حضرت_زینب_س_مصائب
#حضرت_زینب_س_اسارت
چگونه داغها را میگذارد پشت سر زینب
کجا؟ کی؟ میگذارد چشم بر هم در سفر زینب
فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد
تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب
به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود
ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب
جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش
اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب
اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده
ولی با خطبههایش میکند "شق القمر "زینب
طنین خطبههایش در دل افلاک میپیچد
و کاخ ظالمان را میکند زیر و زبر زینب
دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست
که بوده یک تنه اندازهی صدها نفر زینب
خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام
نبوده لحظهای از حال طفلانْ بیخبر زینب
خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود
زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب
شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش
گذشته از کنار خیمههای شعلهور زینب
رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد
اگر چه داغها دیدند اما بیشتر زینب
زمانی که حسین آرام میزد دست و پا در خون
کبوتروار در گودال میزد بال و پر زینب
شکستهتیرها و نیزهها را زد کنار اما
صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب
صدای نالهی مادر میآمد از دل گودال
شبیه نالههایی که شنید از پشت در زینب
#احمد_علوی
#حضرت_زینب_س_مصائب
هرچند پای خستۀ زینب توان نداشت
هرچند بین قافله جانش امان نداشت
بار امانتی که به منزل رسانده است
چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت
جز گیسوان غرق به خون روی نیزهها
در آتش بلا به سرش سایهبان نداشت
آیا به جز حوالی گودال، ساربان،
راهی برای رفتن این کاروان نداشت؟
یک شهر چشم خیره و... بگذار بگذریم
شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت
آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت
دیگر لب مقدس قرآن کربلا
جایی برای طعنۀ آن خیزران نداشت!
#یوسف_رحیمی
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_مصائب
همه محوند، محو عزت ما
از گِلِ اولیاست طینت ما
کنج عُزلَت برای ما گنج است
وه چه سرمایهایست عُزلَت ما
نگران نیستیم از مردن
مرگ ما هست استراحت ما
ثروت ما محبت زهراست
نرسد ثروتی به ثروت ما
نامههامان نخوانده امضا شد
باز راضی نشد به خجلت ما
گریه کردیم راهمان دادند
بی نتیجه نماند زحمت ما
هر کسی پنج روز نوبت اوست
با بزرگان گذشت نوبت ما
فرصت گریه را به ما دادند
بهترین فرصت است فرصت ما
همه جا رفت و از تو صحبت کرد
هر که بنشست پای صحبت ما
تا که در خدمت شما هستیم
دیگران میکنند خدمت ما
خواستند از دیار تو برویم
نه، اجازه نداد غیرت ما
ما اویسیم و آمدیم، ولی
دیدن تو نبود قسمت ما
شبی از خاک ما گذر کردی
مرده را زنده کرد تربت ما
حاجت دل شکستهها گریهست
جان زینب برس به حاجت ما
::
روضه داریم روضهی زینب
یک سری هم بیا به هیئت ما
کربلا، شام، هر کجا رفتی
یک سلامی بده به نیت ما
::
ما که از هجر، بال بال زدیم
و نیامد کسی عیادت ما
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_زینب_س_مصائب
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که میآمد صدای نالههای پنجتن از من
از آنجایی که وابستهست جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو؛ جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم، هم جانباختن از تو
میان خیمهها هم سوختن، هم ساختن از من
تو زیر خنجرش بودی و محکوم تماشا من
گلوی زیر خنجر از تو؛ دست و پا زدن از من
دلم خوش بود با پیراهنت آنهم به غارت رفت
پس از تو رَخت بَر بستهست شوقِ زیستن از من
غریبم آنچنان در سرزمین مادری بی تو
که میپرسد نشانیهای زینب را وطن از من
"ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق"
کسی نشنید جز "توصیف زیبایی" سخن از من
از آن بُتخانهها چیزی نماند آنجا که بر میخاست
طنین تیشهی پیغمبرانِ بُتشکن از من
منم حُسنِ خِتام باشکوهِ داستان تو
پس از این اسوه میسازند اساطیر کهن از من
#سیدحمیدرضا_برقعی
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#حضرت_زینب_س_مصائب
مثل همیشه از همه سرها سری حسین
بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین
از هرکجای دشت شمیم تو میوزد
عطر گل محمّدیِ پرپری حسین
تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم
عبّاس را به خیمه نمیآوری حسین!
چشمم به توست ای سر بی تن که سالهاست
تنها پناه بی کسی خواهری حسین
حتّی به شمر و عاقبتش فکر میکنی!
تو جلوهگاه رحمت پیغمبری حسین
::
از اشک ما بنای قیامت شود خراب،
از قاتلان خویش اگر بگذری حسین
#حسن_خسروی_وقار
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_مصائب
خوشا لبی که دم زد از نوای صاحب الزمان
خوشا دلی که پُر شد از ولای صاحب الزمان
خوشا بحال عاشقی که هر سحر دقایقی
کند کبوتر دلش هوای صاحب الزمان
خوشا به دیدهای که تر، شود به یاد منتَظَر
خوشا سری که میرسد به پای صاحب الزمان
تو عارفی، تو ذاکری، به کربلا تو زائری
اگر کنی چو شاعری ثنای صاحب الزمان
دِیاش بهار میشود، چو شهریار میشود
کسی که یار میشود، برای صاحب الزمان
طعنه خورد از این و آن، ولی نمیکند فغان
هر آنکه شد در این جهان گدای صاحب الزمان
اگر کسی نوا کند، بهر فرج دعا کند
حاجت او روا کند، خدای صاحب الزمان
خدا رضا نمیشود، درد دوا نمیشود
ندبه دعا نمیشود، جدای صاحب الزمان
دوباره مثل هر شبش، بیاد عمه زینبش
به عرش حق رسیده نالههای صاحب الزمان
#سیدمجتبی_شجاع
#حضرت_زینب_س_مصائب
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
#محمدحسین_ملکیان
#حضرت_زینب_س_مدح
#حضرت_زینب_س_مصائب
انتهای صبر در اصل ابتدای زینب است
چشم زهرا و علی وقف عزای زینب است
گریه بر او هست گریه بر حسین و بر حسن
مبدأ گریه در عالم غصههای زینب است
در غدیر کربلا زینب امامت میکند
جلوه "مَن کُنتُ مولا" در ولای زینب است
پنج تن دلدادهی اویند پس با این حساب
اصلاً این اهل کسا اهل کسای زینب است
حق شفا را داده در تربت که این خاک شریف..
کیمیای عشق شد چون زیر پای زینب است
کربلا را زینب از غربت برون آورده است
پرچم سرخ حسینی در هوای زینب است
نور خاک چادرش کافر مسلمان میکند
عزت اسلام از یاربنای زینب است
شام را با جمله "اِلّا جَمیلا "خاک کرد
ابتلای انبیا جمعاً بلای زینب است
::
دختر حیدر کجا و کوچه و بازارها..
مردن ما کمترین درک عزای زینب است
#جواد_حیدری و #سیدپوریا_هاشمی