🍁حدیث طلایی
🌼 هزاران نفر در مسیر نیشابور با چشمانی مشتاق ایستاده بودند. قلب جمعیت عظیمی میتپید.
بی صبرانه منتظر ورود مهمان بزرگی بودند.
مهمانی از سلالهی پیغمبر (صلیالله علیه و آله)
گویا نور وجودی امام همام، شمس الشموس سوار بر هودج از راه دور دیده میشد ...
🌺 مردم به سمت هودج حضرت دویدند. ایشان سر از هودج بیرون آوردند و با سخنان گهربار خویش هدیه بزرگی به مردم دادند.
حدیث سلسله الذهب: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها»؛ «کلام لا إلهَ إلّا اللّهُ (یعنی هیچ معبودی بهجز الله نیست) دژ و حصار من (خدا) است پس هر کس به دژ و حصار من داخل شود از عذاب من امنیت خواهد یافت، این شروطی دارد و من (علی بن موسیالرضا) یکی از آن شرطها هستم.»
🎁این هدیه گرانمایه را تقدیم میکنم به همه دوستداران حضرت
روزتون امام رضایی
#مناسبتی
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍آرامش
🌱انسیه دست فرزندش را گرفت و محکم به خودش چسباند. هدی برای بار چندم به خاطر شب ادراری که ریشه ژنی داشت، خودش را خیس کرده بود. مطمئن بود حالاست که مادر محکم کتکش بزند و چه بسا که تنبیه شود و از شام و ناهار هم خبری نباشد.
🍂مادر ترس را در نگاه او دید. ازخودش شرمنده شد. هدی به وضوح میلرزید.
🌾انسیه یاد دفعههای قبل افتاد که به خاطر وجود مشکلاتی اعصابش خرد بود و تلافیش را سر او در آورده بود.
🌸استغفرللهی گفت. بعد هدی را محکم به سینه چسباند و گفت:«قربونت برم خوشگلم. طوری نیست باهم حلش می کنیم.» و باهم راهی شدند تا لباسهای هدی را عوض کند.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه های روزانه پروانه های عاشق
💌شما
به نام خدای مهربان
از: معصومه
به: مهربان امام زمان
سلام ای مهربانترین آقای جهان
سلام دستگیر همه گمشدگان و مظلومان
سلام به تو ای تنها پناه بیپناهان
بسیار داستان خواندهام، هرجا مسلمانی مضطر و پریشان و آشفته، صدایت میزد، چه زود به یاریش میآمدی.
آقا جان قطرهای از دریای جود، کرم، احسان، مهربانیت در قلب ما بکار تا ما نیز مثل شما نسبت به هم بخشنده، کریم و مهربان باشیم. اگر ما مسلمانان به همدیگر رحم کنیم. هم قلب شما را شاد میکنیم و هم خدای مهربان نسبت به ما رحم میکند. بذر صداقت در قلبمان بکار تا همدیگر را دوست داشته باشیم. انصاف داشته باشیم و برای رونق این دو روز دنیا اهل دروغ و دغل نباشیم. دنیا گلستان میشود اینگونه باشد آقا خوبی باشد و محبت و لطف و صفا یا مستعان جانم فدایت یا صاحب الزمان.❤️
🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
🍁صدای خوش زندگی
🌸تو هم مثل من میشنوی؟
☘صدای خوش زندگی را
صدای شُرشُر آبشار بندگی را
صدای خدا را که تو را میخواند.
❤️تو هم میبینی؟
آغوشی به گستردگی تمام جهان برایت باز کرده است.
🌺منتظر چه هستی؟!
فقط کافیست، پنجره قلبت را به رویش باز کنی.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مادر عزیز چطور به نوزادت شیر میدی؟
از بیست روزهگی مادر را میشناخت و کنارش آرام بود. مادر هم وقتی میخواست عبدالله را شیر دهد، بسم الله میگفت و از اول تا آخر شیر خوردنش یا حسین از لبش نمیافتاد.
روزی هم که میخواست او را به مدرسه بفرستد از زیر قرآن ردش کرد و آیه «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري (طه ۲۵)»را برایش خواند. روزهای امتحانی هم همین رویه را داشت.»
📚کتاب یادگاران، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره سه و هفت
#سیره_شهدا
#شهید_میثمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 دورهمی
🍁«چرا میخواهی منو ببری خونه سالمندان، من خونه خودم راحتترم؟»
« آخه مادر تو تنهایی! هیچکدوممون وقت نداریم بهت سربزنیم.»
✅ شاید این گفتگو در بعضی خانوادهها سر زبانها باشد و به همین راحتی قلب عزیزترینهای زندگیشان آزرده خاطر میکنند.
🔘یادتان میآید اوایل سریال پدرسالار آن دورهمیشان چه خاطره زیبایی را شکل میداد، الان چنین دورهمی آرزو شده.
🔘قدیمها یک رسم قشنگ دیگری هم بود و الان در معدود خانوادهها دیده میشود.
وقتی یک خانواده، پدر یا مادر سالخوردهای داشتند بچهها به نوبت به آنها سرمیزدند و کمک میکردند. گاهی اوقات هم مادر خانوادهای به صورت چرخشی مهمان و در واقع برکت خانه فرزندان خود میشد.
✅ باور کنیم که همان صفا و صمیمیتها نیاز زندگی امروزمان است تا نشاط و سلامت نصیبمان گردد.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️تاج سر
🌞خورشید بیرنگ و جان آرام آرام به پشت کوه قدم گذاشت. محمدباقر زنگ خانه را زد. لحظهای ایستاد. کسی در را باز نکرد. سریع دست در جیبش کرد و کلید را در آورد. بی معطلی در را باز کرد ودرون حیاط خانه دوید.
🍂صداي سرفهای خشک و پشت سرهم ابروهایش را درهم کرد. به سمت اتاق دوید. پدر دستان چروکیدهاش را جلوی دهان گرفته بود و مادر آرام کمر پدر را میمالید و لیوان جلوی لبش گرفته بود.
🌸محمدباقر سلام گویان به سمتشان رفت. بوسه بر دست مادر زد و گفت: « وقتی دیدین حال بابا بده چرا تماس نگرفتین ؟» مادر اشک گوشه چشمش را پاک کرد و گفت:« مادر تو هم زندگی داری ، بابات گفت که مزاحمت نشیم.»
🌾محمدباقر لبخندی بر چهره مادر زد و گفت:« شما تاج سرم هستین نه مزاحم. لباس بپوشین میریم بیمارستان.» پدر را همچون نوزادی در آغوش گرفت و به سمت در رفت.
#داستان
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از: معصومه
به: منتظران آقا صاحب الزمان
سلامی دوباره به منتظران راستین آقا
سلام عزیزان و منتظران
بیایید از آقا بخواهیم برای همه ما دعا کند. در این آخرالزمان که نگه داشتن ایمان بسیار سخت و دشوار است کمک و یاریمان کند که همرنگ جماعت نشویم. بیننده نباشیم. بر روی ایمان و اعتقاد خود چون کوهی استوار بایستیم. حتی به قول سخن ارزشمند شهید متوسلیان اگر بهایش تنها ایستادن باشد. اگر وارد جلسه گناه میشویم، سریع تحت تأثیر قرار نگیریم و همرنگ جماعت شویم. باید فرقی بین محبان حضرت و دشمنان و بدخواهانش باشد. با زبان خوش تا جایی که توان داریم امر به معروف کنیم. ساکت و آرام و راکد در مقابل گناه و معصیت بیتفاوت نباشیم. مدام رنگ عوض نکنیم. هر ساعت و هر روزی از حالی به حال دیگر. برای اینکه دیگران ما را قبول داشته باشند و به حضور بپذیرند. همرنگ خدا و همراه آقا بهترین و زیباترین رنگ دنیاست. نه همرنگ جماعتی که ارباب و سرورشان شیطان لعین است. دستمان را در دست خدا بدهیم که بالاترین دست هاست. سکوت هر مسلمان یعنی همرنگ شدن، همراه شدن و تأیید کردن گناه است. اجر همه شما با خداوند متعال و امام زمان منتظران و همراهان راستین آقا.🌹
🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦
#نامه_خاص
#دلگویه_با_منتظران
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨رقص نور در زلال آب
☀️صبحی دلانگیز در هوای پاک،
🌳درختان سبز سر به فلک کشیده و صدای آبشاری که صدای خوش زندگی است.
☀️طلوع خورشید با اشعهاش در آبهای روان به رقص در میآید و چقدر حس خوبی دارد، اگر بیدار شوی و نگاهت را به نور زیبایی صبحگاهی خورشید بیندازی.
🌹صبحتان به خیر شادی
خدا بهترینها را برای شما میخواهد، برخیزید.
🌹🌹🌹
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨قدردانی از زحمات همسر
پس از آن که پیکر همسر استاد دفن شد [سال ۱۳۷۲ش]؛ علامه جعفری در جمع اقوام و ارادت مندان به پا خواست و مطالبی درباره آن بانوی فداکار گفت:
حدود ۴۰ سال این بانوی از دست رفته در زندگی ما بود. مشکلات کارهای ما را تحمل کرد و مقتضیات نفس را کنار گذاشت... . حقیقت این است که من جز این که از ایشان تشکر کنم و از ایشان طلب عفو کنم، امشب هیچ چاره ای غیر از این نمی بینم؛ چون خیلی خیلی گذشت کرد... . خدایا! پروردگارا! این بانو را با فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور بفرما.
📚فیلسوف شرق، ص۱۹۶ و ۱۹۷؛ در احوالات حضرت علامه محمدتقی جعفری تبریزی
#سیره_علما
#علامه_جعفری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🔴 ضعف همسرتان را بازگو نکنید!
💠 یکی از بدترین رفتارها اشاره کردن به ضعفها و ناتوانیهای همسرتان در مهمانیهای فامیلی یا جمعهای دوستانه است.
💠 این رفتار در جریحهدار کردن قلب همسرتان بسیار نقش دارد و گاهی مدتها رابطه زن و شوهر را به سردی میکشاند.
#ایستگاه_فکر
#عکسنوشته_میرآفتاب
#همسرداری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ زن بابا
🍁 سمیه ساعتها یک گوشه مینشست و قطاری از فکر روی ریل مغزش حرکت میکرد. از یک جا نشستن و دست روی دست گذاشتن کلافه شد.
🌸با خود گفت: « چرا یکی زنگ نمی زنه، بگه بیا خونه، ما اشتباه کردیم.»
🍃چند هفته قبل مدام مثل فیلم از پیش چشمهایش عبور میکرد. همسرش را در بیمارستان بستری کرده بود تا عمل جراحی شود. هیچکدام از بچههای محمد نیامدند؛ به خیال خودشان زن بابا پیش پدرشان هست و دیگر نیازی به حضور آنها نیست. قبل و بعد عمل به تنهایی کنار محمد ماند. نشستن روی صندلی کنار تخت، دنده هایش را به درد آورده بود. دست راستش به خاطر دیسک گردن گُرگرفته بود و میسوخت.
🌸زمانیکه محمد اتاق عمل رفت، کسی جز او پشت در اتاق عمل نبود. فقط روح الله پسر بزرگ شوهرش تلفنی سراغ پدرش را گرفت.
🌸وقتی محمد از بیمارستان مرخص شد، همه بچهها به دیدن پدرشان آمدند. سمیه با صورت آویزان و چشمهای نیمه باز از بیخوابیهای بیمارستان از آنها پذیرایی کرد و به آنها گفت: «بیشتر هوای پدرتان را داشته باشید. »
☘ دختر و پسر، عروس و داماد همه اخم و تخم کردند: « چرا این حرف رو میزنی؟! پس تو چکاره ای؟ »
🍁 همه دوره اش کردند و او را به توپ انتقاد و تهمت بستند: « منتظری بابای ما بمیره، تا ارثیه و ثروتش بهت برسه.» بعد از چند روز بیخوابی، شنیدن این حرفها برای سمیه زجرآور بود. طاقت نیاورد از خانه زد بیرون و پیش مادرش رفت.
☘بعد از آن روز هیچکدام به سمیه زنگ نزدند و او به گوشی چشم دوخته بود تا کسی زنگ بزند و فقط بگویند که بیا پیش پدر. یکدفعه صدای زنگ گوشی بلند شد و سمیه را از فکر و خیال بیرون آورد. خوشحال شد و به سمت گوشی پرواز کرد. صدای آن طرف خط در سرش اکو شد: «بابا سکته قلبی کرد و مُرد، حالا راحت شدی؟ »
🍂سقف به دور سرش چرخید، زبانش در دهان قفل شد. خیره به دیوار روبرو، گوشی از دستش رها شد . پاهایش شل و روی زمین افتاد.
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم
از: میرآفتاب🌼
به: خالق هستی 🌸
🌹چه روز خوبی بود، روز گفتگو با خالق. هر آن چه مدتهاست در دلم سنگینی میکند را گفتم. خالقم، راه بنما تا در مسیر قرب الی الله از حب نفس دور شویم.
خدایا ما را به خودمان وا مگذار
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨سلام بر خورشید امامت
پرتوی خورشید روی صورتت پهن میشود. نگاهت با نگاه خورشید مهربان تلاقی میکند.
خواب بس است.
نوبت تلاش رسیده، برخیز و به خورشید مهربان امامت سلام بده و زندگی را از سر بگیر.
#به_قلم_ترنم
#صبح_طلوع
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨نقش مدیریتی و آرامش بخشی پدر
پدر [شهید بهشتی] نظم و قانونی را بر خانه حاکم کرده بود که همه با آن موافق بودند و پذیرفته بودند. هر کس طبق روال و نظم حاکم، برنامه های فردی و اجتماعی خود را انجام می داد. همه چیز سر جای خود قرار داشت. نقش پدر در مدیریت و ایجاد آرامش در خانه واقعا تعیین کننده بود. مثلا برای برادرهایم که می بایست برای مدرسه کاردستیهای میساختند و نجاری میکردند، اتاقی در زیرزمین منزل آماده کرده بود که کارهایشان را آن جا انجام دهند. برادر کوچکم علاقه خاصی به قرائت قرآن داشت و صدای خوبی هم داشت. موقع تمرین قرآن، به این اتاق میرفت تا آزادانه تمرین کند و مزاحم کسی هم نباشد.
📚ناگفتههایی از زندگی خانوادگی علما، ص۹۰
#سیره_شهدا
#شهید_بهشتی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 تکالیف مدرسه
✅ بچهها معمولا حوصله ندارند یک جا بنشینند و تمام تکالیف مدرسهشان را یکدفعه بنویسند.
🔘 خوب است والدین عزیز به این نکته توجه کنند، ابتدا اجازه دهند فرزندشان بازی کند و انرژیاش را تخلیه کند بعد به سراغ تکالیفش برود.
🔘 فشار زیاد و یکدفعه بر بچه برای نوشتن تکلیف، نه تنها او را علاقه مند به درس نمی کند؛ بلکه باعث دلزدگیش از درس و مدرسه میشود.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍خبرخوش
🍃لباس فرم خودش را در آورد. پوتین مخصوص عملیات را در پایین ترین طبقه کمد گذاشت. از همکارانش خداحافظی کرد. کنار خیابان منتظر تاکسی شد. بعد از ده دقیقه تاکسی زرد رنگی از انتهای خیابان نمایان شد. روی صندلی عقب کنار یک خانم میانسال نشست. زنگ گوشیاش به صدا در آمد و بعد از سلام کردن از شنیدن حرف مادرش با صدای بلند فریاد زد: خدایا! شکرت.»
🎋برای چند لحظه ساکت شد و با چشمهایی عذرخواه به چهره متعجب زن میانسال نگاه کرد. این بار با صدایی آرام گفت: «تو راهم، الان میام.»
☘گوشی را قطع کرد. راننده که تا آن لحظه صبر کرده بود، رو به جوان گفت: «اتفاقی افتاده؟»
🌾 محسن با لبی پر از خنده گفت: «دیشب شیفت بودم. مادرم از شهرستان اومده ، اومدنش خیلی به موقع بوده. »
☘راننده پرسید: «شغلت چیه؟»
🍃_آتشنشان.
🌸محسن به یادش آمد. هفته پیش همسرش زهرا گفت: «خدا بیامرزمه مادرمو، بعد از پنج سال چشم انتظاری بچهدار میشم. این روزا به مادرم احتیاج دارم.»
🍃محسن از دور چراغ قرمز چهار راه را دید. به راننده گفت: «پیاده میشم.»
☘راننده جواب داد: «هنوز به مقصدتون نرسیدیم.»
💠_ بچهام دیشب به دنیا اومده، میرم بیمارستان.
✨_مبارک باشه.
🌸محسن کرایه را داد و پیاده شد. با عجله حرکت کرد. نزدیک بود زمین بخورد اما تعادل خود را حفظ کرد. نگاهی به اطراف انداخت. به سمت گل فروشی رفت.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم
از: میرآفتاب
به: یگانه هستی بخش
در این شلوغ پلوغی روزگار تنها تو رفیقی،
تنها تو آرامش دهندهای.
تنها تو برایم کافی هستی.
تنها تو برایم میمانی.
یا اَحَبَ مِن کُلِ حَبیب
🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾
شما هم میتوانید به خداوند، امام زمان و بقیه معصومین علیهمالسلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیطهای مجازیتان منتشر کنید. با نشر نامههایتان در ثواب ارتباطگیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
🍁 صبح دلانگیز
🌸 نسیم صبحگاهی میوزد و عطر خوش گل محمدی را در فضا پخش میکند.
☘ نفس کشیدن در این هوای خوش صبحگاهی دلپذیر است.
🦋 صبحتان به خیر و شادی ان شاءالله 🦋
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨روش تحسین و تشویق
پدرم یک بار چیزی به مرد مُکاری (کرایه دهنده چهارپایان) داده بودند که از تربت برای من به مشهد بیاورد و آن مرد آن را فاسد کرده یا از بین برده بود. من میخواستم از او تاوان بگیرم و چون میتوانستم این کار را بکنم، نکردم. موضوع را برای پدرم نوشتم... آن قدر خوشش آمده بود که چند سطر در تحسین، تشویق و بارک الله گفتن به من نوشت.
📚فضیلتهای فراموش شده، ص۱۵۶؛ در احوالات حجت الاسلام حسینعلی راشد، به نقل از فرزند ایشان.
#سیره_علما
#آیتالله_حسینعلی_راشد
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✅ تیزهوش کیست؟
🔍در قرآن کریم جایگاه والدین در بالاترین و ارزشمندترین جایگاهها قرار دارد و خداوند به مقام و منزلت پدر و مادر اهمیتی ویژه داده است. به همین خاطر است که خداوند درخواست آنها را پذیرا است و دعای ایشان را در حق فرزندانشان در اولویت استجابت قرار میدهد.
بنابراین انسان تیزهوش کسی است که از این مسیر میانبر بهترین استفاده را داشته باشد و خود را در رودخانه پرسرعت دعای والدین بیاندازد. از سوی دیگر، بیچاره و بدبخت و بیدست و پا کسی است که نتواند از این آب روانی که خداوند در دسترس اکثر قریب به اتفاق ما گذاشته استفادهای شایسته داشته باشد.
✳️پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند: دعای مادر از موانع اجابت دعا میگذرد.
📚مشکات الانوار،ص۲۷۲
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#عکسنوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafteh
✍️عشق دیدن پدر
🌞روزهای تابستان سوزان بود و آتش از آسمان می بارید. مشهدی حسین بر روی زمین های کشاورزی مردم در بیرون از روستا کار می کرد و چند هفته یک بار به خانه بر میگشت. او دو دختر به نام های یاس و فرشته داشت که هفت ساله و هشت ساله بودند و به پدرشان علاقه ی شدیدی داشتند. در یکی از روزها دلتنگ پدرشان شده بودند و دوست داشتند به نزد پدر بروند؛ مادرشان به آن ها گفت: «جایی که باباتون هست خیلی دوره، گم می شید یا ماشین بهتون می زنه. »
🌸اما یاس و فرشته دست بردار نبودند ، گریه می کردند و می خواستند به دنبال پدرشان بروند؛ مادرشان، با تنقلات سعی کرد حواسشان را پرت کند؛یاس و فرشته بر خلاف همیشه زود آرام شدند و سعی کردند طبق نقشه شان یواشکی به دیدن پدرشان بروند.
🍃به دور از چشم مادرشان هنگامی که مشغول بافتن دار قالی بود؛ آرام آرام از درحیاط خارج شدند و به راه افتادند، خیابان ها را یکی یکی طی کردند و حدود یک کیلومتر از روستا دور شدند؛ در مسیر مغازه داری تکیه داده به چارچوب در ایستاده بود و به جاده نگاه می کرد. یکدفعه چشمش به یاس و فرشته افتاد که تنها به سمت زمین های کشاورزی می رفتند. سریع به دنبالشان دوید، صدایشان زد و گفت: «بایستید شما بچه های کی هستید، کجا می رید؟ »
☘️فرشته و یاس خودشان را معرفی کردند. مغازه دار، پدرشان را شناخت. او برای اینکه بچه ها به راهشان ادامه ندهند، گفت: « اگر برید، بین راه روباه و گرگ و شغال بهتون حمله میکنه ، از همین راهی که اومدید، برگردید.»
🍂فرشته و یاس گریه کردند و گفتند: «نه ما می خوایم پدرمون رو ببینیم.»
🎋مغازه دار با اخم گفت :« خودم چند تا گرگ و شغال این اطراف دیدم. حتما یِ گوشه منتظرتونن، برگردین.» آن ها را به اجبار به سمت منزل فرستاد. یاس و فرشته در بین راه بلند بلند گریه میکردند.
🍁هنگامی که به نزدیک منزلشان رسیدند، مادرشان با صورتی سرخ و نفس زنان از پیچ کوچه به سمتشان دوید: « کجا رفتین ، دلم هزار راه رفت.»
🍃فرشته ماجرا را برای مادر تعریف کرد. مادر صدایش را بالا برد:« این چه کاری بود که کردین؟ اگر اتفاقی برایتون می افتاد چی؟ دیگه نبینم سرتون رو پایین بیندازین و بدون اجازه ی من جایی برید.»
🌾یاس و فرشته دوباره بغضشان ترکید و گریه کردند. چند ساعت بعد، یاس و فرشته گوشه حیاط کِز کردند و به سنگریزه های کف حیاط خیره شدند. یکدفعه در خانه باز شد و پدرشان وارد شد. فرشته و یاس خندان در بغل پدرشان پریدند.
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#به_قلم_آلاله
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
بسم الله الرحمن الرحیم
از: مهدیهی نادم و پشیمان
به: شیعیان منتظر
آه از این همه غربت و مظلومیت
شنیدم هزار و صد سال پیش از علی بن محمد سمری نائب امام زمان علیهالسلام پرسیدند: آخرین باری که مولایت را دیدی چگونه بود؟ فرمود: دیدم مولایم را در مستجار کعبه دستش را گرفته به پرده زار زار گریه میکند، میگوید: خدایا فرجم را برسان.
نمیدونم گرفتی چی میگم !؟ هزار و صد سال پیش امام زار میزدن و میگفتن فرجم رو برسون.
بس نیست؟ هر روز و شب گریه کنن صباحا و مساء
بس نیست؟ میرن کربلا هر بار براشون گودی قتلگاه مشاهده میشه و خون گریه میکنن.
می دونی که نام زینب سلاماللهعلیها رو جلوی او ببرن از خوراک میفته، به خاطر مصائب ایشون.
اینهمه غربت، اینهمه بیکسی...
به خودمون رحم کنیم.
بسمون نیست؟ اینهمه تاریکی؟! اینهمه ظلمت؟!
خودشون فرمودند: اگر شیعیانم به قدر لیوان آبی تشنهی ما بودند در ظهور ما تأخیر نمیافتاد.
تا کی اصرار بر گناهان؟
خدایا به خاطر ما گنهکاران سیاه روی نه
به خاطر مهدیات بندهی مضطر و آوارهات
بندهی فرید و غریب و طریدت
خدایا به خاطر دوازده قرن انتظاری که به پای ما از جان گذشت تا ما بندهی تو شویم،
ظهورش را برسان.
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#نامه_خاص
#دلگویه_با_منتظران
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌼 بوی گل نرگس را دوست داری؟
🌺 بوی گل نرگس برای من با تمام گلها فرق دارد
☘ شاید چون شما را به یاد من میآورد.
🌸آقا جانم، صبحم را با نام تو آغاز میکنم.
🌹سلام و صبحت به خیر ای بهترین بابای دنیا.
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
🔴 یکی از راههای باز شدن گیر کارها
🔹آیت الله شیخ احمد مجتهدی رحمهاللهعلیه فرمودهاند: من هر موقع کارم گیر میکرد، هزار صلوات نذر حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان سلاماللهعلیهما میکردم و کارم درست میشد.
📚 آداب الطلاب ص ۲۴۳
#مهدوی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 از چشمهات چطور استفاده میکنی؟
✅وقتی مردم به پای اعتماد به آن فرد که هر کاری میکرد، رشوه میخورد و اختلاس میکرد؛ نظام و حکومت را زیر سوال میبردند یعنی؛ با چشم سر میدیدند.
🔘اگر میخواهیم در امر بصیرتشناسی کور نباشیم، باید فرمایشات نائب بر حق امام زمان علیهالسلام گوش بدهیم.
🔘وقتی در امر ولایت فقیه کوتاهی نکنیم و با بصیرت باشیم و مردم را آگاه کنیم تا هر اتفاقی را پای نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبر عزیزمان نیندازند؛ آنوقت میشود خود را برای حکومت عدالت گستر مهدی موعود عجل الله تعالیفرجه آماده کرد.
✅ امید است حکومت ما زمینه ساز حکومت عدل مهدوی باشد .
#مهدوی
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍بابی انت و امی
🍃دوزانو رو به قبله نشسته بود. پنجمین هفته بود که ندبه میخواند وتلاش می کرد حس وحالی پیدا کند. حالش از خودش و اشکهایی که می ترسید بیهوده وبرای ریا باشد، بد شده بود.
🌸این بار با خودش نیت کرد هیچ تلاش اضافه ای برای اشک ریختن نکند. گفت اگر امام نگاهی کند لابد اشک هم خودش می آید، به عبارت «بابی انت و امی ونفسی لک الوقا» که رسید، با اقتدا به آنچه از آداب دعا شنیده بود ناخوداگاه بلند شد، ایستاد دست روی سرش گذاشت و سوزش اشک را در گوشه ی چشمش حس کرد. لبخندی زد وبه قبله نگاه کرد. گرمی وسنگینی نگاه امامش را حس کرد.
#داستانک
#مهدوی
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
بهنامخدایزهرایاطهر«س»
از:زینببنتالمهدی«عج»
به:یابنالفاطمه....
سلام آقا جان! همیشه همین است ناپاکها برای پنهان کردن ناپاکیشان حرمت شکنی میکنند!
نزدیک ایام شهادت مادر که میشود دست به تحریف میزنند، فارغ از این که شهامتهای مادر ما حذف شدنی نیست!
نزدیک فاطمیه!!!چقدر مادر غریب است ....زبان من از برای گفتن از مادر جان قاصر است نمیدانم مرا فرزند میخواهند یا نه؟! سید هم نیستم، اما شکر خدا هنوز کنجی از قلبم به نام حسین اوست، حسین مهربان او!
مولای خوب من ؛ دلم نمیخواهد برای حاجتهای دلم به مادرتان قسمتان بدهم؛ پس به همین اکتفا میکنم.
التماس دعا عزیز قلب حضرت زهرا «س»
هر آنچه که شما بخواهی برای ما خیرترین است .... آقا جان♥️
به وقت|۲۲:۲۷|
۲۱/آذر ماه....
🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
❄️آیا دیدهای تا به حال گلی را با بیرحمی تمام پَرپَر کنند؟
🔥 تاریخ، چنین روزی را دیده است که ای کاش کور شده و ندیده بود.
💥آری ۱۴۰۰ سال است، صدای ناله از گل یاسی بین در و دیوار مدینه میآید.
💦چشمها ببارید، دلها آتش بگیرید، صداها، بغض در گلو مانده تاریخ را فریاد بزنید.
🏴حبیبتی یازهرا حبیبتی یازهرا🏴
#صبح_طلوع
#مناسبتی
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🥀🥀🥀🥀
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨همسرت رو چقدر دوست داری؟
امام به همسرشان علاقه وافری داشتند؛ به طوری كه از نظر امام، همسرشان در یك طرف قرار داشت و بچههایشان در طرف دیگر و این دوست داشتن با احترام خاصی توأم بود. یادم هست یك بار كه خانم مسافرت رفته بودند، آقا خیلی دلتنگی میكردند. وقتی آقا اخم میكردند، ما به شوخی میگفتیم: اگر خانم باشند، آقا میخندند و وقتی خانم نباشند، آقا ناراحتند و اخم میكنند. خلاصه، ما هر چه سر به سر آقا گذاشتیم، اخم آقا باز نشد. بالاخره من گفتم: خوشا به حال خانم كه شما این قدر دوستش دارید. ایشان گفتند: خوش به حال من كه چنین همسری دارم. فداكاریای كه خانم در زندگی كردهاند، هیچ كس نكرده است. شما هم اگر مثل خانم باشید، همسرتان شما را این قدر دوست خواهد داشت.
📚 پابه پای آفتاب، ج۱، ص۳۱۵-۳۱۶، به نقل از زهرا اشراقی، نوه امام خمینی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte