✨شما بروید پیش مهمانها
روزی مادرم مهمان داشتند. نمی دانم مهمان سرزده آمده بود یا این که به موقع نیامده بود. در هر صورت، وسایل پذیرایی آماده نبود. یادم هست که خانم با دستپاچگی میخواستند شیرینی و میوه جور کنند که آقا [امام خمینی] گفتند: نه شما بروید. شما بروید پیش مهمانها. سپس به طرف سماور رفتند. آن موقع سماور ذغالی بود و خیلی هم سخت آتش میگرفت. آقا آن قدر سماور را تکان دادند تا [آتش] بگیرد. بعد چای درست کردند و تشریفات را چیدند و نگذاشتند خانم مهمانها را تنها بگذارد و بیایند اتاق دیگر کار کنند.
📚گلبرگهایی از بوستان امام خمینی رحمةاللهعلیه، ص۳۱
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 یک کار ساده، ولی بسیار ارزشمند
🔘 گاهی به نظر میآید مردها احساس خاصی نسبت به بدرقه و استقبال همسران خود ندارند، در حالی که در ادبیات دینی، این کار از وظایف زن و موجب خوشنودی خداوند و نزدیکی دلهای زن و شوهر نسبت به یکدیگر میشود.
✅ مراقب باشیم به خاطر مسائلی مثل کار با گوشی یا حتی کارِ خانه از این مهم غافل نشویم.
✅پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
حق مرد بر زن این است که غذا را آماده کند وچراغ خانه را روشن کند و هنگام ورود مرد به خانه به استقبال او بیاید و خوشامد گوید.
📚مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۵۴
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍عطر عشق
🍃عطر چای در فضای اتاق پیچید. کنار فنجان چای، نبات و توت خشک بود. نگاههای رحیم قلب ستاره را روشن میکرد. ستاره فنجان چای را نزدیک لبش برد. عطر دارچین چای او را یاد خاطرهای انداخت. با لبخند کشداری دفتر خاطراتش را ورق زد.
☘نیمه اردیبهشت وقتی ستاره از باغ برگشت مادر به او گفت:« مادر رحیم ترا خواستگاری کرده.»
🌸صورت سفید ستاره از خجالت سرخ شد. اما چشمان درشت قهوه ای رنگ او برق زد. پدر ستاره مرد دنیا دیدهای بود و پدر رحیم را خوب می شناخت و میدانست او بچههایش را با نان حلال بزرگ کرده است.
🎋رحیم کارگر بود. پدر ستاره وقتی رضایت دخترش را فهمید، سختگیری نکرد و به وصلت راضی شد.
🍂یاد صدای خمپاره و بمب اخمهای ستاره را درهم کشید. سه سال بعد از ازدواجشان هواپیماهای عراقی خرمشهر را بمباران کردند. هر کجای شهر که قدم میگذاشتند با تلی از خاک و آهن روبرو میشدند. مردم از میان خانههای ویران وسایل سالم مانده را بیرون میکشیدند و با صورت غبار گرفته از غم شهر خود را ترک می کردند.
🌾 رحیم چمدانهای لباسها را تا دم در خانه بی در و دیوار پدرش برد. ستاره اخم کنان پشت سرش دست مریم را گرفته بود و ریحانه گریان را در بغلش تکان می داد.
💠رحیم اسلحه را روی شانه اش جابهجا کرد و مقابل ریحانه ایستاد: « دل نگرون من نباش با بچههای بسیج و مسجد نمیگذاریم یِ وجب از خاکمون رو بگیرن تو فقط مواظب بچهها باش. »
✨بچهها را بوسید و به سمت مسجد دوید. با هر قدمی که رحیم دور میشد ستاره قلبش از جا کنده میشد؛ اما لب از لب باز نکرد و اشک نریخت. دیگر تکدختر نازدانه حاج علی نبود که زندگی راحت و مرفهای داشته باشد. سختیهای ایام جنگ، دوری از شهر و خانه و همسرش او را همچون فولاد آبدیده کرد. زنی آرام، جدی و صبور که روزهایش با تلاش و کار گذشت. شبها نیز برای پیروزی رزمندگان و سلامتی رحیم دست به دعا بود.
🍃قطره اشکی روی صورت ستاره غلتید، سرفههای رحیم رشته افکار او را پاره کرد. سریع به سمت رحیم رفت و شیر کپسول اکسیژن را کمی بیشتر باز کرد. سرفه های پی در پی امان رحیم را بریده بود؛ اما شکایتی نمیکرد. صورت سرخ شده و چشمهای نیمه بازش را به ستاره دوخت، گفت: « ممنونم. »
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از : افراگل
به: قطب عالم امکان
🦋 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🦋
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ فِى أَرْضِهِ
🍁سلام بر تو مولایی که با آمدنت، هر کس که از محبّتت بهره ای دارد عزیز می شود… و هرکس عداوت تو را به دل دارد به خاک ذلّت می افتد.
سلام بر تو و بر قدوم مبارکت.
🌺 آقاجان در ادامه ادله اثبات طول عمر شریفتان بر منکرین چنین باید بگوئیم:
احادیثی وجود دارد که بر اساس عقیده برادران اهل سنت، حضرت ادریس نیز زنده و در آسمانهاست.
☘علاوه بر احادیث به آیه شریفه: « وَ رَفَعْناهُ مَکانًا عَلِیّا؛ ما او را به جایگاه بس بلند بالا بردیم.» نیز استناد میکنند.
📚 قاموس قرآن، ج۱، ص۱۰۶
ادامه دارد...
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#قسمت_هشتم
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🍁لبخند بزن
🌸روزت را با چهرهای گشاده و تبسمی بر لب آغاز کن.
🌺شبیه گل سرخ، لبخند بزن.
☘آن وقت خواهی دید، مشکلات و رنجها چه کوچک و بیمقدارند؛ در برابر روح بزرگ تو.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_رمیصا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨شما چطور پدری هستی؟
به دلیل آشنایی و رفاقتی كه با مرحوم حاج آقا مصطفی داشتم، اطلاع پیدا كردم كه امام در منزل، هیچ گونه تحمیل و استبدادی را نسبت به همسر و فرزندان خود اعمال نمی كردند و برای آنان نوعی آزادی قائل بودند؛ چنان كه حتی به وسیله سؤال نمی خواستند عقیده خود را تحمیل كنند. تنها محدودیتی كه در خانواده امام وجود داشت، رعایت مسائل دینی بود؛ به طور مثال، آنان هرگز نباید به غیبت، تهمت و نظایر این موارد میپرداختند.
📚 پابه پای آفتاب، ج۱، ص۴۰، به نقل از مرحوم حضرت آیت الله فاضل لنكرانی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🍁حدیث طلایی
🌼 هزاران نفر در مسیر نیشابور با چشمانی مشتاق ایستاده بودند. قلب جمعیت عظیمی میتپید.
بی صبرانه منتظر ورود مهمان بزرگی بودند.
مهمانی از سلالهی پیغمبر (صلیالله علیه و آله)
گویا نور وجودی امام همام، شمس الشموس سوار بر هودج از راه دور دیده میشد ...
🌺 مردم به سمت هودج حضرت دویدند. ایشان سر از هودج بیرون آوردند و با سخنان گهربار خویش هدیه بزرگی به مردم دادند.
حدیث سلسله الذهب: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها»؛ «کلام لا إلهَ إلّا اللّهُ (یعنی هیچ معبودی بهجز الله نیست) دژ و حصار من (خدا) است پس هر کس به دژ و حصار من داخل شود از عذاب من امنیت خواهد یافت، این شروطی دارد و من (علی بن موسیالرضا) یکی از آن شرطها هستم.»
🎁این هدیه گرانمایه را تقدیم میکنم به همه دوستداران حضرت
روزتون امام رضایی
#مناسبتی
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍آرامش
🌱انسیه دست فرزندش را گرفت و محکم به خودش چسباند. هدی برای بار چندم به خاطر شب ادراری که ریشه ژنی داشت، خودش را خیس کرده بود. مطمئن بود حالاست که مادر محکم کتکش بزند و چه بسا که تنبیه شود و از شام و ناهار هم خبری نباشد.
🍂مادر ترس را در نگاه او دید. ازخودش شرمنده شد. هدی به وضوح میلرزید.
🌾انسیه یاد دفعههای قبل افتاد که به خاطر وجود مشکلاتی اعصابش خرد بود و تلافیش را سر او در آورده بود.
🌸استغفرللهی گفت. بعد هدی را محکم به سینه چسباند و گفت:«قربونت برم خوشگلم. طوری نیست باهم حلش می کنیم.» و باهم راهی شدند تا لباسهای هدی را عوض کند.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه های روزانه پروانه های عاشق
💌شما
به نام خدای مهربان
از: معصومه
به: مهربان امام زمان
سلام ای مهربانترین آقای جهان
سلام دستگیر همه گمشدگان و مظلومان
سلام به تو ای تنها پناه بیپناهان
بسیار داستان خواندهام، هرجا مسلمانی مضطر و پریشان و آشفته، صدایت میزد، چه زود به یاریش میآمدی.
آقا جان قطرهای از دریای جود، کرم، احسان، مهربانیت در قلب ما بکار تا ما نیز مثل شما نسبت به هم بخشنده، کریم و مهربان باشیم. اگر ما مسلمانان به همدیگر رحم کنیم. هم قلب شما را شاد میکنیم و هم خدای مهربان نسبت به ما رحم میکند. بذر صداقت در قلبمان بکار تا همدیگر را دوست داشته باشیم. انصاف داشته باشیم و برای رونق این دو روز دنیا اهل دروغ و دغل نباشیم. دنیا گلستان میشود اینگونه باشد آقا خوبی باشد و محبت و لطف و صفا یا مستعان جانم فدایت یا صاحب الزمان.❤️
🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
🍁صدای خوش زندگی
🌸تو هم مثل من میشنوی؟
☘صدای خوش زندگی را
صدای شُرشُر آبشار بندگی را
صدای خدا را که تو را میخواند.
❤️تو هم میبینی؟
آغوشی به گستردگی تمام جهان برایت باز کرده است.
🌺منتظر چه هستی؟!
فقط کافیست، پنجره قلبت را به رویش باز کنی.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مادر عزیز چطور به نوزادت شیر میدی؟
از بیست روزهگی مادر را میشناخت و کنارش آرام بود. مادر هم وقتی میخواست عبدالله را شیر دهد، بسم الله میگفت و از اول تا آخر شیر خوردنش یا حسین از لبش نمیافتاد.
روزی هم که میخواست او را به مدرسه بفرستد از زیر قرآن ردش کرد و آیه «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري (طه ۲۵)»را برایش خواند. روزهای امتحانی هم همین رویه را داشت.»
📚کتاب یادگاران، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره سه و هفت
#سیره_شهدا
#شهید_میثمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 دورهمی
🍁«چرا میخواهی منو ببری خونه سالمندان، من خونه خودم راحتترم؟»
« آخه مادر تو تنهایی! هیچکدوممون وقت نداریم بهت سربزنیم.»
✅ شاید این گفتگو در بعضی خانوادهها سر زبانها باشد و به همین راحتی قلب عزیزترینهای زندگیشان آزرده خاطر میکنند.
🔘یادتان میآید اوایل سریال پدرسالار آن دورهمیشان چه خاطره زیبایی را شکل میداد، الان چنین دورهمی آرزو شده.
🔘قدیمها یک رسم قشنگ دیگری هم بود و الان در معدود خانوادهها دیده میشود.
وقتی یک خانواده، پدر یا مادر سالخوردهای داشتند بچهها به نوبت به آنها سرمیزدند و کمک میکردند. گاهی اوقات هم مادر خانوادهای به صورت چرخشی مهمان و در واقع برکت خانه فرزندان خود میشد.
✅ باور کنیم که همان صفا و صمیمیتها نیاز زندگی امروزمان است تا نشاط و سلامت نصیبمان گردد.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte