eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5839198718280078549.mp3
6.98M
کربلایی نريمان پناهي مراسم شب هفتم امام حسین دوشنبه ۱ مرداد ماه ۱۴۰۳ واویلا ، شد شروع مصیبت و غمها
4_5793883819715073283.mp3
15.29M
☑️ 🔈(بابایی کجایی ببینی که دیگه نمیبینه چشمام)🔈 ٤٤٦_ه_ق 🎤 بابایی کجایی ببینی که دیگه نمی بینه چشمام گرفته وَرَم پُر شد از آبله دست وپاهام واویلا بابایی بِه هم خورده وضعم پریشونم و سوخته موهام منومسخره کردنم بسکه کهنه س لباسام واویلا منو میزدن بی بهونه بابایی روی صورتم ردّ خونه بابایی توو این مدتی که نبودی می خوردم به جای غذا تازیونه بابایی ------------------- بابایی فضای خرابه برای رقیه ت عذابه یه گوشه زمین گیرم و گریه هام بی جوابه واویلا بابایی تموم تنم زخمیه زیر چشمام کبوده اینا یادگاری از اون کوچه های یهوده واویلا شکستن توو بازار سرم رو بابایی لگد میزدن پیکرم رو بابایی همونی که گوشوارمو کَند با خنده کشید از سرم معجرم رو بابایی ------------------ بابایی دیگه حوصلم رفته سر راستی بابا یه چیزی کجا استفاده میشه آخه لفظ کنیزی واویلا بابایی به جای همه بچه ها عمه زینب کتک خورد دیدم با چشای خودم روزی صد دفعه می مُرد واویلا خبر داری بابا شکسته پهلو هام می لرزه مثه پیره زنها دستو پام زمین می خورم وقتی حتی میرم راه یه ذره دیگه سوو نمونده توو چشمام ------------------- ✍ .
4_5807774130497393697.mp3
16.13M
☑️ 🔈(ابالفضل تو بودی پناه من و تکیه گاه سپاهم)🔈 ۱٤٤٦_ه_ق 🎤 ابالفضل تو بودی پناه منو تکیه گاهه سپاهم کنار تنت مات و مبهوتم و غرق آهم واویلا ابالفضل بلند شو که چشم انتظاره توو خیمه سکینه رقیه م می میره تورو با همین وضع ببینه واویلا پاشو از روو خاکا علمدار ، جان من علم رو یه بار دیگه بردار ، جان من به شیرخواره داده رقیه ، قول آب منو بیشتر از این نکن زار ، جان من --------------------- ابالفضل شکستی قدم رو بدون رفته صبر و قرارم روو دست بریده ت با گریه سرم رو میذارم واویلا ابالفضل بمیرم تنت رو با سر نیزه وا کردن از هم الانه که لشکر بریزن توی خیمه کم کم واویلا نباشی حرم میره غارت ، عباسم می ریزن برای غنیمت ، عباسم می ترسم از اون لحظه ای که ، با سیلی به زنها بشه هتک حرمت ، عباسم ---------------------- ابالفضل تمومه دیگه بعد تو کارم اینو میدونم اینایی که دیدم نمیدن یه لحظه امونم واویلا ابالفضل بلند شو یه بغض عجیبی میون گلومه بلند شو که توو دشمنا صحبت از آبرومه واویلا شروع میشه غمهای زینب ، بعد از تو می خندن به اشکای زینب ، بعد از تو اگه پا نشی از روی خاک ، می بندن طناب روی دستای زینب ، بعد از تو ----------------------
. دلتنگم و نیست جز تو درمان ، الغوث من دشـتم و تو همیشـه باران ،الغوث عجل لولیک الفرج چشـمه ی نور شب خیمه زده به قصد ایمان، الغوث
. السلام علیکِ یا مولاتی یا زینب لحظه لحظه کنم تمنایت قبله ام شد دو چشم زیبایت جان سپارم دمی که از محمل بر سر نی کنم تماشایت ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ بشنو از نی حکایت زینب کعب نی رمز محنت زینب دوریِ سر ز پیکرت ای وای غصه ی بی نهایت زینب ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ تیر ظلمت به کوکبت خورده سنگی از کینه بر لبت خورده ضربه ی سنگ دشمنان اول بر دل و جان زینبت خورده ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ آسمان از غم تو باران شد ابرِ چشمان من بهاران شد قاتل کودکان دلبندت طعن و لبخند نیزه داران شد ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ داغ تو شعله ای زده بر دل غصه ات می شود مرا قاتل زائر رأس خونی ات هستم با سر غرق خونم از محمل ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ یا حسین ای برادر زینب روی نیزه برابر زینب جان خواهر بمیرم از غصه گر بپرسی ز معجر زینب ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ هم پیام تو را رساندم من هم به عشق تو خطبه خواندم من رأس تو روی نیزه ها بود و نیمه جان در پی ات کشاندم من ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ طعنه هایی ز ساربان دیدم خنده هایی که از سنان دیدم همه را دیده ام ولی ای وای بر لبت چوب خیزران دیدم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ سوی ما دیده های اغیار است محرم تو به دید انظار است غیرت الَله دو چشم تو روشن زینبت در میان بازار است ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ غصه ای بیکرانه می خوردم طعنه ها از زمانه می خوردم تو جلو روی نیزه می رفتی من پی ات تازیانه می خوردم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ دیده ام بر برادرم افتاد ضرب دشمن به پیکرم افتاد چشم خود را به روی نی بستی تا که چشمی به معجرم افتاد ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ قلب من غصه دار طفلان شد چشم تو بی قرار آنان شد دخترت تا کمی عقب افتاده گیسویت روی نی پریشان شد ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ دخترت پشت قافله  اِی وای بین ما گشته فاصله اِی وای کعب نی را تحملش کردم خنده ی زجر و حرمله اِی وای ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ از تماشای تو چه مدهوشم رأس تو می بَرد دل و هوشم نیزه ات خم شد و به یک باره من گرفتم سرت در آغوشم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ یارِ بر نی نشسته ی زینب آهِ قلب شکسته ی زینب گشته اشکت به نیزه جاری از دیدن دستِ بسته ی زینب ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ چهارشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۳ شب نوزدهم محرم ۱۴۴۶
. به نام خدا آمده لاله گون پیام قرآن اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة خوانده تو را خدای حَیِّ سبحان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ای که تویی ترجمه ی حقایق رحمت حق بهر همه خلایق روی تو لاله گون تر شقایق آینه دار تو همه شهیدان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة نهضت تو نهضت احیای دین رشته ی گیسوی تو حَبْلُ الْمَتیِن آیه ی قرآن ز لبت در طنین گرچه بُوَد لعل لبت خون فشان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة مِهر تو آئينه ی قلب همه عشق کند نام تو را زمزمه بوسه به لب های تو زد فاطمه این تویی از احمد و حیدر نشان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ای ز تو خشنود خداوند تو راضیه مرضیه ز پیوند تو عاشقی و نیست همانند تو عشق تو بر حضرت حق بی کران اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة مرد خدا کشته ی راه حبیب پرچم تو ، پرچم فَتْحٌ قَریِب جلوه ای از روی تو شَیْبُ الْخَضیِب روی تو همرنگ رخ ارغوان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة هیچ کسی مثل تو مظلوم نیست کُشتنِ مظلوم که مرسوم نیست جز غم تو در دل مغموم نیست می چکد اشک از غم تو بی امان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ای گل زهرا ، گل خَیْرُالْبَشَر ای ز عطش بوده دلت در شرر ای که تو بودی ز همه تشنه تر ای جگرت تشنه تر از آسمان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة غصب حقوق تو همه غصب هاست کار عدو بردن این کَسْب هاست پیکر تو زیر سُم اسب هاست ای تو شهیدی که شدی جاودان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة پیرُهنت رفت به غارت حسین عترت پاکت به اسارت حسین دشمن تو کرده شرارت حسین ای شده گلزار شریفت خزان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ** حاج محمود تاری «یاسر»
. . هر کسی نوکر دربار تو شد آقا شد هرکسی رو به تو آورد جهان آرا شد مورد مرحمت انسیهّ الحورا شد کودکی بودم و با اسم تو مانوس شدم پای عشقت به سویدای دل من وا شد هرکه نوکر به کسی گشت همان نوکر ماند هرکسی نوکر دربار تو شد آقا شد در زدم بر در هر خانه دری باز نشد جز در خانه تو در نزده در وا شد ریزه خواران سر سفره تو شاهانند آرزو مند گدایی درت موسی شد تو نگاهم نکنی در بر مردم هیچم نگهت عزت دنیای من و عقبا شد سینه زنهای تو در رتبه همه سلطانند این مقامیست که با دست علی امضا شد گریه کردن به شما روزی هر چشمی نیست این متاعیست که در عالم ذر اهدا شد هیچ کس از لب خوشکیده تو نه نشنید نظر لطف شما شامل نوکرها شد 🔸 ✍ __ عاشقی را که تو تأیید کنی مَحرم توست همچو سلمان که به دربار شما "مِنّا" شد پسر مریم اگر جان بدهد بی جان را هردمی ازنفست باز دم عیسی شد روزیِ اشک مرا درغم خود افزون کن همچنان قطره که از لطف شما دریا شد
مناجات با امام حسین هفتمین روز شهادت تا اربعین مصائب آل الله علیهم السلام روز هفتم بر سرِ قبرِ عزیزان میروند کاین تسلی بر دلِ رنجورِ طفلان میدهد ه مجلسی بر پا شود بهرِ گلِ پرپر شده این محافل مرحمی بر آن غمِ دلبر شده من فدای آن عزادارانِ مولای غریب آن گرفتاران،به چنگِ ظالمانِ نا نجیبه مجلسی هم شد به پا در کوفه و شامِِ بلا عیش و نوشی بود و بزمِ کافرانِ بی حیا شیون و زاری و آهِ اهلِ بیتِ آن امام ناله بود و گریه بود و تازیانه مستدام بعدِ چهل روز ناله ها گردِ مزار آغاز شد شِکوِه از جور وجفا پیوسته بر لب باز شد خواهری با قدِ خم با یک دلِ پر درد و آه میزند بر سینه و سر کِی برادر کن نگاه از رقیه تو مپرس از طفلک شیرین سخن اربعین آمد ندیدم جز غم و درد و مَحَن گوشه ویرانه شد آرام آن مظلومه ات بی کفن شد دفن،آنجا دخترِ دردانه ات
سيدهاشم وفايي شامیان سنگ جفا بر سر طفلان نزنید خنده براشک یتیمان پریشان نزنید گر که مرهم به روی زخم دل ماننهید نمک از کینه به زخم دل طفلان نزنید خاروخاشاک نریزید به روی سرما این قدر آتش غم بردل سوزان نزنید ازچه ای سنگدلان سنگ گرفتد به دست سنگ بر رأس پدر پیش یتیمان نزنید سوره ی نور کند جلوگری بر سر نی شرمتان باد زحق، سنگ به قرآن نزنید سوی ناموس خداوند تماشا نکنید زخم دیگر به دل زخمی و نالان نزنید ز شما ریخته شیرازه ی قرآن از هم دم بیهوده ز قرآن و ز ایمان نزنید شامیان روز شما باد سیه تر از شام که دگر طعنه به ماسوخته جانان نزنید بی «وفایی» شما شهره ی عالم شده است لکه ی ننگ دگربر روی دامان نزنید اسارت اهل بیت (ع) روضه
دیدن گریۀ او داد زدن هم دارد سَر که باشد بغلش حالِ سخن هم دارد زحمت شانه نکش عمه برایش دیر است گیسوی سوخته کوتاه شدن هم دارد کاش عادت به روی شانه نمی کرد سه سال بندِ زنجیر شدن دردِ بدن هم دارد ناخُنِ پیر زنی بر رُخ او جا انداخت کاش می گفت کسی بچه زدن هم دارد؟ ساربان ضربه ی دستش چقدر سنگین است تازه انگشترِ او سنگِ یمن هم دارد زخمهای سَر و رویِ پدرش را که شمُرد گفت با عمه چرا زخمِ دهن هم دارد؟ حرمله چشم چران است بَدَم می آید مثل زجر است ببین دست بزن هم دارد چادرِ پاره ی او را به روی دست گرفت عمه اش گفت به غَساله: کفن هم دارد شاعر : حسن لطفی
امشب خدا دعای مرا مستجاب کرد بابا مرا برای خودش انتخاب کرد منکه توان پا شدن ازجا نداشتم خیرش قبول عمه دوباره ثواب کرد با اینکه من خودم پر درد وجراحتم زخم لب تو زخم لبم را کباب کرد دروازه ی پراز غم ساعات یکطرف مارا یزید وارد بزم شراب کرد درشام شام دختر تو تازیانه بود عمه تمام خرج سفر را حساب کرد زجری که من کشیده ام از دستهای زجر عکسی کبود از رخ دردانه قاب کرد گفتم نزن که بال و پرم درد میکند اما چه سود خواهش منرا جواب کرد من نذر کرده ام که ببوسم لب تورا حالا خدا دعای مرا مستجاب کرد مجتبی عسکری
شراب و کباب چون جمله را یزید، به بزم شراب خواست ساغر گرفت و از دل زینب، کباب خواست پیمانه کرد خالی و از کاسه‌های چشم زآن تشنگانِ بی‌کس و مظلوم، آب خواست از فعل زشت خویش، از آن دسته‌های گل هم دود آه کرد طلب، هم گلاب خواست در حیرتم چگونه، از آن داغ‌دیدگان اندر سؤال خویش، مکرّر، جواب خواست لیلا کجا و مجلس نامحرمان کجا؟ مِضمار و چنگ و نای، حضور رباب خواست فریاد از دمی! که نکرد از خدا حیا چوب جفا ز روی غضب با شتاب خواست لعلی که بوسه دادی‌اش از مهر، مصطفی آزرده کرد و شاهد خود، شیخ و شاب خواست دُرد شراب و طشت زر و رأس شاه دین از بس که ناله از دل عُلیا جناب خواست کلثوم چاک کرد، گریبان صبر را پس دفع ظلم، از پدرش بو‌تراب خواست کای «شحْنهُ النَّجف»! نظری سوی بی‌کسان بنْگر یزید، خانه‌ی ایمان، خراب خواست آزادگان، مقیّد و مغلول، عابدین اطفال را، به گردن و بازو، طناب خواست «محزون»، به ماست، چشم امیدش به روز حشر ما را شفیع، بهر خود، اندر عذاب خواست
ً امان از دل زينب(س) چوبی به لبت، نشسته دیدم دندان تـو را، شکسته دیدم چشمان تو را، پر آب دیدم دور ِ سـر تـو، شـراب دیدم چون مجلس کینه را بیاراست خصم تو ز ما کنیز میخواست خونین شدنِ سر تو دیدم جـان کندنِ دختر تـو دیدم عباس کجاست، تا بشیند؟ رخسـار کبـودِ مـن ببیند (شاعرش را نميشناسم)
تدبیر در قضا و قدر بی نتیجه است چون دل سپرده ایم به دست خدا خوشیم خیر است و خیر هر چه که از دوست می رسد کفران نعمت است اگر گاه ناخوشیم گفتیم عاشقیم و نوشتند: ادعاست باشد قبول ما به همین ادعا خوشیم غیر از شما کسی دلمان را نگه نداشت ای بچه های فاطمه ما با شما خوشیم
هرکه پای نگار پا نشود درِ جنت به روش وا نشود قَبرُهُ فِی قُلُوبِ مَن والاه... در دلم غیر دوست جا نشود رو به هرکس زدم مرا پس زد هیچ‌جا کوی آشنا نشود اشک اگر آبرو نگه دارد راز من با تو برملا نشود ما، محرم ، گرسنه ی اشکیم کاش چشمی کم‌اشتها نشود گریه‌کُن همنشین معصوم است تا قیامت از او جدا نشود زُهدِ بی حُبِّ تو فقط ضرر است پس کسی بی تو باخدا نشود پرچمت اعتبار منزل ماست بی تو این خانه ها بنا نشود وادی طور ما حسینیه‌هاست نطق ما هرکجا که وا نشود وا مکن از سر خودت ما را سفره ی شاه بی گدا..،نشود! بی پناهم،پناه من زهراست دستم از چادرش رها نشود تعزیه‌دارِ روضه‌ی تو رضاست او نَگِریَد،عزا ، عزا نشود حج نوکر طواف شش‌گوشه‌ست مکّه خوب است..،کربلا نشود! کشته‌ی اشک!‌ دوستت دارم درد عاشق بگو دوا نشود کُلِّ عالم به پات جان بدهند باز حق غمت ادا نشود . . تَهِ گودال رفت و آمد بود... روی جسمت برو بیا نشود!؟! دختر کوچک تو خوابیده کاش دورت سر و صدا نشود کاش امسال بی کفن نشوی کاش سهم تو بوریا نشود
هرکجا نام تو آمد کار ما فریاد شد غصه‌آبادِ دل نوکر حسین آباد شد یا حسین مادرم اول به من تاثیر کرد طفل او در گاهواره عبد مادر زاد شد پیش معصومین عزیزم چون عزیز من تویی آنقدر گفتم حسین تا مادرت دل‌شاد شد از تو آقایی میاید از منِ بد نوکری هر کسی پیگیر کار روضه شد امداد شد یک نفر از برکت نامت شفایش را گرفت یک نفر از برکت تو صاحب اولاد شد حُر بدون تو به زندان هوای نفس بود تو در آغوشش گرفتی بعد از آن آزاد شد کربلای ما به امضای بزرگ مشهد است جلوه ی شش گوشه ی تو پنجره فولاد شد آن سه روزی‌ که تنت افتاد عریان روی خاک.. روضه خوان پیکر تو ناله های باد شد
هلالِ يك شبه بر نيزه دلبري داري به شهرِ كوفه ظهوري پيمبري داري چقدر زخمي و خاكستري شدي پيداست عجيب دردِ سر از نورِ سروري داري طلوعِ مغربِ خون بي خبر كجا رفتي؟ در اين سه روزه نگفتي كه خواهري داري؟ چه ديده اند كه دست از تو بر نمي دارند؟ جز اين سرِ سرِ ني، چيزِ ديگري داري؟ خروش أًمْ حَسِبَت كوچه كوچه را پُر كرد چه بغضِ خسته اي و گريه آوري داري! دلم هواي دمي روضه خوانيت كرده اگر هنوز سرِ نيزه حنجري داري؟ دراين تجمع شادي و هلهله با من براي سينه زدن خسته مادري داري ز طاقِ گيسويت آياتِ نور مي ريزد به دامنم تبعاتِ تنور مي ريزد دلي كه در قفسِ آهِ آتشين مانده فقط به عشقِ تو در غربتِ زمين مانده بزرگِ قافله، اين بار تو شمارش كن براي ماندنِ من، چند نازنين مانده؟ چه تكّه تكّه پَرِ نازِ شاپرك هايي كه بينِ حلقه ي زنجيرِ آهنين مانده به قدرِ زخمِ تو نذرِ شكستگي كردم اداي نذرِ شريكت فقط جبين مانده بيا و جاي خودت را به نيزه محكم كن هنوز سنگِ لبِ بام در كمين مانده در اين شلوغيِ بازار جاي شُكرش هست به حفظِ آبرو يك گوشه آستين مانده دلِ رقيه ات از قصه ذوب مي گردد سخن بگوي، مرا دلخوشي همين مانده
ء مرا در قتله گاهت پیر کردند اسیرم در غل و زنجیر کردند خودت دیدی که ناموس خدا را سربازارشان تحقیر کردند
ما آب از دو دیده ی گریان گرفته ایم از سفره ی شماست اگر نان گرفته ایم روزی ما به دست شما میخورد رقم پس رزق را ز دست کریمان گرفته ایم از عشق های بی سر و سامان گذشته ایم با عشق روضه هاست که سامان گرفته ایم عالِم زیاد هست که کافر کند مرا از دست روضه خوان تو ایمان گرفته ایم ما مرده ی گناه و گناهی نداشتیم تو آمدی و از نفست جان گرفته ایم دردی به جز تو نیست دوایی به جز تو نیست با درد آمدیم که درمان گرفته ایم شرمنده ایم از غمتان جان نداده ایم مشکل چه بود اینقدر آسان گرفته ایم دل سنگ بوده ایم و کویری دوچشممان همراه زخمهای تو باران گرفته ایم *** با سایه ی سرت سر ما گرم شد أخا... تا کوفه روی سر، مه تابان گرفته ایم إحیا گرفته ایم همه با سرت حسین بر روی سر ببین همه قرآن گرفته ایم
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان تا روز حشر، موی پریشان زینب است گل زخم‌های پیکر صد پارۀ حسین آیـات بی‌شمارۀ قرآن زینب است سرهای نوک نیزه همه دسته‌های گل تن‌های پاره پاره، گلستان زینب است آن نیزه‌ای که خصم به قلب حسین زد زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است بـا یـاد صبح یازدهم، صبح بی حسین هر روز صبح، شام غریبان زینب است وقتی که گفت بـا سپه کوفـه "اُسکُتوا" دیـدند کائنات بـه فرمان زینب است وقتی رقیـه را بـه ره شام می‌زدنـد دیدم حسین، دست به دامان زینب است یاللعجب مگر که قیامت بـه پا شده بر نیزه آفتاب درخشان زینب است روز جزا بـهانـۀ شیعه بـرای عـفو خون حسین و دیدۀ گریان زینب است هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین بر او کرم کنید که مهمان زینب است تـا آفتاب بـذل کند نـور خویش را "میثم" همیشه بندۀ احسان زینب است
راس جدت را ببین در کوفه بالای سنان العجل صاحب زمان عمه مظلومه ات در پای نیزه شد کمان العجل صاحب زمان
کوفه دیدی زینب آمد زیر و رویت کرد و رفت با کلامی آتشین بی آبرویت کرد و رفت دیدی آخر اول دروازه ات با خطبه ای تا قیامت لال از هر گفتگویت کرد و رفت گرچه بستی دست و راه چاره از هر سو به او آمد و بیچاره از هر سمت و سویت کرد و رفت او فقط با موجی از طوفان اقیانوس خود در هَمَت کوبید و در حیرت فرویت کرد و رفت کوه را میخواستی با سنگباران بشکنی او شکستت داد و رسوا کو بکویت کرد و رفت هم تو را توبیخ کرد و هم همه تاریخ را باخبر از خُلقِ خَلقِ کینه جویت کرد و رفت
غم و درد و بلا کوچه به کوچه تب و اشک و عزا کوچه به کوچه میان کوفه گرداندند سر را به روی نیزه‌ها کوچه به کوچه
سر ِ تورا به رويِ نيزه آشيان دادند مرا به مجلس نامحرمان مكان دادند جماعتي كه نمك خوردۀ علي بودند به خواهرت سر ِ بازار ِ كوفه نان دادند
7 کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش روبه‌روی صاحبان سبحه و زر ایستاده گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده مثل کوهی باز هم الله‌اکبر، ایستاده گاه بالای سر سرهای بی‌تن گریه کرده گاه بالای سرِ تن‌های بی‌سر ایستاده در کلامش خشم و آرامش تو گویی تواَمانند آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی این‌که در این مسجد بی‌بام و بی‌در ایستاده زن مگو، بنت‌الجلال اخت‌الوقاری آسمانی مثل کوه محکمی پشت برادر ایستاده با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه راست‌قامت عین عباس دلاور ایستاده خم به ابرویش نیامد از ملامت‌های دشمن بر سر حکم الهی چون پیمبر ایستاده کیست این‌زن، این‌که چون‌سروی میان‌آتش‌ودود با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده شام، تاریک‌است و خیل‌کوفیان در شب شناور زینب اما مثل ماهی روی منبر ایستاده زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم آری آری، یک سر و گردن فراتر ایستاده پرچم شاه شهیدان تا ابد بالاست بالا بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده
آفتابا هلال ماه شدی  کاروان را چراغ راه شدی بر سرم سایهء سرت افتاد ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد بر سر نی سر تو آیت نور نِی شجر، من کلیم محمل طور چشمهای تو محملم را برد صوت قرآن تو دلم را برد مصحف سرخ هیفده آیه  سر نی کرده بر سرم سایه  من شدم سایه بان پیکر تو  حال شد سایه بان من سر تو کاش یک دم به خاطر دل من خم شود نیزه در مقابل من تا بگیرم ز نوک نی به برت  بزنم بوسه ها به زخم سرت   نیزه از خون حنجرت خجل است  نیزه دارت چقدر سنگدل است نی که خم می شود مقابل من او شود دورتر ز محمل من کاش سنگی که خورده بر سر تو خصم می زد به فرق خواهر تو کس ندیده کنار یکدیگر  آفتاب و غبار و خاکستر یاد روزی که مادرت زهرا همچو جان در بغل گرفت مرا شانه زد حلقه حلقه مویم را غرق گلبوسه کرد رویم را گفت: زینب تو نور عین منی که شبیه من و حسین منی گردش آفتاب و مه تا بود این شباهت همیشه در ما بود حال ای جان و دل ز من برده این شباهت چرا به هم خورده؟ موی زینب سفید و موی تو سرخ روی زینب کبود و روی تو سرخ صورت من ز آفتاب، کبود صورت تو ز سنگ، خون آلود در دو چشمم نگاه خستهء توست  عکس پیشانی شکستهء توست یا بیا خون ز صورتت شویم یا تو خون پاک کن ز گیسویم کاش می شد که جامه چاک کنم خون ز پیشانی تو پاک کنم   کاش پیش از بریدن سر تو  می بریدند سر ز خواهر تو تیر تا از کمان شتافته بود  کاش قلب مرا شکافته بود  نیزه بر صورت تو چنگ زده کی به پیشانی تو سنگ زده؟ از سر تو شکسته تر، کمرم از گلوی تو پاره تر، جگرم آسمان بر سرم خراب شده  گرد ره بر رخم حجاب شده   یوسف فاطمه! عزیز دلم  از تو و دختران تو خجلم...
محشر نزول  کرده   قیامت به پا کند فکری بحالِ مردمِ  بی دست و پا کند اصلا ًخدا نخواست که زینب بیاورد انگار خواست صبر خودش را بنا کند هفت آسمان به زیرِ پَرش خاک میخورد یک لحظه  با  اراده  اگر  بال  وا کند بیرون زِ حجره اش برود بی نقاب اگر... خورشید   آسمان و زمین را  رها کند در خواب هم به فکرِ گدای مدینه است تا سهمِ قرصِ نانِ خودش را عطا کند مشکلگشایِ  حضرتِ معصوم زینب است کافیست در نماز شبش ، ربنّا  کند یعنی همان که قبله ی حاجاتِ عالم است میخواست تا که خواهرش او را دعا کند اینکه سه روز  بی وجناتِ حسین شد نزدیک  بود  تا  نفسش  را  فدا  کند زینب عقیله ، عالمه ی بی معلمه ... خونش حلال  هر که  جز او  ادّعا کند مبهوتِ درکِ پایه ی ایمانی اش همه انگشت  میگزند  ز حیرانی اش همه از هر چه مرد ، یک سر و گردن اگر سر است این ماده شیرِ   شیرِ خداوند  ،  حیدر است تنها  امام زاده ی  این  خانواده  که... سرچشمه ی معارفش از جای دیگر است بهتر به نقلِ قولِ  حسن ، اکتفا کنیم تفسیر کردنش  چِقَدَر  حیرت آور  است مبعوث  شد  که  گریه  مسلمانمان  کند..‌. در کسوت ِ زن  است  ولیکن پیمبر است ناباورانه  بود  شبِ  خواستگاری اش بالا نشینِ   مسندِ  دربارِ   باور  است با شرطِ  ضمنِ عقدِ  خودش  ازدواج کرد هر جا  حسین  رفت  کنارِ  برادر است باید که از قداستِ  پوشیه اش نوشت وقتی خدا  محافظِ  این سطحِ معجر است اثبات میکند خبر  شام و کوفه اش با مِلّتی ز کُفر  حضورش برابر  است جانها فدای خطبه ی "یا اشبحُ الرِّجال..." بالله قسم  که درخورِ  الله ُاکبر  است از  نای  دل نوای علی میرسد بگوش یا للعجب صدای علی میرسد بگوش
بالا نشین نیزه اعدا حسین من آرام جان زینب کبری حسین من پای سر بریده ات ای سایه سرم آید صدای گریه زهرا حسین من دیشب تنور خولی و امروز روی نی برگو کجاست جای تو فردا حسین من قرآن بخوان زنیزه که این کوفیان پست کمتر مرا کنند تماشا حسین من مارا به بزم زاده مرجانه می برند زینب کجا و مجلس اعدا حسین من با دختر سه ساله ات یک دم سخن بگو ذکر لبش ببین شده بابا حسین من
رفت به نیزه سر برادر زینب بر روی محمل شکسته شد سر زینب کاش به این نیزه دارها بسپارند تا که نیایند در برابر زینب بوسه زینب روی گلوی حسین است خنجر شمر است روی حنجر زینب روح عقیله اگر چه رفت به کوفه ماند ته قتلگاه پیکر زینب آه که بازار رفت عمه سادات آه کجایی علی اکبر زینب؟ پرده نشینان اهل بیت پیمبر حال نشستند زیر معجر زینب عین طهارت کجا و عین نجاست؟ بزم شراب و وجود اطهر زینب!؟ فاطمه دیده تمام حادثه‌ها را در همه جا بوده است مادر زینب
دلم در کوفه چون موی سرت سوخت تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت حرارت بود و آتش بود و گرما ولی از هرم طعنه دخترت سوخت نگو نیزه بگو مسمار وحشی که اینگونه تمام حنجرت سوخت ز پنجه صورت طفلان سیاه و... به نیزه غیرت آب آورت سوخت رباب است و به هر لالای تلخش دوباره حلق خشک اصغرت سوخت سکینه خون جگر با کام عطشان به یاد آب آب آخرت سوخت تمام عمر چون قلب خیامت به روضه زخم قلب نوکرت سوخت