✍🏻 به سفارش یکی از ذاکران سنتی خوان
😭✋🏻 #سلام_بر_محرم
#سلام
...............
از ما سلام جانا، از ما سلام یارا
اول سلام گرمی، ذوالمنّ کبریا را
دوم به مصطفایش، پیغمبر اولوالعزم
سوم به نوح آنکه، فریاد زد خدا را
باشد سلام دیگر تقدیم آن نبی که
در مکه کرده برپا، زیباترین بنا را
موسی سلام بر تو، ما نیلی از گناهیم
ما را گشاده دل کن، بر ما بزن عصا را
عیسی سلام بر تو، پژمرده روح در ما
یکدم بدم به ما و، جانی ببخش ما را
بر مرتضی سلام و بر فاطمه تحیت
آنها که قلبشان بود، سرشار از مدارا
بر مجتبی سلام و بر آن بقیع خاکی
بر او که دیده سیلی، در بین کوچه ها را
حالا سلام بر عشق، حالا سلام بر عقل
بر شاه کربلا که، سر داده نینوا را
او که اقامه کرده، هر ساله با محرم
گلبانگ یاغریب و، حیّ علیَ العزا را
من از تمام عالم، دلخوش به شاه خویشم
شاهی که گریه کرده، اندوه این گدا را
مِهرش به سینه من، تابیده؛ بارالها...
از دل جدا نفرما، خورشیدِ سر جدا را
ای صاحب کرامت، ماییم و یک زیارت
امشب تفقدی کن، احوال بینوا را
باید که پر بگیری، از میله های نفست
تا حُر دهد به دستت، ویزای کربلا را
در کوی نیکنامی، حرف از شهادتت نیست
گر تو نمی پسندی، تغییر ده قضا را
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#نوحه_شبهای_محرم
گفتم حسینُ، ناله کشیدم
با اذن زهرا، مشکی پوشیدم
گریه شد کارم، سینه زنِ یارم
با زینب می خوانم، با زهرا می بارم
لبیک ثارالله ، یا اباعبدالله ..
با چشم گریان، بر روی دارم
با کام عطشان، جان می سپارم
چشمم به راهت، کو آقا سپاهت
یابن الزهرا گشته، کوفه قتلگاهم
لبیک ثارالله ، یا اباعبدالله ..
کوفه هم آقا مثلِ مدینه
بغض علی را دارد به سینه
آمده لشکر بهرِ علی اصغر
میریزد در صحرا جسم علی اکبر ..
لبیک ثارالله ، یا اباعبدالله
شب دوم
آید از اینجا . بوی جدایی
حاجی زهرا . شد کربلایی
می رسد از راه . باسینه ای پر آه
دلنگران زینب . همراه ثارالله
حسین ثارالله یا اباعبدالله
آید به گوشم . بادیده تر
از این حوالی . صدای مادر
جان عباسم . می دانی احساسم
من روی گیسوی . تو خیلی حساسم
حسین ثارالله یا اباعبدالله
با چه شکوهی . حجابم کامل
پایین آمدم . ز عرش محمل
واویلا آن دم . که با قامتی خم
محمل نشین گردم . همراه نامحرم
حسین ثارالله یا اباعبدالله
نوحه شب سوم
کنج خرابه . شد عرش اعلا
خوش آمدی ای عزیز زهرا
ای قرار من . چشمم شده روشن
سر تو بگذارم . آهسته بر دامن
مهربان بابا یا اباعبدالله
کردم نوازش . با گریه مویت
چیزی نمانده از ماه ِ رویت
شکل هلالی . دارم یک سوالی
بدون گوشواره . گوشم شده خالی
مهربان بابا یا اباعبدالله
گم شدم آن شب . تا در بیابان
گفتم یا زهرا . با چشم گریان
دیدم یک بانو . دستش روی پهلو
مرا بغل می کرد . با ورم بازو
مهربان بابا یااباعبداله
نوحه شب چهارم
دوبچه شیر از . اولاد جعفر
قربانی های . دختر حیدر
این دو رزمنده . دل ز عالم کنده
تانشود مادر . یک لحظه شرمنده
یا ذبیح الله یا اباعبدالله
بر دوش اینها . کرده حمایل
شمشیری مادر . با ابوفاضل
آبرودارند . چون حیدر تبارند
جای زینب اینها . راهی پیکارند
یاذبیح الله یااباعبدالله
ز میدان آمد. تا حسین دلخون
زینب نیامد . از خیمه بیرون
یعنی برادر . گریه نکن دیگر
این دو جوان من . قربانی اکبر
یاذبیح الله یااباعبدالله
نوحه شب پنجم
بوی مدینه . دارد شمیمم
عبدالله هم من . ابن الکریمم
من جگردارم . ارث جمل دارم
ده ساله ام اما . شیر هر پیکارم
جانم حسن جان . جانم حسن جانم
بودم اسیر دستان عمه
تا مرکب آمد . جانب خیمه
دستم کشیدم . سوی تو دویدم
گیسویت را دست . یک بی حیا دیدم
یاذبیح الله یااباعبدالله
دستم سپر شد. بر حنجر تو
افتادم بی دست . بر پیکر تو
گشتم در غوغا . دست وپاگیر اینجا
از تو جدا کردند . بانیزه جسمم را
یاذبیح الله یااباعبدالله
نوحه شب ششم
ماه حرم شد . از خیمه عازم
سقا صدا زد. جانم به قاسم
بت شکن آمد. کفن به تن آمد
باسربند سبزِ . جانم حسن آمد
جانم حسن جان . جانم حسن جانم
نقش بازویش. ذکر جاء الحق
با یک ضربه زد . گردن ز ازرق
بر پا شد طوفان . شد فاتح میدان
نعره کشید عباس . ایوالله عموجان
جانم حسن جان جانم حسن
شادی سر آمد . بی بال پر گشت
کوته رفت اما . کشیده برگشت
می زد دست و پا . روی خاک صحرا
سینه شکسته شد . چون مادرش زهرا
یا ذبیح الله یا اباعبدالله
شب هفتم
ششماه یارِ نارک گلویم
خون گلویت . شد آبرویم
ای علی جانم . می لرزد دستانم
آهسته برایت . لالایی بخوانم
لای لای علی جان . لالایی علی جان
یکی دوتا نیست . این لحظه دردم
با چه رویی من . خیمه برگردم
درخیمه مادر . منتظرت اصغر
روی سینه من . پاره شده حنجر
لای لای علی جان لالایی علی جان
آماده کردم . یک قبر کوچک
می آید از راه . مادر کودک
تو سربلندی . حق داری می خندی
مهلت نشد بابا . چشمت را ببندی
لای لای علی جان لالایی علی جان
شب هشتم
با چه وقاری . مانند حیدر
روی به میدان .علی اکبر
ای همه هستم . محاسن بر دستم
حرز یا زهرا بر . بازوی تو بستم
یاعلی اکبر جانم علی اکبر
تا ناله کردی . خود را ساندم
بهتر بگویم . خودرا کشاندم
بگو کجایی . توپخشِ صحرایی
پیش نگاه من . تو اربااربایی
یاعلی اکبر جانم علی اکبر
نیزه کشیدم . از پهلوی تو
افتاده بودم . بی جان روی تو
ای نامرتب. جانم شده برلب
از تو جدایم کرد . گریه کنان زینب
شب تاسوعا
برخیز علمدار . پشتم شکسته
تیر سه شعبه . چشم تو بسته
ای علمدارم . بی کس و بی یارم
بارفتنت عباس . خورده گره کارم
یاابوفاضل جانم ابوفاضل
افتاده دستت در بین راهم
خیره به جسمت . مانده نگاهم
خوش قد و بالا . پاشیده ای حالا
گوید کنار تو . یاولدی زهرا
یا ابوفاضل جانم ابوفاضل
بعد تو زینب . در اوج غربت
آماده گردد. بهر اسارت
خیمه بلوا شد . روی دشمن وا شد
برخیز و کاری کن . خواهرم تنها شد
#حضرت_زینب_مدح
#ورود_به_کربلا
بعد بسماللهِ ما هست تعالی زینب
آیتاللهِ علی آیتِ عُظمی زینب
هاجر و آسیه نه مریم و حوا هرگز
بنویسید فقط حضرت زهرا زینب
خرج یک صفحه از اوصافِ بلندش شده است
که فقط نقش کند جوهرِ دریا زینب
زینتی داشت اگر ، نام علی نامش بود
خوب گفتند که ای اُمِابیها زینب
هرچه گفتیم از او در خورِ شأنش ، هیهات
هرچه خواندیم خدا گفت که حاشا زینب
کربلا کرب و بلا نیست فقط بی زینب
کربلا کرب و بلا هست فقط با زینب
ذوالفقار علوی پیش دَمَش کم آورد
آنکه زد ریشهی هر کاخ ستم را زینب
مرتضی گفت: تویی فاطمه یا اینکه منی
نفست گرم به هر خطبهی غرا زینب
کس ندیدهاست تو را خاصیتِ نورِ شماست
هست هر جلوهی حق دیدنی الّا زینب
نور که سایه ندارد که به آن دیده شود
چشم محجوب کجا نورِ معلا زینب
ظلمتی هم اگر آمد که شما جلوه کنید
که ببینند چه کرده است به دنیا زینب
قدم اول خود را سرِ دنیا زدی و...
...قدم بعد روی زانوی سقا زینب
نسل در نسل همه نسل حسینیم اگر
هفت پُشتم همه گفتند فقط یا زینب
سینهی ماست حسینیهی غمهای دلش
نفسِ ما جگرِ ما تپشِ ما زینب
#حسن_لطفی
#ورود_به_کربلا
آخرش چشم تر تو خواهرت را میکشد
غربت نا باور تو خواهرت را میکشد
آن سیاهی مقابل ازدحام دشمن است
خلوت دور و بر تو خواهرت را میکشد
هم جوان،هم نوجوان،هم کودک و هم پیرمرد
سن و سال لشکر تو خواهرت را میکشد
من خودم غمگینم و لبریزم از دلشورهها
اضطراب دختر تو خواهرت را میکشد
چشمهای اشکبارم خیره مانده بر رباب
تشنگی ِ اصغر تو خواهرت را میکشد
شد رکابم پای او هنگام پایین آمدن
غیرت آب آور تو خواهرت را میکشد
کرد اسفندی برایم دود و دستم را گرفت
"عمه جانِ" اکبر تو خواهرت را میکشد
باورش سختاست پایان قرار ما دوتاست
روزهای آخر تو خواهرت را میکشد
بیگمان این خاک تعبیر همان خواب منست
بر فراز نی سر تو خواهرت را میکشد
با سلاح تیزشان سهمی به جسمت میرسد
پاره های پیکر تو خواهرت را میکشد
روزگاری بوسهاش میزد پیمبر - وای من
سرنوشت حنجر تو خواهرت را میکشد
واقعا سختست فکرش را نمیخواهم کنم
ناله های مادر تو خواهرت را میکشد
#محمدحسن_بیات_لو
#ورود_به_محرم
#رباعی
آورده به عرش روضه خوانش را حق
انداخته است سایبانش را حق
پیراهن پاره پاره آویزان شد
پرچم زده است آسمانش را حق
#حامد_آقایی
#ورود_به_کربلا
زینب رسید کرببلا اقتدار داشت ...
او نیز با خدای حسینش قرار داست
آیینه بود و دور خود آیینه دار داشت
زانوی اکبراست گواهم ، وقار داشت
آمد حسین فاطمه را ماندگار کرد
آن شب خدا به خلقت او افتخار کرد
راه وصال را به خداوند ساده کرد
از جلوه های فاطمی اش استفاده کرد
بر یاری امام غریبش اراده کرد ...
از ناقه ها سه ساله ی خود را پیاده کرد
نام خیام محترمش را حرم گذاشت
بر چشم خاک زینب کبری قدم گذاشت
بر روی عرش سایه ی اومستدام بود
او را قمر ترین دو عالم غلام بود
پرده نشین خیمه به دور از عوام بود
حتی ملک ندیده که زینب کدام بود
مانند مادرش که ز کوران حجاب داشت
در پرده بود محمل او هم نقاب داشت
در خیمه نه ، که در دل ارباب جا گرفت
از خاک پای دوست شدن شد بها گرفت
جای همه ز میکده جام بلا گرفت
تنها نبود ، دور و برش را خدا گرفت
از بس اصیل بود چو ایل و تبار خویش
چون او کسی نرفت به قربان یار خویش
از بین روضه های مجسم عبور کرد
تا خاطرات غربت خود را مرور کرد
دلشوره را گرفت و ازآن خیمه دور کرد
گویا دوباره حضرت زهرا ظهور کرد
مادر که هست قافله ای هست پایدار
تاریخ ، زن ندیده به خود با چنین وقار
آه از دمی که سوخت پناه پیمبران
آن خیمه ای که سوخت دل مادری در آن
فرمود: گوشواره درآرند گوهران
پای برهنه ، خار مغیلان و دختران
آتش به جان ما زد علیکن بالفرار
آه از دمی که پرده نشین شد شترسوار
بند دل امام زمانش گسسته بود
او دست بسته نیست ولی دست بسته بود
حتما دلیل داشت نمازش نشسته بود
با شمر همسفرشدن اورا شکسته بود
با یک لباس کهنه که شد پاره پاره رفت
با گوشواره آمد و بی گوشواره رفت
می رفت سوی شام به همراهی سران
گرما زده ،شکسته شکسته نفس زنان
دورش کسی نبود به جز خولی وسنان
از صبح تا غروب معطل شد عمه جان
قلبش شکست از غم زخم زبان شهر ...
زینب کجا و مجلس نامحرمان شهر
#ناصر_دودانگه
#ورود_به_کربلا
#دوبیتی
دراین جا کرده ای منزل برادر
نشاندی برزمین محمل برادر
دلم دراین بیابان غرق غم شد
چه آهی می کشی از دل برادر
درون سینه ام توفان به پا شد
دل غم دیده ام ماتم سرا شد
شنیدم منزل آخر رسیدم
میان کربلا دل پربلاشد
#سیدهاشم_وفایی
#ورود_به_کربلا
کوفیان! راه نبندید عذابش نکنید
پسر فاطمه را تند خطابش نکنید
مثل او هیچ کسی سر به بیابان نگذاشت
طرد کردید بیایید عتابش نکنید
وسط کرب و بلا خیمه زد از ناچاری
به زور نیزه و شمشیر مجابش نکنید
تیشه بر ریشه ی این شهر زند نفرینش
کوفه را این همه خوش رنگ و لعابش نکنید
طلب آب اگر کرد برایش ببرید
و خجالت زده از روی ربابش نکنید
به علی اصغر او هم که شده رحم کنید
عاطفه داشته باشید جوابش نکنید
او عزیز است نباید تنش عریان گردد
دیگر از زمره ی کفار حسابش نکنید
سرِ بر روی نی اش هم به حیا ماخوذ است
وارد مجلس ننگین شرابش نکنید
نکند زینب کبری به اسیری برود
کوفه تا شام گرفتار طنابش نکنید
#علیرضا_خاکساری
#ورود_به_کربلا
رسید قافله در کربلا و ثارالله
به ماه طایفهاش رو نمود: بسم الله
بزن به خاک علَم را که کربلا اینجاست
بگو به خواهرمان که قرار ما اینجاست
نگاه کن به حرم...با تو عالمی دارند
تو پیششان که بمانی، مگر غمی دارند؟
رقیه پیش تو دلخوشترینِ دوران است
به روی دوش تو بر مَسند سلیمان است
علَم به دست تو تا هست، ساقی لشکر
سکینه را چه خیالی زِ غارت معجر؟
رُباب خیره به دریا و حال شیدایی
تمام دشت شده مات صوت لالایی
بِنَفسیاَنت عزیزم..تو تکیهگاه منی
به روزِ بی کسیام ملجاء و پناه منی
ته مسیر همینجا و این بیابان است
و ظهر روز دهم روز عید قربان است
علیِ اکبر من روی خاک میاُفتد
به برگهای تنش جای چاک میاُفتد
امانت حسنم میشود چو گُل پرپر
دوباره زنده شود روضهی در و مادر
گلوی طفل مرا، تیر میشود همدم
چگونه بعدِ علی تا به خیمه برگردم؟
کنار علقمه خون میشود به پا عباس
و دستهای تو از تَن شود جدا عباس
تو بر زمین که فتادی، حرم به هم ریزد
کنار پیکر تو مادرم به هم ریزد
به حال و روز من و تو بلند میخندند
به روی تک تک اعضات شرط میبندند
تو نیستی که ببینی چقدر بدحالم
تو نیستی که ببینی اسیر گودالم
برای ذبح سرم استخاره میگیرند
و جان محتضرم، چند باره میگیرند
#آرمان_صائمی
#امام_حسین_مناجات
خدا نگیرد از من این دو چشمهی حیات را
که گریهام گرفت راهِ کشتی نجات را
نوشتم از حسین، کاغذ و قلم به سر زدند
و اشکِ روضه سرخ کرد کاسهی دوات را
دو قطره تشنگی به کامِ روضهخوانیام چکاند
برای سوزِ شعر، دیدهام دَمِ فرات را
قضای واجباتِ سال و ماهِمان محرّم است
محرّمی که کُشته لشکرِ محرّمات را
پیاده میروم به کربلا و بعد از آن مسیر
به شوقِ دیدنِ تو میدوم پلِ صراط را
صراطِ مستقیم چیست، غیر راه کربلا؟
پناه بردم از خودم به سرپناه کربلا
پناه میبرد به کامِ تشنهی تو آب هم
به دستِ ساقی تو دجله میشود سراب هم
فقط در این حریم قطره میکُشد جَحیم را
بهشتِ اشک میرسد به آیهی عذاب هم
هر آن زمان که سمتِ نور رفتهایم، دیدهایم
پناه برده پشتِ گنبدِ تو آفتاب هم
به خاکِ سجدهدارت از شهادتِ تو خاکها
به سجده میروند، تربتِ ابوتراب هم
به زیر قُبّه دیدهایم پابهپای دستِ ما
دخیل میزند گره دعای مستجاب هم
قنوتِ مستجاب، دستِ خورده بر ضریح توست
درست گفته هر که گفته عرش در ضریح توست
از آن زمان که هیچ کس نبود، جز خدا فقط
خدای اشک، خوانده است روضهی تو را فقط
برای هر کسی که مشتِ چشم، وا نمیشود
همیشه مشکِ اشکِ ماست، نذر روضهها فقط
به شوق عطرِ سیب، جانماز باز میکنم
نمازخوان شدم به عشقِ مُهرِ کربلا فقط
شهادتینْ چیست غیرِ دعوت از قدوم تو
در آن سکوت میزنم حسین را صدا فقط
اگر عتاب میکنی اگر عذاب میکنی
بیا به میهمانی مزارمان، بیا فقط!
سیاهی مزارمان سیاهی محرم است
بیا که دیدنت شروعِ روضهی مجسّم است
چه روضهای؟، همان که ریخت اشکِ حنجر تو را
به حجّ خون طواف کرد خنجری سرِ تو را
همان غمی که بازگشتِ ماتمِ مدینه بود
که زخمِ سینهات دوباره کُشت مادر تو را
همان دَمی که تلّ زینبیّه قتلِآه شد
نگاه کرد خواهر احتضارِ مُضطر تو را
چه روضهای؟، همان که تازیانههای تسلیت
سیاه کرد دَمبهدَم لباسِ خواهر تو را
چه روضهای؟، فرات هم نشسته زار میزند
که داغِ رو زدن به آب، کُشت اصغرِ تو را
گِلآبِ در عزای خود نشسته را زلال کن
ببخش روضهی عطش، فرات را حلال کن!
چقدر روضه ریختهست بر زمین کربلا
نگاهِ ماست گریهگریه همنشین کربلا
چنان زمین به خون نشست در طلوعِ سرخِ تو
شد آسمانِ در غروب، شرمگین کربلا
چنان برای پیرهن ربودن از تو گریه کرد
هنوز اشک میچکد از آستین کربلا
هنوز راه هجرت تو را ادامه میدهد
هنوز -مادرت، مسافرِ مدینهکربلا-
هنوز ردّ پای خواهرت مرور میشود
که میرسیم از نجف به اربعین کربلا
چنانکه از نگاه ما به تو سلام میرسد
به پرچمت قسم زمانِ انتقام میرسد
#رضا_قاسمی
#محرم
#پیراهن_مشکی
دار و ندار ماست این پیراهن مشکی
ارثیه ی زهراست این پیراهن مشکی
روزی که هر کس می رود دنبال کار خود
دنبال کار ماست این پیراهن مشکی
تنها دلیل عزت دیروز و امروز و
دلگرمی فرداست این پیراهن مشکی
بی دست و پا هستم ولیکن دستگیر من
در محشر کبراست این پیراهن مشکی
من قبله ام کعبه است که تنها لباس آن
از بعد عاشوراست این پیراهن مشکی
این شصت روز و شب نشان کربلایی ها
در کل این دنیاست این پیراهن مشکی
خرج عزای هر کس و ناکس نگردانش
مخصوص این آقاست این پیراهن مشکی
چون چادر زهرا و زینب تا ابد در جنگ
با دشمن مولاست این پیراهن مشکی
هم کوهی از دلدادگی را می زند فریاد
هم جامه ی تقواست این پیراهن مشکی
از جنس آن پیراهن کهنه است ای مردم
ارثیه زهراست این پیراهن مشکی
#محمد_حسین_رحیمیان
#ورود_به_کربلا
#ورود_به_محرم
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
چشمهچشمه میجوشد، از دل زمین هر شب
خون اصغرت آنجا، خون اکبرت اینجا
میرسد به گوشم گرم، بانگ خطبهای پُرشور
خطبهای که بعد از تو، خواند خواهرت اینجا
از فرات میجوشد موج و میزند بوسه
بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت اینجا
این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟!
روی نیزه میخواند، آیهای سرت اینجا
کیست اینکه ناآرام، در خرابه میگرید؟
موج میزند در خون، چشم دخترت اینجا
کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟
غصب میشود از نو، سهم مادرت اینجا
حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد
در غدیر خم جاریست، حجّ آخرت اینجا
این ضریح ششگوشه، حجّ پاکبازان است
آب میشوم از شرم، در برابرت اینجا
#مرتضی_امیری_اسفندقه