eitaa logo
♡مڪـتب‌عاشـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ꨄـقان♡
135 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
122 ویدیو
13 فایل
🌷 تعریف‌مڹ‌از ؏ــــشق هماڹ‌بودڪہ‌گفتم دربــــــــــندڪسےباش‌ ڪہ‌دربــــــــــند حســــ♥ــــــین‌ اســــــــــت🌷 ❤ڪپےمطالب‌با‌ذڪر5صلوات‌ بہ‌نیت‌حضرت‌زهرا(س) وشهداےعزیزمان‌بلامانع‌هست❤ ارتباط با مدیرکانال🌷 ⬇️ @Asheghe_shahadat_313
مشاهده در ایتا
دانلود
. از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی... ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 http://eitaa.com/joinchat/4093378561C6faace39d5
༻﷽༺ #شب_جمعہ اسٺ فقط ڪرببلا مےخواهیم گریہ بر #شاه_غریب_شهدا مےخواهیم #مادر اے زائره‌ے ڪرببلا ڪارے ڪن ڪه براٺ از ڪرم و لطف شما مےخواهیم #شب_زیارتے_ارباب🌙 #السلام_علیڪ_یااباعبدالله❤️ ❥ @maktab_asheghan
💫 🔰روزهای اول جنگ، شهر اشغال شده‌ی ... جوانی را به همراه مادرش به مقر بعثی ها می‌آورند یکی از مسئولین (ستوان عطوان) دستور می‌دهد دختر را به داخل بیاورند! را بیرون سنگر نگه می‌دارند؛ لحظه ای شیون مادر قطع نمی شود... 🔰دقایقی بعد بانوی جوان با حالتی مضطرب، دستان و و لباس پاره شده سراسیمه از داخل سنگر به بیرون فرار می کند... تعدادی از سربازان به داخل سنگر می روند و با ستوان عطوان مواجه می شوند دختر جوان حاضر نشده را به بهای آزادی بفروشد و با سرنیزه، ستوان را به هلاکت رسانده و حتی اجازه نداده از سرش برداشته شود... 🔰خبر به گوش فرمانده مقر می رسد؛با دستور سرهنگ یک گالن روی دختر جوان خالی می کنند... در چشم بهم زدنی آتش تمام بانو را فرا می‌گیرد و همانند شعله ای به این سو و آن سو می‌دود... و لحظاتی بعد جز دودی که از بلند می‌شود چیزی باقی نمی ماند!!... فریادهای دلخراش برای بعثی ها قابل تحمل نیست، مادر را نیز به همان سبک به جگر گوشه اش می رسانند... 😔 ♥️🍃
❁﷽❁ با خانہ ی ارباب با وفا احساس مےڪنیم ڪہ زاده ایم شڪر خدا ڪہ نان شب ما شد ممنون لطف این خانواده ایم بال اسٺ ڪہ ما را مےآورد یعنے سواره ایم اگر چہ پیاده ایم داریم با پیر مےشویم خوشحال از این جوانے از دسٺ داده ایم ❤️ 🍃🌸 ❦ @maktab_asheghan
🌷 ❤️✨چند بار دستگیرش کرد. یک بار، بد جوری شکنجه اش داده بودند. روزی که آزادش کردند,وقتی میخواست برود حمام دیدم زیر پیراهنش پر از لکه های خشک شده ی است, اثر ها. ❤️✨بعدا فهمیدم را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایی که سرش در آورده بودند چیزی نگفت هروقت میگفت: این از خدا بی خبرها چی به روزت آوردن⁉️ میگفت هیچی مادر. ❤️✨بینی اش را هم از لخته شده ای که هر روز صبح روی بالشش میدیدیم فهمیدیم شکسته خودش میگفت: این خونا مال اینه که توی زندان سرما خوردم آن شکستگی بینی, تا آخر عمر همراهش بود.مثل اینکه یک بار عملش کردند, ولی باز هم از تبعاتی مثل رنج میبرد. ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan
🔸 #شهادت میخواهد دلمــ❤️ 🔹شهادتی به دور از #شهرت 🔸شهادتی🌷 همراه #گمنامی 🔹ز #مادر(س) گمنام میخواهم 🌹🍃🌹🍃 @maktab_asheghan
༻﷽༺ #یا_فاطمة_الزهرا_س❤️ تو ساحلے و #حـسیـن ڪشتے نجاٺ تو #مـادر آبـے پسـرٺ آب حیاٺ محرومیٺ تو از #فدڪ باعث شد محروم شود حـسیـن از رود #فراٺ #مادر_عالمین🌺🍃 #سیدة_نساء_العالمین🍃🌺 @maktab_asheghan
🌷 ✨۲ سال بود که وارد شده بود. مدتی به عنوان تیرانداز نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک بودن کارش می شنید می گفت غصه مرا نخور، من به عشق کسی می روم که اگر تیر بخورم می دانم برای بردن من خواهد آمد. ✨به من می گفت مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز برای من بگیر. خمس مالش را پرداخت کرده بود. قبل از اعزام به خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن کاملا آماده شده بود. ✨عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و را نبینم. ✨آن شب چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد او به من گفت هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام. ✨پس بعد از شهادت من گریه نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا در کشور ما همچنان ادامه یاید. ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan
❤️ امروز نیاز جامعه‌ی ما به این است که بداند مادری، زنِ خانه بودن، کدبانو بودن یعنی چه؟ 🌷 فاطمه‌ی زهرا با آن رتبه و مقام و عظمت، یک خانم خانه‌دار است؛ این تحقیر او نیست؛ مگر این عظمت را می‌شود کوچک شمرد؟ 🏡 یکی از شؤون و یکی از مشاغل همین عظمت عبارت است از بودن یا بودن و خانه‌داری کردن؛ با این چشم به این مفاهیم نگاه کنیم. 🔰امام خامنه‌ای، ۱۳۹۵/۱۲/۲۹ ۳۱۳ ۱۳۵ ↷♡ #ʝσɨŋ 📿 @maktab_asheghan
... بعد از زینب، مرتب خوابش را می‌دیدم! این خواب‌ها، ام را کمتر می‌کرد. یک خواب دیدم که وارد یک راهرو شدم؛ راهرویی که داشت. آقایی با پیراهن مشکی آنجا ایستاده بود. وقتی خوب دقت کردم دیدم است. او به من گفت: "، دنبال دخترت میگردی‌؟ بیا، دخترت در این اتاق است." در یکی از اتاق‌های شیشه‌ای، کنار یک نشسته بود. در گهواره یک سفید و خوشگل خوابیده بود. به زینب نگاه کردم و گفتم: "مامان، در شوهر کردی و بچه‌دار شدی؟ " زینب جواب داد: " نه مامان! این بچه، امام حسین(ع) است. بچه اهل بیت است. آن‌ها به جلسه رفته‌اند و من از بچه‌شان می‌کنم." چقدر خوشحال شدم که زینب در بهشت، در خدمت است. 🥀 🌹
⭕️ ثواب بوسیدن پای 💚 پیامبر(ص) فرمود: 👌 «کسی که پای مادرش را ببوسد؛مثل این است که آستانه کعبه را بوسیده است» 📚(گنجینه جواهر ) 💚و نیز فرمود: 👌 «هر کس پیشانی مادر خود را ببوسد،از آتش جهنم محفوظ خواهد ماند». 📚(نهج الفصاحة) 💚 در حدیث دیگری فرمود: 👌 «کسی که قبر والدین خود را در هر جمعه زیارت کند، گناهانش بخشیده می شود و از نیکوکاران نوشته شود. 📚(مستدرک الوسائل، ج 2)