eitaa logo
پرویزن
508 دنبال‌کننده
212 عکس
16 ویدیو
77 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"فراخوان نهمین کنگره‌ی سراسری شعر و داستان ایثار" تا ساعت ۲۴ جمعه ۳۰ آذرماه *به دلیل آغاز فرآیند داوری مقدماتی، مهلت ارسال آثار به هیچ‌وجه تمدید نمی‌شود. ✅محور‌های موضوعی کنگره: شهدا، جانبازان، آزادگان و رزمندگان؛ زیست شهیدانه و ایثار اجتماعی؛ شهدای مظلوم غزه و محور مقاومت؛ شهدای امنیت، جهاد تبیین و جهاد علمی؛ شهدای مدافع حرم و شهدای شاهچراغ؛ شهدای غریب آزاده و شهدای غواص؛ نماز، امر به معروف و حجاب در سیره شهدا و بانوان عاشورایی (مادران، همسران و دختران معظم شهدا و جانباران).   ✅جوایز: _ نفرات اول تا سوم در هر یک از بخش‌های چهارگانه‌ی شعر(سنتی، نو، کودک و نوجوان، ترانه و تصنیف): به ترتیب ۲۵، ۱۶ و ۱۰ میلیون تومان. _سه اثر برگزیده در بخش شاعران جامعه ایثارگری، ۲۵ میلیون تومان و پنج اثر تقدیری هر یک ۵ میلیون تومان.   _ سه اثر برگزیده‌ی داستان کوتاه، ۱۲ میلیون تومان. _ سه اثر برگزیده‌ی بخش داستان کوتاه کوتاه، ۷ میلیون تومان. _ بخش طرح رمان، ۳ جایزه‌ی حمایت از تولید اثر تا سقف ۵۰ میلیون تومان. _سه اثر برگزیده‌ی داستان‌نویسان جامعه‌ی ایثارگری، به مبلغ ۱۰ میلیون تومان. ✅شاعران و داستان‌نویسان سراسر کشور بدون محدودیت سنی می‌توانند آثار خود را به صورت فایل word به پست الکترونیک دبیرخانه به نشانی isaar.festival@gmail.com بفرستند یا به شماره ۰۹۳۷۲۹۰۳۳۴۷ در پیام رسان‌های بله و ایتا ارسال کنند. با ما همراه باشید👇 🇮🇷ایتا ➡️https://eitaa.com/navideshahedfars 🇮🇷سروش ➡️https://splus.ir/navideshahedfars https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر نوتغزلی طبیعت گرا و گلچین گیلانی" برخی پژوهندگان شعر معاصر در جریان‏‌شناسی شعر تغزلی و رمانتیک، از شاخه‏‌ای با عنوان شعر طبیعت‏‌گرا یاد کرده‏‌اند. طبیعتی که در اشعار شاعران جریان رمانتیک نوگرا نمود دارد، عمدتا طبیعتی تصویری، مبهم، اثیری، درونی شده و حتی گاه ماورایی است که شاعر آن را بستری برای انعکاس عواطف خود قرار داده است. خلاف شاعران نوتغزلی طبیعت‏‌گرا، که جلوه‏‌های بیرونی و طبیعی در اشعار آنان هویتی مستقل از شاعر دارد و طبیعت مورد نظر آنان را می‏‌توان ادامه‏‌ای از نگاه به طبیعت در اشعار کهن فارسی دانست. با این حال، تصویری که شاعران نوتغزلی از طبیعت ارائه می‏‌دهند، پویاتر و انسانی‌تر از شاعران سنتی؛ برای نمونه شاعران سبک خراسانی است. اگر شعر باران(سروده‌ی 1323) و کتاب« گلی برای تو» از گلچین گیلانی را نماینده‌ی این جریان بدانیم؛ خواهیم دید که«تجربه‌ی عاطفی واحد در تمام شعر پابه‌پای تصویرها پیش می‌رود؛ تصویرها به حرکت در می‌آیند؛ درست مانند تصویرهای یک فیلم. شاعر پشت پنجره می‏‌ایستند، تماشا می‏کند. باران می بارد، گنجشک‌ها می‌پرند. سرعت، شتاب، پیوستگی و تداوم و پویایی تصویرهای شعر گیلانی بسیار قوی‌تر از شعر منوچهری است».(فتوحی، بلاغت تصویر، ص ۱۳۹) علاوه بر اشعار گلچین گیلانی، برخی اشعار خانلری، شهریار(برای مثال حیدر بابایه سلام)، اسلامی ندوشن؛ فریدون مشیری و مفتون امینی را نیز می‏‌توان در این شاخه قرار داد؛ البته باید تصریح کرد که طبیعت حاضر در این دست اشعار با طبیعتی که در اشعار احساسی شاعرانی چون نیما و توللی می‏‌بینیم، تفاوت دارد. در نگاهی کلی، ویژگی‏‌های شعر نوتغزلی طبیعت‏گرا در موارد زیر خلاصه می‏‌شود: -انعکاس تجارب عاطفی بومی در اشعار و زیباشناسی ساده؛ -استفاده از رکن‏‌های بحر رمل، بلندی و کوتاهی ساده‌ی سطرها و اصرار بر استفاده از قافیه؛ -توجه به قالب‏‌های نزدیک به شعر کلاسیک چون: نیمایی- مثنوی، بحر طویل و شکل‏‌های مستزادگونه؛ -تاثیر پذیری از زبان و شیوه‌ی بیان شاعران انجمن دانشکده؛ -توجه به جنبه‌های مثبت هستی، فضای امیدبخش؛ -نمود عانصر و واژه‏‌های محلی و بومی در اشعار؛ -زبان ساده و فراوانی تصاویر و جلوه‌های طبیعت در اشعار؛ -توجه کم‏تر به ترکیب سازی‌های خوش‌آهنگ در مقایسه با شاعران رمانتیک؛ -بازسازی رویاها و خاطرات کودکانه و یادکرد از آن‏‌ها؛ -تصویر گری و توصیف شاعر از طبیعت در حد فاصل رمانتیسیسم و رئالیسم. از این منظر شاعران نه چون شاعران سبک خراسانی صرفا مشاهده‏‌ی خود را ارائه می‏‌دهند و نه چون شاعران رمانتیسیسم و بیش از آن سمبولیسم، با طبیعت یکی می‏‌شوند. در ادامه بخشی از شعر بلند «باران» سروده‏‌ی گلچین گیلانی را که نمودی کامل از شعرنوتغزلی طبیعت‏گرا دارد، از نظر می‏‌گذرانیم: باز باران، با ترانه، باگهرای فراوان، می‏‌خورد بر بام خانه. من به پشت شیشه، تنها ایستاده، در گذرها، رودها راه اوفتاده. شاد و خرم، یک دو سه گنجشک پرگو، باز هر دم می‏‌پرند این‌سو و آن‌سو. می‏‌خورد بر شیشه و در مشت و سیلی، آسمان امروز دیگر نیست نیلی. یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل‏‌های گیلان: کودکی ده‌ساله بودم، شاد و خرم، نرم و نازک، چست و چابک، ...برکه ها آرام و آبی برگ و گل هرجا نمایان، چتر نیلوفر درخشان، آفتابی. سنگ‌ها از آب جسته، از خزه پوشیده تن را، بس وزغ آنجا نشسته، دم‌به‌دم در شور و غوغا. رودخانه، با دوصد زیباترانه، زیر پاهای درختان چرخ می‏‌زد... چرخ می‏‌زد همچو مستان. چشمه‌ها چون شیشه آبی. نرم و خوش در جوش و لرزه، توی آن‌ها سنگ‌ریزه سرخ و سبز و زرد و آبی، با دوپای کودکانه می‌دویدم همچو آهو، می‏‌پریدم از سر جو دور می‏‌گشتم ز خانه... "کتاب نیما و پیروانش/ محمد مرادی" (پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشت‌های محمد مرادی) https://eitaa.com/mmparvizan
پرویزن
"پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشت‌های محمد مرادی" آن‌که غربال به‌دست است، از عقب کاروان می‌آید. #شعر
با سلام بر دوستان عزیز شاعر و منتقد و استاد دانشگاه عزیزانی که نشانی کانال حقیر را در کانال خود اشتراک‌گذاری می‌کنند، اطلاع دهند و نشانی کانال خود را برای اطلاع‌رسانی، برای من ارسال کنند. با احترام محمد مرادی
هدایت شده از پرویزن
یا هو یلدا سلام! یلدا سلام! و آمدنت خوش! یلدای سرد و تیره‌ی بی‌پایان یلدایِ داغ‌های نمایان یلدایِ گاه، دورِهمی، خندان * یلدا! یلدا! یلدا سلام! یلدای هندوانه و شیرینی یلدای فال حافظ یلدای شاهنامه و کف‌بینی یلدای بازی و هوس و آجیل یلدای پرستاره‌ی تزیینی ... یلدای برف و سرما یلدای سیب سرخ و انار و یخ یلدای کو؟ کجاست؟_ آن روزهای کرسی و گرما * یلدا سلام و آمدنت خوش! هرچند شهر ما چندی است مهمان شامِ ممتدِ یلداست و قرن‌هاست که ننه‌سرما اینجاست * یلدا سلام! یلدای شام آخرِ زایش یلدایِ " پس کجاست گشایش؟" ای شامِ آفتاب و مسیح و صلح ای وقت آرزو و نیایش! یلدای صد گروه: تحمّل آن‌سمت یک‌گروه: تجمل پس تا به‌کی دروغ و نمایش؟ * در چشم‌های من یلدا پرنده‌ای است که می‌خواند بر شاخه‌های خیس زمستان یلدا زن شکسته‌ی غمگینی است در چارراهِ پول‌پرستان یلدا گرسنه‌ای است که می‌نالد در خلوت دلار به‌دستان * این سو: یلدای باستانی محبوب یلدای شادِ تا به ابد مطلوب یلدای یک کُرور "ژنِ خوب" آن سو: یلدای سخت‌جانی و شب‌کاری یلدای رنج‌خواری و دشواری یلدای درد و حسرت یلدای بی‌پناهی و بیماری ... یلدای "هِی زدن به درِ بسته" یلدای بی‌ترانه‌ی بی‌پسته یلدای نان خشک یلدای قبض برق یلدای مالیات نمی‌دانی از کجا یلدای قسط بانک یلدای " هر چقدر بپرسی می‌گویمت که باز ندارم" یلدای "دردهای دلم را این روزها به کی بنگارم؟" یلدای باز، مدرسه و آتش یلدای داغ خون سیاوش یلدای فقر پشت تورم یا شام درد ممتد مردم * آن سمت‌تر ولی یلدا حساب بانکی سرشاری است که آرزوی مردم یک شهر جا می‌شود در آن یلدای میز و نفت یلدای بودجه یلدای جاودانه‌ی خورشیدِ"خاوری‌" یلدای چای "دبش" یلدای پول مفت یلدای بی‌صدا یلدای چرت و قهقهه و خنده در انجماد مجلس شورا یلدای "بَه! چه خوشمزه شلغم در ازدحام این‌همه بلغم" یلدای جز دلار ندیدن یلدای فحش و گمرک یلدای خوردن و ترکیدن * یلدا! یلدا! یلدا سلام و آمدنت خوش! اما با این همه مصیبت طولانی این شام را امید طلوعی هست؟ آیا فردا که شد دلیل شروعی هست؟ https://eitaa.com/mmparvizan
"زمستان" یک...دو...سه...چار...آخر پاییز را بشمار حسرتِ این شام رعب‌انگیز را بشمار چند برگ از سال‌های عمر افتاده است؟ روزهای رفته‌ی یک‌ریز را بشمار مرگ چنگیز است و عمر رفته، نیشابور کشتگان لشکر چنگیز را بشمار صبحگاه ننگ عصیان را تماشا کن عصرگاه خلوتِ پرهیز را بشمار از نفس افتاد این اسبِ لجوجِ پیر شیهه‌های تلخ این شبدیز را بشمار رَستن از تن ابتدای خیزشی تازه است توشه‌_گام روز رستاخیز را بشمار مرده‌ای دیگر تو ای جان ملال‌اندیش لحظه‌های غسل تا تجهیز را بشمار سوز سرما، رمز آغاز زمستان است جوجه‌‌های آخر پاییز را بشمار https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"تقدیم به او که وزن حیات دو عالم است" ای قطره‌ی گوشه‌ی ابرویت، صدآینه آبروی قمصر ای سوره‌ی مکّی لبخندت، یک‌آیه گل و صدفی: گوهر قرآن لبت همه خوش‌ترتیل، اعجاز سرت هدف تنزیل معراج تو حسرت جبرائیل،  همراز حرای دلت: حیدر یونان: غم فلسفه‌ی خشمت، عرفان: نمِ عاطفه‌ی چشمت مبهوت پیمبری‌ات کسری، مسحور سخنوری‌ات قیصر ابیات مرا بشکن از بن، فع‌لن فَعَلن فَعَلن فع‌لن تقطیع مرا تو دگرگون کن، با وحی‌ات حضرت پیغمبر: * شعری بگو از غم انسان‌ها، ای علّت رحمت دوران‌ها تا پیر دوپاره کند خرقه، تا شیخ به شعله کشد منبر بر خیز و مغازله کن دل را، آیات کریم مزّمل را این روح رمیده‌ی بسمل را، جانی بده از نفسی دیگر برخیز تو ای شرف عالم، ای فخر رسل نبی خاتم شکرانه‌ی این نباء اعظم، قُم صلّ ِ لربّک قُم وَانحَر ای صفوت قلب صفاجویان،  عشق تو علاج سیه‌رویان دیگر چه غم از همه بدگویان، ماشانئُک الا الاَبتر بخشیده خدا به تو زهرا را، صدیقه‌ی مرضیه حورا را این صوت خداست که می‌خواند: انّا اعطیناک الکوثر https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از H03in Key173
https://eitaa.com/ghandeparsi_shiraz لینک کانال محفل شعر قند پارسی شما هم دعوتید... لینک دعوت را برای دوستان خود بفرستید..🌹🌺
هدایت شده از پرویزن
"یادی از رودکی/ به بهانه‌ی چهارم دی و انتساب آن به پدر شعر فارسی" اگر در نظري كلي اشعار رودكي(ف.۳۲۹) را از زاویه‌ی انواع ادبي واكاوي كنيم، خواهيم ديد كه وصف و اندرز و مدح‌هاي ساده (غير اغراقي و باورپذير) و تغزل ومرثيه و شكوه و داستان‌هاي منظوم و در كنار آن خمریه، زيرشاخه‌هاي اصلي شعر رودكي را تشكيل مي‌دهد. رودكي همان‌گونه كه ويژگي ديگر شاعران اين دوره نيز هست، به خردورزي و عقل‌گرايي در اشعارش توجهي ويژه دارد و چون اين جهان را گذرا و فاني مي‌داند، مخاطب را به بهره‌گيري از لذت حيات تا پيش از رسيدن زمان مرگ دعوت مي‌كند و مي‌كوشد با استمداد از آموخته‌هاي ايراني و اسلامي، اين مفهوم را به نحوی نیکو به مخاطب منتقل کند. نگاه رودكي را به جهان، مي‌توان از سويي مقدمه‌ي دیدگاه دهري و دم‌غنیمت‌شمار خيام دانست؛‌ و از سویی دیگر مقدمه‌ای بر خردگرايي شاعراني چون ناصرخسرو به شمار آورد؛ شايد همين تفاوت نگرش رودكي به جهان در مقايسه با خيام و وجه نيمه‏‌مذهبي شعر او باشد که او را با دیگر شاعران بزرگ کهن متمایز کرده است: مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند (رودكي، 498:1341) نگاه اندرزي و اخلاقي رودكي و هم‌چنين ديدگاه خاصي كه درباره‌ي جهان دارد، يكي از زمينه‌هاي روي آوردن او را به مفاهيم و اشارات ديني و حكمي فراهم ساخته است. انديشه‌ي اندرزمدار او را به‏‌وضوح در رعايت زمينه‌هاي معتدل مدح‌ها مي‌بينيم. او هم‌چنين در توجهي كه به نظم حكايت‌هاي اخلاقي به¬‌ويژه در «كليله و دمنه»‌ دارد، اين تمايل را آشکارا نشان داده است. رودكي خلاف ديگر شاعران عصر ساماني كه هجو را يكي از ويژگي‌هاي سبكي در اشعار خود می‌دانند، ‌به اين نوع ادبي بي‌توجه بوده است (دست کم بر اساس ابیات باقی مانده) و اين نكته نيز با زمينه‌هاي اخلاقي و شايد ديني در شعر او سازگار است. اخلاقي بودن او به اندازه‌اي واضح است كه شاعران خردگرا و عرفان‌مدار بيش از ديگران از مفاهيم اشعار او بهره برده‌اند و تاثير شعر او را در سده‌هاي بعد بر اشعار فردوسي،‌كسايي، ناصر خسرو،‌ سنايي،‌ سعدي و مولوي مي‌بينيم. حتي ناصرخسرو كه با شاعران مداح ميانه‏‌ای ندارد، شايد به سبب همين پيوند اخلاقي و خردمندانه، از او به نيكي ياد مي‌كند و او را شاعر روشن‌بين مي‌خواند: اشعار پند و زهد بسي گفته است اين تيره‌چشم شاعر روشن‌بين (ناصر خسرو،‌90:1368) احتمالا گرايش نزديك به شيعيان اسماعيلي يكي از زمينه‌هاي بهره‌گيري رودكي از مفاهيم ديني را فراهم ساخته و اين نكته را در برخی از ابيات منسوب به او مي‌توان ديد. گويي در دیوان رودكي پيش از دوران تعصب‌هاي ديني، آن‌قدر ابيات شيعي و ديني بوده كه ناصرخسرو او را شاعري منقب‌گو دانسته و با حسّان مقایسه کرده است: جان را ز بهر مدحت آل رسول گه رودكي و گاهي حسّان كنم (همان:372) https://eitaa.com/mmparvizan
"چند رباعی از مسیح کاشی به بهانه‌ی میلاد مسیح" دور از تو می نشاط در جامم نیست جز تلخی جام هجر در کامم نیست گفتی که به هجر خویش رامت کردم رامم کردی چنانکه آرامم نیست * مردُم که ز یکدگر جگرریش‌ترند جمعی پس‌تر، جماعتی پیش‌ترند در غربت مرگ بیم تنهایی نیست یاران عزیز آن‌طرف بیش‌ترند * ای دل من و تو عجب نوایی داریم با گمراهی، رهی به جایی داریم هرچند که ناخوشی کند دهر به ما خوش باش که ما نیز خدایی داریم * آنان‌که ز عشق خود خرابم کردند گفتند فسانه تا به خوابم کردند از زندگی، العطش‌زنان، می‌رفتم سیراب ز چشمه‌ی سرابم کردند دیوان مسیح، نسخه‌ی شماره‌ی ۷۷۶۲ دانشگاه تهران https://eitaa.com/mmparvizan
"مسیح(ع) و شاعران نخستین پارسی" عيساي مسيح(ع)، چهارمين نام ديني پرحضور در مجموع شعر ساماني است. اگر حكايتي را كه در ديوان رودكي با او پيوند دارد از آن شاعر بدانيم، قديم‌ترين اشاره‏ي موجود از او در شعر فارسي،‌ تلميح به داستان عيسي و ديدن كشته‏اي بر سر راه است، حكايتي كه در دوره‏هاي بعد و دیگر نسخ به ناصرخسرو و دیگران انتساب يافته است: عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده حیران شد و بگرفت به دندان سرِ انگشت گفتا که که چرا؟ کشتی تا کشته شدی زار تا باز که او را بکشد آن‌که تورا کشت (دیوان، ص ۴۹۴) به هرحال پيشينه‏ي تلميح به عيسي در شعر فارسي متاخر از زمان رودكي هم نيست؛‌ چنان كه رابعه‌ی كعب در وصف بهار و طبيعت، جان‏بخشي باد را به دم عيسي مانند كرده است. در اشعار ابوالعباس ربنجني ديگر شاعر اين عصر هم سخن از «عيسي» نامي رفته كه بعيد نيست مراد از آن مسيح نباشد. در شعر شاعران اواخر قرن چهارم، كسايي در توصيف‏هايش از طبيعت، نسيم نيمه‏شبان بهاري را به جبرئيل مانند كرده كه دختران درختان خشك را چون مريم بارور مي‏سازد: به نوبهار، جهان تازه گشت و خرم گشت درخت سبز، علَم گشت و خک معلَم گشت نسیم نیم‌شبان جبرئیل گشت مگر که بیخ و شاخ درختان خشک مریم گشت (دیوان، ص ۷۷) او همچنين در شعري انتقادي، از احترام ترسايان به «سمّ‌خر مسيحا» سخن مي گويد. خسروي سرخسي (ف.383) مداح شمس المعالي هم در وصف بهار ابر را مسيح حيات‏بخش و بلبل را انجيل‏خوان وصف كرده؛ او هم‏چنين زير لب معشوق مسيح را پنهان مي‏داند و به اين شيوه حيات‏بخشي عيسي را به عنوان اصلي‏ترين مضمون رايج در اشارات اين دوره مطرح كرده است. كمال عزي ديگر شاعر اواخر قرن چهارم، در مدح به سخن گفتن مسيح در گهواره گريز زده و مخلد گرگاني هم در قطعه‌اي كه پس از او به نام عنصري و عسجدي و مجلدي(شاید مخلدی) و شاه علي ابورجاي غزنوي و سنايي ثبت شده، رگ‏زن ممدوح را به مسيح مانند كرده است. جدا از اشعار غنايي، در شاهنامه‌ي فردوسي هم مسيح از شخصيت‌هاي ديني نسبتا حاضر است كه حكيم در داستان اسكندر و پس از او شاپور و قباد، بارها به نام این پیامبر تلميح كرده است. از عيسي در دوره‏ي ساماني و حتي غزنويان محمودي، ‌بيش‌تر با لقب مسيح ياد شده و از دوره‌ي سلجوقي غلبه‏ی نام عيسي را بر مسيح، در ابیات مي‌توان ديد. (پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشت‌های محمد مرادی) https://eitaa.com/mmparvizan
"حواری" تمام هستی دنیاست، چشمت پر از بی‌تابی دریاست، چشمت غمِ پیغمبر آخرزمان است مگر انجیلِ برناباست، چشمت؟ https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"از فروغ فردگرا تا فرخزادی اجتماعی" عمده‌ی محققان شعر معاصر، در تحلیل اشعار فروغ بر نگاه زنانه و دغدغه‌های ساخت‌شکنش در این حوزه، تاکید کرده‌اند. اما آنچه در سیر تحول شعر فروغ می‌توان دید، چیزی فراتر از نگاه‌های یک‌جانبه است. خلاف شاملو که در سیر شاعری‌اش، از دهه‌ی چهل، به فردیت نزدیک می‌شود، در اشعار فروغ، این جمع‌محوری است که در سال‌های پایانی حیات شاعر اهمیت می‌یابد. سیر تحول شعر فروغ را از این منظر، می‏‌توان، بر اساس حرکت از لحن و بیان عصیانگر و فردی زنانه در سه دفتر اول، به سمت نگاه خاکستری و فردی_جمعی با اعتدال زنانگی در دفتر "تولدی دیگر"و از آنجا، ورود به ساحت نگاه اجتماعی و مبارزاتی با زنانگی محدود در "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"، ترسیم کرد. اوج شاعرانگی فروغ، نشان‌دهنده‌ی نوعی سمبولیسم شهری است که در دفتر "تولدی دیگر" و برخی اشعار دفتر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" شکل گرفته و می‌توان، ویژگی‌های آن به شرح زیر بر شمرد: -اهمیت‌دادن به جمع و انتقادهای جمع‌محور در اشعار، در مقایسه با شاخه‌ی سمبولیسم انسانی به نمایندگی شاملو. -حضور عناصر و جلوه‌های روزمره و واژه‌های شهری در شعر. - کم شدن زمینه‌های نمادین سمبولیسم مبهم و وضوح نسبی برآمده از نزدیک‌شدن به شگرد شاعران واقعیت‌نویس. -طول قابل توجه اشعار، استفاده از روایت، گره‌افکنی وزنی و تلاش برای کم‌کردن جنبه‌های موسیقایی شعر و نزدیک‌شدن به ساختار شعر سپید گفتاری. - التزام به تکرار عبارت‌ها و تلاش برای ساختن ترکیب‌های نو زبانی با تلفیق مفاهیم ذهنی و عینی. -اعتدال در زنانگی و توجه به احساسات فردی در شعر. اگر شعرهای «تولدی دیگر» و «پنجره»‌ی فروغ را با اشعاری چون «دلم به حال باغچه می‌سوزد» و «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» مقایسه کنیم، به‌وضوح حرکت شعری فروغ را از سمبولیسم انتقادی_شهری به سمت سمبولیسم سیاسی می‌توان تشخیص داد؛ شاخه‌ای که برخی آن را سرآغاز شعر چریکی در سروده‌های او می‌دانند: "تولدی دیگر" همه‌ی هستی من آیه‌ی تاریکی‌ست که تورا در خود تکرارکنان به سحرگاه شفکتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد من در این آیه تورا آه کشیدم، آه من در این آیه تورا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد زندگی شاید ریسمانی‏‌ست که مردی با آن خود را از شاخه می‌آویزد زندگی شاید طفلی‌ست که از مدرسه برمی‌گردد … زندگی شاید آن لحظه‌ی مسدودی‌ست که نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ویران می‌سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهایی‌ست دل من که به اندازه‌ی یک عشق‌ست به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد به زوال زیبای گل‌ها در گلدان به نهالی که تو در باغچه‌ی خانه‌ی‌مان کاشته‌ای و به آواز قناری‌ها که به اندازه‌ی یک پنجره می‌خوانند آه … سهم من این‌ست سهم من این‌ست سهم من، آسمانی‌ست که آویختن پرده‌ای آن را از من می‌گیرد سهم من پایین رفتن از یک پله‌ی متروک‌ست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن‌آلودی در باغ خاطره‌هاست و در اندوه صدایی جان‌دادن که به من می‌گوید: «دست‌هایت را دوست می دارم» دست‌هایم را در باغچه می‌کارم سبز خواهم شد، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم... https://eitaa.com/mmparvizan
«مسیح(ع) در شعر عصر غزنوی» عيسي در شعر دوران غزنوي در حدود شش درصد از اشارات ديني حضور دارد و پنجمين نام پركاربرد دینی در مجموع اشعار است؛ با اين تفاوت كه در شعر ساماني تصویر او را معمولا در وصف و تغزل و در اين دوره در مدح مي‌بينيم. از نوآوري‌هاي عنصري در رباعي‌اي عاشقانه، آوردن صفت «پيمبر بدون پدر» در معرفي مسيح است؛ هرچند تلقی عنصری از این ترکیب برای مسیح، غیرمحترمانه نیست. عنصري در جواب غضائري رازي و در خلال مدح محمود هم؛ به سخن غاليان مسيحي درباره‏ي اين پيمبر اشاره دارد؛ مفهومي كه هم‌زمان با او در شعر غضائري كاربرد يافته، جز اين‌ها در شعري از منشوري سمرقندي پيوند مسيح و فلك خورشيد را مي‌توان ديد. از ويژگي‌هاي شعر مدحي اين دوره در قصايد عنصري و فرخي، تقارن مسيح و كليم است. در تلميحات منفرد فرخي هم سخاي ممدوح چون دم عيسي حيات‏بخش وصف شده است. نقطه‌ي عطف حضور مسيح در شعر فارسي تا عصر غزنوي، در شعر منوچهري شكل مي‏گيرد؛ او مسيح را به‌عنوان اصلي‌ترين شخصيت ديني در وصف‌هايش به كار گرفته و بيش از همه در وصف آيين شراب انداختن و آبستن شدن دختران رَز، به ماجراي عيسي و بارداري مريم تلميح مي‌كند؛ البته به نظر مي‌رسد توصيف‌هاي او برآمده از شیوه‏ی اشارات دوران ساماني باشد. منوچهري هم‌چنين بردار كشيدن عيسي را با آويختن خوشه‌هاي انگور مانند، و بهار را به مريم و مرغان آن را به عيسي و سخن گفتنش در گاهواره تشبيه کرده است. در وصف گل‌ها نيز به داستان عيسي و مريم تلميح كرده و از عروج عيسي به آسمان سخن گفته است. در اشعار منسوب به ابوسعيد هم علاوه بر اشاره به نفس عيسوي، براي نخستين بار ورود مفهوم سوزن عيسي را به عنوان نماد تعلقات اين جهاني در اشعار عرفاني مي‌توان ديد. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از خبرنامه شاعران
به نام خدا ضمن سلام و عرض ادب و احترام خدمت همه شعرا و نویسندگان بخصوص برگزیدگان بیست و ششمین جشنواره شعر دفاع مقدس و مقاومت همچنین سیزدهمین جایزه ادبی یوسف مراسم اختتامیه هر دو جشنواره ( شعر و جایزه ادبی یوسف) بصورت مشترک در هفته آتی برگزار می گردد ، لذا با حضور خود مجلس ما را مزین فرمایید. زمان: دوشنبه ۴۰۳/۱۰/۱۰ ساعت ۸/۳۰ تا ۱۰/۳۰ صبح مکان: شیراز، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس فارس ، سالن جلسات ، طبقه همکف مدیریت ادبیات و تاریخ دفاع مقدس دکتر عبدالرحیم فرج‌زاده خبرنامه شاعران 🔻 https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
هدایت شده از پرویزن
"ایستگاه" به زیر سایه‌ی کدام، آشنا بایستم؟ تو نیستی رفیقِ من! بگو کجا بایستم؟ یگانه تکیه‌گاه من، عصای شانه‌های توست بگو چگونه بی‌توکلّ ِ عصا، بایستم؟ چقدر پابه‌پا کنم به شوق خنده‌های تو؟ چقدر در مسیر تو، به روی پا بایستم؟ صدا بزن مرا دوباره، ای حضور ِ پشتِ سر! که لحظه‌ای به جستجوی آن صدا، بایستم * منم درخت گردویی که عاشق هوای توست چطور بی‌تو در هوایِ بی‌هوا بایستم؟ قرارمان درست در همان زمانِ عاشقی بیا که پای آن قرارِ آشنا، بایستم تو می‌رسی از آن‌طرف، من این‌طرف نشسته‌ام به پاسخ سلام من بایست تا بایستم https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"به بهانه‌ی درگذشت امیربانو کریمی و به یاد سید کریم امیری فیروزکوهی و محمد قهرمان" صائب از پرکارترین شاعران ادبیات فارسی است که بیش از همه به غزل شناخته شده و از مقبول‌ترین شاعران فارسی در فاصله‌ی سده‌های نهم تا دوازدهم بوده است. کامل‌ترین تصحیح دیوان او به همّت استاد محمدقهرمان منتشرشده که بیش از ۷۰۰۰ غزل و تعدادی قصیده و اشعار پراکنده را در بر گرفته است. البته به دلیل تعدد نسخ دیوان صائب و پراکندگی اشعارش در زمان حیات او، همچنان هزاران بیت از این شاعر بزرگ در نسخ خطی موجود است که می‌توان بر دیوان او افزود. از آن جمله است مسمّطی مخمّس در حدود ۱۵۰ بند (بیش از ۳۷۰ بیت) که تصویر آن از نسخه‌ی مورخ ۱۰۶۶ (حدود ۱۵ سال پیش از مرگ شاعر) آورده شده و نشان‌دهنده‌ی طبع‌آزمایی صائب غزل‌سرا در دیگر قالب‌های شعر فارسی است. https://eitaa.com/mmparvizan
"دریچه‌ای بر جهان شعر چینی" همه‌ی ما شناختی نسبی از اجناس رایج چینی داریم و از روی بی‌توجهی یا به ناچار، بسیاری از اقلام متعلق به این اقتصاد را در حافظه‌ی اتاق یا محل کارمان جا داده‌ایم.  البته در فرهنگ اقتصادی ایرانیان کالاهای چینی به دلایل مختلف تبلیغاتی و فرهنگی چندان جایگاه شریفی ندارد و بسیاری حتی در هنگام استفاده نیز به آن‌ها با نگاه محترمانه نمی‌نگرند. این جای بسی شکر است؛ اما خانوارهای ایرانی به دلیل گران‌بودن اقلام درجه اول و مناسب، و اغلب به دلیل فقر مادی ناچارند اجناس و کالاهای درجه چندم چینی یا متعلق به هر کشور دیگر را در سبد زندگی خود جا دهند. با این حال کمتر کسی، کالای چینی را با دید ارزش تهیه می‌کند و کسی الگوی مصرف خود را ولو در خیال، بر اساس اجناس بنجل چینی تنظیم نمی‌کند. حال فرض کنید، جامعه‌ی ایرانی به اندازه‌ای به خط فقر نزدیک شود که دیگر کسی در جامعه نتواند اجناس درجه اول تهیه کند و همه‌ی ایرانیان چه مصرف‌کنندگان و چه تولید و توزیع کنندگان، به مصرف کالاهای چینی یا شبیه آن گرایش پیدا کنند. نتیجه‌ی این اقبال، فراموشی آهسته‌ی کالاهای اصیل و تغییر ذائقه‌ی مصرف ایرانیان خواهد بود. شاید بعید نباشد اگر در چنین جامعه‌ای، پس از مد شدن اقلام درجه چندم، افراد که به‌مرور زمان، حافظه‌ی اصیل خود را از دست داده اند، در مواجهه با اجناس درجه‌یک احساس سردرگمی کنند یا بدتر از آن، آن اجناس را  غیرطبیعی قلمداد کنند. اما در اقتصاد چنین وارونگیی به دشواری اتفاق می‌افتد. حال جامعه‌ی ادبی سالیان اخیر را در نظر بگیریم. شاعران و مخاطبان به دلیل فقر ادبی از شناخت شعر اصیل عاجز شده‌اند و فوج‌فوج شعرهای یک‌بار مصرف چینی (بخوانید رایج در محافل مجازی و جز آن) تولید می شود. این ویژگی از آفت‌های شاعران جوان  و جز آن است و جای بسی تاسف که به دلیل جایگاه حاشیه‌ای شعر در مقایسه با اقتصاد، شاعران عزیز حتی فقر ادبی خود را نمی‌پذیرند. شبیه گرسنگان سومالی شعرهای بیمار و لاغر می‌زایند و قبول ندارند سوء هاضمه دارند و چون قربانيان هیروشیما فرزندان ناقص می‌پرورند و به این جهش ژنتیک خطا بی‌توجهند. تاسف بیش‌تر این که اگر شعری یا شاعری با جهان اصیل بیابند او را عظیم‌الجثه‌ای غیرطبیعی می‌خوانند؛ چونان استبان در زیباترین غریق جهان مارکز، و دانش را نشان گسست از شعر و جهان شاعرانه می‌دانند و بی‌دانشی را نشانه‌ی طراوت ادبی خود می دانند. اینک در قرن جدید شمسی، ماییم شاعرانی که چون ماهیان اسیر در تنگ سفره‌ی عید، حافظه‌ی ادبی خود را در حد چند ثانیه‌ی محدود تقلیل داده‌ایم و از دریای بی‌کران ادب خاطره‌ای نداریم و اگر تصویری از دریا در دوردست ببینیم  تنها خمیازه می‌کشیم. (پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشت‌های محمد مرادی) https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"چکامه‌ی ننگ" سمفونی بمب‌ها و موشک‌ها نواخته شد طبل رسوایی به زمین افتاد خاک بر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. بیمارستانی در غزه منهدم شد هزاران نفر در توحّش قوم برتر جان دادند خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. پدری قطعه‌های فرزندش را در کیسه به هم می‌پیوندد؛ برادری کودک، در بیمارستان شهادتین را به برادرش تلقین می‌کند. جناب صدر اعظم خمیازه می‌کشد. خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. مادری در سرزمین مادری، قبری برای فرزند ندارد خانه‌های عمودی، در لحظه‌ای افقی می‌شود و گورهای دسته‌جمعی: ردیف. کدخدا، رعایایش را ذبح می‌کند. خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. در جدال موشک‌ها و کودک‌ها در توازن دموکراسی رسانه و دلار چراغ‌ها خاموش می‌شود. لب‌ها در تشنگی می‌سوزد پرزیدنت، عقب‌عقب به ساعتش نگاه می‌کند خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. [حضرت شاهزاده، در حال ورزش صبحگاهی است] بی‌بی‌سی دلواپس یوزپلنگ ایرانی؛ و هیات داوران "گرمی" مبهوت از ترانه‌ی "زن و زندگی"؛ سازمان ملل را به‌گرمی تشویق می‌کند و اسرائیل "آزادانه" به کودکان فلسطین درخشش فسفری هدیه می‌کند؛ چشمان "خاخام"های خام از ذوق می‌درخشد وای بر جهانی که در آن نفس می‌کشیم * تراژدی اسلحه، به پرده‌ی آخر می‌رسد در بازی ننگ و جنگ، پرده پایین می‌آید صدای جیغ کودکان در دوردست نمایش گم می‌شود مجمع عمومی سازمان ملل، بازیگران را به‌شدت تشویق می‌کند وای بر جهانی که در آن نفس می‌کشیم قاتلان سرخ‌پوست‌ها؛ جانیان ویتنام و هیروشیما؛ در یک‌سو وارثان هالوی هولوکاست متجاوزان الجزایر و لیبی در دیگرسو نظم جهانی را مدیریت می‌کنند. حقّ تو وتو می‌شود جایزه‌ی صلح نوبل به "سوچی" می‌رسد به پاس مبارزه با خشونت: منهای مسلمانان میانمار به اسحاق رابین و شیمون پرز به شکرانه‌ی کشتار صبرا و شتیلا و به یاسر عرفات به پاس "خفه‌خون" تف بر جهانی که بر آن راه می‌رویم ... و در انبوه این خاک بر این خاک از خاک به خاک ... تنها اندوه یک خاک است که رویای جهان مدرن را غبارآلود کرده است "فلسطین" و بغض جاودانه‌ی او در سکوت و صدا بی‌قرار بی‌قرار بی‌قرار که تلکَ شقشقه هدرت و ما قرّت https://eitaa.com/mmparvizan
"بابا نوئل" فرض کنیم بابا نوئلی در کار باشد گیریم کوله‌پشتی هم دارد؛ با سورتمه و گوزن و کادوهای جورواجور برای سال نو؛ و گیریم برف هم بیاید؛ عید هم از راه برسد ولی باز به نفع بچه‌پولدارهاست و زنان انگلیسی که به طور متوسط بیست و سه جفت کفش دارند برای هر جفت: یک هدیه * حالا کودکان گرسنه‌ی عراق دختران بی‌مادر افغانستان‌ و فلسطین هم می‌توانند به دمپایی‌هاشان دل خوش کنند اما زغال_سیاه‌های آفریقا با کفش‌های نداشته‌شان چطور می‌توانند منتظر هدیه‌ی سال نو باشند؟ * بابا نوئل سیاه‌ها گوزن و سورتمه‌اش را فروخته برای بچه‌ها نان بخرد تا پای پیاده بیاید از عید خبری نیست تازه آن‌وقت خودش هم کفش ندارد https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
" در حلول ماه رجب" موفق پرسید که رجب چه باشد؟ و یا رجب را اصمّ چرا گفت؟ گفتم: رجب درخت گل صدبرگ است؛ اما رجب به سر زبان تو چون ربابک کلکین است که به دست بچّگان است. مردی دهقان چون دربند کشت و درود باشد، قدر زمین خوش را بداند؛ اما مردی که در آن کار که کشت و درود است، چیزی نداند؛ او را چه زمین شوره و چه زمین خوش؟ مردی هواشناس باید تا فرق کند میان هواها و معتدل را از غیر معتدل جدا کند. بر لب دریابار، نظارگیان نشسته باشند و غواصان سنگ و دُر برمی‌آرند؛ تفاوت به نزد ایشان سهل نماید؛ اما بازرگانانی که از دوردست آمده باشند آن تفاوت دُرها را می‌دانند و خوششان می‌آید. صدف که قطره آب می‌گیرد، در آنجا خداوند حال آن آب را می‌گرداند تا دُر می‌شود. پردگیان باجمال باید که آسیب آن دُر چون با گوش و بناگوش ایشان باشد، قدر آن دُر بدانند و جمال خود را به قیمت کامله بفروشند... . اکنون تعظیم کنید باری را، در این ماه، تا شما را شفیع باشد ... و اگر این هوای رجب، متسلسل شود به قوت باد بر تقطیع خاص و شفاعت می‌کند، بود آنچه عجب باشد. هرکسی را از بادهای هوا بر تقطیع خاص پرده داده‌اند تا عبارت او گردد و هریکی از عبارت یکدیگر را ندانند. ولکن لا تفقهون تسبیحهم، و اگر چنگ کوژپشت فلک که تارهای هوای او در دامن زمین بسته است اگر زخمه بادی برآن زند و او در آواز آید چه عجب که در آن آواز، نواها و معنی‌ها باشد. اکنون این ماه رجب را اصمّ از بهر آن گفت که تو کر باشی در این ماه یعنی درِ باغ درونت را باز منه تا میوه‌هات را غارت نکنند و تا بادهای مشاغل خارها و خاشاک‌ها و خسک‌ها نیارد و بر زبر سبزه خوشدلی تو و گلستان نفس تو نپاشد تا هر گامی که بنهی خسته نگردی. تو خود گل را و آب حیات را که بی‌خاشاک و خار است در خود نمی‌بینی چون خاشاک را باد به روی آب حیات طیبه افکند. بعد از آن از آن آب به جز خس به دست تو نیاید؛ زینهار! تا بوستان نفس را نیک نگاهداری تا راحت آن به تو بماند اگر کسی درآید و همچون زمستان پی کوب کند تو را چه حاصل آید؟ "معارف بهاء ولد؛ جزو اول؛ فصل چهل و هشت." پ.ن: ماه رجب را «الشهر الأصمّ» نامیده‌اند؛ گویا به این دلیل که اعراب در این ماه جنگ و خونریزی نمی‌کردند و صدای شمشیر و رزم و جنگ در این ماه، شنیده نمی‌شده است. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"کشف‌المحجوب هجویری: ذکر امام محمد باقر(ع) " و مِنهم حجّت بر اهل معاملت و برهان ارباب مشاهدت، امامِ اولاد نبی(ص) و گزیده‌ی نسل علی(ع)، ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب کرم‌الله وجهه و رضی عنهم. و نیز گویند کنیت وی ابوعبدالله بود و به لقب وی را باقرخواندندی؛ مخصوص بود وی به دقایق علوم و به لطایف اشارات اندر کتاب خدای عزّ و جلّ، وی را کرامات مشهور بود و آیات ازهر و براهین انور. و گویند ملِکی، وقتی قصد هلاک وی کرد. کس فرستاد بدو، چون به نزدیک وی اندر آمد، از وی عذر خواست و هدیه داد و به نیکویی بازگردانید. گفتند: ایّها الملک! قصد هلاک وی داشتی. تو را با وی دیگرگونه دیدیم. حال چه بود؟ گفت: چون وی به نزدیک من اندر آمد؛ دو شیر دیدم یکی بر راست و یکی بر چپ وی_ و مرا می‌گفتند که اگر تو بدو قصد کنی ما تو را هلاک کنیم... کشف‌المحجوب، باب فی ذکر ائمّتهم من اهل البیت @mmparvizan
"سهم" تورا میراث خود کردند، ناظرها و تاجرها فغان از کیل تاجرها، امان از خیل ناظرها کجایی ای سلیمانی‌ترین سرباز ایرانی که دیوان گرم تکثیرند در انبوه عابرها تو حاضر باش در شعرم که در هنگامه‌ی غيبت به تحریف تو مشغولند غایب‌ها و حاضرها دکانِ زور و زر را تخته کن با سِحر لبخندت که بیم ورشکستی چیره شد بر جان تاجرها هلا ای شیر ایرانی! بزن از بیشه‌ات بيرون که گرگ افتاده بد در گلّه‌ی آسوده‌خاطرها بیا و باطن نورانی‌ات را باز ظاهر کن که مست جنگ و تکفیرند باطن‌ها و ظاهرها تورا من یار دیرینم؛ نه از آنم نه از اينم نه از انبوه ساکن‌ها، نه از جمع مهاجرها خوشا نخل و خوشا میثم، خوشا زهر و خوشا مالک خوشا مرگی درخشان چون ابوذرها و یاسرها * بده سهم مرا از راز چشمانت که می‌دانی زمان سهم‌خواهی از تو می‌گویند شاعرها https://eitaa.com/mmparvizan
"آرزو" ای در کمند زلفت، صد لیله‌الرغائب ای در نهانِ حاضر! ای آشکارِ غائب! در آسمان چشمت: صدکهکشان شگفتی در باغ گونه‌هایت: صددسته گل عجائب با شکّ غمزه‌هایت، ده‌ها نماز: باطل با بوسه‌ی حرامت، شیخ از حلال: تائب از چین گیسوانت، بی‌وزن شعر حافظ از جفت ابروانت، بی‌کشف فردِ صائب معنای زندگی چیست؟ غیر از تبسم تو: یک‌عمر حشوِ مطلق، هردم پر از مصائب جز سوره‌ی لب تو، هنگام غنچه‌چینی آیات محکمی نیست، در دفتر مذاهب یک‌عمر صفحه‌صفحه، با یاد تو نوشتم جز وصف خنده‌ای نیست، انبوه این مطالب‌ گفتی به مهر روزی، رو می‌گشایی اما روی تو: صبح صادق، قول تو صبح کاذب در فقه گیسوانت، شیخ دلم اسیر است جور تو پر "کفایه" مهر تو بی"مکاسب" * دل بسته‌ام به مویی، ماییم و آرزویی: ای هرکمند زلفت، صد لیله‌الرغائب https://eitaa.com/mmparvizan