آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آنروز که جای مجتبی خالی بود
در کربوبلا دو یادگارش بودند
#سیدرضا_مؤید
#حضرت_عبدالله علیهالسلام
#قصیده
🔹گل یاسِ حسن🔹
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟
کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر
یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود
یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت
که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود
یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او
چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود
باغبان در ورق چهرهٔ گرمازدهاش
گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود
صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم
صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود
بیکلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت
بس که از تاب تجلّی به سرور آمده بود
قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی
به تماشای کلیم اللَّه و طور آمده بود
به طواف حرم عشق ز آغوش حرم
دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود
عجب از این همه مستی چو برادر را دید
که چهها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود
طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان
آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود
بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ
نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود
دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد
طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود
گرچه لبتشنه به دامان امامت جان داد
بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود...
#سیدرضا_مؤید
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#عبدالله_ابن_الحسن__ع__روضه
مقصد شعر و غزل دست من است
عضو بی مثل و بدل دست من است
سیزده شیشه اگر قاسم داشت
یازده جام عسل دست من است
بر زمین بودی و من حیّ علی
فاعل خیرالعمل دست من است
آن که بر تیزی شمشیر عدو
ندهد هیچ محل دست من است
ضربه ی بی مثل از تیغ گرفت
ریشه ی ضرب و مثل دست من است
علّت این که مرا باز چنین
پدرم کرده بغل دست من است
دست دادم که بگویم دشمن
شده معلول و علل دست من است
حلقه ی گردن تو دست دگر
هاله ی دور زُحل دست من است
ضرب شمشیر پدر قاسم شد
سپر جنگ جمل دست من است
شاعر:سعید توفیقی
عبدالله ابن الحسن (ع)
روضه
.
#کلیات_مصائب
#گودال_قتلگاه
#قاسم_نعمتی
نوحوعلیالحسین که این کارفاطمه است
این اشک دیدهها همگی یار فاطمه است
نوحوعلی الحسین که جدم غریب بود
گودال قتلگاه پُر از بوی سیب بود
نوحوعلیالحسین که لبتشنه جان سپُرد
بیش از هزار و نهصدوپنجاه ضربه خورد
نوحو علیالحسین درخاک وخون نشست
هرکه رسید در بدنش نیزه را شکست
نوحوعلی الحسین که مویش کشیده شد
جان داشت جدِ من که گلویش بریده شد
نوحو علی الحسین که در بین ازدحام
با ضربهٔ دوازدهم کار شد تمام
نوحو علی الحسین که ذبحش حرام بود
چشمان او هنوز به سوی خیام بود
نوحوعلی الحسین که میدید خواهرش
تاراج میشود همه هستش برابرش
نوحوعلی الحسین که باصورتی کبود
چشم ِ سرِ بریدهٔ او باز مانده بود
نوحوعلی الحسین که با ضجر کُشتَنَش
چیزی نمانده بود ز رگهای گردنش
«اللّهُمَّ عَجِّل لوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#محرم #امام_حسین
.
.
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
با هر غمی شبیه و برابر نمی شود
هر روضه ای که روضه ی اصغر(ع) نمی شود
زخمی گذاشت حرمله بر قلب اهل بیت
زخمی که بسته تا صف محشر نمی شود
شش ماهه را ز شیر مگر می شود گرفت!!!؟
باشد، به دست تیر که دیگر نمی شود
اصلا به فرض جرم پدر، هیچ کودکی
با حکم هیچ محکمه کیفر نمی شود
آخر جواب اشک و تلظی ،سه شعبه نیست
آنهم روانه سوی کبوتر نمی شود
ظلمت به روی پیکر خورشید اگر چه تاخت
بر روی جسم غنچه ی پر پر نمی شود!
باب الحوائجی است که جز با نگاه او
احوال شهر غم زده بهتر نمی شود
هرکس گرفت حاجت از او غرق اشک گفت:
هر روضه ای که روضه ی اصغر(ع)نمی شود
#محمدجواد_منوچهری
#یا_باب_الحوائج
#یا_علی_اصغر_علیه_السلام
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
تصویری از اشک و آه شد فریادم
در کربوبلا، مدینه آمد یادم
در یاریِ از امام خود در گودال
چون مادر خویش، دست بیعت دادم
استاد #سیدمهدیحسینی
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت؛ #حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آنروز که جای مجتبی خالی بود
در کربوبلا دو یادگارش بودند
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
دلم پیش تو باقی مونده، رفتم
حلالم کن نگو ناخونده رفتم
خودت گفتی عموت تنها نمونه
ببین تنهای تنها مونده، رفتم...
#محسن_عسکری
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
نگاهِ ملتمساش تا به آن کران اُفتاد
زد آنقدر به زمین پا که نیمهجان اُفتاد
حرارتِ جگرِ عمهاش تنش سوزاند
کشید آهی و آتش به استخوان اُفتاد
گرفته بازوی او را ، امانتِ حسن است
به ناله گفت مَرو عمه از توان اُفتاد
گرفته بود که ناخن به صورتش نزند
ولی به چهرهاش از زخمها نشان اُفتاد
همینکه دید رهایش نمیکند عمه
به روی سینهی خود زد به الامان اُفتاد
نگاه کن که بزرگ قبیله را کشتند
خدایِ من تَهِ گودال آسمان اُفتاد
نگاه کن به تَنِ ذوالجناح نیزه زدند
بلند مرتبه شاهی نفَس زنان اُفتاد
تلاش کرد بماند به زین ، هُلَش دادند
که چند نیزه به او خورد و ناگهان اُفتاد
* * *
یتیم گریه کند عرش را بهم بزند
به گریههای یتیمانهای چُنان اُفتاد...
که عمه دید حسن را میانِ کوچهی تنگ
کنارِ مادرش آنجا به سر زنان اُفتاد
کشید بازوی خود را دوید تا گودال
سرش شکست همینکه دوان دوان اُفتاد
در ازدحامِ حرامی چه سخت رد میشد
که چند دفعه دراین بِین بی امان اُفتاد
میان شهیهیِ اسبان و نعرههای هجوم
نگاهِ او به عمو بینِ قاتلان اُفتاد
از این و آن چقدر ضربه خود اما رفت
که دید موی عمو دست این و آن اُفتاد
رسید در تَهِ گودال روبروی سنان
میانِ حرمله و شمر و ساربان اُفتاد
عمو به خاک و سرش روی دامن باباست
کنارِ این دو زنی با قدی کمان اُفتاد
همینکه خواست بگوید پدر ؛ عمو را دید
همینکه گفت عمو دستش آن میان اُفتاد
(#حسن_لطفی ۴۰۲/۰۴/۳۰)
#یاشبیر
نقش ربّنا
به زير سُمّ ستوران تنت رها مانده
عموفدای توگردد تنت كجامانده
صدازدی توعمورا ولی خبردارم
كه نيمی ازنفست درگلوت جا مانده
گل بهشتی من گرچه پرپرت كردند
شميم ناب تودرخاك كربلامانده
زپشت پرده ی خونين اشك خودديدم
به عضوعضوتنت زخم نيزه هامانده
شكسته اند چرا حُرمت تورا ای گل
چقدربربدنت جای رّدپا مانده
هنوزظرف عسل ازلبت نيفتاده
هنوز روی لبت ،نقش ربنّا مانده
صداي خواندن امّن يجيب می آيد
كه نجمه منتظرت دست بردعا مانده
توراچگونه بردخيمه گه عمو بنگر
كنارجسم توازپا دراين منا مانده
نوشت اشك «وفایی» پس ازشهادت تو
حديث عاشقی ات برزبان مامانده
#سیدهاشم_وفایی
شب ششم محرم/حضرت قاسم علیه السلام
شمس الشرف
سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست
قمرنجمه وشمس الشرف کرب وبلاست
نوراو ناب تر از رنگ عقیق یمنی است
پرورش یافته ی مکتب ناب حسنی است
طینتش نورولبش کوثروقدش طوباست
نوۀ حیدرکرار وعزیز زهراست
نور از روی جبینش به فلک می تابد
مهرایمان ویقینش به فلک می تابد
نوجوانی که به پیران جهان راهبراست
یم ایثار ووفا را صدفی پرگهر است
داشت جامی به کف از جام وفا زرین تر
اشتیاقش به شهادت زعسل شیرین تر
نامۀ مرد جمل را به روی دست گرفت
سیزده جام عسل را به روی دست گرفت
بغض پنجه به دل وراه گلویش میزد
بس که او بوسه به دستان عمویش میزد
گفت دانی به شما عشق وارادت دارم
ای عموجان به دلم شوق شهادت دارم
ای کریمی که کرم هست تو را عادت وخو
بامن ای جان عمو حرف نرفتن تومگو
هردو نذر حرم دوست متاعی کردند
هردوباناله وگریه چه وداعی کردند
همه دیدند مه چاردهی سرزده است
با نقابی که به رویش زده اوآمده است
آمدو جن وملک را به تماشا انداخت
«کوه طوفان زده را یک تنه ازپا انداخت»
بس که برمیسره ومیمنۀ لشگر تاخت
همه را یاد ابرمرد جمل می انداخت
کوفیان بار دگر حیله ونیرنگ زدند
وای از آن لحظه که براو همگی سنگ زدند
با همان دست که برجسم حسن تیرزدند
شب پرستان به تنش نیزه وشمشیر زدند
موج زد لشگرو دیدند دگر قاسم نیست
استخوانی به تمامی تنش سالم نیست
عشق می گفت حسین بن علی را ،بشتاب
یک صدا گفت عمو قاسم خودرا دریاب
باغبان دید گلش پرپر وپامال شده
بسملی روی زمین بی پروبی بال شده
ای «وفایی» چه بگویم که حسین از آن دشت
با تن او به چه حالی به حرم بر می گشت
#سیدهاشم_وفایی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
عشق فرمود که لیلای حسین است حسن
آی دنیا! همهدنیای حسین است حسن
بی نیازِ دو جهان،کلِّ نیازش حسن است
از خداوند تقاضای حسین است حسن
همه گفتیم حسین و خود او گفت حسن
خَلق فهمید که آقای حسین است حسن
جان ؛ حسین است ولی جانِ همین جان ، حسن است
مثل یک روح در اجزای حسین است حسن
بیرقِ خونِ خدا ، پرچمِ سبزِ حسنیست
در حقیقت خودِ معنای حسین است حسن
قاب ششگوشه نشسته است به دیوار بقیع
دائماً محو تماشای حسین است حسن
با دعاهای حسن دور حسین است شلوغ
عاشق دیدن غوغای حسین است حسن
حرم فاطمه را شخص حسن خواهد ساخت
خالق مرقد زهرای حسین است حسن
یا حسن حک شده بر مشکِ علمدار حسین
ذکر توحیدیِ سَقای حسین است حسن
دو حسن داد به شاهِ شهدا..،شاهِ کرم
چِقَدَر با دل و جان پای حسین است حسن
روضه خوانده است که لایَوم کَیومَک،عطشان!
فکر پاخوردنِ لبهای حسین است حسن
▪️
تو ندیدی که چه کردند سُمِ مرکب ها...
این طرف، آنطرف اعضای حسین است، حسن!
#بردیا_محمدی