#مناجات_با_خدا
فرازی از #دعای_ابوحمزه
یَا رَبِّ إِنَّ لَنَا فِیكَ أَمَلاً طَوِیلاً كَثِیراً إِنَّ لَنَا فِیكَ رَجَاءً عَظِیماً عَصَیْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا وَ دَعَوْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتَجِیبَ لَنَا
پوشاندی و من خراب کردم یا رب
خود را هدفِ عذاب کردم یا رب
در حشر بیا و آبرو داری کن
روی کرمت حساب کردم یا رب
#علی_مقدم
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
من آینهی کرامت پنج تنم
من صاحب سفرهی مدینه، حسنم
مجموعهی اهل بیت نور اند ولی
نوری که کریم اهل بیت است منم
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
جود خداوندیَاست در کف جودش
شعشعهی کبریاست ضوء وجودش
عرصهی لاهوت شمّهای ز حدودش
هست حدودش ثُغور حیّ ودودش
آنکه ودود از میان خلق ستودش
طبق تفاسیر نصّ سورهی رحمان
او و حسیناند شرح لؤلؤ و مرجان
خیمه و خرگاه اوست عالم امکان
روح صلات از ویست فرض به انسان
در دل این خیمه قائمست عمودش
شَبَّر آل علی، حسن شده نامش
او که کلام خداست ضبط به کامش
دشمن و یارند ریزهخوار طعامش
جن و ملک ماندهاند محو قیامش
خیل بنیآدماند مات سجودش
إن ذُکٍرَ الخَیرُ کانَ أوّلُ ذِکرًا
دفتر تقدیر را نموده مدوّن
او که نظامش نظام اقوم و احسن
اوست که تجرید کرده از همه روزن
او که به معراج رفته گاهِ قعودش
بقعه ندارد اگرچه فرش مزارش
بال ملک بودهاست آینهدارش
گشت عطا در سه دفعه دار و ندارش
پود زمان بودهاست بسته به تارش
تارِ زمین تاب خورده در دل پودش
هرکه ز مینای صبر قَلَّ و دَل خورد
قطرهشکیبی از او به روز ازل خورد
قاسم او از عموی خویش عسل خورد
قفل اگر بر جدال اهل جمل خورد
هان! حسن بن علیست آنکه گشودش
قوس صعودش نه تَنَزُّل دمد از آن
دست کشد جزء را و کُل دمد از آن
جلوه کند گر به خار، گل دمد از آن
عین دعا هست و تبدُّل دمد از آن
در همه عالم ببین ظهور و نمودش
سفرهی او خاص و عام داشت؟! نه واللّه
بیم خواص و عوام داشت؟! نه واللّه
نهی ز اهل جذام داشت؟! نه واللّه
زخم دلش التیام داشت؟! نه واللّه
او که غریبست در میان جنودش
#مجید_لشکری
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
جمل فتنهی دین شد و راهزن شد
دوباره حسن آمد و خطشکن شد
به سر آمد و با علی عهد خون بست
هر آنکس دمی با حسن همسخن شد
ز شمشیر او خون فتنه سرازیر
به تکبیر او خیره هر مرد و زن شد
جلالش سرآمد میان دلیران
جمالش زبانزد به هر انجمن شد
به خون حسین و به صبر حسن بود
درخت معاویه گر ریشه کن شد
امید غریبان به آغوش او بود
رسید و برای غریبان وطن شد
به مدحش زبان باز کردیم و دیدیم
نسیمی شد و نور دشت و دمن شد
به مدحش زبان باز کردیم و دیدیم
بیابان بیابان به لطفش چمن شد
سبک بود میزان اعمالم اما
ولایش که آمد ترازوشکن شد
#سیدعلیرضا_شفیعی
#امام_حسن__ع__مدح
نا امیدی نبود نزد گدایان حسن
دست ما را برسانید به دامان حسن
نشنیده است کسی خواهش روزی از ما
می رسد روزی ما صبح و شب از خوان حسن
حاجتم نیست در این شهر به احسان کسی
عادتم داده خداوند به احسان حسن
نشکند گوشه ای از نان کسی را همه عمر
آنکه یک روز نمک گیر شد از نان حسن
بنویسید جذامی زمین خورده نشست
سر یک سفره کنار لب خندان حسن
حُسن رفتار چنان داشت که از رحمت او
مرد شامی شده یکباره غزل خوان حسن
حرف او را نخریدند سپاهش غم نیست
آمده خیل ملک گوش به فرمان حسن
سُفرایش همه رفتند و یکی بازنگشت
در عوض این همه نوکر همه قربان حسن
و بدانند همه کوفه صفت های زمان
که فروشی نبود عشق محبان حسن
می رسد صبح ظهوری که بنا خواهد شد
مثل ایوان نجف گنبد و ایوان حسن
حسن کردی
امام حسن (ع)
مدح
#امام_حسن__ع__مدح
جذبه و جاذبه و جلوهی اعظم حسن است
علی و عالی و علامه و اعلم حسن است
به خداوند بهشتش حسن آباد خداست
شرفالشمس خداوندِ دو عالم حسن است
بنویس از نفَسش فاطمه را میفهمند
بسکه آئینهیِ پیغمبر اکرم حسن است
از حسن جانِ علی بِینِ جمل فهمیدم
دومین حیدرِ این قوم مُسَلم حسن است
چهارده تَن همه اوصافِ حسن را دارند
دو حسن هست ولیکن همه از دَم حسن است
بیشتر داد به هر کَس که اهانت کردَش
بسکه بخشید که گفتیم خدا هم حسن است
او حسین است و حسین است حسن پس خوب است
بنویسیم که در هر دو مجسم حسن است
بارها گفت حسین اینکه کریم این آقاست
بارها گفت حسین اینکه مقدم حسن است
کیست او قبلهی اصحابِ اباعبدالله
نقشِ پُر جذبهی هفتادو دو پرچم حسن است
شیخ عباس قمی ، مُنتهی الآمالش
گفت در کرببلا سیلِ دمادم حسن است
شش شهیدند از او ، پس به محرم سوگند
صاحبِ بیشترین سهم در این غم حسن است
کاش می شد که بگویم به ضریحِ حرمش
اینهمه غم حسن است اینهمه ماتم حسن است
ابن طاووس بخوان آه مُقَرَم بنویس
روضهی غربتِ شبهای محرم حسن است
(حسن لطفی)
امام حسن (ع)
مدح
#امام_حسن__ع__مدح
کریم هستی و الطاف بی حدی داری
میان ما به کرامت زبانزدی داری
گداست در به در رزق خود ولی اینجا
شما به سمت گدا رفت و آمدی داری
حرم اگرچه نداری و بدان آقا
میان سینه ی عشاق مرقدی داری
کریم هستی و حیف است ای عزیزخدا
نه بارگاه طلایی نه گنبدی داری
رسیده ام که ببخشی مرا تو از سر لطف
اگرچه معترفم نوکر بدی داری
شاعر:
امیر فرخنده
امام حسن (ع)
مدح
#امام_حسن__ع__میلاد
.عید است و یا نیمۀ ماه رمضان است؟
از هر دو بگویم که هم این است و هم آن است
عیدی که به ماه رمضان داد تجلی
ماهی که در آن روی خداوند، عیان است
ریزد دُر مدح حسن از درج دهانها
یا نام دلانگیز حسن نقل دهان است
قرآن علی در بغل امابیهاست
بر خال و خطش چشم محمّد نگران است
این بضعۀ پیغمبر و این یوسف زهراست
این جان جهان جان جهان جان جهان است
در بین امامان به کرامت شده مشهور
یک گوشه ز بیتالکرمش باغ جنان است
سرتا به قدم یکسره روح است چه روحی
روحی است که بر پیکر توحید روان است
تا حشر زند از گلوی خون خدا موج
خونی که به رگهای حسن در جریان است
صبرش سپر سینۀ دین بود، وگرنه
هر یک مژهاش تیر و دو ابروش کمان است
داند چو پدر در کند از قلعۀ خیبر
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است
با چشم خیالش منگر فوق خیال است
در حق گمانش نشمر فوق گمان است
گر پایۀ قدرش نگری فوق گمانها
ور مدّت عمرش نگری کلّ زمان است
در خال و خطش هر چه بخوانید و ببینید
از بوسـۀ پیغمبـر اسـلام نشــان است
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
امام حسن (ع)
میلاد
#امام_حسن__ع__میلاد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
رمضان تازه از امشب رمضان خواهد شد
خبر آمدنش بین گداها پیچید
همه گفتند فراوانی نان خواهد شد
با قدم رنجه ی این شاه پسر بیش از پیش
قیمت سائل این خانه گران خواهد شد
عشق عرش است همین شیر که در گهوارست
سید و شاه جوانان جنان خواهد شد
متجلا شده از هر نفس او الله
از ید او کرم الله عیان خواهد شد
اعتقاد دلم این است که فردای ظهور
«اشهد اَنَّ حسن » جزء اذان خواهد شد
عماد بهرامی سکوت
امام حسن (ع)
میلاد
#امام_حسن__ع__مدح
قبله ارض و سما خاک مزار حسن
سجده گه انبیا خاک مزار حسن
فوق بهشت خدا خاک مزار حسن
شعبه ای از کربلا خاک مزار حسن
تربت خیرالنسا خاک مزار حسن
اهل کرم میرود سوی امیر کرم
با قد خم میرود سوی امیر کرم
غرق قسم میرود سوی امیر کرم
زیر علم میرود سوی امیر کرم
خورده به غم میرود سوی امیر کرم
دلبر حیدر وقار ای پسر مرتضی
نوکریت افتخار ای پسر مرتضی
برده ای از دل قرار ای پسر مرتضی
لطف شما بیشمار ای پسر مرتضی
سر به سرت جان نثار ای پسر مرتضی
در طلب روی تو سجده کنانم صنم
بر خم ابروی تو سجده کنانم صنم
دم همه دم سوی تو سجده کنانم صنم
سائل و در کوی تو سجده کنانم صنم
با گذر بوی تو سجده کنانم صنم
حاتم طایی بود خادم دربارتو
مست و هوایی بود خادم دربار تو
شوق رهایی بود خادم دربار تو
غرق خدایی بود خادم دربار تو
اوج صفایی بود خادم دربار تو
محمد حبیب زاده
امام حسن (ع)
مدح
#امام_حسن__ع__مدح
در محضر کریم چه حاجت به خواستن؟
اصلا کریم منتظر التماس نیست
جودش همیشگیست گدایش فراهم است
در ساحتش ببار که جای هراس نیست
محتاج و بی بضاعت و بی آبرو بیا
در محضر کریم که جای خواص نیست
گفتم حسن دوباره دلم رفت کربلا
بین دوراه مانده که هوش و حواس نیست
دل میرود مدینه میاید ز کربلا
از روضه ی حسین دل من خلاص نیست
نوری که بر حریره ی مهتاب خورده است
بی حُسن روی دوست در این انعکاس نیست
اصلا حسین فلسفه اش میشود حسن
نامش مگر ز نام حسن اقتباس نیست؟
کرببلا تمام جمالش به روضه هاست
جز پیرُهن سیاه برایم لباس نیست
محروم کرده اند از این سوختن مرا
بدتر از این برای گدایان تقاص نیست
نرگس غریبی
امام حسن (ع)
مدح
#امام_حسن__ع__میلاد
کبوترانه رسیدم به آسمان شما
سلام می دهم از دل به آستان شما
چه عاشقانه نشستم کنار خوان شما
میان سفره ی ما هست آب و نان شما
به زیر لب همگی ذکر ربّنا داریم
چه التماس دعاها که از شما داریم
رسیده ای که همیشه پناه من باشی
کریم باشی و امّید مرد و زن باشی
نسیم روح خدا در کویر تن باشی
رسیده ای که امام همه حسن باشی
تو آمدی که خیالم همیشه آرام است
کسی که بی تو بماند همیشه ناکام است
سپرده ام دل خود را به دست دلدارم
من از ولایتتان دست بر نمی دارم
منی که روزه گرفتم به نیّت یارم
حسن حسن شده ذکر زمان افطارم
طواف می کنمت در مدار ماه خدا
کریم آل عبا سفره دار ماه خدا
تویی که صاحب این سفره های خیراتی
برای اهل سحر اسوه ی مناجاتی
طلوع نور خدا جلوه ی عباداتی
عزیز حیدر و زهرا بزرگ ساداتی
همیشه می رسد از چشم هایتان برکات
نثار مقدمتان هدیه می کنم صلوات
برای مساله ی عشق راه حل هستی
مشوّق همه در بهترین عمل هستی
تویی که شیر نبردیّ و بی بدل هستی
جوان شیر خدا فاتح جمل هستی
میان خانه ی گل ها تبسّم یاسی
مرید حضرت حیدر مراد عباسی
دعای این دل بی تاب من شده دائم
خدا کند که شبی با عنایت قائم
به رسم عرض ارادت شبی شوم خادم
کنار صحن ؛ ورودی حضرت قاسم
به هر مژه بکشم خاک آستانت را
ببینم آمد و شدهای زائرانت را
تو صاحب کرمی اوج رحمتی مولا
تو صاحب علمی مرد غیرتی مولا
اگرچه بی حرمی اهل غربتی مولا
همیشه محترمی با صلابتی مولا
همیشه بانی هر سفره ی کرم هستی
میان سینه ی ما صاحب حرم هستی
در این شبی که نشستیم غرق خوشحالی
در این شبی که گرفتیم دور هم فالی
در این شبی که به ما داده شد پر و بالی
مدافعان حرم جای سبزشان خالی
به گوش می رسد العفوهای هر شبشان
هنوز روضه ی لایوم مانده بر لبشان
شروع روضه ی لایوم روضه ی گودال
هجوم نیزه و شمشیر وپیکری پامال
حرامیان همه رفتند در پی خلخال
چه ها گذشته به اهل حرم زبانم لال
همینکه مجلس روضه شبی به پا می شد
مدینه با نفست خاک کربلا می شد
اسماعیل شبرنگ
امام حسن (ع)
میلاد
#امام_حسن__ع__میلاد
آن شب مدينه تشنه شهد سخن بود
در جوهر شهد سخن، وصف حسن بود
آن شب مدينه بود و عطر جانفزايش
فرياد شادي بود و رقص كوچه هايش
آن شب ملائك دسته دسته دست افشان
مي آمدند از عرش در بزم بهاران
آن شب طلوع مطلع الفجر ظفر بود
آيينه دار سفره فتح سحر بود
آن شب نبي از كوثرش تفسير مي گفت
از خنده زهرا، علي تكبير مي گفت
آن شب گلي از باغ عصمت چيد زهرا
حُسْن خدا داد حَسَن را ديد زهرا
آن شب خدا از دوش زهرا بار برداشت
يعني نقاب از چهره دلدار برداشت
آن شب علي مست مي «قالو بَلي» بود
شب زنده دار رحمت ماه خدا بود
شمس ولايت را دليل راه آمد
ماه خدا را در حقيقت ماه آمد
از مقدم او ملك هستي فر گرفته
يعني هماي رحمت حق پر گرفته
شاعر : محمد حسن فرحبخشیان
امام حسن (ع)
میلاد
#امام_حسن__ع__مدح
محتاج توام اَکرَمَ مَن کُلِ کَریم
دریاب مرا اَرحَمَ مَن کُلِ رحیم
در چشمِ من و دل نکند جلوه کسی
تکبیر منی اَعظَمَ مَن کُل عظیم
دیروز تو را ازل ندیدست به چشم
بی شک که تویی، اَقدَم مَن کُلِ قدیم
حکمت ز لبت گرفته لقمان همه جا
ای حاکم دل اَحکَمَ مَن کُلِ حَکیم
لب وا بکنی فصل خطابی در عشق
فاروق تویی اَعلَمَ مَن کُلِ عَلیم
از صبر و سکوتت چه کسی باخبر است؟
مکتوم تویی اَحلَمَ مَن کُل حلیم
سجاد احمدیان
امام حسن (ع)
مدح
#امام_حسن__ع__میلاد
ای عشق ببین حالِ پریشانیِ ما را
ای شوق نشان آتش حیرانیِ ما را
ای شور بیاور مِیِ طوفانیِ ما را
تا صبح ببین نادِعلی خوانیِ ما را
ما مرد شرابیم اگر هست بیارید
ما را به درِ بیتِ علی مست بیارید
دیدند همه قبلهی دنیا شدنش را
ذوقِ علی و گرمِ تماشا شدنش را
دیدند و ببینید مُهیا شدنش را
لبخندِ علی و شبِ بابا شدنش را
تنها نه پدر عاشقِ خندیدنِ او بود
تا صبح نبی منتظرِ دیدنِ او بود
انگار شبِ قدر مقدر شده امشب
انگار نبی باز پیمبر شده امشب
برخیز زمین گوشِ زمان کر شده امشب
برخیز و ببین فاطمه مادر شده امشب
یک جلوه زِ تصویرِ خداوند رسیده
امشب پسرِ شیرِ خداوند رسیده
بگذار که یعقوب گشاید نظرش را
تا با تو فراموش نماید پسرش را
هیچ است اگر عشق بُریده است سرش را
رو کرده خدا با تو تمامِ هنرش را
لبخند بزن گردشِ این روز و شب از توست
شیرینیِ افطارِ پیمبر رُطب از توست
یک چشم بگردان و زمین زیر و زِبَر کُن
یک ناز بفرما همه را خون به جگر کُن
بند آمده این راه از آن کوچه گذر کُن
ما خاکِ قدمهات به ما نیز نظر کُن
چشمان تو محراب سحرهای حسیناند
آقا پسران تو پسرهای حسیناند
وای از جلوات جبروتی که تو داری
از شدت نور ملکوتی که تو داری
فریاد از آن اوج سکوتی که تو داری
حق گرمِ تماشایِ قنوتی که تو داری
پیش تو ذلیلم به ضریحی که نداری
یک عمر دخیلم به ضریحی که نداری
دور و برتان این همه بیمار اگر هست
یا این همه در شهر بدهکار اگر هست
این قدر گدا بر در و دیوار اگر هست
تقصیر که شد این همه سربار اگر هست
دیدند کَرَم رویِ کَرَم میدهی آقا
مانندِ علی بویِ کَرَم میدهی آقا
چشمِ تو سخن از غم و از درد به من گفت
از شمع شدن ، شعله شدن ، آب شدن گفت
با لطفِ تو چشمانِ من اینگونه سخن گفت
یک چشم حسینی شد و یک چشم حسن گفت
هرچند خدا خواست کَرَم داشته باشی
انگار بنا نیست حرم داشته باشی
سوزاند اگر غُصهیِ تو بال و پَرم را
سوزاند غمِ زینبیه هم جگرم را
من نذر نمودم که کنم هدیه سرم را
ای کاش بیارند از آنجا خبرم را
سوگند در این سینه غمِ خواهرِ تو هست
هستیم سپر تا حرم خواهر تو هست
(حسن لطفی)
امام حسن (ع)
میلاد
#امام_حسن__ع__مدح
قوّت بال و پرم، یا حسن بن علی
با تو شدم محترم، یا حسن بن علی
باز هم از جانبت آمده یک یاکریم
پَر زده دور و برم، یا حسن بن علی
خورده به کارم گره، ذکر لبانم شده
مثل پدر مادرم، یا حسن بن علی
رزقِ سجودِ مرا بیشتر از پیش کن
از همه سائل ترم، یا حسن بن علی
کاش به روی سرم دست تو را حس کنم
در نفسِ آخرم، یا حسن بن علی
زمزمه برزخم یا علی موسی الرضا
زمزمه محشرم، یا حسن بن علی
تا بپذیرد مرا محضِ غلامی، حسین
نام تو را میبرم، یا حسن بن علی
این بدِ بی آبرو کنج خیالات خود
ساخت برایت حرم، یا حسن بن علی
حک شده روی نگینِ شرف الشّمس من
حضرتِ صاحب کرم، یا حسن بن علی
مرضیه عاطفی
امام حسن (ع)
مدح
#مناجات
#رمضان_الکریم
عبد ضعیف، تابِ قهر و تشر ندارد
جز آستانِ ربّش، جایی دگر ندارد
بنده رسیده اما با کوله بار خالی
نزد رئوس الأشهاد، جز چشم تر ندارد
بیچاره تر کسی از این تحبسُ الدعا نیست
درد است که دعایم دیگر اثر ندارد
لطفی مرا کشانده بر آستان توبه
این لطف از کجا بود؟! روحم خبر ندارد
حُسن توکلم بر دست دعای زهراست
گرچه محبی از من آلوده تر ندارد
خیر و صلاح طفلِ خورده زمینِ خود را
هرگز شبیه مادر، کس در نظر ندارد
شب زنده دار بودن، کار علی و زهراست
جز اقتدا به عشقش، عاشق هنر ندارد
آقایی علی را هر سائلی چشیده
او از گناهکاران هم چشم برندارد
مستیِ ناب، از چیست؟ انگور مرقد او
حتی درخت فردوس، چون آن ثمر ندارد
راه نجات یعنی کرب و بلا، زیارت
قلبم جز آن حوالی شوق سفر ندارد
فیض سحر تماما از گریه بر حسین است
بی فیضِ ذکر روضه، فیضی سحر ندارد
زهرا رسیده نزد جسم حسینش اما
جسم عزیز زهرا، ای وای سر ندارد
#محمد_جواد_شیرازی
#مناجات
از گنهِ دم به دمم آتش طوفنده شدم
هم شدم از توبه خجل، هم زتو شرمنده شدم
صاحب من! خالق من! داور من! یاور من!
حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم
شعله ای از نار بُدم شاخه ای از خار بُدم
با نظر رحمت تو باغ گل از خنده شدم
قطره بُدم بحر شدم ذره بُدم مهر شدم
بلکه درخشنده تر از مِهر درخشنده شدم
وصل تو شد عزت من هجر تو شد ذلت من
با تو سرافراز ولی بی تو سرافکنده شدم
وای بر این بندگی ام مرگ بر این زندگی ام
مردة یک عمرم و در خاک لحد زنده شدم
بار خدایا کرمی از یم اخلاص نمی
کز شرر عُجب و ریا آتش سوزنده شدم
سیل گنه برد مرا بحر بلا خورد مرا
وای که من غرق در این بحر خروشنده شدم
خاک قدوم ولی ام "میثم" دار علی ام
با نفس شیر خدا زنده و پاینده شدم
#استادسازگار
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
امشب ز لب ماه خدا خنده بر آمد
کز خانهی خورشید ولایت قمر آمد
یا از دل دریای نبوت گهر آمد
یا مهر فروزنده بهبام سحر آمد
پیغمبر و زهرا و علی را پسر آمد
در ماه خدا ماه خدا جلوهگر آمد
هم آینهی حسن خداوند جمالش
هم خلق و خصال نبوی، خلق و خصالش
هم پیر خرد آمده مبهوت جلالش
هم عقل ملک آمده حیران کمالش
هم مفتخر از او شده پیغمبر و آلش
هم او ز نبی و ز علی مفتخر آمد
در گلشن دین، باغ گل یاسمنش بین
در لعل لب بسته، عقیق یمنش بین
شادابی جان را ز گلستان تنش بین
آیات خدا در لب شکر شکنش بین
آیینه شو و حُسن حَسن در حَسنش بین
گوئی به جهان باز رسول دگر آمد
ای ختم رسل! بوسه بزن بر سر و رویش
ای شیر خدا! عطر جنان جوی ز بویش
ای عصمت حق! شانه بزن شانه به مویش
ای مهر! ستان وام ز رخسار نکویش
ای ماه! ببر سجده به خاک سر کویش
رشک ملک است این که به شکل بشر آمد
در شب، نفس صبحدمِ عید ببینید
در ماه خدا، صورت خورشید ببینید
روئی که نبی دید و علی دید، ببینید
حُسنی که ورا فاطمه بوسید، ببینید
رخسار خداوند درخشید، ببینید
کز وصف من و مدح شما خوبتر آمد
با طلعت او، ماه خریدار ندارد
مهر است کم از ذره و مقدار ندارد
بی یار بُوَد هر که چو او یار ندارد
بر دشمن او نخل عمل، بار ندارد
گر بار دهد بار به جز نار ندارد
مهرش ثمر جنت و بغضش شرر آمد
ای حُسن حَسن در حَسَنت حُسن خدایی
ای صورت زیبایی هستیت فدایی
عالم به سر کوی تو مشغول گدایی
با مهر تو جان کرده ز تن میل جدایی
از آینۀ دل تو کنی زنگ زدائی
شادی، شب میلاد تو باز از سفر آمد
ای باغ گل یاسمن آل محمد!
ای قرص مه انجمن آل محمد!
اوصاف تو روح سخن آل محمد
گفتار تو نُقل دهن آل محمد
ای حُسن خدا! ای حَسن آل محمد!
روح تو در آینهی حق جلوهگر آمد
لطف تو خدایی و گدای تو کرامت
در سایهی سرو قدت افتاده قیامت
دل آمده و جسته به کوی تو اقامت
نازد به تو توحید و کند فخر امامت
از صبر تو دینِ نبوی یافت سلامت
با صلح تو از راه، سپاه ظفر آمد
نور ابد و جلوۀ حُسن ازل از تو است
مقبولی طاعات و جزای عمل از تو است
تو طوری و انوار خدا مشتعل از تو است
رسوایی و نابودی خصمِ دغل از تو است
پیروزی اسلام به جنگ جمل از تو است
حقا که علی چون تو پسر را پدر آمد
ای صحن بقیع تو چراغ ره انجم
وی مهر رخت بوسهگه جد و اب و ام
بر فاطمه مانند نبی کرده تکلم
اول پسر شیر خدا حجت دوم
در پاسخ دشنام به لبهات تبسم
از خلق تو گلزار صفا بارور آمد
تو شمع شب تار بقیع دل مایی
هر جا که کنی جلوه، گل محفل مایی
گر بحر بلا موج زند، ساحل مایی
ور نخل عمل بار دهد، حاصل مایی
ما خواب و تو مهمانِ دل غافل مایی
ویرانۀ دل از تو بهشت دگر آمد
جبرئیل شراب از لب شیرین تو نوشَد
کوثر به همه وسعتش از فیض تو جوشد
بی چاره کسی کز کرمت چشم بپوشد
دریاست دلی کز غم عشق تو خروشد
هر کس به کسی فخر و مباهات فروشد
"میثم" به تولای شما مفتخر آمد
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
#قبرستان_بقیع
میان ارض و سما، بزم شادی و شور است
به روی دست نبی، آیههایی از نور است
بغل گرفته نبی سبط اکبر خود را
و ان یکاد بخوان، چشم ابتران شور است
گمان کنم که پیمبر به گوش او میگفت:
خوشا به حال رسولی که با تو محشور است
به رزق خوان حَسَن، عالمی نمکگیرند
عزیز کردهی زهرا "کریم" مشهور است
ز دست هیچ کسی لقمه نان نمیخواهیم
کرامت حسنی با مزاجمان جور است
گدای کوی کریمیم و نان بهانهی ماست
نظر به منظر جانان، مراد و منظور است
::
چقدر غبطه خورم بر کبوتران بقیع
شکسته بال و پرم... قبر خاکیاش دور است
به قبر خاکی او سایبان بدهکاریم
برای گنبد و گلدسته نقشهها داریم
#مرضیه_نعیم_امینی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
حس خوبیست که امشب به زبان آمده است
در تن عاطفهام باز توان آمده است
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
كه صدای ملكوتی اذان آمده است
چه نشستید! درِ میکدهها باز شده
آی مستان خدا! پیر مغان آمده است
حرف از کوثر و از ساقی کوثر بزنید
حال که صحبت مستی به میان آمده است
تا كه از راه رسيدهست مسيحاي حرم
به تن مُردهی طبعم ضربان آمده است
روزهداران شب پانزدهم! مژده دهید
نمک سفرهی ماه رمضان آمده است
سفره تکمیل شد و ماه خدا کامل شد
سورهی قدرِ شبِ پانزدهم نازل شد
کوچهباغ از نفس یاس، معطر شده است
شب شهر از قدم ماه، منور شده است
زودتر از همه مژده به پیمبر دادند
نوهات آمده و فاطمه مادر شده است
نمک از روی تو میریزد و خرمای لبت
رطب سفرهی افطار پیمبر شده است
طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار
میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است
سفرهی ماه مبارک برکت دارد، لیک
با قدمهای شما با برکتتر شده است
چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم، آمدهایم
بر در خانهی ارباب کریم آمدهایم
پادشاهی تو و من نیز همان مسکینی،
که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی
قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم!
سحری هم به کنار دل من بنشینی
مستجاب است دعای دل آلودهی من
اگر از صحن لبانت برسد آمینی
به صف مشتریانت نظر اندازی گر
تهِ صف یوسف دلباخته را میبینی
کوهکن میشوم از شوق شکر خندهٔ تو
آب افتاده دهانم چقدَر شیرینی!
بیشتر از همه نام تو حلاوت دارد
باز هم قاری تو شوق تلاوت دارد
حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو
میوۀ عرشی پیغمبر ما بودی تو
«کُلُکُم نورُ واحد» ولی ای نور خدا
روشنی بخش دل آل عبا بودی تو
چند باری همه دارایی خود بخشیدی
از ازل در کرم انگشتنما بودی تو
شبی افطار بیا خانهی ما مهمان باش
ای که همسفرۀ بزم فقرا بودی تو
اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر
مرد خاکی زمین! اهل کجا بودی تو؟
ماورای همه افکار نگاهت بوده
آخر عرش خدا، اول راهت بوده
گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی
گاه با آیۀ کِفلَین، تو تفسیر شدی
گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها
گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی
زانو از غم به بغل داری و سر بر زانو
به گمانم دگر از زندگیات سیر شدی
آه، آقای غریبم چه به روزت آمد
چه شد آخر که تو در کودکیات پیر شدی؟
آسمان در وسط كوچه چرا خورد زمين
از چه يک عمر در آن راه زمينگير شدي
خبري آمد و كوه از كمر انگار شكست
"شيشهی عطر خدا، خورد به ديوار شكست"
#محسن_عرب_خالقی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
کبوتریم و پی دانهی امامحسن
رسیدهایم درِ خانهی امامحسن
تمام مردم این شهر، شهرت ما را
شناختند به دیوانهی امامحسن
عجیب نیست اگر میشوند دشمن و دوست
اسیر لطف کریمانهی امام حسن
اگر تمام جهان میهمان او باشند
هنوز جا دارد خانهی امام حسن
نمیرویم سراغ کسی به غیر از او
که رزق ماست به پیمانهی امام حسن
دل شکستهی ما آنقدر طوافش کرد
لقب گرفت به پروانهی امام حسن
فقیر بوده ولی پادشاه میگردد
گرفته هرکس عیدانهی امامحسن
هزارشکر که نام تو بر زبان من است
"حسن" قشنگترین واژهی جهان من است
تمام شهر سر سفرهی ضیافت اوست
که روزی همهی خلق از کرامت اوست
اگر چه خم نشده پیش هیچکس، اما
همیشه گردن ما زیر بار منّت اوست
کریم قابل تعریف نیست، پس چه عجب!
اگر که دشمن او شامل شفاعت اوست
عجیب نیست که لبخند و مهربانی و عشق
جواب آنهمه بیحرمتی به ساحت اوست
"سکوت" حکم خدا و رسول بود، ولی
جمل نمونهای از قدرت و شجاعت اوست
فقط نه این که کرم کرد و رزق ما را داد
نفس کشیدن ما نیز با عنایت اوست
وجود عالم امکان به خاطر حسن است
خوشا به حال هر آنکس که شاعر حسن است
همان که با ادب و باوقار میبخشد
فقط به خاطر پرودگار میبخشد
به این دلیل غلام حسن خودش آقاست
که گل همیشه به خار اعتبار میبخشد
تمام زندگی من فدای مردی که
تمام زندگیاش را سهبار میبخشد
چرا که او پسر ارشد همان مردیست
که بین معرکهی کارزار میبخشد
بجز علی که به هنگام جنگ بخشیدهست؟
کدام شیر به وقت شکار میبخشد؟
همیشه موقع بخشش که میشود این مرد
به رسم فاطمه اول به "جار" میبخشد
همیشه گفتهام از تو، ولی کم است حسن
غلام کوی تو آقای عالم است حسن
کریم اوست که در اوج بیمرامیها
نشسته است سر سفرهی جزامیها
که نیکنامترین است و خوردهاند قسم
به نیکنامی او کل نیکنامیها
کج است گردنشان پیش او، چرا که شدند
به احترام حسن محترم گرامیها
غلام آل علی باش چون که میارزد
به پادشاهی عالَم، همین غلامیها
در این مقام که شهرت در اوج گمنامیست
همیشه در پی گمنامیاند نامیها
به یک نگاه کریم تو میشود شیرین
برای دشمن تو اوج تلخکامیها
همیشه گرم بماند به حق حضرت عشق
به شوق دم زدن از او دم "کلامی" ها
"چه مِدحتی بنویسیم در مقام حسن
که هم غلام حسینیم و هم غلام حسن"
تو را که دیده غم، از شوق ریشهکن شده است
همه اویس شدند و جهان قرن شده است
برای هرکه تو را دیده، نیست جای گله
که همردیف ترانی همیشه لن شده است
زبان شعر کم آورده است هرجایی
که از فضائل بسیار تو سخن شده است
به رمز و راز مسیحایی تو پی بردم
از آن کویر که تا رد شدی چمن شده است
حرام باشد اگر دست بیوضو بزنم
به هر نگین که مزین به یاحسن شده است
مگر به خواب ببیند شترسوار جمل
کسی حریف تو در جنگ تنبهتن شده است!
تمام شهر برای حسین سینه زدند
ولی حسین برای تو سینهزن شده است...
امید ما کرم توست یا امامحسن
زیارت حرم توست یا امامحسن
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
اگرچه عاشق ناقابل شماست دلم
بیا به خانهی خود، منزل شماست دلم
اگر که شیعه شدم از دل شماست دلم
که از اضافهی آب و گِل شماست دلم
من آفریده شدم تو دل مرا ببری
طفیل هستی عشقاند آدمی و پری
تو آمدی، رمضان سفرهی ضیافت شد
شب تولد تو، تازه ماه رؤیت شد
همین که در دو جهان کار تو کرامت شد
خیال من دگر از روز حشر راحت شد
به شکر آنکه برای خدا حسن شدهای
چهار رکعت یومیههای من شدهای
سه بار زندگیات را به این و آن دادی
جذامی آمده و روی خوش نشان دادی
به آنکه گفت به تو ناسزا، امان دادی
گرسنه بود و به او قرصهای نان دادی
هزار سفره اگر هم فراهم آورده
کَرَم کنار کریمی تو کم آورده
ازل ندیده دگر تا ابد همانندت
غزل چه هست به جز بندهای دربندت
جمل شکسته شده فتنهاش ز ترفندت
عسل شدهست چه شیرین ز کام فرزندت
برای روز مبادا دوتا پسر داری
دوتا پسر که نه، یک جفت شیر نر داری
سفید نیست که سرخ است پرچم صلحت
و نیست صحبت سازش در عالم صلحت
نبود تیغ برندهتر از دم صلحت
بپاست کرب و بلا از مُحرم صلحت
سکوت تو ثمرش میشود قیام حسین
شما امامْ حسن هستی و امامِ حسین
تو اعتبار زمین، افتخار زهرایی
قرار فاطمهای، بیقرار زهرایی
توئی که تا به ابد رازدار زهرایی
میان کوچه فقط تو کنار زهرایی
دوباره حرف تو شد، نام مادرت بردم
مرا ببخش اگر خاطر تو آزردم
#محمد_رسولی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_ولادت_مدح_شهادت
ای فروزنده ز رخ حُسن خدات
وی همه حُسنفروشان بفدات
جلوهگر آینهی ذوالمننی
پای تا فرق، حَسن در حَسنی
مصطفی را تو فروع بصری
وصی دوم و اوّل پسری
خلد، گردیست ز خاک حرمت
چرخ، موجیست ز بحر کرمت
مهر را جلوه ز پیرایهی تو
آفتابش همه از سایهی تو
رمضان سفرهی مهمانی تو
مشعلش چهرهی نورانی تو
روزهداری که بُوَد تشنهی دوست
آتش عشق تو افطاری اوست
ای فدای رُخ بهتر ز مهت
روزهداران خدا خاک رهت
ای به خلد غمت افسانه بهشت
پیش رخسار تو زیبایی، زشت
گنج توحیدی و دل ویرانت
روی نادیده! همه حیرانت
ای ز غمهای تو خون بر دل خاک
پنجهی صبر، گریبان زده چاک
صبر، دیوانه شده از صبرت
حلم، خون خورده کنار قبرت
صلح و جنگ تو درش سرّ و سریست
هر دو را هر که بداند اثریست
پای صلح تو در آن آتش جنگ
سر بیدادگران خورد به سنگ
تو امامی به قعود و به قیام
به قعود و به قیام تو سلام
مَرکب حکم، تو میرانی و بس
جنگ یا صلح، تو میدانی و بس
هر که با صلح و قیام تو نساخت
بخدا مرتبهات را نشناخت
تو که مانند پدر در پیکار
شعلهی مرگ زدی بر اشرار
صف کفار ز هم پاشیدی
فاتح جنگ جمل گردیدی
راه تا قلب سپه طی کردی
ناقهی عایشه را پی کردی
ای ز رزمآوریات در صفّین
بانگ تکبیر بلند از طرفین
تو که نجل اسدالله استی
تو که فرزند یدالله استی
نَبُوَد در دلت از دشمن بیم
نکنی صلح که گردی تسلیم
تو، به هر حال ولیُّ اللّهی
جنگ یا صلح کنی، آگاهی
مصطفی کو سخنش وحی خداست
گفته در شأن تو این گفته به راست:
حسنیناند دو پاکیزه امام
همگان را به قعود و به قیام
ای رخت شمع جوانان بهشت
سیّد جمع جوانان بهشت
وصی دوم بر حق رسول
پسر اول زهرای بتول
تو که هستی که به رغم دشنام
خصم خود را کنی از لطف سلام؟
صفت و خُلق تو از بسکه نکوست
شود از یک نگهت دشمن، دوست
ای فدای تو! من و امّ و ابم
وی ثنای تو به لب روز و شبم
ای تو بعد از پدر، اوّل مظلوم
سوّمین نور و چهارم معصوم
مهر افلاک به حُسنت خندان
ماهی بحر به یادت گریان
جگر صبر ز صبرت پُرخون
چهرهی حلم ز شرمت گلگون
دل عشّاق مزارت همه رشک
آب باران بقیعت همه اشک
سینهها را به تمنّای تو داغ
قلبها را ز مزار تو چراغ
کاش گردی شوم و از کرمت
بنشینم به کنار حرمت
کاش چون ماه به شبهای دراز
داشتم با حرمت راز و نیاز
کاش مانند چراغی سوزم
تا شبی در حرمت افروزم
کاش مانند نسیم سحری
داشتم بر سر کویت گذری
کاش چون اشک کنارت افتم
بر روی خاک مزارت افتم
روی جانها همه بر تربت تو
سوز دلها همه از غربت تو
غربت آن است که فردی مظلوم
شود از کینهی یارش مسموم
غربت آن است که بعد از کشتن
بارش تیر ببارد به بدن
تیر بارید ز بس بر بدنت
بدنت گشت یکی با کفنت
سینهها از اِلَم، فروخته شد
تن و تابوت، بهم دوخته شد
ای بیاد تو دل هستی، خون
وی حساب غمت از حد بیرون
قلب احمد که برایت خون بود
به همه مردم عالم فرمود:
روز محشر که همه گریانند
اشک ریزان حسن خندانند
زین شرر سوخته «میثم» امروز
بارالها تو به فرداش، مسوز
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
عالَم پیر دگر باره جوان خواهد شد
رمضان تازه از امشب رمضان خواهد شد
خبر آمدنش بین گداها پیچید
همه گفتند فراوانی نان خواهد شد
با قدم رنجهی این شاهْ پسر، بیش از پیش
قیمت سائل این خانه گران خواهد شد
عشقِ عرش است همین شیر که در گهوارست
سید و شاه جوانان جنان خواهد شد
متجلا شده از هر نَفَسِ او الله
از ید او کرمُ الله، عیان خواهد شد
اعتقاد دلم این است که فردای ظهور
«اَشهد اَنَّ حَسَن...» جزء اذان خواهد شد
#عماد_بهرامی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
زمانِ از تو نوشتن ورق کند پرواز
زمانِ از تو سرودن قلم شود الوار
زبان به مدح تو واکردن آنچنان سخت است
که بین جمع کند یل به ضعف خود اقرار
تو آنچنان که تویی روبروی آینه باش
نه در مقابل این پای تا به سر زنگار
کرامت تو به هر بیت، بیت خواهد داد
مراست در پی هر یک، هزار استغفار...
روایتیست شریف از کتاب القطره
که قطرهایست ز دریا و وصف توست بحار
که بَر نِشاند تو را جای خویش بر منبر
امیر قصر کلام و عمارت گفتار
امام خطبه طلب کرد خطبهای از تو
ولیِّ راز طلب کرد سِرّی از اسرار
تو بر بلندی کوه تواضع و تسلیم
شبیه فاطمه در مشی و قول و حلم و وقار
کسی ندیده چنین ماهتاب بر منبر
کسی ندیده چنین آفتاب در انظار
زبان به خطبه گشودی و مرتضی مدهوش
شبیه عاشق و معشوق لحظۀ دیدار
پس از ثنای الهی و نعت مصطفوی
چه گوید آنکه علی راست تاج ایل و تبار؟
علیست باب الهی علیست حصن حصین
علیست پرسش اول علیست آخر کار
موالیان علی مؤمناند و گوهر قدر
و منکران علی کافرند و بیمقدار
چنان مدیح علی از زبان پاک حسن
نشست بر دل کروبیان عرشسوار
که مرتضی به تو بر زد صلا: «بِنَفسی اَنت»
فدای لفظ تو جان نبی بگیر قرار
فدای تو پدر و مادرم که فضل تو را
هزار لوح و مُجَلّد نیاورد به شمار
ثنای حُسن تو گفتن بهشت شاعرهاست
ثنای حُسن تو گفتهست حیدر کرار
#هادی_جانفدا
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
خرم از بوی گلی، دامن کوه و چمن است
هر کجا مینگرم، رشک بهشت عدن است
بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است
نـیـمـهی مـاه خـدای اَحَـد ذوالـمـنـن است
خبر از هلهله و شادی هر انجمن است
سخن از ماهِ رخ و جلوه حُسنِ حَسن است
دل شب، طلعـت خـورشید هُـدا پیدا شد
نـیــمـه مـاه خــدا، مــاه خــدا پــیــدا شـد
آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست
نور حق جلوهگر از حُسن فروزندۀ اوست
فیض صد باغِ بهار از گل یک خندۀ اوست
عـقـلِ کل واله مِـهـر رخ تـابـندۀ اوست
صبر و صلح و کرم و لطف و عطا زندۀ اوست
دوست مات کَرَم و دشمن، شرمنده اوست
این گل سرسـبد باغ پیـمـبر حسن است
پای تا فرق حَسن، بلکه حَسن در حَسن است
روزهداران! به رهش جان و دل ایثار کنید
امشب از جـام تـوّلای وی افـطار کـنید
چـشم، گـردیـده تـماشـای رخ یـار کـنید
سـجـده بـر آیـنـۀ طـلـعـت دلـدار کـنـیـد
گـل رخـسار حـسن را همه دیـدار کنید
ناز با آن گل و رو بر گل و گلزار کنید
باغـبان! خـنـده بـزن یـاسـمنـت را بنگر
یا محـمـد! گـل روی حـسـنـت را بنـگـر
این همان است که لبهاش پیمبر بوسید
نه پیـمـبـر، که عـلی ساقی کـوثر بوسید
نه عـلی، فـاطـمه صدیقهی اطـهـر بوسید
روی او حضرت جـبریل مکرر بوسید
دست او را لب سلـمان و ابـوذر بوسید
قـاسـم و اکـبـر و عـبـاس دلاور بـوسید
طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است
کُنیهی شیر خدا بوالحسن، از این حسن است
این حسن کیست که چون خصم دهد دشنامش
حـلم پـیـش آرد و با خـنـده کـند آرامش
بــرهــانـد ز کـرامـت ز غــم و آلامـش
بـدهـد بُـرد یـمـانـی و کـنـد اطـعــامـش
با دلی شاد فـرسـتد سوی شـهـر شامش
ای فدای وی و آن مرحمت و اکـرامش
به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم
این کریم است، کریم است، کریم است، کریم
به رسـول و به گـلِ یاسـمنـش باد سلام
به عـلـی و به مـه انـجـمنـش بـاد سـلام
به بتـول و به جـمال حسـنـش بـاد سلام
به جمال حسن و جان و تنـش باد سلام
به نسیـمی که وزد از وطنـش باد سلام
به چـنـین لالۀ باغ و چـمنـش باد سـلام
مهـر او از همه طاعات بُوَد حاصل ما
حــرم مـحــتـرم اوسـت بــقــیـع دل مـا
#غلامرضا_سازگار
#مناجات
سینه ام خسته ی آه است الهی العفو
حاصلم بار گناه است الهی العفو
خِجلت وشَرمم از آنست که با موی سفید
نامه ام جُمله سیاه است الهی العفو
وای از آنروز که هر عضو تنم بر گُنهی
در حضور تو گواه است الهی العفو
پشتم از بار گُنه خم شده وباز مرا
به عطای تو نگاه است الهی العفو
بارم از اولِ ره بود گنه روی گنه
وایِ من آخرراه است الهی العفو
آنچه آورده ام امشب به درِ خانه ی تو
گریه وناله وآه است الهی العفو
گُنه از کوه فُزون است وتوانایی من
کمتر از یک پَرِ کاه است الهی العفو
گر مُجسم کنی انبوه گناهانم را
همچنان فوج سپاه اس الهی العفو
بارسنگین و فضا تیره زدود گنهم
پیش رویم همه چاه است الهی العفو
یأس بر دل ندهد راه ونگردد نومید
آنکه را چون تو اله است الهی العفو
#غلامرضاسازگار
#امام_مجتبی_علیه_السلام_ولادت
از نان تو بلند شده بوی دیگری
اعجاز کردی و غزلم شد پیمبری
ای یاکریم در دل من خوب میپری
وقت قنوت ها بخدا عین مادری
مستت شدیم (بَه)، چقدر شکل حیدری
آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری
ماییم و سفره های پذیرایی شما
ایل و تبار من ، همه بر نان تو گدا
وقتی گذر کند ز سر موی تو هوا
بی هوش میشویم ، نکن زلف را رها
یوسف گدای خانه ی تو بهر دلبری
آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری
امشب نریز می، بده بر این جگر عسل
کاری که (مِی) کند، بکند بیشتر عسل
مادر عسل ، پدر عسل و این پسر عسل
شیرین بنوش چون که ندارد ضرر عسل
حتی عسل به قند لبان تو مشتری
آقا قسم به نام ابالفضل ، محشری
باده کنار زلف تو تعریف میشود
شور از سه تار زلف تو تعریف میشود
داغ از شرار زلف تو تعریف میشود
مه در مدار زلف تو تعریف میشود
بیچاره ات شدیم به مصراع آخری
آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری
مدهوش جلوهای نحیف لب تو ایم
حیران آیه های شریف لب توایم
دیوانه ی صدای لطیف لب توایم
ما کشته گان نقش ظریف لب توایم
به به، به خالق هنر و این فن آوری
آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری
ای منتهای جود و کرم شاه بی بدل
جان مرا بگیر به پایان این غزل
انگور های قلب تو احلی من العسل
یک نعره ای کشید که حی علی الاجل
بر تیغ قاسم تو سر ماست مشتری
آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری
قدی نبود کز غم قاسم دوتا نشد
حق عسل به شعر شما هم ادا نشد
آقا اگر حریم تو چون کربلا نشد
اما کفن برای شما بوریا نشد
غصه برای نسل شما ارث مادری
آقا قسم به نام ابالفضل ، محشری
#حامدشریف
#امام_حسن علیه السلام
#ولادت_امام_حسن علیه السلام
#مدح_و_مرثیه_امام_حسن علیه السلام
کیست آقام ، شاه ذوالمنن است
به همه گفته ام که عشق من است
بنویسید روی بابِ نجف
کنیهٔ مرتضی ابوالحسن است
او فقط صاحب کرمخانه است
سفره دارِ تمام پنج تن است
ناقهٔ ام فتنه را پی کرد
پسرِ کعبه زاده ، بت شکن است
خطبه می خواند عین ِ پیغمبر
از همان کودکی چه خوش سخن است
با وجودیکه بی حرم شده است
صاحبِ این همه گدا حسن است
مظهر ِ اسم ِ یا کریم ِ خداست
او بزرگِ همه بنی الزهراست
جلوات خدا نماست حسن
اولین شبهِ مصطفاست حسن
شیر خورده ز سینهٔ زهرا
مَحرَمِ عصمتِ خداست حسن
پسرِ ارشدِ امیرِ نجف
شاهِ ما بعدِ مرتضاست حسن
همه حاجت روا روید امشب
دست هایش گره گشاست حسن
در دو دنیا نگاهِ قاسمِ او
چاره سازِ امورِ ماست حسن
ظاهراً در مدینه بی حرم است
مالکِ کُلِّ کربلاست حسن
بی جهت نیست پرچمش بالاست
حسنی کیست ؟! سیدالشهداست
حلم دارد به وسعت عالم
در کرم دست بوسِ او حاتم
گیسوانِ سپید ِ او دارد
خاطراتی ز روزهای غم
ای بمیرم چه زود پیر شده
روزگارش گذشته با ماتم
قاتلش گشته کوچه ای باریک
کوچه ای تنگ و پُر ز پیچ و خم
دست در دست مادرش می رفت
آمد از روبرو یکی کم کم
جلو آمد دو سه قدم نامرد
مادرش رفت عقب یکی دو قدم
مانده ام من چه نسبتی دارد
رویِ حوریه....سیلی ِ محکم
صورتی که تمام عصمت بود
غرقِ خون شد به دست نامَحرم
یک طرف دست و یک طرف دیوار
چهره از آن به بعد شد درهم
تا قیامت برای ما بد شد
پا به چادرگذاشت و رد شد
#قاسم_نعمتی