#امام_رضا_شهادت
باز آتش به دلِ زخمیِ دریا افتاد
شعله ای سُرخ روی سینه ی صحرا افتاد
ملکوت است عزادارِ عزیزِ حیدر
بر زمین بارِ دگر قِبله ی دنیا افتاد
چه غریبانه در این غُربتِ خود می میرد
چه نفس گیر به خاک این گُلِ زهرا افتاد
صورتش خورد به دیوار، صدا زد مادر
فاطمه بود کنارش ولی از پا افتاد
گاه می گفت؛ حَسن، گاه؛ حُسین، گاه؛ عبّاس
یادِ اولادِ علی بود به هرجا افتاد
باز هم شُکر، جَوادش به کنارش آمد
روی دامانِ پسر صورتِ بابا افتاد
کربلا قصّه عَوَض شد، پسری پرپر شد
پدری آمد و بر نعشِ پسر تا افتاد...
...گفت: بعد از تو دگر خاک بر این دَهر، علی...
...بعدِ تو بر دلِ من ماتمی عُظمی افتاد
#رضا_رسول_زاده
#امام_رضا_مناجات
#رباعی
هرچند که مسکین و تهیدستم من
از سُکر سلام بر شما مستم من
گویند سلام مستحب است، آری
مشتاق جواب واجبش هستم من
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#امام_رضا_مناجات
بر دردِ نگفته ام دوایی
برخلق جهان تو مقتدایی
دارد حَرَمت عجب صفایی
آئینه ی روی مرتضایی
سلطانِ سریرِ ارتضایی
با اینکه پر از بلا و دردم
جز وصلِ تو آرزو نکردم
بگذار که دور تو بگردم
تو معدن جودِ کبریایی
سلطانِ سریرِ ارتضایی
ای سایه ی مهرِ تو پناهم
من ماندم و کوهی از گناهم
بی لطف تو یا رضا، تباهم
تو یارِ گدایِ بی نوایی
سلطانِ سریر ارتضایی
ای آنکه انیس بر نفوسی
مولایی و شاهِ ارضِ طوسی
من آمده ام به خاک بوسی
الحق تو امیدِ ماسوایی
سلطانِ سریر ارتضایی
با عشقِ تو من قرار دارم
من با کَرَمِ تو کار دارم
با غیرِ شما چکار دارم ؟
تو وارثِ بیتِ هل اتایی
سلطانِ سریرِ ارتضایی
مولایِ زمین و آسمانی
آگه ز عیانی و نهانی
آقا و رئوف و مهربانی
تو ملجا و مونسِ گدایی
سلطانِ سریرِ ارتضایی
ای عشقِ تو باعثِ قبولی
تو نورِ دودیده ی بتولی
تو پاره ی پیکرِ رسولی
تو لنگرِ ارضی و سمایی
سلطانِ سریرِ ارتضایی
پاییز منم تویی بهارم
والله، تویی همه قرارم
وقتی که به خاک سرگذارم
خاکم به سر است گر نیایی
سلطانِ سریرِ ارتضایی
با عشقِ تو احترام دارم
بامهرِ تو من دوام دارم
شادَم که چنین امام دارم
لطف و کرمت همه خدایی
سلطانِ سریرِ ارتضایی
ای کویِ تو کعبه ی امیدم
هستی تو مراد و من مریدم
با سر به سرای تو دویدم
تو قبله یِ رازِ اولیایی
سلطانِ سریرِ ارتضایی
من غیرِ تو از همه گُسَستم
والله تویی تمامِ هستم
پشتِ درخانه ات نشستم
شاید نظری به من نمایی
سلطانِ سریرِ ارتضایی
بهتر نَبُود از این سعادت
با لطفِ خدا من از ولادت
دارم به شما زجان ارادت
باقلب شکسته آشنایی
سلطان سریرِ ارتضایی
#محمد_خرمفر
#امام_رضا_شهادت
چرا شب غم و ماتم سحر نمیگردد
چرا زمین و زمان نوحه گر نمیگردد
وداعِ قبر نبی بود و پاره تن او
غم فراق از این سخت تر نمیگردد
بگو به اهل و عیالش رواست گریه کنند
مسافر به سفر رفته بر نمیگردد
پدر پدر بکند دخترش ولی افسوس
که آه و ناله برایش پدر نمیگردد
به غیر خون جگر در عزای آن مسموم
نصیب خواهر خونین جگر نمیگردد
شبیه جد خودش از مدینه رفت ولی
سفر به مرگ که دیگر سفر نمیگردد
خبر رسید که شد زخم پلک چشم ترش
کسی ز زخم دلش با خبر نمیگردد
چنان گریست برای ذبیحِ در گودال
که مثل دیده ی او دیده تر نمیگردد
به گریه گفت که مردم عزیز پرده نشین
به چشم مردم کوی و گذر نمیگردد
#میثم_مومنی_نژاد
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
خدا به آل علی انحصار بخشیده
هرآنچه داشته براین تبار بخشیده
طفیل فاطمه بودهست خلقت عالم
خدا به سفرهی خود سفرهدار بخشیده
اگرچه عادت این خانواده است اما
حسن به نام کرم اعتبار بخشیده
گدا به نزد حسن رفته شاه برگشته
کریم از کرمش بیشمار بخشیده
جهان بهچشم ندیده کریم مثل حسن
تمام زندگیاش را سهبار بخشیده
شکسته باد دهانی که حرف ذلت زد
به شیعه صلح حسن افتخار بخشیده
چو ذوالفقار بُرندهست صلح سبز حسن
به تیغ سرخ حسین اقتدار بخشیده
به دستخط خودش صبح روز عاشورا
به بیقراری قاسم قرار بخشیده
#علی_اصغر_شاهسنایی
#امام_رضا_ع_شهادت
اگرکه دیدهی نمناک سوی در دارد
به سینه آرزوی دیدن پسر دارد
توان وتاب نمانده دگر به اعضایش
بلور اشک به رخسار و چشم تر دارد
چو شخص مارگزیده به خویش میپیچد
شرار زهر و غم هجر بر جگر دارد
شمیم غم به سماوات میبَرَد با خود
اگر نسیم ز خاکش غبار بردارد
هنوز گرم مناجات با خداوند است
هنوز در نفسش گرمی و شرر دارد
میان حجره کی غربت، در اوج تنهایی
ز رازهای دل او خدا خبر دارد
گهی به زیر لبش میزند صدا، پسرم
بیا دمی که پدر نیت سفر دارد
سزاست گر که بگویم ز ماتمش، زهرا
کنار بستر او دست بر کمر دارد
گهی به سوی مدینه دلش کند پرواز
گهی به مقتل کرب وبلا نظر دارد
هنوز شیعه «وفایی» دراین مصیبتها
دلی ز آتش اندوه، شعلهور دارد
#سیدهاشم_وفایی
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
آرام گشته هر کس، شد بی قرارِ این در
شأن بهشت دارد، گرد و غبارِ این در
خورشید سر برآرد، هر صبح از حریمش
گردد مدار عالم هم بر مدارِ این در
خاکش دواست اینجا، دارالشفاست اینجا
درمان و درد باشد، در اختیارِ این در
موسی نشسته اینجا، عیسی نشسته اینجا
دیدیم انبیا را حتی کنارِ این در
دنیا نبود و بودیم، ما بندهی مرامش
خاکی نبود و بودیم، ما خاکسارِ این در
انگور بعدِ ما بود، میخانه بعدِ ما بود
تاکی نبود و بودیم، ما مِی گُسارِ این در
#علی_مقدم
#امام_رضا_ع_شهادت
از باغ گفت و از غم بیبرگ و باریاش
از باغبان و زمزمههای بهاریاش
از شاهدان سایهنشین حرم، کسی
همراه او نبود که آید به یاریاش
آن مهربانِ از وطن آواره، بسته شد
با دست ظلم، دفتر شبزندهداریاش
در جای جای شهر شهادت، هنوز هست
هر لالهای نشانهای از داغداریاش
هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار
خون گریه کرد و آب شد از سوگواریاش
دروازۀ مدینه پس از آن وداع تلخ
تنها نشسته است به چشمانتظاریاش
غمنامۀ شهید خراسان شنیدنیست
کو طاقتی که شرح دهم بیقراریاش؟
با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست
انگور، مرهمیست بر آن زخم کاریاش
«زهرا» کجاست تا که ببیند در این چمن
پژمرده گشت و سوخت گل یادگاریاش
شمعی که از مدینه به توس آمد و گداخت
آتش به جان فاطمه زد اشک جاریاش
یک روز خوش ندید پس از تو «جواد» تو
فریاد از صبوری و از بردباریاش
در بوستان او «شفق»! از خار کم مباش
فیضی ببر به قدر خود از همجواریاش
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
دلا! بکوش که گرم سرودنش باشیم
خوشا که شاعر چشمان روشنش باشیم!
در آستین خراسان، شکفته خورشیدیست
بیا که ذرّهصفت، دست و دامنش باشیم
خوش است، صبحدمی با کلید کوچک اشک
به پشتِ پنجرهی رو به گلشنش باشیم
حریم زادهی موسی و رشک طور این جاست
بیا به سایهی وادیّ ایمنش باشیم
امین حق که به مأمون، امان دهد، این است
بیا من و تو هم _ ای دل! _ به مأمنش باشیم
اگر نشد که چو آهو به محضرش برسیم
کبوترانه بیا گِرد مدفنش باشیم
اگر نشد که گل دوستی بیفشانیم
بیا که خار به چشمان دشمنش باشیم
بیا به پهلوی «این» پارهی تن لولاک
به یاد پهلوی «آن» پارهی تنش باشیم
#جواد_هاشمی_تربت
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
در هوای محنآلودۀ غربت، آید
عطر گلهای بهشتی ز فضای حرمت
شمعدانها همه در سوز و گداز از داغت
تیره از آهِ مَلَک، آینههای حرمت..
برسد بوی خدایی، بوزد عطر بهشت
هر طرف باز شود پنجرههای حرمت
یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد
شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت
مهدیات زائر و ای کاش که میدانستم
که گذارد قدم آن ماه، کجای حرمت
یادِ آن روز که شد روضۀ تو کربوبلا
شاهد کربوبلایت، شهدای حرمت
دولت آل علی تا به ابد پایندهست
این بُوَد در همه اَدوار صدای حرمت
پایۀ هستی دشمن ز پی افتاد اینجا
ای برافراشته تا عرش بنای حرمت
هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا
باز هر روز شد افزوده صفای حرمت
یا رضا! از سر این مُلک نگردد کوتاه
سایۀ مرحمتآمیزِ لوای حرمت
هدیه کردهست «مؤید» به غزالان حرم
غزلی را که سرودهست برای حرمت
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
مسیر من به سوی خانهات افتاد در باران
ورق میزد زیارتنامهات را باد در باران
چنان آغوش گرمت را دل هر صحن حس میکرد
که هر آیینهای حتی صدا را منعکس میکرد
صدایی ناگهان آمد که در آن یک جهان جان بود
صدا آرام و آشفته، هماهنگ و پریشان بود
نفسها همنفس در سینهها فریاد هم بودند
تمام زائران نقّارهزنهای حرم بودند
بکوب آری، بکوب آری که سر تا پا جهان گوش است
شفا میریزد از دیوار و در، نقّاره چاووش است
بکوب آری که با نقارهات در دل ملالی نیست
که در دنیا بهجز آهنگت آهنگ حلالی نیست
به وجد آمد وجودم، بیخود از خود پر درآوردم
میان شعر از نقّارهخانه سر درآوردم
از آن بالا هزاران شعر در تصویر میدیدم
تو را از دیدۀ کُرنانواز پیر میدیدم
تو را میدیدم آری در نگاه مادری خسته
که جان خویش را بر پنجره فولاد تو بسته
تو را در بغض سربازی که پوتین در بغل دارد
تو را در چشم مداحی که روی لب غزل دارد
یکی در بین مردم داشت با دلواپسی میگشت
تو گویی در حرم یک عمر دنبال کسی میگشت
یکی از تو برات اربعین در هر قدم میخواست
یکی با التماس اذن دفاعِ از حرم میخواست
خلاصه روضهای شد، مشهدت را کربلا کردند
دَمِ نقّارهزنها گرم، غوغایی بهپا کردند
به سوی خانه برگشتم؛ تمام راه باران بود...
#سیدحمیدرضا_برقعی