eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
2 عکس
2 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
رسیده ام به نفسهای آخرم دیگر که دستهای خزان کرده پرپرم دیگر   میان سینه ی خود قلب پرپری دارم نه سایه ی پدری نه برادری دارم دو چشمِ من به در اما کسی نمی آید برای دیدنم آیا کسی نمی آید   نشد که حرف دلم را به آشنا گویم به روی بستر مرگم رضا رضا گویم اگر چه داغ برادر شکست خواهر را ولی به نیزه ندیدم سر برادر را   تمام زمزمه ام زینب است در دمِ مرگ که دوخت سوی عزیزش نگاه آخر را دوباره روضه به پا کرده ام در این خانه دوباره می شنوم گریه های مادر را سر پدر به نی و عمه در هجوم سنگ کسی نبود بگیرد دو چشم دختر را میان بزم شراب و کنار نامحرم چو دید چشم ستمگر لبان پرپر را به پیش چشم یتیمان شرر به جان میزد بر آن لبان ترک خورده خیزران میزد
نبودی و ندیدی کام عطشان نبودی و ندیدی جسم عریان ولی قربان آن خواهر که می دید برادر را به زیر سم اسبان...
قم شد مسیر آخرم الحمد لله زخمی نشد بال و پرم الحمد لله قم احترامم حفظ گردیده که دیده من دختر پیغمبرم الحمدلله در کوچه ها راه عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله با ضربه سیلی میان کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در و دیوار با داغی مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد بر چادر من جای پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ما خاطراتی تلخ از بازار داریم باز است ز هر سو معبرم الحمدلله در کوچه تنگ یهودی ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمد لله بالای نیزه قاری قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرف سنان و شمر و خولی نیست اینجا دارم تمام زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از وطن تشییع من چه دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثل رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تن من محترم الحمد لله تا صبح زینب دور قبرش گریه میکرد همراه سر از داغ دختر گریه میکرد
کرم ازدست تو ای دست عطا میچسبد در شبستان  تو  قرآن  و دعا  میچسبد بارها تجربه کردم به خدا در حرمت... بیشتر از همه جا ذکر "رضا" میچسبد
هم غمِ اشک دو خواهر ، دو برادر راکشت هم فراق دو برادر که دوخواهر را کشت هر دو تا داغِ بزرگیست برای زهرا وای از غصّۀ اولاد که مادر را کشت خواهری در قُم و از هجرِ برادر جان داد کوفه و شام هم آن خواهرِ دیگر را کشت آه ای حضرت معصومه بمیرم بی بی غربت تو به خدا شیعۀ حیدر را کشت پیش چشمت به رضای تو جسارت شد ؟ ... نه دید زینب که عدو سبط پیمبر را کشت کرد خورشیدِ سرش بر افقِ نیزه طلوع گیسوی درهمِ او خواهرِ مضطر را کشت جان گرفت و به لبش آیۀ قرآن گل کرد خیزران صوت رسای لب و حنجر را کشت دلِ شب داخلِ ویران ، سر خونینِ حسین در طبق آمد و این منظره دختر را کشت
قم کجا شام کجا عزت و دشنام کجا گل اکرام کجا سنگ لب بام کجا یاری یار کجا بارش آزار کجا لطف ایام کجا رنجش و آلام کجا من گرفتار شدم عمه گرفتار ولی دل آرام کجا هلهله عام کجا من اسیر غم یار عمه اسیر غم یار درک آلام کجا خنده حُکام کجا من شدم ناقه نشین عمه شده ناقه نشین محمل بسته کجا ناقه بی بام کجا من چنان عمه خود داغ برادر دیدم داغ اقوام کجا تهمت بدنام کجا فرصت آل کجا کندن خلخال کجا آل اسلام کجا سیلی و دشنام کجا عنبر و عود کجا آتش نمرود کجا تن تبدار کجا شعله به اندام کجا معجر پاره کجا دختر آواره کجا وحشت طفل کجا حمله به ایتام کجا سرکجا سنگ کجا کوفه گل رنگ کجا نیزه جنگ کجا خنجر گلفام کجا
جز درگه معصومه مرا نیست پناه بردوش دلم کوله ای ازبار گناه چشمم به شفاعت شما باشدوبس یافاطمه اشفعی لنا عندالله
هزارحيف كه درلحظه هاي آخر من تونيستي به كنار من اي برادرمن به شوق ديدن تو باراين سفربستم تورا نديده بميرم نبود باورمن پس ازپدردل زارم فقط به توخوش بود توهم جدا شدي از من اميد ودلبرمن زراه مانده ام ومانده ديده ام برراه بدان اميد كه آيي دمي تو دربر من توهم بيا وصدايم بزن زمهروببين رضارضاست رضا جان كلام آخرمن خزان نشسته به برگ وبرم به فصل بهار رسيده برمن مظلومه ارث مادرمن اگربه سن جواني ميسپارم جان كبود نيست زسيلي رخ منورمن نه پهلويم بشكسته نه سينه مجروح است نه چارطفل غريب اند دوربستر من شدم چو وارد اين شهراحترام شدم  زنان قم همه كردند سلام محضرمن كسي نگفت دگرخارجي به خواهرتو كسي نكرد جسارت به جد اطهرمن اگر چه بود به سينه غم عزيزانم نبود برسر نيزه سر برادرمن به دور محمل من شاخه گل آوردند نريخت سنگ جفا كس زبام بر سرمن بهانه تو گرفتم تسليم دادند نمي زدند دگر كعب ني به پيكر من نبرده اند مرا سوي بزم نامحرم ويا نبود به كنج خرابه بستر من
معصومه،نور چشم عزیز پیمبرم اخت الرضا و دختر موسی بن جعفرم هر چند در کتاب خدا نیست نام من اما قسم به فاطمه،برتر ز هاجرم گر قبر فاطمه ز نظرها نهان شده پیدا بود به قم،که من از نسل کوثرم از بس که داغدیده ام،افتادم از نفس عمرم به سر رسید و شده روز آخرم نام رضا بود به لب و نامه اش به بر دارم به سینه آتش هجر برادرم از هجر سوخت سینه ام،اما لگد نخورد وز سینه آه می کشم ای وای مادرم میسوخت در ز آتش و،زهرا به پشت در هر لحظه یاد سینه و مسمار آن درم دیگر نخورده است به دیوار صورتم از ضربه ای کبود نگشته است منظرم گل ریختند بر سر من اهل قم؛دگر چون شامیان کسی نزده سنگ بر سرم بگذاشت خصم داغ عزیزان به قلب من اما نبود چشم کسی سمت معجرم با معرفت هر آنکه بیاید زیارتم شائق بگو؛شفیعه ی او روز محشرم
عمریست که سرنوشتِ ما دستِ شماست پاکیزگیِ سرشتِ ما دستِ شماست "یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه" ای بانوی قم! بهشتِ ما دستِ شماست
دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم محتضر ،خسته ،از این بی کسی ایامم ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد چهرده سال هم از وصل پدر ناکامم از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟ شده تسکین به همین نامه کمی آلامم چقَدَر خوب شد اینجا سروکارم افتاد میهمانِ قم و این سلسلة خوش نامم چشم ناپاک نیفتاده سوی محمل من فکر آوارگی زینب و شهرِ شامم جز سلام ،  از همه یک بی ادبی نشنیدم سرِبازار ندادست کسی دشنامم داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم دست بسته سرِهر کوچه تماشا نشدم عزتم را نشکستند خیالت راحت غیرتم را نشکستند خیالت راحت پَرِ خاکی ننشسته است روی چادر من حرمتم را نشکستند خیالت راحت مثلِ کوفه وسط خطبة من کف نزدند صحبتم را نشکستند خیالت راحت دست بر سینه مودب همه ره وا کردند شوکتم را نشکستند خیالت راحت با لگد باز نکردند درِ بیت النور خلوتم را نشکستند خیالت راحت قم کجا شام کجا غربت سادات کجا سرِ بر نیزه و دروازة ساعات کجا دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم شود این حادثه تکرار خدارحم کند یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها بر اسیران گرفتار خدا رحم کند یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای یک سر و این همه آزار خدا رحم کند نیزه داران همه مستند نیفتی پایین حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد بر من و زلف ِ خم یار خدا رحم کند ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند دست انداخت یکی پرده محمل را کَند جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند زنی از بام صدا زد که کدام است حسین نوبت من شده این بار خدارحم کند یک نفر گفت اگر بغض علی را داری سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند
دو خواهر در جهان مظلومه باشد یکی زینب یک معصومه باشد یکی دخت امیرالمومنین است یکی معصومه محنت غمین است یکی عصمت همیشه پرده دارد یکی عفت بود آئینه دارد یکی آئینه شرم و حیا بود یکی ناموس ذات کبریا بود یکی نور دل زهرای اطهر یکی دسته گل موسی بن جعفر یکی ریحانه بستان زهراست یکی جان علی جانان زهراست یکی گل بوسه زد مادر به رویش یکی چون گل پدر می کرد بویش یکی نام حسین ورد زبانش یکی هجر رضا آرزده جانش