#پاسخ_به_شبهات_وهابیت
#اولین_بار_در_ایتا
#توسل_شفاعت
#بحث_توسل
#فیش_آبان
#فیش_منبر
◻️ #بحث_توسل_و_پاسخ_به_شبهات_پیرامون_آن
🔻 در پاسخ به #ابن_تیمیه و #محمد_بن_عبدالوهاب
📚 مطالب مطرح شده:
۱. اتهام شرک و مشرک بودن، از سوی وهابیت، و پاسخِ بهآن
۲. حیات برزخی، در قرآنکریم و روایات
۳. وهابیت با توسل به دو گونه مشکل دارند: (ذات پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله و مقامقرب آنحضرت)، وپاسخِ بهآن
۴. پنج حدیث در منابع اهلسنت، دربارهی توسّل و استغاثه
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#با_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
#با_علی_علیه_السلام
#فضائل_و_مناقب
🔷🔶 #ویژگی_های_اميرالمؤمنين_علیه_السلام_در_روز_قیامت
👈🏼👈🏼 #سعد_بن_ابی_وقاص میگوید:
روز جمعهای با رسولخدا صلیاللهعلیهوآله نماز صبح را به جماعت خواندیم. آنگاه پیامبر رو به ما کرد و بر خداوند متعال درود فرستاد و فرمود:
🍃 «روز قیامت من میآیم درحالی که علی بن ابیطالب علیهالسلام پیش روی من است و به دستش لوای حمد دارد. لوای حمد دو تکه است، تکهای از سُندس (حریر و دیبا) و تکهای از استبرق (حریر زربفت)».
🍃 در این هنگام مردی بادیهنشین با شتاب به طرف رسولخدا رفت و گفت:
درباره علی بن ابیطالب چه میگویی، چراکه درباره او اختلاف فراوانی وجود دارد!!
🍃 رسولخدا لبخندی زد و فرمود:
«ای اعرابی، چرا درباره علی اختلاف فراوانی وجود دارد؟ علی رابطهاش با من مانند سرم برای بدنم است و مانند دکمه برای لباسم».
(حضرت میخواهد بیان کند همانگونه که بدن بدون سر حیاتی ندارد و لباس بدون دکمه کاربردی ندارد، پیامبر منهای علی برای هیچکس فایده ندارد؛ باید در کنار رسولخدا، علی را پذیرفت و به او مؤمن بود).
🍃 آن عرب بادیهنشین با خشم به پیامبر گفت: ای محمد! من نیرو و قدرتم از علی بیشتر است. آیا علی میتواند لوای حمد را حمل کند؟!
🍃 پیامبر فرمود:
«آرام بگیر، اعرابی! همانا خداوند روز قیامت به علی ویژگیهای گوناگونی عنایت میکند: به او زیبایی یوسف میدهد و زهد یحیی و صبر ایوب و بخشش آدم و نیروی جبرئیل. لوای حمد به دست اوست، همه مردم در زیر این لواء هستند و گرداگرد او را امامان و تلاوت کنندگان قرآن و اذانگویان گرفتهاند. و آنها کسانی هستند که در قبرها به بدنهایشان کرم نمیافتد».
📚 بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۱۶، ح۸
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#سخنرانی_مذهبی
#تولی_تبری
🌿 #کاری_اختصاصی| #7_جلسه سخنرانی درموضوع: #وحدت_در_نگاه_قرآن_و_عترت
👈🏼 مکان: #مسجد_عشقعلی قمالمقدسة
👈🏼 پیشنهاد دانلود به طلاب سطوح عالیه و محققان واهلمنبر..
👈🏼 دانلود با ذکر صلواتی بر محمدوآلمحمد علیهمالسلام
👈🏼 کاریاختصاصی از کانالمطالبنابدرمنبر
🔘 حجتالاسلام #شیخ_محمدصادق_امیدواری_خراسانی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#أین_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا
#ما_منتظر_صبح_ظهوریم
#با_مهدی_علیه_السلام
#قصه_عبرت
#تشرفات
🔷🔶 #تشرف_حاج_علی_آقا_و_رفقایش_در_مسجد_سهله
👈🏼👈🏼عالم کامل #شیخ_عبدالهادی درمحضر آیتالله #حاج_شیخ_حسنعلی_تهرانی نقل فرمود: مـن در نجفاشرف مؤمن متقی حاج علی آقا را ملاقات مینمودم.
ایشان همیشه درشبهای چهارشنبه به #مسجدسهله مشرف میشد.
➖شیخعبدالهادی گفت: روزی از او پرسیدم که دراین مدت آیابحضور مبارک حضرت سیدنا ومولانا صاحب الزمان(علیهالسلام) رسیدهای؟! درجوابگفت: درسن جوانی با جمعی از مؤمنین واخیار، بر این عمل مداومت داشتیم وابدا چیزی مانع ما نبود.
یازده نفر بودیم وبرنامه ما این بود که درهر شبی ازبین رفقا، یکی باید اسباب چای وشام برای همه تهیه میکرد.
➖تا آنکه شبی نوبت به یکی از رفقا که مرد سراجی بود، افتاد و او هم تهیهای دید ونان وآذوقه را در دکان خود مهیا کرد.
از قضا آنها را فراموش کرده و مثل هفتههای قبل دکان خود را بسته بود وروانه مسجد سهله شده بود.
آنروز هوا دگرگون و سرد بود.
جمعیت ما پراکنده، دونفر دونفر بهراه افتادند تا آن که در مسجد سهله اجتماع کردیم.
نماز را طبق معمول خواندیم و روانه مسجد کوفه شدیم، چون در حجره نشستیم، گفتیم: شام را حاضر کنید.
دیدیم کسی جواب نمی دهد.
➖گفتیم: امشب نوبت کیست؟ بهیکدیگر نگاه کردیم و دیدیم نوبت آن مرد سراج است.
به او گفتیم: چه کردهای مؤمن؟ ما را امشب گرسنه گذاشتهای؟ چرا در نجف نگفتی که دیگری شام را تهیه کند؟ گفت: من همه چیز را مهیا کردم و به دکان آوردم، اما وقت حرکت آنها را فراموش نمودم و الان به یادم آمد و وقتی به نجف برگشتیم به آنجا می رویم و واقعیت را میفهمید.
آنشب، شب سردی بـود و بـه اندازه همیشه کسی در مسجد نبود.
➖در حجره را بستیم، ولی از گرسنگی خوابمان نمیبرد، لذا با هم صحبت میکردیم، چون قدری گذشت، ناگاه دیدیم کسی در حجره را میکوبد.
خیال کردیم اثر هوا است.
دوباره در را کوبید، چون حوصله نداشتیم یکی از ما فریاد زد: کیست؟ شخصی با زبان عربی جواب داد: در را بازکن.
یکی از رفـقا با نهایت ناراحتی در را گشود و گفت: چه میخواهی؟ چون خیال کرد مرد غریبی است و آفتابه میخواهد یا کار دیگری دارد.
دیدیم مرد جلیل و سید بزرگواری است.
سلام کرد و به همان یک سلام ما را برده وغلام خود نمود.
➖همگی با او مانوس شدیم
فرمود: آیا مرا در این جا جا میدهید؟
گفتیم: بفرمائيد اختیار دارید.
تشریف آورد و نشست.
ما همگی جهت تعظیم واحترام او برخاستیم و نشستیم و به بیانات روح افزایش زنده شدیم.
بعد از مدتی فرمود:
اگر خواسته باشید، اسباب چای در خورجین حاضر است.
یکی از رفقا برخاست و از یک طرف خورجین، سماوری بسیار اعلا با لوازم آن را بیرون آورد.
مشغول شدیم و به یکدیگر اشاره کردیم که تا میتوانید چای بخورید که بجای شام است
در این اثناء، آن بزرگوار میفرمود:
قال جدی رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) و احادیث صحیحه بیان میکرد.
بعدازصرف چای فرمود:
اگر شام خواسته باشید در این خورجین حاضر است.
➖قدری به یکدیگر نـظـر کردیم تاآنکه یکی از ما برخاست و از طرف دیگر خورجین، یک قابلمه بیرون آورد ووسط مجلس گذاشت.
وقتی در آن را برداشت مملو از برنج طبخ شده و خورش روی آن بود و بخاری از آن متصاعد میشد مثل این که الان ازآتش برداشته باشند.
از آن برنج و خورش خوردیم و همگی سیر شدیم و مقداری باقی ماند.
➖فرمود: آن را برای خادم مسجد ببرید.
برخاستیم و در جستجوی خادم رفتیم و غذا را به او دادیم.
سید بزرگوار فرمود: خیلی از شب گذشته، بخوابید.
هـمگی استراحت کردیم.
➖چون سحر شد یکی یکی برخاسته تجدید وضو نمودیم ودر مقام حضرت آدم (علیهالسلام) جمع شدیم و ادعیه معمول و نماز صبح را ادا کردیم، بنای حرکت به سمت نجف شد گـفـتیم خوب است در خدمت آن سید بزرگوار روانه شویم.
هر کس از دیگری پرسید: آن سرور کجا رفت؟ ولی همه گفتیم: جز اول شب، دیگر ایشان را ملاقات نکردیم.
➖به دنبال او گشتیم وتمام مسجد ومتعلقاتش و هرمحل دیگری را که احتمال میدادیم، مراجعه کردیم، ابدا اثر و نام و نشانی از آن جناب نیافتیم.
از خادم مسجد پرسیدیم: چنین مردی راملاقات نکردهای؟ گفت: اصلا این طور کسی را ندیدهام و هنوز در مسجد هم بسته و کسی بیرون نرفته است.
➖بالاخره از ملاقات مایوس گشته و با خود میگفتیم که این عجایب چه بود؟ یکی گفت: آن سید کجا رفـت و چه شد وحال آن که در مسجد هنوز بسته است!!
دیگری گفت: دیدی در آن هوای سرد و آن وقت شب، چگونه بخار از غذا متصاعد بود؟!
یکی دیگر میگفت: چه سخنانی میگفت ومیفرمود: قال جدی رسولاللهص
دراینجاهمگی یقین کردیم که غیرازحضرت ولیعصر عج کس دیگری نبوده وبرای جدایی از ایشان وعدم معرفت درآن وقت افسوس خوردیم.
📚 عبقریالحسان فیاحوال مولاناصاحبالزمان علیهالسلام، ج۲، ص۴۹۵
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#با_امام_رضا_علیه_السلام
#با_اهلبیت_علیهم_السلام
#امام_شناسی
#علم_امام
🔷🔶 #صحبت_کردن_حجت_های_پروردگار_علیهم_السلام_به_همه_ی_زبان_ها
👈🏼👈🏼 شیخ صدوق و مقدس اردبیلی رضوان علیهما روایت کردهاند:
حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال:
حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبي الصلت الهروي قال:
كان الرضا عليهالسلام يكلم الناس بلغاتهم وكان والله أفصح الناس وأعلمهم بكل لسان ولغة فقلت له يوما: يابن رسول الله إني لاعجب من معرفتك بهذه اللغات على اختلافها!
فقال:
يا أبا الصلت أنا حجة الله على خلقه وما كان الله ليتخذ حجة على قوم وهو لا يعرف لغاتهم أو ما بلغك قول أمير المؤمنين عليه السلام: أوتينا فصل الخطاب؟! فهل فصل الخطاب إلا معرفة اللغات.
📝 از ابوالصلت هروی (رضوان الله علیه) مروی است که حضرت امام رضا علیهالسلام با هر طایفه به زبان ایشان تکلم مینمود و به خدا قسم که فصیحتر بود از ایشان به لغت ایشان و من روزی گفتم: یابن رسول الله! مرا تعجب میآید از تکلم شما به همه زبانها و لغتها!
پس فرمود که:
یا ابا الصلت! من حجت خدایم بر خلق و حق تعالی حجتی نمیفرستد که او را دانا به همهی لغتها نکرده باشد، مگر به تو نرسیده است که جدم امیر المومنین علی علیهالسلام فرمود: «اوتینا الحکمة و فصل الخطاب»؛ یعنی حق تعالی به ما و اولاد ما کرامت فرموده است حکمت و فصل الخطاب را.
مراد از «فصل الخطاب» نیست الا معرفت لغات.
📚 منابع:
۱. عیون اخبار الرضا علیهالسلام، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۵۱
۲. حدیقة الشيعة، مقدس اردبیلی، ج۲، ص۸۵۷
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#أین_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا
#ما_منتظر_صبح_ظهوریم
#با_مهدی_علیه_السلام
#اشعار_مهدوی
#مهدویت
نوشته اند دلم را برای خون جگری
بدون گریه زمانه نمی شود سپری
نیازمندِ تکامل، به گریه محتاج است
درخت آب ندیده نمی دهد ثمری
دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست
توسل سحری و عنایت سحری
هزار نافله خواندن چه فایده دارد
اگر نداشته باشد به عاشقان نظری
به هر دری که زدم باز پشت در ماندم
بس است در زدن من، بس است در به دری
برای بنده خریدن بیا سر بازار
چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری
بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد
چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری
همیشه خیر قنوت تو میرسد به همه
اگر چه نام مرا در نوافلت نبری
خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد
دعای من به خودم هم نمیکند اثری
یگانه منتقم خون کربلا برگرد
قسم به عمۀ مظلومهات بیا برگرد
#علی_اکبر_لطیفیان
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar