🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#داستان_عروج
روایت شهادت شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
از زبان همرزم شهید
#قسمت_اول
مهر ۹۴، جبهةالنصره عملیاتی را در منطقه قنیطره آغاز کرده و هدف نهایی خود را گرفتن دمشق تا تاسوعا و عاشورای حسینی قرار داده بود.
فرمانده قرارگاه، دوتا از گردانهای تحت فرماندهی #ابوزهرا (شهيد حاج حمید مختاربند) رو به منطقه اعزام کردند. ایشون طی تماس های مکرر از فرمانده قرارگاه خواستند که اجازه بدن خودشون هم در عملیات حضور داشته باشن.
سرانجام با درخواست ایشان موافقت شد و ابوزهرا به عنوان فرمانده محور معرفی شدند.
من در منطقه ی ریف دمشق بودم؛ وقتی از طریق بی سیم متوجه درگیری شدید و پیچیده شدن اوضاع در منطقه ی قنیطره شدم، با ماشینی پر از مهمات به سمت آنجا حرکت کردم.
شلیک گلوله ها بسیار زیاد بود و من در حالیکه آیت الکرسی می خواندم، دعا می کردم تا بتوانم مهمات را سالم به خط برسانم. بعد از رسیدن به #ابوناصر (شهید فرشاد حسونی زاده) باهم به سمت منطقه ی عملیات حرکت کردیم.
از طریق بی سیم متوجه شدیم که خط مجاور ابوزهرا که نیروهای سوری در آنجا مستقر بودند، در حال خالی شدن است و ما باید برای سرکشی به آنجا می رفتیم.
بعد از رسیدن به آنجا دیدیم که نیروهای سوری که تحت فرماندهی یکی از نیروهای عراقی بودن، درحال ترک محور هستند و هر لحظه ممکن بود محور مجاور به فرماندهی ابوزهرا محاصره شود و سقوط کند.
همراه ابوناصر با عجله به سمت خط ابوزهرا رفتیم تا او را از این جریان آگاه کنیم.
ساعت حدود 4 بعد از ظهر بود که به محور ابوزهرا رسیدیم.
صحنه هایی که آن روز دیدم هیچ وقت فراموش نمی کنم....
ادامه دارد
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@mokhtareharam
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#داستان_عروج
روایت شهادت شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
از زبان همرزم شهید
#قسمت_دوم
وقتی به خط رسیدیم دیدم ابوزهرا مثل جوانهای زمان جنگ سینهخشاب و تمام تجهیزات را کامل بسته و در حال نبرد است.
بچه های آنجا میگفتند ابوزهرا در چند روز اخیر در خط یک مستقر بوده، یک تشک ابری پیدا کرده و شب را هم همانجا میخوابد.
به سمت ایشان رفتیم و احوالپرسی کردیم.
حاج حمید همزمان هم با ما گفتگو میکرد و هم به خمپارهاندازها گرا میداد و با شور و انرژی زیاد پشت بی سیم میگفت:« دستت درد نکند شیرمرد! بزن سمت راست!»
هروقت هم که خمپاره به هدف اصابت میکرد، تمام قد روی خاکریز میایستاد و با مشتهای گرهکرده الله اکبر و جانم فدای رهبر سرمیداد.
گفتم:« حاج حمید قناسه میزنند، مراقب باش!» میگفت:« هیچ غلطی نمیتوانند بکنند!»
به شهید ابوناصر (حاج فرشاد حسونی زاده) گفتم:« چهره ابوزهرا نورانی شده، این میپرد ها! انگار اصلا در این دنیا نیست.»
ابوناصر گفت:« ایشان چند روزی است که به این شکل در این محور مانور میدهد و یک متر اجازه پیشروی به دشمن نداده است!»
بعد به همراه ابوناصر به سمت خط مجاور رفتیم و دیدیم که نیروهای سوری آنجا را کاملا تخلیه کردهاند.
به خاطر خالی شدن خط، دشمن در حال نزدیک شدن به ساختمان محل استقرار ما بود.
شروع به تیراندازی کردیم ولی بعد از مدتی مهماتمان تمام شد. دشمن با استفاده از این فرصت پیشروی کرد و ما ناگهان متوجه شدیم در حال محاصره ی ساختمان ما هستند....
ادامه دارد
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@mokhtareharam
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#داستان_عروج
روایت شهادت شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
از زبان همرزم شهید
#قسمت_آخر
من و ابوناصر به خاطر تمام شدن مهمات با سرعت شروع به دویدن کردیم.
از سمت دشمن به شدت به ما تیراندازی میشد.
در حال دویدن عینک از چشمم افتاد و دیگر ابوناصر (شهید حاج فرشاد حسونی زاده) را ندیدم و نفهمیدم چه اتفاقی برایش افتاد.
وقتی به عقب رسیدم، بچهها دیده بودند ابوناصر پشت سر من تیر خورده و افتاده....
در همین حین دو نفر از بچهها که درحال بردن مهمات بودند؛ جریان را فهمیدند، شروع به دویدن به سمت ابوناصر کردند.
یکی از آنها به اسم #رسول_پورمراد با اصابت تیر به سینهاش به شهادت رسید و نفر همراهش او را برگرداند.
در حال انتقال پیکر شهید رسول به عقب بودیم که ابوزهرا (شهید حاج حمید مختاربند) به آن منطقه رسید و به محض شنیدن جریان برای نجات ابوناصر از چنگال گرگهای تکفیری شروع به دویدن به سمت ایشان کرد.
در حال پیشروی و تیراندازی بود که تیر به سینه شان اصابت کرد و صدای یا حسین خفیفی از ایشان به گوش رسید و به زمین افتاد.
بچه ها پیکر مطهر ابوزهرا را هم آوردند و عقب تویوتا گذاشتند. خودم را پشت تویوتا رساندم و سر ابوزهرا را به سینه چسباندم تا در مسیر پر از دست انداز، به پیکرشان آسیبی نرسد.
سعی کردم به ایشان تنفس مصنوعی بدهم اما ظاهرا ابوزهرا در دم پرکشیده بود.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@mokhtareharam
شهیدمدافع حرم سردارحاج حمیدمختاربند
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 #داستان_عروج روایت شهادت شهید مدافع حرم #سردار_حاج_حمید_مختاربند از زبان همرزم شهید #ق
از اینجا بخوانید 👆👆👆👆
قسمت اول #داستان_عروج
🌹داستان شهادت
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
🌹🕊🌹🕊🌹
🌷▪️🌷▪️🌷▪️🌷
▪️هشتگهای موضوعی کانال:
#سفرنامه_دمشق
▪️خاطرات همسر شهید مختاربند از سفر به سوریه
#مادرانه
▪️خاطرات مادر شهید مختاربند ازکودکی و نوجوانی شهید
#داستان_عروج
▪️روایت همرزم شهید مختاربند از نحوه ی شهادت ایشان
#سفیر_عشق
▪️روایت وداع و تشییع شهید مختاربند در شهرهای تهران اهواز و شوشتر
#خاطره
خاطرات دوستان و همرزمان شهید مختاربند
🌷▪️🌷▪️🌷▪️🌷▪️🌷
@mokhtareharam