ماجرای شفای دختر ارمنی بهواسطه حضرت عباس (ع)
#متن_روایت / #متن_روضه
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
با نوای حاج ابوذر بیوکافی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درِ خونهی عباس چیکار داری؟
بگو من هنوز حاجتمو نگرفتم.
ارمنیها هم برات قربونی میدن، آقاجان! اونها هم امیدوارن.
من که شمارو دوست دارم قطعا دستمو میگیری...
مریض بود بچهی اون ارمنیه؛ روز تاسوعا که دسته آوردن بیرون، دید دارن با این دم سینه میزنن:
* ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد *
دلش شکست، رو بالکن خونهشون نشست زد به سینهش، گریه کرد؛ گفت خیلی تعریفتو میکنن شیعهها که با دستات حاجت روا میکنی. من امروز برات گریه کردم...
هنوز داشت حرف میزد باآقاجان ما، یهو صدای دخترش بلند شد؛ بابا بیا، یه آقایی اومد دستمو گرفت، سلام رسوند فرمود ما مدیون کسی
اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی:
📋 جگرم می سوزد
#سبک_روضه (بخش اول صوت)
#روضه_حضرت_عباس (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتی از خیمه و پا تا به سرم میسوزد
دلِ زینب(س)، دلِ زن های حرم میسوزد
گفتم عباس(ع)! فقط مشک و علَم را بردار
بغض کردی و از این غم سپرم میسوزد
با لبِ تشنه، لبِ علقمه رفتی امّا
جرعه ای آب نخوردی! جگرم میسوزد
تیر بر مشک زدند و دلم آشوب شده
گُر گرفتی و تنِ شعله ورم میسوزد
@majmaozakerine
با غضب، تیرِ کجی رفته به خوردِ چشمَت
اشک می ریزم و چشمانِ ترم میسوزد
آسمانم به زمین خورده چه بد! با صورَت!
سر و پیشانیِ قرص قمرم میسوزد
غرقِ خون؛ «أدرک أخا» گفتی و بالای سرت
مینشینم، بدنِ مًحتضَرم میسوزد
بعدِ تو شعله می افتد به ستونِ خیمه
چوبِ گهواره، لباسِ پسرم می سوزد
*شاعر: #مرضیه_عاطفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 اذن میدان گرفتن حضرت عباس(ع)
#متن_روضه (بخش دوم صوت)
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
با نوای کربلایی سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچین که اومد اجازه بگیره صدا زد حسین جان! سینم به تنگ اومده. دیدم همه رفتند. یکی یکی شاهد رفتن همه بودم؛ دیگه نمیتونم تحمل کنم. آقا بهش جواب داد: «أنتَ صاحبً لوائی» تو صاحب پرچم منی.
@majmaozakerine
تو همین گفت و گوی یک مرتبه این دختر کوچولو با یه مشک وارد خیمه شد. عموجان! میشه یکم آب برا ما بیاری؟ خوشحال شد. (بالاخره یک کاری به ما دادند امروز) . رو چشم عمو جون...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 راضی به تنهائیم نشو داداش
#سبک_روضه (بخش سوم صوت)
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
با نوای کربلایی سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا علمت افتاد زمین، انگار خراب شد آسمون
از دستمون رفتی داداش، چیزی نمونده واسمون
من موندم و این پرسشِ «چی شد عباسمون»؟
کار من افتاده به التماس
پاشو علمدار حرم
خورده گره کار حرم
جز تو کی رو داره حرم؟
عباسم التماس بچههاست
برگرد و اصلا آب نیار
بی عمو آب میخوان چیکار
باباجون و تنها نذار
برگه های قرآنم رو، به روی چشمام میذارم
دست های آب آروم رو، از رو زمین بر میدارم
پناه دنیام ولی، پناه به عباس میارم
پشت و پناه خیمه ی منی
پاشو و بیچارم نکن
بی کس و بی یارم نکن
میدونم شیر خوارم نکن
میشکنم اگه تو بشکنی
با چه رویی خیمه برم؟
تو رو چجوری نبرم؟
کی فکرش و میکرد یه روز، کارم به اینجا بکشه
سقا برا یه قطره آب، منت دریا بکشه
برادرم جلو چشام، روی زمین پا بکشه
هرجوری میتونی، پاشو داداش
پاتو به خیمه برسون
حتی شده کشون کشون
با من بیا با من بمون
راضی به تنهائیم نشو داداش
پاشو نذار که دیر بشه
نذار کسی اسیر بشه
نذار رقیه پیر بشه
📋 بالای سر تو حضرت زهراس
(بخش چهارم صوت)
#سبک_روضه #متن_روضه
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو علقمه پیچیده بوی یاس
بالای سر تو حضرت زهراس
بهم بگو تا مادر رو دیدی
چی بینتون گذشت داداش عباس
(همچین که اومد کنار عباسش نشست گفت داداش!اینجا عجیب بوی مادر میده. گفت: آره. برا همین صدات زدم داداش. آخه دیدم مادرت داره صدام میزنه پسرم...)
تو گفتی که چی شد توی میدون
کشیدنت تو رو به خاک وخون
یا گفته مادرم که تو کوچه
یه سیلی خورد و حسن شد گریون
تو گفتی از دلت که شد مضطر
از اینکه بی کسه دیگه خواهر
یا گفته مادر از آتیشی که
یه روزی گر گرفته پشت در
اتفاقی نبود، خونه سوخت
اتفاقی نبود، در شکست
اتفاقی نبود، فاطمه، رو زمین نشست
اتفاقا دیدنش، پشت در، کوبیدنش
اتفاقا کشتنش، چهل نفر، رد شدند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@majmaozakerine
📋 تیر رو بین دو زانو قرار داد
#متن_روضه (بخش پنجم صوت)
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
بانوای کربلایی سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر شخصی میخواد از بلندی بیفته اول دستاشو سپر صورتش میکنه؛ صورتش بدنش آسیب نبینه.
اما دل ها بسوزه برا اون آقایی که، تیر تو چشم فرو رفته؛ از بالای اسب چنان اسب با صورت زمین خورد؛ تا زمین افتاد دیدید این تیر داره اذیتش میکنه؛تیر رو بین دو زانو قرار داد؛ تا سر رو خم کرد؛ کلاه خود از رو سرش زمین افتاد؛
اون نا نجیب اومد جلو؛ گفت:«عباسی که میگن تویی؟ چرا پا نمی شی با من بجنگی».
_نامرد یه موقعی اومدی که دست تو بدن ندارم. گفت تو دست نداری. من که دست دارم. چنان این عمود رو بلند کرد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه
#شب_نهم
#گریزبه حضرت زهرا
نریمانی
@majmaozakerine
📋 حسنم حرفی نزن، چیزی نگو
#متن_روضه *بخش سوم صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینجا مادر به حسن فرمود:« حسنم! حرفی نزن! چیزی نگو! یه وقت خونه رفتی حرفی نزنی بچهها بفهمند علی خجالت بکشه...
@majmaozakerine
ابیعبدالله همچین که اومد بالا سرِ عباسش گفت:« حسین! تکونم نده! نذار بیشتر از این خجالت بکشم. بذار همینجا باشم.
اصلا این خونواده همینطور هی خجالت همدیگه رو میکشیدند، اینقدر حسین خجالت عباس و کشید، آنقدر عباس خجالت حسین و کشید. اما اینجا وقتی حسن اومد خونه؛ همه یه نگاه توو چهرهی حسن کردند، یه نگاه تو چهرهی مادر، همه چیو خوندند...
کربلا هم همینجور شد، یهو دیدن أبیعبدالله یه دست به کمر گرفته؛ رفت سمت خیمهی عباس عمودِ خیمه رو کشید...
یاحسین...
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
📖 #متن_روضه
🔊 روضه حضرت اباالفضل و
حضرت ام البنین علیهما السلام
🔘 ایام محرم الحرام ۱۴۳۷ 🔻
*
تیر را، با سر زانو، کَشید از چشمش
حیف از آن چشم، که مژگان ترش، ریخت بهم
(کمکم بده، ببینم تو با این یه بیت زنده میمونی یا نه)
خواهرش خورد زمین، مادر اصغر غش کرد
آی، امام سجاد، وقتی خبر آوردن، آقا خولی رو کشتن، سنان رو کشتن، آقا بغض کرد فرمود، رحمت به روح پدر مادرت مختار، حرمله چی شد؟ یکی دیگه اومد گفت آقا سنانم کشت، شمر هم به سزاش رسید، آقا فرمود حرمله چی شد؟ آقا، قتله باباتونو دارم عرض میکنم هی حرمله، گفت نمیدونی با ما چی کار کرد ، یدونه تیر میزد ده تا می افتادن، یبار صبح، سینه ی بابامو زد، زن ها افتادن، علی رو زد، بچه ها افتادن، یدونه تیر زد، عمو مو که زد، رقیه افتاد، سکینه افتاد، رباب افتاد، من افتادم، بابام افتاد، زینب افتاد، آی،
خواهرش، خورد زمین، مادر اصغر غش کرد
او که افتاد زمین، دُورُو برش ریخت بهم
امام زمان، این روضه رو شما میشناسید، من جون برا این روضه میدم، سالی یبار میخونم، هر جا زینبو زدن حرف نزد، گفت همه رو بر میگردم کربلا، اربعین اومد کربلا، تا اومد نشون بده کمرشو، نامحرما رو دید، گفت میرم مدینه، همه رو به جدم میگم، اما، رسید مدینه، همه منتظر بودن بره حرم، آه، دیدن زینب مسیرشو عوض کرد، یه پیرزن آغوش وا کرد، ام البنین، خانومی که، راه نمیتونست، یهو دوید، افتاد تو بغلش، ننه، ننه، کتکم زدن، ننه، صورتمو ببین، زدنم، مادر، کمرم سیاس، خانم بغلش کرد، زد به کمرش، گریه کن، الان خفه میشی، بغضش ترکید، صدا زد مادر، مادر، نامحرما، اَمون دخترتو، یهو جداش کرد، گفت یبار دیگه بگو کیا، گفت نامحرما، مگه عباس مرده بود؟ صدا زد، اتفاقا داشت نگاه میکرد، یکی ام البنینو بگیره، میزد تو سرش، وا غیرتا، بچم نگاه، رباب دوید، رباب اومد، خوب شد نبودی، دوتا سر رو نی وای نمی ایستن، (آه، باید بکشی خودتو،) دوتا سر ، دوتا سر، رو نی وای نمی ایستاد، گفت رباب، سر کی؟ گفت بچم و بچت، گفت رباب ، بچه من علمدار، بچه تو شیرخوار، این حرف، گفت ام البنین، مگه خبر نداری، از پشت سر، یه جوری عمود زدن، سر وا شد، رو نی وای نمی ایستاد، (منو ببین، منو ببین، منو ببین، پرچم بده، پرچم، آه میخوام امشب تیر خلاص، این نیزس، سر روش وای نمی ایستاد، سرو برگردوند، حالا میخوام شعر بخونم)
همین، همین که پرچمت افتاد، خیمه غوغا شد
همین، همین، که پرچم افتاد، خیمه غوغا شد (الان میمیری)
نبودیو، نبودیو سر یک، (بگو ببینم)، نبودیو، نبودیو،سر یک، گوشواره ،( یقه به یقه شدن، این اونو هل میداد، این اونو هل میداد)
نبودیو، سر یک، گوشواره، دعوا شد
حسیـــــــــــــــــن، حسیـــــــــن،حسیـــــــن
#روضه_حضرت_اباالفضل
#روضه_حضرت_رباب
#روضه_حضرت_زینب
#روضه_حضرت_ام_البنین
🎤 حاج حيدر خمسه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📋 دستهایش ز تن جدا شده بود
#سبک_روضه / بخش سوم صوت
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستهایش ز تن جدا شده بود
گیسویش روی مَشک وا شده بود
تا دلِ اَبرویش تَرَک برداشت
جگر مَشک بوریا شده بود
چهرهاش غرق خونِ فرقش بود
چقدر شکلِ مرتضی شده بود
حرمله باز هم هدف زده بود
بین چشمش سهشعبه جا شده بود
کارِ زانو نبود از بس تیر
سهمگین مثل نیزهها شده بود
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
فایل صوتی 👆
📖 #متن_روضه
🔊 روضه حضرت اباالفضل علیه السلام
🔘 شب نهم محرم ۱۴۳۶
*
تیر را، با سر زانو، کَشید از چشمش
حیف از آن چشم، که مژگان ترش، ریخت بهم
(کمکم بده، ببینم تو با این یه بیت زنده میمونی یا نه)
خواهرش خورد زمین، مادر اصغر غش کرد
آی، امام سجاد، وقتی خبر آوردن، آقا خولی رو کشتن، سنان رو کشتن، آقا بغض کرد فرمود، رحمت به روح پدر مادرت مختار، حرمله چی شد؟ یکی دیگه اومد گفت آقا سنانم کشت، شمر هم به سزاش رسید، آقا فرمود حرمله چی شد؟ آقا، قتله باباتونو دارم عرض میکنم هی حرمله، گفت نمیدونی با ما چی کار کرد ، یدونه تیر میزد ده تا می افتادن، یبار صبح، سینه ی بابامو زد، زن ها افتادن، علی رو زد، بچه ها افتادن، یدونه تیر زد، عمو مو که زد، رقیه افتاد، سکینه افتاد، رباب افتاد، من افتادم، بابام افتاد، زینب افتاد، آی،
خواهرش، خورد زمین، مادر اصغر غش کرد
او که افتاد زمین، دُورُو برش ریخت بهم
امام زمان، این روضه رو شما میشناسید، من جون برا این روضه میدم، سالی یبار میخونم، هر جا زینبو زدن حرف نزد، گفت همه رو بر میگردم کربلا، اربعین اومد کربلا، تا اومد نشون بده کمرشو، نامحرما رو دید، گفت میرم مدینه، همه رو به جدم میگم، اما، رسید مدینه، همه منتظر بودن بره حرم، آه، دیدن زینب مسیرشو عوض کرد، یه پیرزن آغوش وا کرد، ام البنین، خانومی که، راه نمیتونست، یهو دوید، افتاد تو بغلش، ننه، ننه، کتکم زدن، ننه، صورتمو ببین، زدنم، مادر، کمرم سیاس، خانم بغلش کرد، زد به کمرش، گریه کن، الان خفه میشی، بغضش ترکید، صدا زد مادر، مادر، نامحرما، اَمون دخترتو، یهو جداش کرد، گفت یبار دیگه بگو کیا، گفت نامحرما، مگه عباس مرده بود؟ صدا زد، اتفاقا داشت نگاه میکرد، یکی ام البنینو بگیره، میزد تو سرش، وا غیرتا، بچم نگاه، رباب دوید، رباب اومد، خوب شد نبودی، دوتا سر رو نی وای نمی ایستن، (آه، باید بکشی خودتو،) دوتا سر ، دوتا سر، رو نی وای نمی ایستاد، گفت رباب، سر کی؟ گفت بچم و بچت، گفت رباب ، بچه من علمدار، بچه تو شیرخوار، این حرف، گفت ام البنین، مگه خبر نداری، از پشت سر، یه جوری عمود زدن، سر وا شد، رو نی وای نمی ایستاد، (منو ببین، منو ببین، منو ببین، پرچم بده، پرچم، آه میخوام امشب تیر خلاص، این نیزس، سر روش وای نمی ایستاد، سرو برگردوند، حالا میخوام شعر بخونم)
همین، همین که پرچمت افتاد، خیمه غوغا شد
همین، همین، که پرچم افتاد، خیمه غوغا شد (الان میمیری)
نبودیو، نبودیو سر یک، (بگو ببینم)، نبودیو، نبودیو،سر یک، گوشواره ،( یقه به یقه شدن، این اونو هل میداد، این اونو هل میداد)
نبودیو، سر یک، گوشواره، دعوا شد
حسیـــــــــــــــــن، حسیـــــــــن،حسیـــــــن
#شب_نهم_محرم
#روضه_حضرت_اباالفضل
#روضه_حضرت_زینب
🎤 حاج حيدر خمسه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
شب نهم محرم
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
📋 غارتزده منم که برادری چون تو رو از دست میدم
#متن_روضه *بخش اول صوت*
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امشب ابیعبدالله میگه هفتاد چوبه تیر از تابوت برادرش کشیده بیرون. نشست کنار کفن شروع کرد حرف بزنه. گفت داداش! غارتزده ره اونی نمیگن که مالش رو بردن. غارتزده به من میگن که برادری مثل تو رو از دست دادم داداش!اما این جمله خیلی آشناست. آخه آخرین باری نبود که ابیعبدالله تیر از تو پیکر میکشید. ابیعبدالله آخرین باری نبود که این جمله رو فرمود. کنار نهر علقمه هم اومد نشست بغل برادرش عباس یکی یکی این تیرها رو از تو بدن عباسش درمیاورد. یهو عباس یه نگاه بهش کرد گفت حسینم! خونها رو از جلو چشنهام پاک کن. بذار یهبار دیگه ببینمت داداش!
اونجا هم گفت داداش غارتزده منم که دارم تو رو از دست میدم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#روضه حضرت اباالفضل و
حضرت ام البنین علیهما السلام
🔘 ایام محرم الحرام ۱۴۳۷ 🔻
*
تیر را، با سر زانو، کَشید از چشمش
حیف از آن چشم، که مژگان ترش، ریخت بهم
(کمکم بده، ببینم تو با این یه بیت زنده میمونی یا نه)
خواهرش خورد زمین، مادر اصغر غش کرد
آی، امام سجاد، وقتی خبر آوردن، آقا خولی رو کشتن، سنان رو کشتن، آقا بغض کرد فرمود، رحمت به روح پدر مادرت مختار، حرمله چی شد؟ یکی دیگه اومد گفت آقا سنانم کشت، شمر هم به سزاش رسید، آقا فرمود حرمله چی شد؟ آقا، قتله باباتونو دارم عرض میکنم هی حرمله، گفت نمیدونی با ما چی کار کرد ، یدونه تیر میزد ده تا می افتادن، یبار صبح، سینه ی بابامو زد، زن ها افتادن، علی رو زد، بچه ها افتادن، یدونه تیر زد، عمو مو که زد، رقیه افتاد، سکینه افتاد، رباب افتاد، من افتادم، بابام افتاد، زینب افتاد، آی،
خواهرش، خورد زمین، مادر اصغر غش کرد
او که افتاد زمین، دُورُو برش ریخت بهم
امام زمان، این روضه رو شما میشناسید، من جون برا این روضه میدم، سالی یبار میخونم، هر جا زینبو زدن حرف نزد، گفت همه رو بر میگردم کربلا، اربعین اومد کربلا، تا اومد نشون بده کمرشو، نامحرما رو دید، گفت میرم مدینه، همه رو به جدم میگم، اما، رسید مدینه، همه منتظر بودن بره حرم، آه، دیدن زینب مسیرشو عوض کرد، یه پیرزن آغوش وا کرد، ام البنین، خانومی که، راه نمیتونست، یهو دوید، افتاد تو بغلش، ننه، ننه، کتکم زدن، ننه، صورتمو ببین، زدنم، مادر، کمرم سیاس، خانم بغلش کرد، زد به کمرش، گریه کن، الان خفه میشی، بغضش ترکید، صدا زد مادر، مادر، نامحرما، اَمون دخترتو، یهو جداش کرد، گفت یبار دیگه بگو کیا، گفت نامحرما، مگه عباس مرده بود؟ صدا زد، اتفاقا داشت نگاه میکرد، یکی ام البنینو بگیره، میزد تو سرش، وا غیرتا، بچم نگاه، رباب دوید، رباب اومد، خوب شد نبودی، دوتا سر رو نی وای نمی ایستن، (آه، باید بکشی خودتو،) دوتا سر ، دوتا سر، رو نی وای نمی ایستاد، گفت رباب، سر کی؟ گفت بچم و بچت، گفت رباب ، بچه من علمدار، بچه تو شیرخوار، این حرف، گفت ام البنین، مگه خبر نداری، از پشت سر، یه جوری عمود زدن، سر وا شد، رو نی وای نمی ایستاد، (منو ببین، منو ببین، منو ببین، پرچم بده، پرچم، آه میخوام امشب تیر خلاص، این نیزس، سر روش وای نمی ایستاد، سرو برگردوند، حالا میخوام شعر بخونم)
همین، همین که پرچمت افتاد، خیمه غوغا شد
همین، همین، که پرچم افتاد، خیمه غوغا شد (الان میمیری)
نبودیو، نبودیو سر یک، (بگو ببینم)، نبودیو، نبودیو،سر یک، گوشواره ،( یقه به یقه شدن، این اونو هل میداد، این اونو هل میداد)
نبودیو، سر یک، گوشواره، دعوا شد
حسیـــــــــــــــــن، حسیـــــــــن،حسیـــــــن
#روضه_حضرت_اباالفضل
#روضه_حضرت_رباب
#روضه_حضرت_زینب
#روضه_حضرت_ام_البنین
🎤 حاج حيدر خمسه
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#مناجات_با_خداوند
#استاد_حاج_اسماعیلی
کلیات اجرا در فضای :
#آواز_بیات_اصفهان
#آواز_دشتی
دلیل دارد اگر
سر به زیر و غمگینم
نمانده باطنی اصلاً
به ظاهر دینم
نگاه کردم و دیدم
تمام شد عمرم
هنوز جاهلم و
بنده ی شیاطینم ...
( خدای من ، خدای من ، خدای من ... شب های ماه رمضان فرصتِ خوبیه با خدا خلوت کنیم ، درد و دل کنیم ، مناجات کنیم ... )
گناه کردم و
از رو نرفتم و حالا
مرا زمین زده
این کوله بارِ سنگینم
قساوتِ دلِ آلوده ام
سبب شده است
امام عصر خودم را
اگر نمی بینم ...
همیشه بر درِ این خانه
محترم بودم
منی که مُستحقِ
ناسزا و نفرینم ...
(« خودم ، اگر چه خودم را دگر نمی بخشم » اگه بخوام خودم به خودم نمره بدهم ، نمره ام خیلی پائینه ، سرمو پائین می اندازم ... )
خودم ، اگر چه خودم را
دگر نمی بخشم
ولی به رحمت پروردگار
« خوش بینم ... »
من اومدم درِ خونه ی اون خدایی که ، خودش فرمود : بیا ... اگر گنهکاری بیا ... اگرآلوده ای بیا ... « این درگه ما ، درگه نومیدی نیست ، صد بار اگر توبه شکستی بازآ ... » ، خودش فرمود : « يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ » از رحمت من ناامید نشید ... « إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا » ( زمر، 53)
اگرچه شیعه نبودم
تمام عمرم را
خوشم به لطف علی
در صفِ « مُحبینم »
شنیده ام که علی
همدم فقیران بود
در آرزوی علی
سال هاست مسکینم
( «خدا کند که بیاید کنار من باشد » هر کی را بخواهی دعا کنی ، اینجوری دعا میکنی ، میگی الهی عاقبت به خیر بشی ، ... من میخوام بگم ، عاقبت به خیری اینه ، لحظه ی آخر ، موقع جون دادن ، آقامون امیرالمومنین بیاد بالا سرمون ... )
خدا کند که بیاید
کنار من باشد
خدا کند که بیاید
زمانِ « تلقینم »
#روضه_حضرت_اباالفضل
#علیه_السلام
مرا به مَرهم و طِبّ و طبیب
حاجت نیست
که اشک روضه ی « عباس »
هست تسکینم
( « اباالفضلم ، اباالفضلم » ... اینجا نباش ، بریم کنار علقمه ... « شکسته ای کمرم را ، بلند شو برویم » ... اباالفضل ، اباالفضل ، اباالفضل ... خدا نکنه هیچ کس داغ برادر ببینه ، خیلی سخته ، خیلی سنگینه ... ابی عبدالله کنار غلقمه ، قدش خم شد ! کمرش شکست ... )
شکسته ای کمرم را
بلند شو برویم
سکینه را چه کنم من ؟
« شهیدِ خونینم » ...
( یه بیت دیگه بخونم ، هر کی حاجت داره ، بگیره ... )
هزار شُکر
که « اُمُّ البنین » نمی بیند
چقدر غنچه ی تیر
از تنِ تو می چینم ...
#شاعرمحمدجواد_شیرازی
آره والله ... « اُمُّ البنین » ندید ، اما هر موقع می اومد کنار قبرستان بقیع ، چند تا صورتِ قبر درست کرده ، بالاسرِ هر کدوم که می نشینه ، هی ناله میزنه : حسییین ... گفتند : « اُمُّ البنین » تو چهار تا پسراتو توو کربلا کُشتند ، بازم برای پسرِ فاطمه گریه میکنی ؟ ... ناله میزد ... آره والله ، چرا گریه نکنم ؟ «کُلُّهُمْ فَداءً لِاَبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن » همه بچه هام فدای حسین ...
عهدی ست بینِ
اُمِّ بنین و خدای خود
غیرِ از رضای دوست
نخواهم برای خود
من دل نبسته ام
به دلِ بچه های خود
اصلا حسین و زینب و
کلثوم جای خود ...
#شاعر_علی_ذوالقدر
10/1/1402
#مناجات_امام_زمان
( عجل الله تعالی فرجه )
#روضه_حضرت_اباالفضل
( علیه السلام )
#کربلایی_امیر_برومند
دلبرم یوسف زهراست
خدا میداند
یادش آرامش دل هاست
خدا میداند
علت غیبت او هست
گناهِ من و تو
خونجگر، از گُنه ماست
خدا می داند
بر عطا و کرَمش
جن و مَلک محتاجند
از دَمش زنده مسیحاست
خدا می داند
خاکِ زیر قدمش
سُرمه چشمِ مَلک است
خیمه اش جَنَّتُ الاعلاست
خدا می داند
از همه بیشتر
آنکس که بوَد منتظرش
مادرش حضرت زهراست
خدا می داند
هر کجا روضه ی
« عباس » بخوانی بی شک
یوسفِ فاطمه آنجاست
خدا می داند
#شاعرسیدمجتبی_شجاع
#شعر_دوم
گر نخیزی تو زِ جا
کار ِحسین سخت تر است
نگران حَرَمَم ،
آبرویم در خطر است
#عباس
قامتِ خم شده را
هر که ببیند ، گوید :
بی علَمدار شده
دستِ حسین بر کمر است
#داداش_عباسم
داغ اکبر ، رمَق از
زانوی من بُرد ولی
بی برادر شدن از
داغ پسر سخت تر است
علقمه ، پُر شده از
عطر ِ گل ِ یاس ، بگو
مادرم بوده کنارت
که حسین بی خبر است ؟
اصغر از هِلهِله کردن
بدنش میلرزد
گر بداند که تو هستی
کمی آرام تر است
#شاعر_سعید_خرازی
تنت سرده ، حرمله نامرده
با تو چیکار کرده ؟
ببین زمین گیرم
زِ غُصّه ها پیرم
پاشو اباالفضل
دشمن شادم ،
برس به فریادم
از نفَس افتادم
چه وقت رفتن بود
که پَر کشیدی زود
پاشو اباالفضل
تیر توو چشمات
بُریده شد دستات ...
حسییین ، وای ی ی ی ..
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
1. دلبرم.mp3
زمان:
حجم:
12.66M
#مناجات_امام_زمان
( عجل الله تعالی فرجه )
#روضه_حضرت_اباالفضل
( علیه السلام )
#کربلایی_امیر_برومند
دلبرم یوسف زهراست
خدا میداند ...