eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ايراني ام ، رعيّـتِ موسي بن جعفرم من شهـروندِ دولتِ موسي بن جعفرم دنـبال هيـچ فرقه و حذبي نمي روم در حيطه ي ولايتِ موسي بن جعفرم مأمومم و به كوري مأمون پرست ها دل داده ي امامتِ موسي بن جعفرم در اوج فقـر رو به سُليمان نمي زنـم وقتي گداي ساحتِ موسي بن جعفرم هم شُـغل با مَن اند تـمام ملائكـه مشغول تا به خدمتِ موسي بن جعفرم امروز،زير سايه ي الطـافِ دخترش در حشر،جـزو أُمّتِ موسي بن جعفرم با اين حُسين گفتن و زينب شنـيدنم پيوسته در حمايتِ موسي بن جعفرم مديون شدن به مردم دنيا بُـود گِـران بر من كه زير منّتِ موسي بن جعفرم با اينكه خاك پاي سگش هم نمي شوم دربست وقفِ خدمت موسي بن جعفرم ديديد اگـر كه بعد غديرم هـنوز شــاد خوشحال از ولادتِ موسي بن جعفرم بعد از غدير اگر كه به "ابـواء"* پر زدم چون تشنه ي كرامتِ موسي بن جعفرم يوسف ميا به جلوه گري پيش من كه من ديوانه ي ملاحـتِ موسي بن جعفرم گر پُشت هم به كعبه كنم روبه قبله ام وقتي كه در زيارتِ موسي بن جعفرم از اينكه با امام رضا آشنا شـدم ممنونِ لطفِ حضرتِ موسي بن جعفرم
. دیدی که اومدم، سر مزار تو  خیمه زدم داداش،بازم کنار تو اگرکه اومدم همراه دخترات فقط میخوام زیاد گریه کنم‌ برات گریه کن؛به حال زارم داداش   دل بیقرارم داداش چل روزه که در غمت    ابر بهارم داداش بی تو_توی کوفه و شام  خیلی_به ما شد احترام بُردن_مارو نامردا تو بزم حرام --------------------------------------- زخم دل منو ؛ هی میزدن نمک  این چل روزه همش ؛ سیلی بود و کتک بد سیرتا داداش ماهارو بد زدن تا شد به پهلویِ زینب لگد زدن گریه کن؛ کبوده زیره چشام   رمق نداره نِگام عمداً میبُردن مارو    هرجا که بود ازدحام خَستم_بُریده طاقتم   ای وای_خَمیده قامتم میگن_عوض شده نمای صورتم https://eitaa.com/emame3vom/105667 ........................ . علیهاالسلام حالا که اومدی، تو رو خدا نرو صفا دادی بابا، امشب خرابه رو حالا که اومدی ، دیگه پیشم بمون دست رو سرم بکش، بگو رقیه جون بابایی، منو تو آغوش بگیر، از قدیما حرف بزن راستی حواسم نبود، تو که نداری بدن بابا، توی این روزگار بابا، دیگه تنهام نذار بابا،رها کن من رو از این شام تار بابا،حسین بابا حسین زخمی شده سرم، در نمیاد صدام چشام ضعیف شده ، درد می‌کنه پاهام زخمی شده سرت ، سوخته چرا موهات خاکیه صورتت، خونی شده لبات بابایی، جز این لبای سالم، شدم منم مثل تو هی میزنم رو لبام، تا که بشم مثل تو مثل، تو که بی کفنی تنها، دارم یه پیرهنی بابا، بگو من ذالذی ایتمنی ✍ .👇
. لطمه‌زنی‌.حضرت عباس ‌علیه‌السلام برادر/برادر/برادرت رو دریاب شتاب‌کن/حسین‌جان/ببین که رفتم از تاب ببین‌ از/خجالت/کنار آب شدم آب حسین جان حسین جان ادرک اخا حسین جان حسین‌جان/به‌فرقم/عمود آهنین خُورد نبودی/ببینی/چجور یَلِت زمین خُورد بهم تیر/چقدر از/یسار و از یمین خُورد حسین جان حسین جان ادرک اخا حسین جان نه‌تنها/سرم تا/بین دو ابرو وا شد به‌دست/یه نامرد/دست از تنم جُدا شد یه تیر/سه‌شعبه/سمت چِشَم رها شد حسین جان حسین جان ادرک اخا حسین جان تا افتادم از اسب/من مادرت رو دیدم به‌رسمِ/ادب سر/ رو خاک پاش کشیدم نثار/غمش شد/جونِ به لب رسیدَم حسین جان حسین جان ادرک اخا حسین جان هنوزم/کبوده/پای چشای مادر هنوزم ضعیفه/تُن صدای مادر هنوزم/شراره‌ست/توو نفسای مادر حسین جان حسین جان ادرک اخا حسین جان حلالم کن آقا/که حرف من دوتا شد حلال کن که مشکم/طعمه‌ی اشقیا شد حلال کن/که‌عباس/ رفیق نیمه را(ه) شد حسین جان حسین جان ادرک اخا حسین جان ✍ ........ لطمه‌زنی‌.حضرت‌علی‌اکبر‌علیه‌السّلام الهی‌/الهی/جوونم‌ از بَرم رفت الهی‌/الهی/اذان‌گوی حرم رفت الهی‌/الهی/علیّ‌ اکبرم رفت علی‌جان‌علی‌‌جان‌علی‌اکبرمن الهی/الهی/جگرگوشه‌م شهید شد الهی/الهی/گریه‌ی‌من‌شدید شد الهی/الهی/محاسنم‌سفید شد علی‌جان‌علی‌‌جان‌علی‌اکبرمن جوونی/که‌می‌گفت‌/عصای‌دست‌باباست حالا‌پیش‌چشمم/ریز ریز و ارباًارباست بسوزید/که‌روز/ عزای‌اُمّ‌لیلاست علی‌جان‌علی‌‌جان‌علی‌اکبرمن یک بند : همین‌که/صدای/اکبرمو شنیدی برا اولین بار /دیدم که می‌دویدی چطوری/دویدی/که‌قبل ‌من‌رسیدی دو بند با شاهزاده چه‌فرقی/چه‌مویی/دور سرت بگردم نفس‌کم‌/آوردم/پریده رنگ زردم نبود عمه‌زینب/ازغصّه‌دِق‌می‌کردم علی‌جان‌علی‌‌جان‌علی‌اکبرمن برا بُردن تو/چندین نفر نیازه جوونها/بیایید/برا تشییع جنازه روخاک‌از/ تنِ تو/می‌ریزه‌خون‌تازه علی‌جان‌علی‌‌جان‌علی‌اکبرمن ✍ .👇
عزیز کرده‌ی ارباب ماست حضرتِ سجّاد حُسین‌سیرت‌وحیدرنِماست‌حضرتِ سجّاد پس‌ازحُسین که سلطان اولیای الهی‌ست یگانه‌ مالکِ مُلکِ‌ خُداست‌حضرتِ سجّاد قسم‌به‌یکصد و بیست‌و‌چهار هزار پیمبر که‌یک‌تنه‌ همه‌ی انبیاست حضرتِ سجّاد همان‌قَدَر که علی‌اکبر است مثل پیمبر همان‌قَدَر علیِ‌مُرتضاست حضرتِ سجّاد به‌این‌‌دلیل‌که‌میراث‌دارِ حضرتِ مولاست فضائلش‌ یَمِ بی‌اِنتهاست‌؛حضرتِ سجّاد زبانزد است‌در آقایی‌و کرامت‌و احسان اِدامه‌ی‌حُسن مُجتباست حضرتِ سجّاد حدیث‌لوح‌بخوان‌تا بفهمی ای‌دل‌غافل حسابش‌ازهمه‌عالم‌جُداست‌حضرت‌سجاد امام؛‌حاکم‌دین؛اصل‌دین؛تمامی‌دین‌است نماز‌ و روزه‌وحجّ‌ودُعاست‌حضرِت‌سجّاد به اقتضای مَشیّت به تب نشسته وگرنه به‌دردِخَلق‌دوعالم‌دواست حضرتِ‌سجاد به‌ روز‌ حشر که جمعند خلق اول و آخر شنیدنی‌ست‌ندایِ(کجاست‌حضرت‌ِسجّاد؟) یزید را به حقارت کشید خُطبه‌ی‌ تُندش به‌طرز جنگ‌اگر برنخاست حضرت‌ِسجّاد پس‌از گذشت‌سی‌وچندسال‌هر نفسش را به‌یاد‌ تشنه‌لب‌ کربلاست‌حضرت‌ِسجّاد پس‌از حسین‌واباالفضل‌وعون‌وقاسم‌واکبر پناه بی کسی عمّه‌هاست‌حضرت‌ِسجّاد هزار و یک‌غم‌سنگین‌نشسته‌ بر دلش امّا شکسته‌ از غم شامِ بلاست‌حضرت‌ِسجّاد *فرازی از حدیث شریف لوح ((أَوَّلُهُمْ عَلِی سَیدُ الْعَابِدِینَ وَ زَینُ أَوْلِیائِی الْمَاضِینَ))
بگو كه مرثـيه ي شهر شام را چه كنم ؟ نــگاهِ فـاســدِ مُشتي عوام را چه كنم ؟ گرفتم اين كه نگفـتم از آن طنابِ سياه گذشتن از وسطِ ازدحام را چه كنم ؟ دلا، نگفتنِ اين ظلم ها خودش ظلم است اگر بيان نـشد ، امرِ امــام را چه كنم ؟ صداي ضجّه ي يك كاروان اسير كم است؟ صداي هلهله ي خاص و عام را چه كنم ؟ اگر به سبّ علي ، شمر دون دهن وا كرد حضور حـضرتِ خــيرالانـام را چه كنم ؟ به عمد مي گذرد هي ز پيش چشم رباب بــگـو كه حرمله ي بي مرام را چه كنم ؟ گرفتم اينكه سرت روي منبر ني رفت به نيزه بســتنِ ماهِ تمــام را چه كـنم ؟ صدايِ زجر ، نگاهِ سنان ، تمسخرِ شمر برادر اين همه زجرِ مُدام را چه كنم ؟ اگر چه آتش دل هم دمي شود خاموش هـجـوم آتـشِ بالايِ بــام را چه كنم ؟ رســيده قافله ، نزديكيِ خرابه ، حسين ! خودت بگو كه من اين چند گام را چه كنم ؟
بهت حق ميدم آقاجون كه خون جاريشه از چشمات كـه بُــردن عمّه جانت رو ، دمِ دروازه ي سـاعـات ميگم با ناله و گريه ، بميــرم واسَــت اي آقــام ميگي با ناله و گريه ، اَمون از شام اَمون از شام چه قدر رقّـاصه آوردن ، چه قدر بي دردِ لَـجّـاره نـمي دونن مگه اينا ؟ كه اين خــانوم عــزاداره پـوشيدن پيرهنايِ نـو ، يه مُشت نامرده "لامذهب" فقط سنگــه كه از رو بام ، خوش آمد ميگه به زينب پريشون ، زار ، دلخسته ، طنابي دستاشو بســته سرِ راش هركي وايساده ، شراب تو دستشه مـستـه سَـــرِ مردايِ دنيا رو ، زدن بر نيزه ها ، اي واي داره خون مي چكه رو خاك ، از اين سرنيزه ها اي واي ببين قرآن و رو نيزه ، كه آيه آيــه مي خــونه كــنارِ ناقه ي زينب ، سرِ عبّاس ، گريــونه سر شش ماهه با اينكه ، به ني با پارچه بنده اگه دقّت كني پيـداس ، هنوزم داره مي خــنده رقيّـــه با سر انگشتش ، داداشش رو نشون ميده ربابم ديدتش انــگار ، كه دستاشو تـكون ميده ميگه ليلاي غمديده ، بمــيرم واسَت اي مادر كه ديدم از رويِ نيزه ، سرت افتاد علي اكبر ميونِ اين همه دشنام ، ميونِ اين همه آزار الهي وا نشه پايِ ، بي بي زينب سرِ بازار سراغ از عمّه مي گيرن ، سياهي ها كبودي ها تلافي مي كنن امروز ، سرِ كوچه ، يهودي ها
مجموعه‌ی‌خِصال علی میشود حسن آیینه‌ی زُلال علی میشود حسن دقّت که میکنیم در این یازده امام زیباترین جمال علی میشود حسن "یا مَظهرَ العُلُوِّ"علی هست اگر حسین "یا مَظهرَ الکَمالِ"علی میشود حسن اوج کرامتند تمامی اهل بیت امّا کریم آل علی میشود حسن در اوج آسمان سخاوت بدون شک خورشید بی‌زوال علی میشود حسن قدر مُسلّم است در باب صبر و حِلم واضح‌ترین مِثال علی میشود حسن هم وارث شکوه بِلا مِثل مصطفی هم وارث جلال علی میشود حسن تعریفِ اِحتشامِ علی چونکه شد حسین توصیفِ اعتدالِ علی میشود حسن بی مِنّت بُراق به معراج می‌رود چون غرق در خیالِ علی میشود حسن مِن‌باب حُسن خاتمه‌ی این غزل حسن صلّ علی محمد و صلّ علی‌ الحسن
جان‌و جانانِ ما امام رضاست سر و سامانِ ما امام رضاست نورِ یزدانِ ما امام رضاست ذکر هر آنِ ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست بی‌حساب‌است‌لطفِ‌دَم به دَمَش بی حدود است وسعت کَرَمش هست فردوس واقعی حَرَمش خُلد و رضوان ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست ختم قرآن کن و دقیق ببین از سر ذوق نه ؛ به قطعِ یقین این بُوَد حرفِ‌ سُوره‌ی‌یاسین قلب قرآن ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست فَردْ فَردِ عَشیره‌ی عُلما پادشاهان؛حکیم‌ها؛شُعرا همه‌هیچ‌اند پیش این آقا فَخرِ ایرانِ ما امام رضاست شرط‌ِ ایمانِ ما امام رضاست تا قدمهای من به صحن رسید گوش جان باز شد چنین بشنید که خداوند گفت با خورشید شَمس تابان ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست غرق این بیکرانه ایم و خوشیم صید بی‌دام و دانه‌ایم و خوشیم مورِ این آستانه‌ایم و خوشیم چون سلیمانِ ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست درِ این خانه مُستفیض شویم «فَبِكُمْ يُجْبَرُ الْمَهِيضُ» شویم هر زمانی که‌ما مریض شویم راه درمان ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست اگر ایمان به مرتضی داریم یا اگر رزق کربلا داریم هرچه داریم از رضا داریم برکت نان ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست به مقامِ علیِّ عِمرانی بندگی‌اش بُوَد مُسلمانی خانه‌ی قبر ماست نورانی چونکه مهمان امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست ما دوتا چشم اشک ریزانیم که خطا کرده و پشیمانیم رو به‌او‌کرده‌ایم‌ و می‌دانیم باب غفران ما امام‌رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست ما که تحت لوای فاطمه‌ایم متوسّل به شاه علقمه‌ایم روز محشر بدون واهمه‌ایم خطّ پایانِ ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست آنچه توصیه‌‌اش به تَک‌تَکِ ماست گریه در سوگ سیّدالشّهداست هرکجا بزم روضه‌ای‌برپاست روضه‌گردان ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
ای‌جلوه‌گاه‌ِعصمت خاتون‌عالمین پرده‌نشین‌ِ قصرِ حیا؛دخترِحسین ای وام‌دار نور وجودِ تو آفتاب مَکنُونه گوهر صدف دامن رُباب بسیار گشته‌ایم؛ نداری قرینه‌ای بیخود که نیست درخور نام سکینه‌ای بر ما رسیده‌این‌ سُخن‌از شاهِ‌کربلا تو غرق‌ در خدا شده‌ای از اَلَست‌ها شعری‌که‌صَرف‌مدح‌توشددُرّ‌ِقیمتی‌ست در خانه‌ای‌که‌نام‌توباشدچه‌برکتی‌ست! بر من که در دلم احدی نیست غیر تو آرامش است در گِرو ذکر خِیر تو فارغ نبوده‌ای نفسی از غم حسین ای‌شصت‌سال‌سوخته‌در ماتم‌حسین در کوچه‌های کوفه غرورت‌ شکسته شد چون دست‌های‌کوچکت از پُشت بسته شد مرثیه‌خوان داغ شهیدان کربلا طوبای قدخمیده ز طوفان کربلا سجده به‌خاک‌پای تو چون رزق ما نبود شد سهم خارهای بیابان کربلا یادت‌که‌هست پیش نگاه تو موج موج ((خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا)) می رفت خون زگوش‌‌ِ تو وقتی‌که‌ دشمنان ((کردند رو به خیمه‌ی سلطان کربلا)) از حجم این مصیبت سنگین قدت خمید بی‌سر تورا پدر چو در آغوش خود کشید بیخودپدرنخوانده‌به‌گوش‌تو((شیعتی)) از تشنگی نبود فزون‌تر مصیبتی با بُغض گریه کردی و راه گلو گرفت وقتی‌عمو درعلقمه از خون وضو گرفت پس بعد از آنکه آب ز‌ شرم تو آب شد اشک تو شصت سال نثار رباب شد دیدی‌چقدر در پی هم استخوان‌شکست بس تازیانه بر بدن دختران‌ نشست اینها نداشت تازگی آری که پیش‌تر پیچیده تازیانه به بازوی یک نفر شلّاق‌خورد بسکه‌درآن‌کوچه‌ از سپاه انگشت‌های فاطمه بی‌جان شدند ! آه قنفذ به بال زخمی بانو نکرد رحم شمشیر در غلاف به بازو نکرد رحم دنیا خراب شد به سر شاه لافتی از هوش رفت حوریّه‌اش بین کوچه‌ها
چگونه پلك ترت ميل خواب داشته باشد ؟ اگر برادر تو درد آب داشته باشد تو خواهري و براي گلوي نازك اصغر طبيعي است دلت اضطراب داشته باشد خدا كند كه از اين لشگر خبيث ، اقلّاً يكي بيايد و قصد ثواب داشته باشد خدا كند پدرت وقت باز گشت به خيمه رباب را كه ببيند جواب داشته باشد حسين "شيعتي " از حلق پاره گفت به گوشت كه شعر روضه مضامين ناب داشته باشد هزار مرتبه راضي به مرگ مي شوي آري اگر پدر ، سرِ از خون خضاب داشته باشد اجازه مي دهي از شام چند جمله بگويم ؟ به شرط اينكه مصيبت حجاب داشته باشد چگونه هضم كنم ؟ اي وقار محض ، سكينه كه دستهاي تو ردّ طناب داشته باشد چگونه هضم كنم كه يزيد ، چوب به يك دست به دست ديگر خود هم شراب داشته باشد نخواستي كه بفهمد كسي ، چرا كه كشيدي چه قدر مي شود اين غم عذاب داشته باشد! اراده كرد خداوند بعد رفتن اصغر تو را به خانه كنارش ، رباب داشته باشد تصوّرش به خدا غيرممكن است برايم كه شصت سال، دلي ، پيچ و تاب داشته باشد تو هم شبيه ربابي به سايه كار نداري پس از حسين و علي اصغرش قرار نداري
ای‌جلوه‌گاه‌ِعصمت خاتون‌عالمین پرده‌نشین‌ِ قصرِ حیا؛دخترِحسین ای وام‌دار نور وجودِ تو آفتاب مَکنُونه گوهر صدف دامن رُباب بسیار گشته‌ایم؛ نداری قرینه‌ای بیخود که نیست درخور نام سکینه‌ای بر ما رسیده‌این‌ سُخن‌از شاهِ‌کربلا تو غرق‌ در خدا شده‌ای از اَلَست‌ها شعری‌که‌صَرف‌مدح‌توشددُرّ‌ِقیمتی‌ست در خانه‌ای‌که‌نام‌توباشدچه‌برکتی‌ست! بر من که در دلم احدی نیست غیر تو آرامش است در گِرو ذکر خِیر تو فارغ نبوده‌ای نفسی از غم حسین ای‌شصت‌سال‌سوخته‌در ماتم‌حسین در کوچه‌های کوفه غرورت‌ شکسته شد چون دست‌های‌کوچکت از پُشت بسته شد مرثیه‌خوان داغ شهیدان کربلا طوبای قدخمیده ز طوفان کربلا سجده به‌خاک‌پای تو چون رزق ما نبود شد سهم خارهای بیابان کربلا یادت‌که‌هست پیش نگاه تو موج موج ((خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا)) می رفت خون زگوش‌‌ِ تو وقتی‌که‌ دشمنان ((کردند رو به خیمه‌ی سلطان کربلا)) از حجم این مصیبت سنگین قدت خمید بی‌سر تورا پدر چو در آغوش خود کشید بیخودپدرنخوانده‌به‌گوش‌تو((شیعتی)) از تشنگی نبود فزون‌تر مصیبتی با بُغض گریه کردی و راه گلو گرفت وقتی‌عمو درعلقمه از خون وضو گرفت پس بعد از آنکه آب ز‌ شرم تو آب شد اشک تو شصت سال نثار رباب شد دیدی‌چقدر در پی هم استخوان‌شکست بس تازیانه بر بدن دختران‌ نشست اینها نداشت تازگی آری که پیش‌تر پیچیده تازیانه به بازوی یک نفر شلّاق‌خورد بسکه‌درآن‌کوچه‌ از سپاه انگشت‌های فاطمه بی‌جان شدند ! آه قنفذ به بال زخمی بانو نکرد رحم شمشیر در غلاف به بازو نکرد رحم دنیا خراب شد به سر شاه لافتی از هوش رفت حوریّه‌اش بین کوچه‌ها
فخر دوجهان شفیع یوم‌العرصات آن مظهر بی نظیر اسماء و صفات فرموده که می رود نفاق از دل‌ تو وقتی که بلند میفرستی صلوات