eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتش رسیده قاعده‌ها را به هم بزن طرحی جدید در همه عالم رقم بزن صحرای خشک را به حضورت بهشت کن نقشی سپید از تب و تاب حرم بزن ای جاودانه! تشنه نگهدار آب را آب حیات را به لبِ محتشم بزن از شیرخواره، صف‌شکنِ قابلی بساز قنداقه را گره به عمود علم بزن پیروز جنگ باش ولی بین خاک و خون شرحی دگر به طرز بقاء و عدم بزن گودال را رفیع کن از خون پاک خویش خاتم ببخش و تکیه به تخت کرم بزن وقت غروب بر سر نیزه طلوع کن با هر شفق به بوم جهان رنگ غم بزن آزادگی ببخش به جان اسیرها بر نیزه از بلندی آیات دم بزن بر روی تشت، کاخ نشین را ذلیل کن در سرسرای قلعه‌ی عزت قدم بزن
آن قوم که خواستند پر پر بشوی بر دست پدر، شهیدِ بی سر بشوی ای کودک شیرخواره! می‌ترسیدند از اینکه تو هم علیِ اکبر بشوی
خواب دشمن‌های قرآن را پریشان می‌کنم عهد می‌بندم حسین کودکم را نذر راه حفظ قرآن می‌کنم عهد می‌بندم حسین
آیه آیه رهنمایی، تا که هم‌راهم کنی راهِ قرآن راه توست روی نی قرآن به لب داری که آگاهم کنی راه قرآن راه توست
بخشی از خطبه غدیر: 🌱فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ 🌱ترجمه: پس باید این سخن را حاضران به غایبان و پدرومادر به فرزندان خود تا برپایی روز قیامت برسانند. به فرزندت بگو مولای ما یک پهلوان بوده بگو در جنگ با دشمن همیشه قهرمان بوده بگو مولای ما با اینکه جنگ‌آورترین مرد است ولی با دوستان خیلی کریم و مهربان بوده همیشه روی دوشش گرم بازی بوده‌اند، آری به فرزندت بگو مولا رفیق کودکان بوده بگو مولای ما با این که حاکم بوده، هروعده غذای سفره‌اش تنهایِ تنها شیر و نان بوده بگو هر شب به شانه می‌کشیده نان و خرما را فقیران را غذا می‌داده، فکر دیگران بوده برای خادم خود می‌خریده رخت نو، اما عبای وصله‌دارش آبروبخش جهان بوده بگو وقتی پیمبر با خدا صحبت نمود آن شب صدای صحبت مولای ما در آسمان بوده شبی که مشرکان در نقشه‌ی قتل نبی بودند بگو مولای ما در خواب حتی جان‌فشان بوده به فرزندت بگو نَقل مسیحی‌های نجران را که مولا طبق قرآن بر پیمبر همچو "جان" بوده بگو مولای ما بر قلب‌ این مردم حکومت کرد بگو مولای ما تنها امیر مؤمنان بوده
. آن قوم که خواستند پرپر بشوی بر دست پدر شهیدِ بی سر بشوی ای کودک شیرخواره می‌ترسیدند از اینکه تو هم علیِ اکبر بشوی .
. آن قوم که خواستند پرپر بشوی بر دست پدر شهیدِ بی سر بشوی ای کودک شیرخواره می‌ترسیدند از اینکه تو هم علیِ اکبر بشوی .
از اول ما بلی گفتیم بر این تا ابد روضه که در تقدیرمان بنویسد ایزد بی‌عدد روضه بهشتِ بهتر از قبل هبوط ماست می‌دانم که حتی داده بر حوا و بر آدم مدد روضه خوشا محشر اگر در حلقه حدّاث او باشیم در آن مجلس نشان، این پلک زخمی و سند روضه تپش در سینه می‌گوید که باید سینه‌زن باشی نزد بر سینه‌‌ی دل‌تنگ هرگز دست رد روضه مهیا باش و قبل از روضه‌ها قصد زیارت کن خدا دل‌تنگ‌های کربلا را می‌برد روضه تنی در جزر گودال و سری بر مد یک نیزه زمین افتاده دریا و اسیر جزر و مد روضه پس‌ازآن ماجراهایی که آمد بر سر مویش ندارد پیش چشم مادر آشفته، حد روضه
نذر حضرت رباب سلام الله کاش می آمدی به این خانه  تا دوباره به تو سلام کنم پیش پاهای تو بلند شوم  و به تو عرض احترام کنم‌ خانه را دوست داشتی با من یاد روزی که با نخ و سوزن مینشستم به صد امید و خیال کار قنداقه را تمام کنم به فدای تو خانواده ی من  نذر راهت  امام زاده ی من  من چه دارم مگر به جز این ها  که به قربان تو امام کنم قامتم زیر غصه ات خم شد داغ تو در دلم مگر کم شد  زیر دستان تازیانه ببخش که نشد پای نی قیام کنم ای دل زار من هواخواهت آفتابی که شد سر ماهت قول دادم که تا نفس دارم سایه را بر خودم حرام کنم .
. از تشنگی هرگز نبودی زار و بی تاب رفتی به میدان نه به قصد خواهش آب رفتی چراغ کوچکی باشی در این راه رفتی که دستی را بگیری از دل چاه رفتی که آزادی ببخشی محبسی را از جهل شاید بازگردانی کسی را حیدر شدی بر منبری از دست بابا با چشم‌هایت خطبه خواندی ، آه، اما غیر از سپیدی گلویت را ندیدند آن خطبه‌های روشنت را سر بریدند از هم جدا شد جمله‌ها پای گلویت خون دجله می‌شد در بلندای گلویت کینه دل تیر سه پر را سخت می کرد خوابیدنت کار پدر را سخت می‌کرد یک دست او گهواره جنبان سرت بود دست دکر گهواره بهر پیکرت بود در چشم‌هایش تیره می‌شد روز روشن نه جان ماندن داشت و نه روی رفتن شمشیر کارش قبر کندن شد ولی حیف مادر کنارت گفت با آه ، از علی حیف لطفی ندارد بی تو دیگر منزل من چشمان خود را باز کن نور دل من با تو سخن بسیار دارم تا بگویم قنداقه‌ی خونیت را باید بشویم خشک است مادر جان چرا دور دهانت از حنجرت بیرون چرا زد استخوانت برگرد و باری از غمم بردار مادر تلقین و تدفین من است انگار مادر زود است حالاها برایت سوگواری در خاک خوابیدی چرا ؟ گهواره داری .
. می‌خواستم که خیمه به سامان شود نشد غم لحظه ای اگر شده پنهان شود نشد گفتم در این دقایق آخر اگر شده روی پر اضطراب توخندان شود نشد روی لب علی که خودش چشمه‌ی بقاست یک جرعه آب هم شده مهمان شود نشد با دیدنش به رحم بیاید دلی مگر از سنگ‌ها جدا دل انسان شود نشد هرکس که در میان جماعت مردد است شوقش به بازگشت دو چندان شود نشد جز تیر حرمله که سر از پا نمی‌شناخت یک تن دگر بگو که پریشان شود ...نشد شرمنده ام رباب که آغوش زخمی‌ام می‌خواستم براش نگهبان شود نشد تا پشت خیمه‌ها برسم خواستم کمی دستم عمود این سر بی جان شود نشد از اشک خود مضایقه کردی که ذره ای دفن علی برای من آسان شود؟ نشد
4_5987718348073341194.mp3
2.77M
علیه‌السلام بند اول باد موافق توی این بیابون پیامتو به گوش من رسونده روضتو خونده واسمو آخرین سلامتو به گوش من رسونده سلام خدا به زخم سرت به جراحتای پیکرت میام به زودی واسه ‌ی جواب سلام آخرت آهم می‌رسه به تربت تو اشکم می‌چکه با غربت تو سخته خبر شهادت تو سردار غریبم ای یار غریبم بند دوم چه سخته اخبار شهادتت رو دختر تو رو دامنم بشنوه چقدر غریب و بی‌کسی که باید وصیتاتو دشمنم بشنوه می‌بینی تو موج غم منو می‌بینی با قد خم منو شهری که سفیر منو کشت می‌کشه یه روزی ام منو گریونه چش گلای باغت روز گار من تلخه با داغت من موندم و ماتم فراقت سردار غریبم ای یار غریبم بند سوم چه رازیه که هرکی عاشقم شد با لبای تشنه باید بمیره سنگی که دندون تو رو شکسته پیشونی منو هدف می‌گیره تو رو زدنت به جای من غصه نخوربرای من شاید سرم بیاد ولی نمی‌رسه کوفه پای من غوغایی می‌شه برا سر من می‌شه قطعه قطعه پیکر من مقتل رو می‌بینه خواهر من
4_5987718348073341194.mp3
2.77M
علیه‌السلام بند اول باد موافق توی این بیابون پیامتو به گوش من رسونده روضتو خونده واسمو آخرین سلامتو به گوش من رسونده سلام خدا به زخم سرت به جراحتای پیکرت میام به زودی واسه ‌ی جواب سلام آخرت آهم می‌رسه به تربت تو اشکم می‌چکه با غربت تو سخته خبر شهادت تو سردار غریبم ای یار غریبم بند دوم چه سخته اخبار شهادتت رو دختر تو رو دامنم بشنوه چقدر غریب و بی‌کسی که باید وصیتاتو دشمنم بشنوه می‌بینی تو موج غم منو می‌بینی با قد خم منو شهری که سفیر منو کشت می‌کشه یه روزی ام منو گریونه چش گلای باغت روز گار من تلخه با داغت من موندم و ماتم فراقت سردار غریبم ای یار غریبم بند سوم چه رازیه که هرکی عاشقم شد با لبای تشنه باید بمیره سنگی که دندون تو رو شکسته پیشونی منو هدف می‌گیره تو رو زدنت به جای من غصه نخوربرای من شاید سرم بیاد ولی نمی‌رسه کوفه پای من غوغایی می‌شه برا سر من می‌شه قطعه قطعه پیکر من مقتل رو می‌بینه خواهر من
سلام الله کاش می آمدی به این خانه  تا دوباره به تو سلام کنم پیش پاهای تو بلند شوم  و به تو عرض احترام کنم‌ خانه را دوست داشتی با من یاد روزی که با نخ و سوزن مینشستم به صد امید و خیال کار قنداقه را تمام کنم به فدای تو خانواده ی من  نذر راهت  امام زاده ی من  من چه دارم مگر به جز این ها  که به قربان تو امام کنم قامتم زیر غصه ات خم شد داغ تو در دلم مگر کم شد  زیر دستان تازیانه ببخش که نشد پای نی قیام کنم ای دل زار من هواخواهت آفتابی که شد سر ماهت قول دادم که تا نفس دارم سایه را بر خودم حرام کنم سلام الله .
. هر واژه‌ای در سینه‌ی انجیل می‌سوخت تورات در دست بنی قابیل می‌سوخت تصویب شد با رای شیطان حق و ناحق آه بشر در سینه‌ی هابیل می‌سوخت آه از یهودا ، آه از چشمان یعقوب از غصه‌ی یوسف دل راحیل می‌سوخت از سامری سرشار شد ارض مقدس موسی به یاد ماجرای نیل می‌سوخت آه از زمانی که قبیله هاجرانه از داغ ابراهیم و اسماعیل می‌سوخت مشت تفنگ نقره در خشمی مقدس با یاد مردان شهید ایل می‌سوخت ای کاش ما با چشم‌های خود ببینیم وقتی خبر می‌آید «اسراییل می‌سوخت»