eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
39.8هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
366 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
زهرایی و مدح تو فراتر ز کلام است عالم همگی خیره بر این شان و مقام است معصوم ز اوصاف تو باید بزند دم اظهار نظر بر من بیچاره حرام است در شادی و در غصه و در شام و سحرگاه یا فاطمه ذکر لب آیات عظام است هر روز درِ خانه ی تو معجزه دیدیم مانند خدا هستی و لطف تو مدام است هر کس که شده مرد شهادت پسر توست هر کس که غلام تو شود مرد قیام است فردای قیامت به تو افتد سر و کارش هر کس که فقط دغدغه اش حفظ امام است از هر که بُوَد در طلب فیض شهادت بر محسن شش ماهه تو عرض سلام است پایان پرستاری زینب شده نزدیک زن ها همه گفتند که کار تو تمام است @majmaozakerine
زهرایی و مدح تو فراتر ز کلام است عالم همگی خیره بر این شان و مقام است معصوم ز اوصاف تو باید بزند دم اظهار نظر بر من بیچاره حرام است در شادی و در غصه و در شام و سحرگاه یا فاطمه ذکر لب آیات عظام است هر روز درِ خانه ی تو معجزه دیدیم مانند خدا هستی و لطف تو مدام است هر کس که شده مرد شهادت پسر توست هر کس که غلام تو شود مرد قیام است فردای قیامت به تو افتد سر و کارش هر کس که فقط دغدغه اش حفظ امام است از هر که بُوَد در طلب فیض شهادت بر محسن شش ماهه تو عرض سلام است پایان پرستاری زینب شده نزدیک زن ها همه گفتند که کار تو تمام است
باورم نیست که آب گشته تنت فاطمه جان دردها برده توان از بدنت فاطمه جان تو به هر بار نفس،تر شود از خون لبهات خون خشک مانده به دور دهنت فاطمه جان آه ازآن آه که هر گاه تو جانکاه کشی گل نماید به روی پیرهنت فاطمه جان چه شده با تو که بر لب زده ای مهرسکوت منکه دلتنگ شدم برسخنت فاطمه جان داغ هجران تو را سخت فراموش کند دختر خونجگر و گریه کنت فاطمه جان بین طفلان تو از زینب و کلثوم و حسین بیشترگشته پریشان،حسنت فاطمه جان ای بهارم، چقدر زود خزان از ره بغض شعله انداخت به باغ و چمنت فاطمه جان لااقل حرف که با من نزنی،درد و دلت تو بگو با پسر ناله زنت فاطمه جان @majmaozakerine
دوچشمم گشته دریایی،که جسمت آب گردیده الا ای بیقرارم شوهرت بیتاب گردیده تمنا میکنم کمتر ز جام دیده می افشان که اشک از فرط گریان بودنت خوناب گردیده گرفتی روزوشب ازبسکه رویت رازمن،زهرا که دلتنگ تو حتی مهر با مهتاب گردیده توئي آن ساحل آرامشم کز بحر اندوهت نصیب این دل طوفان زده ،گرداب گردیده اگرچه تشنه یک خنده ات چشمان من باشد ولی از گریه بسیار تو سیراب گردیده غریبی را ببین یارب،که از اندوه بسیارم درون سینه جایی بی محن نایاب گردیده به جای چشم بیدارت که شبها را نیاسوده نصیب بخت من حتی به روزش خواب گردیده ازآن روزیکه باب خانه ام را خصم آتش زد دگر زخم زبان و طعنه بر من باب گردیده @majmaozakerine
بازو شکسته ایی تو ولی کار میکنی لطفی تو بر من و دل خونبار میکنی دیگر نمانده تاب و توانی به پیکرت چون یاد غربتِ من ِ بی یار می کنی آرام جان من نکند رفتنی شدی؟ دائم دعا به محضر دادار میکنی عَجِّل وَفاتیِ تو مرا کشته ٬ از چه رو بر مرگ خود تو این همه اصرار میکنی؟ خانه خراب می شوم از پر کشیدنت پرپر مزن که خون به دل ِ یار میکنی دلگرمیِ علی تویی ای نور خانه ام این خانه را ز رفتن خود تار می کنی 👉 @majmaozakerine
سخت آزرده شد و وقتِ سفر درد کشید بسکه از دست قضا، دستِ قدَر درد کشید تار میدید و شنیدم که حدودِ دو سه ماه با همان چشم ِ ورم کرده و «تر» درد کشید از همان لحظه که، گستاخیِ آتش گل کرد جگرش سوخت و از داغِ پدر درد کشید میخ با آتش و دیوار تبانی می کرد بیهوا تا که لگد خورد به «در»! درد کشید جانش آمد به لب و آنچه نباید می شد تا که شش ماهه پسر گشت سپر درد کشید پشتِ در آیه ای از سورۂ کوثر جان داد گفت «یافضّه خذیني» و کمردرد کشید با همان دست که با آه می آمد بالا دستمالی به سرش بست و چه سردرد کشید در خودش ریخت غمش را همۂ روز، ولی... شب چه بیتاب شد و تا به سحر درد کشید به علی(ع) گفت عزیزم به خدا رفتنی ام خودش از گفتنِ این حرف و خبر درد کشید بارها دست به زانو زد و برخواست علی(ع)... تا که تابوت بسازد چقدَر درد کشید!
بمناسبت توأم شدن تحویل سال ۹۹ با سالروز شد سال ما تحویل با موسی بن جعفر با ذکر یا مظلوم، یا موسی بن جعفر امسال لطفش شامل حال گدا شد گویند چون شاه و گدا موسی بن جعفر با هفت سینِ دل عجین شد نام نیکوش آن سرور و سالار ما موسی بن جعفر دستِ گدایان را بگیرد از روی مهر در هر خطر، در هر بلا موسی بن جعفر با روضه اَش آغاز شد یک سال دیگر، تا که کند الطاف ها موسی بن جعفر باب الحوائج، کاظمِ آل محمد آن بنده ی خوب خدا موسی بن جعفر فرزندِ زهرا، وارث حقِ ولایت موسای طورِ مرتضی، موسی بن جعفر از کاظمین اَش عطر آل الله آید هم مشهد است و کربلا موسی بن جعفر در کُنج زندان عاقبت گردید مسموم شد ناله اَش واویلتا، موسی بن جعفر از جور زندانبان ندارد جای سالم، اُفتاده گر حالا زِ پا موسی بن جعفر از دوریِ معصومه اَش دِق کرد آخِر بی تاب شد دور از رضا موسی بن جعفر بر روی تختِ در تنش تشییع گردید ای"ملتمس"کُن ناله، وا موسی بن جعفر.. ✍
#غزل_مرثیه وقتی ندارد بنده ای حالِ مناجات هرگز نخواهد رفت دنبالِ مناجات باور کن اِی تنهاترین باور... نگاهت... ما را کند اهلِ دعا... مالِ مناجات امشب مُقدّر کن تمامِ رزقِ سالم سربرگِ آن هم قِید کن سالِ مناجات سالِ دعا... سالِ فرج... سالِ زیارت یک سال گریه کنجِ گودالِ مناجات گرمِ نیایش بود که سر را بریدند!!! بی حال شد اما پُر از حالِ مناجات زیرِ سمِ اسبانِ کوفه آسمان دید... دارد شکسته می شود بالِ مناجات راضی به آنچه خالقش می خواست بود و... شد ندبه هایِ نیزه اِقبالِ مناجات ✍ @majmaozakerine
این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد نرود از نظرم صحنه ی گودال حسین هر که دور از بدنت بود جدا زد بد زد پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند پیرمردی به تنت آه عصا زد بد زد من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم شمر بر پهلوی تو ضربه ی پا زد بد زد تا درآورد عدو جسم علی را از خاک سر او را به سر نیزه که جا زد بد زد یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین زجر آمد چقدر طفل تو را زد بد زد نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش که از آن ضربه عزیز تو صدا زد بد زد سر بازار به ناموس تو می خندیدند خصم دانی که چرا طعنه به ما زد بد زد دشمنی داشت عدو با علی از بدر و احد که نوامیس تو را در همه جا زد بد زد
به نیزه دار بگو که مرام بگذارد کنار ما به سرت احترام بگذارد نشسته ام دم دروازه تا نگات کنم اگر که خولی لقمه حرام بگذارد همیشه پرده نشین بود زینب و حالا چطور پا وسط ازدحام بگذارد به هر طریق حرام است بهر ما صدقه طعام پرت کند یا طعام بگذارد سه سال دختر تو سر به روی پات گذاشت چطور زیر سرش خشت خام بگذارد رسیده کار به جایی که بهر استهزا به روی اهل حرم شمر نام بگذارد دم نماز بگو مهر تربتت بدهم اگر که سنگ سر پشت بام بگذارد شاعر:
به نام خدا ◾◾◾◾◾◾ ای قبله نما ، شمس هُدیٰ ، حضرت هادی! محبــوبِ غریب الغُــرَبا ، حضرت هادی! ای نجــم دهــم ، بر فلـکِ مُلـکِ ولایـت فرزنـدِ کَـرَم ، روحِ سَخا ، حضرت هادی! شـد خیمــه گـهِ ماتمِ تو ، خانهٔ دلهـــا با اشک و غم و آه و نوا ، حضرت هادی! چارمْ علــی از باغ امامــت ! به جوانی پر پر شــدی از زهـر جفا ، حضرت هادی! در چشــم عدو ، خوبیِ تو بوده گنـــاهت ای کشتهٔ بی جرم و خطا ، حضرت هادی! از غربت و داغ جگرت ، ســوخت جهـانی شد سامره ، یک کرب وبلا ، حضرت هادی! از کرب و بـلا گفتم و دل خانهٔ غـــم شــد از غربتِ شــاه شهـــدا ، حضرت هادی! همــراهِ تو با یاد حسیــن ، آن دَمِ آخــر شد غرقِ عزا ، اَرض و سَما،حضرت هادی! دوریم اگر از حرم و صحـن و ســرایت مسـتیــم از آن جامِ وِلا ، حضرت هادی! بستیــم گره ، رشتـهٔ دل را به حریمـت از پنجــره فولادِ رضــا ، حضرت هادی! با یاد شمــا زائــر سلــطان غریـبیــم با عرض ارادت به شما ، حضرت هادی! آقا ! نظــری از کَرَم و لطــف به ما کن ای مظهــرِاحسان و عطا ، حضرت هادی! ◾◾◾◾◾◾ رقیه سعیدی(کیمیا) ─ @majmaozakerine
به نیزه دار بگو که مرام بگذارد کنار ما به سرت احترام بگذارد نشسته ام دم دروازه تا نگات کنم اگر که خولی لقمه حرام بگذارد همیشه پرده نشین بود زینب و حالا چطور پا وسط ازدحام بگذارد به هر طریق حرام است بهر ما صدقه طعام پرت کند یا طعام بگذارد درست نیست به والله دختر زهرا قدم به مجلس لقمه حرام بگذارد به جای بددهنی کاش این سنان لعین پس از حسین علیه السلام بگذارد بعید نیست که یوسف ز غصه دق بکند اگر که پای به بازار شام بگذارد دم نماز بگو مهر تربتت بدهم اگر که سنگ سر پشت بام بگذارد شدیم همسفر شمر ، زخم بد تر از این؟ کجاست مادرمان التیام بگذارد؟ شاعر:
ببین گلفروشان چه ها میفروشند گل لاله را سر جدا میفروشند خداناشناسان عزیز خدا را برای رضای خدا میفروشند لباس تو هم صاحب معجزاتیست که کفار اینجا عبا میفروشند ببین سنگ گودال هم قیمتی شد ببین پیرها هم عصا میفروشند غلامان شمر لعین خنجری را که سر میبرد از قفا میفروشند دو روز است ما گوشواره نداریم چه فخری کنیزان به ما میفروشند تو که از سر نیزه بازار دیدی بگو معجرم را کجا میفروشند تو از بچه های رسول خدایی مگر بچه های تو را میفروشند شاعر:
🏴 🏴 ✍شاعر:رقیه سعیدی کیمیا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ســلام از راه دور آقـا ! ســلام ای ماه ســامرا سلام از قطره ای کوچک بر آن دریاترین دریا سلام ما بر آن حُسنِ حسن خویِ حسن رویت که همچون مجتباخوان کرم گسترده ای هرجا اگر چه یک حسن دارد حـــرم ، اما غریبـــانه حسـن ها برده اند ارث غریبــی از خود زهـرا دلم تنگ حریمی که وجودش چشمهٔ نور است و ســردابی که می گرید در آن تنهاترین مولا صـدای حضرت باران ز داغت یا ابا المهدی ! شکستــه بغـــض سنگیــن گلوی آسمانهــا را نه تنها از غم داغت دل صاحب زمان سوزد زده داغ جگر سوزت ، شرر بر هر دل شیدا حریم عسکری امشب شمیــم جمکران دارد حکایت دارد این عطــر از حضور یار ناپیدا سر بابا به زانوی پسر ، لب بر لب جام است ولیکن روضه می خواند بیاد ظهـر عاشورا هــوای ســـامرا امشب هــوای کـربـلا دارد عـزادار است از این غـم تمام گلشن طاها فدای غربت صــاحب عزایی که غریبـــانه به تنهایی براین ماتم نموده خیمه ای برپا غزل هم روضه میخواندکه شعر"کیمیا"شاید تســـلایِ دلـی باشـــد به قلب مهـــدی زهــرا 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ۱۴۰۱/۷/۱۳ @majmaozakerine
🏴 🏴 ✍شاعر:رقیه سعیدی کیمیا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ســلام از راه دور آقـا ! ســلام ای ماه ســامرا سلام از قطره ای کوچک بر آن دریاترین دریا سلام ما بر آن حُسنِ حسن خویِ حسن رویت که همچون مجتباخوان کرم گسترده ای هرجا اگر چه یک حسن دارد حـــرم ، اما غریبـــانه حسـن ها برده اند ارث غریبــی از خود زهـرا دلم تنگ حریمی که وجودش چشمهٔ نور است و ســردابی که می گرید در آن تنهاترین مولا صـدای حضرت باران ز داغت یا ابا المهدی ! شکستــه بغـــض سنگیــن گلوی آسمانهــا را نه تنها از غم داغت دل صاحب زمان سوزد زده داغ جگر سوزت ، شرر بر هر دل شیدا حریم عسکری امشب شمیــم جمکران دارد حکایت دارد این عطــر از حضور یار ناپیدا سر بابا به زانوی پسر ، لب بر لب جام است ولیکن روضه می خواند بیاد ظهـر عاشورا هــوای ســـامرا امشب هــوای کـربـلا دارد عـزادار است از این غـم تمام گلشن طاها فدای غربت صــاحب عزایی که غریبـــانه به تنهایی براین ماتم نموده خیمه ای برپا غزل هم روضه میخواندکه شعر"کیمیا"شاید تســـلایِ دلـی باشـــد به قلب مهـــدی زهــرا ۱۴۰۱/۷/۱۳ @majmaozakerine
🏴 🏴 ✍شاعر:رقیه سعیدی (کیمیا) سال ۱۴۰۲ 😍😍 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ نبـــــود موســـــم آتش بر آشــیانه زدن و یا کبــــوتر عــاشـــق ‌، میـان لانه زدن دمِ شکفتـــن گلبرگ غنــــچه بود و نبود زمان سیلـــیِ نیلـــی به یاس خـانه زدن کبــــوتری که شکسته ست بال پروازش رواست روی پــرش زخــــم تازیانه زدن؟ غلاف ، قصـهٔ تلخیـست در وِلای علــــی چه نارواست گلــش را به این بهانه زدن چه ســـاده بود بر اهــل سقـــیفه با آتش شـــــرار غـــم به دلِ صاحبِ زمـانه زدن فقــــط ز دست دو ملعونِ خوار می آمد دری به پهــــلوی ریحــانه عامدانه زدن چـــه نارواست به جـای تســــلّیِ خـاطر هــــزار تیــــر بلا را به دل ، نشـــانه زدن به خانه ای که دعایش به آستان می رفت روا نبــــود کــه آتـــش بر آســــتانه زدن چه خانه ای که در آن کار مادری این بود به اشـک ، بر نخ تسبیـــحِ نور ، دانه زدن برای مردم شهــرش قنـــوت پر می شد به استـجابت سبـــز از دعا ، جوانه زدن از این به بعد برایش چقــدر سنگین بود نفس کشیدن و مرهـم به زخم شانه زدن و سخت ترکه به دستی شکسته مادرنور به زلفِ آینــــهٔ دلشکــــسته ، شـــانه زدن تمـــام کـــرد ، رســــالات مـــادری را بـــا شکسته دست به دستاس و کارِ خانه زدن چه سخت بود برای علی که دور از چشم ســـرِ مزارِ عـــزیزی، ســـری شـــبانه زدن هنوز می رسد از پشت در ، به گوش زمان صـــدای ناله و فریاد از ایـن زمــــانه زدن شود چه خوب ، به همراه مهدیِ زهرا ســـری به تربت بانوی بی نشــــانه زدن ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۲/۹/۸ @majmaozakerine
[بِسْمِ رَبِّ الْفٰاطِمَه] ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖༅࿇༅═‎‌‌‌─‌ حَـیّ عَـلَـــی العَــزا کـه عــزادار مــادریم مــــا همنــوای نالهٔ جــانســـوز حیـدریم رخت عزاست بر تنمـان،بغـض در گلو در خیــمه گــاه روضــهٔ خونبــار دیگریم هـــم بر نخی زِ چـــادر او دل سپرده ایم هـــم پاســـدار حُـــرمت آن یاس پرپریم عمـریست هیئت دل ما فاطمیه است شکرت خدا! که بر درِ این خانه نوکریم با افتــخار ، ســـائــل درگــاه او شـــدیم از سفــــــرهٔ کـــرامــت او رزق می بریم با اشــک و آه فاطمــه آتــش گرفتـه ایم درد آشنــــای غــربت ســـاقیِّ کــوثـریم جانهای ما سرشته به عشق ولایت است این عشق رابه جان ودل خویش می خریم تا هست،درب سوخته حاجات خویش را جایی به غیـر خـــانهٔ زهــــرا نمـی بریم مـــا آبرو گرفتـــــه ایم از فاطمـــیه ها مدیون این عنـــایت دخت پیمبـــریم هـــر ذره پای درگه او "کیمیا" شــود اوج سعادت است اگرخاک این دریم ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖༅࿇༅═‎‌‌‌─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁ هدیه به روح مطهر حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها اُمّ کلثــومی و این نام ، ز طاها داری عفّـت و پاکی و زهـراییِ زهــرا داری زینـب ثانیِ زهرا و علــی ! بی تردیـد صبر ، اِرثیست که از زینب کبرا داری گرچه کمتر ز مقامات شما گفته شده لیک در قلب محبــان خودت جا داری غـصّـــــهٔ دشـتِ بلا بر دلـت آوار شده مثل زینــب به دلت ماتمِ عظمـا داری ســرِ هفــده مَهِ تابان  به سرِ نِیْ دیدی داغِ هفتاد و دو پیکر روی صحرا داری بوده ای همنفــس زینب و همراهِ حرم جسم رنجور و قدِ خَم ، دلِ شیدا داری غربتی بیشتر از این که اسارت دیدی؟ قلبِ خونبــار زِ نامَحــرم و اَعـدا داری همهٔ عمــرِ تو با اشک و غم و آه گذشت گرچه در صبــر و تحمل ، دلِ دریا داری روضهٔ ظهرِ عطش ، مرثیهٔ محفل توست بزمِ غـم در دلِ خود ، یک تنه بر پا داری بارِ سنـگیـــنِ غمِ کرب و بلا بر دوشـت کربــلا نه ، به دلـت کرب و  بلاها داری خـواهـــرِ هفــت بــرادر! چقَــدَر  تنهایی از حسینـــت دمِ آخـر چه تمنـــا داری؟ مثل زینب دمِ جان دادن خود چشم به در حســرتِ دیــدنِ  مـــاهِ رخِ  سقـــا داری کیمیا ! فصلِ غمِ  زینب دیگر شده است باز ، آهنــــگِ عــزای گلِ زهــــــرا  داری 📝رقیه سعیدی(کیمیا)
4_5798749807208042920.mp3
14.95M
رمضان (خدا کند که گزندی به پیکرت نرسد) روضه خوانی حاج علی پاکدامن🎤 ۴۴۰ خدا کند که گزندی به پیکرت نرسد غبار بر سر و روی مطهرت نرسد مرو عزیز دلم در حرم بمان تا که سپاه دشمن خونخوار،بر سرت نرسد خدا کند که در آن اوج گریه و زاری صدای هلهله بر گوش دخترت نرسد خدا کند که زمان بریدن سر تو برای دیدنت آن لحظه مادرت نرسد به جای فاطمه بوسه زدم گلوی تو را خدا کند نوک نیزه به حنجرت نرسد نگاه تو به من از غارت حرم می گفت که کاش دست کسی سمت معجرت نرسد مرو که بعد تو در کوچه های کوفه و شام کسی به داد دل زار خواهرت نرسد **** .
┄┅✵﷽✵┅┄ ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖ ༅࿇༅═‎══─‌ روضه ای باز به نام پسـرِ فاطمه است باز هـم شـالِ عزا روی سرِ فاطمه است هر کجا بزمِ غـم حضـرت صـادق باشـد صحبت ازسوختنِ بال وپرِ فاطمه است باز هـم پشتِ در و آتش کین شد تکرار فاطمه بار دگر نقش زمیــن شـد انگـار بار هم در وسـط کـوچه  علی را بردند غـم دیگر  به سرِ شیعــه نمــودند آوار آتش افتاد به در حرمـت دیوار شکست پای سجاده نمازشب ازاین کارشکست وحشتی در دل اهل حـرم افتاد به شب دلِ آیینه ترین  صادق از اغیار شکست آه از آنـان کـه مراعات نمـازش نکننـــد اعتـنـا بر حــرم و راز ونیـازش نکننـــد آه ازآندم که ببندند دودستش به طناب پیکرش نقـش زمین باشد وبازش نکنند بی هـوا ، در پــیِ آزار کشــاندند چـرا؟ وسـط کوچـه و بـازار کـشاندند چــرا؟ نیمه شب پای پیاده پِیِ چندین مَرکَب باچنین حالت دشــوار ، کشاندند چرا؟ آسمان در وسط کوچه ، زمین می افتاد آسمان نَه! که خودِعرش برین می افتاد زنده میشد به دلش غربت زهــرا و علی تا که بر پهلو و یا روی  جَبین می افتاد باهمان حالت غم روضهٔ مادرمیخواند روضهٔ بی کسی وغربت حیدرمیخواند دلش از گریه اهل حرمش خون می شد زیر لب زمـزمه غارت معجر می خوانـد خیمــهٔ ســوخـته و خواهـر نالان حسین تکیـه بر نیـزه و آن حال پریشان حسین غـم اهـل حـرم  خویش فراموش نمود چون که افتاد به یادغم طفلان حسین ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖ ༅࿇༅═‎══─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
🏴 🏴 ✍شاعر:رقیه سعیدی کیمیا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ســلام از راه دور آقـا ! ســلام ای ماه ســامرا سلام از قطره ای کوچک بر آن دریاترین دریا سلام ما بر آن حُسنِ حسن خویِ حسن رویت که همچون مجتباخوان کرم گسترده ای هرجا اگر چه یک حسن دارد حـــرم ، اما غریبـــانه حسـن ها برده اند ارث غریبــی از خود زهـرا دلم تنگ حریمی که وجودش چشمهٔ نور است و ســردابی که می گرید در آن تنهاترین مولا صـدای حضرت باران ز داغت یا ابا المهدی ! شکستــه بغـــض سنگیــن گلوی آسمانهــا را نه تنها از غم داغت دل صاحب زمان سوزد زده داغ جگر سوزت ، شرر بر هر دل شیدا حریم عسکری امشب شمیــم جمکران دارد حکایت دارد این عطــر از حضور یار ناپیدا سر بابا به زانوی پسر ، لب بر لب جام است ولیکن روضه می خواند بیاد ظهـر عاشورا هــوای ســـامرا امشب هــوای کـربـلا دارد عـزادار است از این غـم تمام گلشن طاها فدای غربت صــاحب عزایی که غریبـــانه به تنهایی براین ماتم نموده خیمه ای برپا غزل هم روضه میخواندکه شعر"کیمیا"شاید تســـلایِ دلـی باشـــد به قلب مهـــدی زهــرا ۱۴۰۱/۷/۱۳
[بِسْمِ رَبِّ الْفٰاطِمَه] ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖༅࿇༅═‎‌‌‌─‌ حَـیّ عَـلَـــی العَــزا کـه عــزادار مــادریم مــــا همنــوای نالهٔ جــانســـوز حیـدریم رخت عــزاست بر تنمــان ، بغـض در گلو در خیــمه گــاه روضــهٔ خونبــار دیگریم هـــم بر نخی زِ چـــادر او دل سپرده ایم هـــم پاســـدار حُـــرمت آن یاس پرپریم عمــــریست هیــئت دل ما فاطمیه است شکرت خدا ! که بر درِ این خانه نوکریم با افتــخار ، ســـائــل درگــاه او شـــدیم از سفــــــرهٔ کـــرامــت او رزق می بریم با اشــک و آه فاطمــه آتــش گرفتـه ایم درد آشنــــای غــربت ســـاقیِّ کــوثـریم جانهای ما سرشته به عشق ولایت است این عشق رابه جان ودل خویش می خریم تا هست ،درب سوخته حاجات خویش را جایی به غیـــر خـــانهٔ زهــــرا نمـی بریم مـــا آبرو گرفتـــــه ایم از فاطمـــیه ها مدیون این عنـــایت دخت پیمبـــریم هـــر ذره پای درگه او "کیمیا" شــود اوج سعادت است اگرخاک این دریم ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖༅࿇༅═‎‌‌‌─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۲/۹/۱۶