eitaa logo
مسار
333 دنبال‌کننده
5هزار عکس
542 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨سرزنش جوان 🔸عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ ـ : إذا عاتَبتَ الحَدَثَ فَاترُك لَهُ مَوضِعا مِن ذَنبِهِ ؛ لَئِلاّ يَحمِلُهُ الإِخراج عَلَى المُكابَرَةِ. 🌸امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ فرمودند : 🌻 هرگاه جوان را سرزنش كردى ، جايى [براى عذر آوردن] از گناه برايش قرار ده تا قرار گرفتن در تنگنا ، او را به درشتى و سرسختى نكشانَد. 📚شرح نهج البلاغه، ج۲۰،ص۳۳۳،ح۸۱۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️گلدان شکسته 🌺امین با ذوق و شوق توپ بازی می کرد. یکدفعه توپ به گلدان زیبا و گرانقیمت گوشه سالن خورد و شکست. امین که چشم پدر و مادر خود را دور دیده بود و توپ را داخل خانه آورده بود غصه اش شد. حالا چکار کند؟ مادر عاشق این گلدان بود. یادگار مادربزرگش بود. می ترسید هر آن سر برسند و دعوایش کنند. بغض گلویش را می فشرد، اشکش سرازیر شد. نفرین بود که نثار خود می کرد که این چه کاری بود که کردم؟ 🍀صدای چرخیدن کلید درونِ در را شنید. با سرعت خودش را در کمد دیواری قایم کرد. پدر و مادر وارد سالن که شدند با منظره گلدان شکسته روبرو شدند. مادر داد زد: « امین مگه دستم بهت نرسه؟ مگه نمی دونی این برام عزیزه؟ به چه جرأتی توپ رو داخل آوردی؟» 🌼 امین با شنیدن حرف های مادر بر خود لرزید. تپش قلب گرفت. منتظر تنبیه سختی بود که صدای پدر را شنید که مادر را آرام می کند: « زینب جان آروم باش این راهش نیست مگه نشنیدی حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: با خشم بچه تربیت نمی شود. حالا کاری که شده باید به آرامی باهاش صحبت کنی.» (۱) امین دیگر صدای خشم مادر را نشنید. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🔹۱- قال امام علی علیه السلام: لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ 🌸امام على عليه السلام فرمود: با خشم تربيت [ممكن] نيست . 📚غرر الحكم ، ح۱۰۵۲۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: ترنم به: منجی عالم بشریت ✨سلام مولای ما! 🌼شاید تو هم منتظری تا ما بیاموزیم از من ها وتن‌ ها جدا شویم و ما شویم. 🌱این که دست این من ها بهم گره بخورد و «ما»ی متحد در راه عبودیت خدا را بسازد. ✨مولای من! 🌿ما را متحد کننده‌ی این اجتماع قرار بده. ما را خادم اسلام بپذیر.🤲 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌞 چشم در چشم خورشید 🌺صبح می شود و چشم‌ در چشم‌ خورشید، نگاهم را به آسمان می دوزم و تو را طلب می‌کنم. 🌸آرزویم تلألؤ خورشید رویت در نگاهم است. 🆔@tanha_rahe_narafte
💠زحماتی همراه با عشق ✅احترام به والدین از هر چیز واجب تر است. والدین مخصوصا در زمان پیری حساس تر می شوند. بنابراین باید در خصوص ارتباط گیری و رفتارهایمان با آ ن ها دقت داشته باشیم مثلاً: 🔘مدام احوال آنان را به صورت حضوری یا حداقل با تماس تلفنی جویا شویم. 🔘همیشه زحمات و تلاش های آنان را یادآوری و از آنان تشکر کنیم. 🔘اگر در وضع اقتصادی مناسبی نیستند به آنان به صورت غیرمستقیم کمک مالی دهیم. 🔘همواره آنها را با احترام و القاب زیبا مورد خطاب قرار دهیم. ✅ بدانیم، انجام تمام این کارها حتی گوشه ای از زحمات آنان را جبران نمی کند، فرزندان در هر حال همواره مدیون زحمات همراه با عشق آنان هستند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌟 وقف خدمت به پدر 🌼امام حسن(علیه السلام)در طول سی و هفت سالی که در کنار پدر زیست نه فقط فرزندی مطیع و امام شناس بود، بلکه همواره بازوی نیرومند،یاوری صدیق، مسئولی امین و با تجربه و سربازی عاشق و فداکاربرای امیرمومنان به حساب می آمد. وی با شناخت کاملی که از پدرداشت، خود را وقف خدمت به امیرالمؤمنین کرده بود. 🌸روزی بازوی نظامی پدر می شود و به فرمانش به طرف کوفه روانه می شود تا مردم آن سامان را از توطئه شوم دشمنان اسلام آگاهی دهدو آنها را جهت مقابله با پیمان شکنان و ناکثان بسیج کند. 🌷 روزدیگر بازوی سیاسی امام می شود و در جریانات سیاسی دوران عثمان وارد صحنه می شود و او را نسبت به وضع ناهنجار دستگاه خلافتش وکثرت انحرافات آگاه می سازد و یا در مسئله حکمیت به دستور آن حضرت و با بیانات شیوا و دلنشین، اعلام موضع می نماید و دست به افشاگری می زند. 🌱آن حضرت در سمت قضاوت و دیگر مسوولیت ها به کمک و یاری پدرمی شتابد. 🌼باید اعتراف کرد که بدون شک در این سی و هفت سال خدمات آن حضرت در قالب ماموریت از طرف امیرمؤمنان بیش از این ها بوده است ولی ما برآن ها دست نیافته ایم و یا فاقد ارزش تاریخی بوده اند. 📚مجله فرهنگ كوثر، خرداد ۱۳۷۹، شماره ۳۹ علیه السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨بهشت نتیجه اطاعت از والدین 🌼قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: اَلْعَبْدُ الْمُطيعُ لِوالِدَيْهِ وَلِرَبِّهِ فِى اَعْلى عِلّييّنَ. 🌺پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: بنده اى كه مطيع پدر و مادر و پروردگارش باشد، روز قيامت در بالاترين جايگاه است. 📚كنز العمال، ج ۱۶، ص ۴۶۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍آب تنی 🌸نور خورشید روی آب دریا سکه های طلایی ریخته بود. موج ها آرام به ساحل سر می زدند و به خانه خود بر می گشتند. سعید، وحید و مریم روی زیر انداز کنار پدرو مادرشان نشسته بودند. 🍃سعید با سر به وحید اشاره کرد. وحید رویش را برگرداند و به دهان پدر خیره شد. پدر از دوران کودکی خود تعریف می کرد: « اون زمونا حرف حرف بزرگترا بود. یازده سالم بود، همسن سعید، بابام گفت که باید کار کنین تا قدر پولو بدونین، برای همین از بچگی من و عموتونو برد سرکار... » 🌺سعید با نوک انگشتان پایش به وحید زد. وحید بالاخره تسلیم شد. پدر وقتی دید هر دو بلند شدند، حرفش را نیمه کاره رها کرد و رو به آنها گفت: «بچه ها تو آب نرید.» بچه ها باشه گویان به سمت دیگر ساحل دویدند. 🍃سعید پس کله وحید زد و گفت: «چرا تکون نمی خوردی؟» وحید پس سرش را ماساژ داد: «چته بابا داشتم خاطره گوش می‌دادم، حالا می خوای چی کار کنی که بلندم کردی؟» 🌸 سعید لباسش را از تنش در آورد و گفت: « زود باش بریم آب تنی.» وحید خیره به سعید گفت: « بابا گفت نریم.» سعید دست وحید را گرفت و به سمت دریا کشید: « این همه راهو نیومدیم که فقط دریا رو ببینیم، بدو که آب تنی تو این هوای گرم می چسبه.» 🍃وحید به سمت پدر و مادر نگاهی انداخت و بعد به آبی دریا. سعید درون آب رفت و شروع به آب بازی کرد. وحید هم دل به دریا زد. بدنش با اولین تماس آب لرزید و مو به تنش سیخ شد. سعید شنا کنان از ساحل فاصله گرفت.سرش را از آب بیرون آورد و گفت: « بیا دیگه اینقدر ترسو نباش!» وحید هم خودش را به سعید رساند و جلوتر رفت. 🌺عضله پای وحید گرفت و نتوانست پایش را تکان بدهد. بدنش سنگین شد و زیر آب رفت. سعید سرش را از زیر آب بیرون آورد تا به وحید نشان دهد که از او جلو زده است؛ اما صدای فریاد وحید و دست هایش که آب ها را به هوا می پاشید، جلو چشم هایش نقش بست. 🍃لحظه ای مات و متحیر به صحنه روبرویش نگاه کرد تا خواست به خودش بجنبد دیگر وحید را ندید. ناخودآگاه اشک از چشم هایش جاری شد و فریاد زنان به سمت وحید شنا می کرد. چیزی از کنارش با سرعت گذشت. سعید گریان و با چشمان تار به سمت وحید شنا کرد.نمی دانست چه چیزی از کنارش عبور کرد؛ ولی ترس به دلش راه نداد با سرعت شنا کرد. لحظه ای سرش را از آب بیرون آورد تا نفس بکشد،صدای سرفه های وحید را شنید. پدرش را دید که سر و سینه وحید را بیرون از آب گرفته بود. 🌸در ساحل، پدر سینه وحید را ماساژ می داد تا آب های خورده را برگرداند. سعید مثل موش آب کشیده بالا سرشان ایستاد. وحید با سرفه های شدید آب های خورده را برگرداند. 🍃پدر دست وحید را گرفت، بلندش کرد و از کنار سعید بدون اینکه نگاه کند، گذشت. سعید پشت سرشان راه افتاد و با صدایی که پدر بشنود، گفت: « ببخشید.» پدر با اخم برگشت و به سعید نگاه کرد: « ببخشید! اگه غرق میشد، فایده ای داشت؟» سعید با چشمان اشکی به وحید خیره شد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: میرآفتاب 🌺 به :خالق هستی 🌸 ☘خدایا مگر نه اینکه در کتاب آسمانی مون قران نفرمودی لایکلف الله نفسا الا وسعها هر نفسی به اندازه توانایی خودش تکلیف میشه 🌱خدای مهربون کمکم کن اندازه نفسم خودم را درک کنم ،موقع تکلیف غُر نزنم نِق نزنم .... 🌿تو بهتر از خود من به من آگاهی من و میشناسی 🌻کمکم کن خودمو کم ندونم . اون قدرت خدایی که در وجودم قرار دادی رو درک کنم. 🌹کمکم کن زحمت بکشم و به بُعد وجودی ام که انسانیت حقیقی هست برسم 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
✍سرچشمه تمام زیبایی ها 🌹 پروردگارا 🌸زیبایی هایت همتایی ندارد. 🌷چگونه ستایشت نکنیم؟ 🌻 حال اینکه هر آینه می نگریم . 🌺 چشمانمان قابلیت توصیف تو و زیبایی هایت را ندارد . 🌼 ای سرچشمه تمام زیبایی های عالم ✨ ای پروردگار من و پروردگار همه ❤ دوستت دارم . 🆔 @tanha_rahe_narafte
💯ذهن خوانی بلد هستید؟ ✅حواسمان باشد همسر ما ذهن خوانی بلد نیست! و از دل ما خبر ندارد. 🔘نباید انتظار داشته باشید که بر طبق احساسات درونی شما عمل کند. 🔘تا وقتی که شما چیزی را به زبان نیاورده اید و در خصوص آن به توافق نرسیده اید، نمی توانید توقع داشته باشید به خواسته تان عمل کند. 🔘 هر موقع همسرتان بعد از توافق کردن، باز کوتاهی کرد او را سرزنش نکنید ؛ بلکه با آرامش و جملات زیبا و مثبت به او یادآوری کنید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨آخرین همسرانه شهید عباس بابایی 🌷لباس احرام تنم بود و آماده رفتن به عرفات. 🌱گفتند: عباس زنگ زده. تا رفتم دم تلفن دیدم صف ۱۶-۱۵ نفره ای برای صحبت با عباس درست شده که آخرینش من بودم. 🌟بعد از سلام و احوال پرسی گفت: برای خودت از خدا صبر بخواه. دیگر مرا نخواهی دید. مبادا برگشتنی گریه کنی و ناراحت شوی. تو به من قول داده ای. ارتباطت را با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیشتر کن. 🌻دیگر در حال خودم نبودم. گوشی تلفن از دستم افتاد. رفتم اتاق مثل دیوانه ها سرم را به دیوار می کوبیدم. طاقت نیاوردم. هنوز برخی با عباس مشغول صحبت بودند. 🔸به زور گوشی را گرفتم. گفتم: عباس! به دادم برس. من نمی توانم از تو خداحافظی کنم. دیگر نه او می توانست چیزی بگوید نه من. 🌿وقتی گفتم خداحافظ. با گوشی تلفن با هم افتادیم روی زمین. 📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، علی مرج، صفحه ۴۳-۴۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💞بگو دوستم داری 🌹رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود: این سخن مرد که به همسر خود بگوید «دوستت دارم» هیچ گاه از دل زن بیرون نمی رود. 📚وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۲۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️حسرت 🌸سعیده وارد خانه شد. مثل همیشه سلام بلندی گفت و سه قل هوالله خواند. چادرش را که به سر چوب‌رختی، آویزان کرد، لباس‌های آویزان همسرش را دید. به اتاق همسرش رفت، تقی روی در قهوه ای رنگ کوبید و وارد‌ شد. همسرش برای چند دقیقه سرش را از روی لبتاب بالا گرفت، لبخندی زد و سلامی تحویلش داد. 🌺« سلام، خسته نباشی خانومی» 🌼«ممنون عزیزم. شما هم همین‌طور.» 🍁سعیده همان‌طور که چهره اش را در تصویر تاریک لپ تاپ، نگاه می‌کرد تا شلخته و خسته به نظر نیاید، بغضش را قورت داد. ماه ها بود از کم‌حرفی همسرش، به ستوه آمده بود. کار همسرش پای لپ تاپ بود و در خانه. اما سعیده سعی می‌کرد به بهانه ای ازخانه بیرون برود تا حضورش درخانه، باعث سرزدن‌های مداوم و در نتیجه عصبانیت همسرش، نشود. 🍂با این وجود هیچ وقت نتوانسته بود با کم حرفی شوهرش کنار بیاید. هربار هم که تلاش کرده بود زمینه‌ی مشترکی ایجاد کند، بیشتر از سه چهارجمله از او نشنیده بود. 🙃هر چقدر چانه‌ی‌ سعیده برای هم صحبتی گرم بود، فرید ترجیح می‌داد، غیر از صحبت های کاری، صحبت دیگری نکند. گاهی حتی از شدت کم حرفی همسرش، به گوشه ای پناه می‌برد و در تنهایی خودش، گریه می‌کرد. گاهی سعی می‌کرد بتواند با خواهرانش، حرف بزند تا نیازی به شوهرش نداشته باشد، اما هربار باز به این نتیجه می‌رسید که هیچ چیز صحبت بین زن و شوهر نمی‌شود. 🍀امروز هم پیش مشاور رفته بود. حالا می‌خواست به آنچه آموخته، عمل کند. به آشپزخانه رفت. چای‌ساز را روشن کرد. بسته‌ی نسکافه را در فنجان ریخت. آن را درون سینی طلایی گذاشت. 📚از بین طبقات کتابخانه دفتر خاطرات طلایی ازدواج و آلبوم را بیرون کشید. در زد و گفت:«جناب همسر، نسکافه میل ندارند؟!» ☕️فرید گفت:«البته که میل دارم، خدمت می رسم.» 😢سعیده بغضش را فرو داد. انگشت فرید را که حالا کنارش نشسته بود، روی خیسی پای چشمش گذاشت و با لحنی شبیه به گلایه اما پر از عشق گفت:«می بینی اینها کلماتی است که می خواهد به زبان بیاید اما چون زبان ندارند، اشک می‌شوند و روی صورتم قل‌ می‌خورند.» 😔فرید قلبش فشرده شد. انگشتش را به سمت لبش برد. بوسه ای روی آن زد و گفت:«عزیزم! شرمنده ام. سعی می‌کنم یاد بگیرم‌. می دانم زیاد تنهایی می‌کشی.» 💞دقایقی بعد فرید و سعیده روی مبل در آغوش هم نشسته بودند و مشغول تعریف خاطرات شیرین ازدواجشان و بعد از آن تصمیم برای اضافه کردن عضو جدید به خانواده‌‌ی دو نفره‌شان بودند. بگو بخند می‌کردند و مشغول برنامه‌ریزی برای سفرهای کم هزینه و بیرون رفتن های باهم شدند. ⏰این بار سعیده وقتی‌به ساعت نگاه کرد، متوجه شد حدود دو ساعت با فرید مشغول خوش و بش بوده، اتفاقی که تا آن روز بیشتر رنگ حسرت داشت. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از :میرآفتاب به: منجی عالم 🌿آقا جان امروز مطلبی از شیخ اسماعیل شاگرد درجه یک مکتب شما می خوندم که می فرمودند: هیچ چیز مثل ادب و تواضع و فروتنی، انسان را رشد نمیده. ادب داشته باشیم، در صحبت کردن ها، در راه رفتن، نشستن، غذاخوردن، نماز خوندن ، خوابیدن خلاصه هر کار می کنیم خودمون را در محضر خدا و اهل بیت ببینیم تا بیشتر مواظب باشیم و حواسمون رو جمع کنیم . 🌸آقا جون دقت می خوام ، توجه و ادب می خوام. می دونم خیلی بی ادبم ولی تنها کسی که می تونه مؤدبم کنه شمایی. 🌹مولا جان دستم را به دست شما می سپارم برای همیشه تا بی نهایت. 🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا ✨«استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا ✨ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم ✨شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا ✨وقت آن است کمی خانه تکانی بکنیم ✨تا شوی در دل ما جا لکَ لبّیک خدا 🌙حلول ماه مبارک رمضان مبارک 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 زندگی سالم ✅زندگی سالم در گرو رفتار سالم است. یکی از عوامل بسیار مهم در به وجود آمدن رفتار سالم، نفس است. 🔘هرگاه عزت نفس در نوجوان و جوان ضعیف باشد به ناسالم روی می آورد. 🔘عزت نفس همان احساس بودن است. این احساس از مجموع افکار، عاطفه ، احساس و تجربه ها در زندگی حاصل می شود. 🔘فرزندان زمانی از عزت نفس مند می شوند که بتوانند احساسات و عواطف مثبتی را تجربه کند. ✅بنابراین والدین نقش مهمی در ایجاد عزت نفس در فرزندانشان دارند؛ پس باید در این خصوص تلاش کنند و در زندگی شرایط مناسب را برای تجربه احساسات فراهم کنند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اهمیت تعلیم دعا به فرزندان 🌺امام حسین علیه‏ السلام مي ‏فرمایند: « پدرم مرا به خواندن دعای جوشن كبیر و حفظ و بزرگداشت آن توصیه نمودند و سفارش كردند كه در هنگام وفاتشان آن را بر كفنشان بنویسم و آن را به خانواده‏ ام تعلیم دهم و آنان را بر خواندن آن برانگیزانم.» 📚بحارالانوار، ج۹۱، ص۳۸۴ علیه السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹چطور به گلهای باغچه زندگی مان برسیم؟ ⭕️برای پرورش گلهای یک باغچه باید به آن رسیدگی کرد و وقت گذاشت. ✅بازی با کودک ، کتاب خواندن برای او ، و نوازش آن از روشهای پرورش عزت نفس و خلاقیت کودک است. ✅اولیاء باید یاد بگیرند که به حرفهای کودک گوش دهند ، البته باید توجه کنند که ادای گوش دادن را در نیاورند. بلکه با احترام قائل شدن به او تمام حرفهای او را به دقت گوش دهند و حتی اگر نیاز باشد کار خود را تعطیل نمایند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
داستان امین و دوچرخه🙋‍♂️🚲 ✍️دوستت دارم خوش رکابم دوچرخه:🚲 امین جان دیدی دوچرخه علی چه خوشگل و کم سن تر از من بود؟! امین: 🙍‍♂️ آره خوش رکابم تازه سه روزه اون رو خریده. دوچرخه: 🚲 آخه من فکر کردم با دیدن اون دوچرخه، دیگه من و دوست نداشته باشی و بخوای من و عوض کنی! امین: 🙍‍♂️ این چه حرفیه خوش رکابِ من. مگه هر کی هر چی داشت منم باید بخوام یا داشته باشم! دوچرخه: 🚲 خُب اون خیلی خوشگل بود. من غبطه خوردم بهش. گفتم: کاش من مثل اون بودم. امین: 🙍‍♂️ هیچ وقت از این فکرا نکن. من دوستت دارم و عوضت نمی کنم. خوش رکابم بابام یک سخنی از حضرت علی(علیه السلام) بهم یاد داده که هیچ وقت فراموش نمی کنم. همش برا خودم تکرار می کنم. بابا گفت: 🌺امام على عليه السلام فرموده است: طمع نداشتن به آنچه در دست مردم است، [نشانِ ]عزّت نفْس و بزرگى همّت است.(1) دوچرخه: 🚲 وای چه حرف قشنگی گفته! امین:🙍‍♂️ آره خوش رکابم می خوام بزرگ همت باشم. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🔹 1. حضرت علی عليه السلام :الكَفُّ عمّا في أيدي النّاسِ عِفَّةٌ و كِبَرُ هِمَّةٍ . 📚غرر الحكم، ح ۱۳۷۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
15.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨السلام علیک یا اباصالح المهدی 🌺آقاجان خوش به حال آن هایی که از ماه رجب توشه اندوخته اند. خوش به سعادت آن هایی که ماه شعبان را قدر دانستند و بهره ها بردند. 🍀دو دست خالی ام را نگاه کن ! گدای در خانه ات را ببین! 🌸آقاجان می شود با این حال خرابم به ماه رمضان بیایم ؟ آقاجان عنایتی کن. 🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌼بهترین تکیه گاه 🍀پدرجان ای بهترین تکیه گاه زندگی ام 🌺لحظه لحظه تلاشت را می بینم دستهای پینه بسته ات را می بوسم خدا را به داشتنت سپاس می گویم 🌸دوستت دارم ای هدیه زیبای خدا 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠تصور کردن ✅کافی است لحظه ای تصورکنیم دیگر قرار نیست آنها را ببینیم. 🔘اگر مجرد هستیم،لحظه ای فکر کنیم که دیگر نمی‌توانیم هروقت که خواستیم،به دیدنشان برویم. 🔘اگر متأهلیم به این بیندیشیم که همیشه دراختیار خودمان نخواهیم بود و همانطور که با ازدواج از آنها اندکی دور شدیم ، در خطر مرگ و دوری دائمی از آنها هستیم. 🔘آن وقت بیشتر از عمق وجود، عاشق پدر و مادرمان خواهیم بود وهراشتباه و برخودشان، موجب دلشکستگی و ناراحتی ما، ازآنها نخواهد شد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨رسیدگی به مادر 🌸محمد نسبت به پدر و مادرش کمال محبت و احترام را داشت. وقتی پدرش از دنیا رفته بود، خیلی گریه می کرد. می گفت: من رفیقم را از دست داده ام. 🌟برش اول: وقتی فرمانده سپاه ماهان بود، مادرش بیمار شده بود و نیاز به مراقبت های پزشکی داشت. مادر را روی دوش خود سوار می کرد و از این اتاق به آن اتاق در بیمارستان می رفت. پرستارها باور نمی کردند که این جوانی که این طور مادرش را از این به اتاق می برد، فرمانده سپاه ماهان است. 🌟برش دوم: محمد آزمونی داشت که برایش سرنوشت ساز بود. به همین خاطر یک هفته مرخصی گرفت تا خوب بخواند. اتفاقا این ایام مصادف شد با عود بیماری قبلی مادرش که نیاز به بستری داشت. محمد همه اولویت هایش را کنار گذاشت. مرخصی دوباره گرفت و مادرش را مرتب تا یک ماه و نیم به بیمارستان می برد. وقتی هم بستری شد خودش پیشش می ماند و کارهایش را انجام می داد. وقتی هم مرخص شد، ویلچری گرفت و مدام او را به فضای سبز می برد. می گفت: اگر قرار باشد مادرم بستری باشد، تا هستم اجازه نمی دهم شما کارهایش را انجام دهید. صندلی می گرفت و مادر را روی آن می نشاند و از پله های بیمارستان بالا می برد. گاهی با حسرت می گفتم: یعنی می شود فرزندم علی نیز مثل تو به من رسیدگی کند. محمد می گفت: اگر فرزندت را مؤمن تربیت کنی بقیه مسائل حل است. راوی: ناصر ابوالحسنی و مهری ایازی(همسر شهید) 📚کتاب دل دریایی ؛ الهه بهشتی. ص۵۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔸عاق والدین ✨ عَن اَبِى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: اَلذُّنُوبُ الّتِى تَظْلِمُ الْهَواءَ عُقُوقُ الْوالِدَيْنِ. 🌼امام صادق عليه السلام فرمودند: از گناهانى كه هوا را تيره و تار مى كند عاقّ والدين شدن است. 📚بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۷۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️خانه_سالمندان 🌸خورشید با گذر از زیر درختان به چشمانش چشمک می‌زد. صدای بوق و هیاهوی خیابان مثل پیچش باد در گوشش می‌پیچید و می‌گذشت. قدم به قدم پشت سر پدرش راه می رفت. خیره به موهای خاکستری پدر، خاکستر خاطراتش را زیر‌‌ورو کرد. 🍃هر روز با صدای آخ و سوزش گردن خود از خواب می پرید. فریاد پدر او را می‌ ‌لرزاند: «مگه نگفتم صبح زود باید بری در مغازه، پاشو تنبل!» یاد آن روزها دوباره به ذهنش هجوم آورد و تمام وجودش را مثل شب، سیاه کرد. خیره به دست پدر شد و دندان هایش را برهم فشرد. ضرب دست پدر بارها و بارها برق چشمان امیر را پرانده بود. 🌺 نفس عمیقی کشید: «چرا تمومش نمی‌کنی پسر؟ راهتو جدا کن، از همین حالا.» چرخید. صدای غرولند پدر را می شنید: «مردک پول منو بالا میکشه، حال... » صدای جیغ ترمز ماشینی و فریاد پدرش او را در جایش میخکوب کرد. ضربان قلبش اوج گرفت. لحظه‌ای نگذشته، جمعیت دور پدرش جمع شدند. جمعیت را شکافت و بالای سر پدر رفت. دستش را پیش برد، دست استخوانی پدر را گرفت. تمام خاطرات بچگی اش را دور ریخت و فریاد زد: «آمبولانس خبر کنین.» اشک از چشمانش جاری شد. 🍃در تصادف نخاع پدر آسیب دید و دیگر نتوانست از تخت بلند شود. چند ماه خواهر و برادرها مثل پروانه دور پدر چرخیدند؛ اما آرام آرام همه خسته شدند. صابر، برادر بزرگترش از اتاق پدر خارج شد و رو به امیر گفت: «یِ جلسه باید بگیریم، اینطوری نمیشه.» صابر به فرید و فریبا هم زنگ زد تا بیایند. همه دور تا دور اتاق نشستند و به همدیگر نگاه می‌کردند. صابر سرش را خاراند و گفت: «همتون که میدونین برای چی اینجایین؟ خوب می‌خواین چی کار کنین؟» 🌸 فریبا دست هایش را به هم مالید و با اخم گفت: «شوهرم نمیگذاره دیگه بیام. میگه وسایلتم ببر دیگه کلا همونجا بمون.» فرید دست فریبا را گرفت و گفت: «غصه نخور، همه مردا مثل همن. سلمانم به من همینو میگه.» صابر گفت: «منم از کار و زندگی افتادم، بابا رو پس ببریم سالمندان؟» امیر به چهره تک تک خواهر ها و برادرش نگاه کرد و گفت: «نظر منو نپرسیدین.» 🍃صابر یک تای ابرویش را بالا انداخت و گفت: «مگه مخالفی؟ با اون بلاهایی که بابا تو دوران کودکی سرت و سرم آورد، گفتم اولین موافق تویی.» 🌸امیر خیره به چشم های صابر گفت: «اون خطا کرد، منم باید خطا کنم؟ با زهرا حرف زدم، می برمش خونه خودم. کاراشو خودمو زهرا انجام میدیم. شماها هم به زندگیتون برسین.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔آیا دوست دارید زمان قائم آل محمد علیه السلام را درک کنید و از یارانش باشید؟ 🌹 امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس سوره اسراء را در هر شب جمعه بخواند نمی میرد تا آنکه زمان قائم آل محمد علیه السلام را درک کند و از یاران او بشود. 📚 البرهان فی تفسیر القران،ج۸، ص۲۱۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: نگار به: منجی عالم بشریت 🌺 السلام علیک یا اباصالح المهدی الغوث و ادرکنی 🌺 ✨سلام برمولایم! ☘ای مولای من! شرمسارم از این همه گناه و غفلت. یاریم ده و دستم را در این لجن زار نفس بگیر و مگذار که غوطه های گناه و هواهای نفسانی قلبم را فرابگیرد. 🌻ای سرور من! من گناهکاری هستم که به سمت خانه ی شما روی آورده ام مگرنه اینکه خصلت آباء و اجدادی شماست، بخشش و عفوکردن و طلب مغفرت برای ما در درگاه خدای حق تعالی، پس یاریم ده. 🌟ای یاری کننده ی درماندگان! یاریم ده که در این حوض شفاف رمضان خود را به بهترین نحو شست و شو دهم و تطهیر کنم و رضای پروردگارم را به دست بیاورم و آماده ی رزم با نفس و دشمنانت باشم. 💐به امید آمدنت حجت ابن الحسن 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸 🌸💫🍃🌸❣💫💕 💫💛 💕 يادت نرود هميشه فردايي هست در قلب كوير آب گوارايي هست گر موج زند جهان ز نامردي ها نوميد نباش عزيز زهرايي هست 🌼 اللهم عجل لوليك الفرج 🌼 💕 💫💛 🌸💫🍃🌸❣💫💕 🍃 @tanha_rahe_narafte
✨منتظرتر از ما 🌸سلام آقا جان 🔸شنیدم بزرگی گفت: مردم! امام زمان صبح ها به عشق شما چشم باز می کند. تازه فهمیدم چرا شما از ما منتظرترید. منتظر نگاهی که لبیک گوی اشتیاقتان باشد و نیست. 🆔 @tanha_rahe_narafte