#حضرت_زهرا_س_مدح
بالاتر از اندیشهی دنیاست زهرا
بالاتر از بالاتر از بالاست زهرا
نور خداوند است هر سو بنگری هست
سرّ خداوند است، نا پیداست زهرا
اهل قیاس او را نمیفهمند هرگز
آنسوتر از مقیاس انسانهاست زهرا
درس شهادت را حسین آموخت از او
مرد آفرینِ روز عاشوراست زهرا
در زندگی چیزی برای خود نمیخواست
هرچه علی میخواست را میخواست زهرا
روزی که مردم وقت یاری خواب بودند
پای غریبی علی برخاست زهرا
دل را به آتش زد علی تنها نماند
افسوس خود در شعلهها تنهاست زهرا
پروانهها از شعلهها پروا ندارند
در سیل آتش کوهِ پا برجاست زهرا
در انتهای این مصاف نابرابر
پیروز میدان بیگمان زهراست زهرا...
✍ #علی_ذوالقدر
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
گفت: در میزنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا، نه صدای طوفان است
مزن! این خانهی مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما...
گفت: آرام ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضهای به پا داریم
پدرم رفته ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر، اما...
آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کِشانکِشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر، اما...
بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-
گفت: یک روز یک نفر اما...
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#فاطمیه
نیازی نیست روضه سر بیاید
نباید روضهخوان دیگر بیاید
برای گریه، این ایّام کافیست
فقط گاهی صدای "در" بیاید
✍ #محمد_میرزایی_بازرگانی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_شهادت
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین...
گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست
هجده بهار دیدی و در سوگ تو دلم
بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست
ای دل بسوز و بشکن! تا باورت شود
حتماً دری که سوخته را، میتوان شکست
بانوی نور در دلتان رنگی از خداست
زیباتر است بر قد رنگین کمان، شکست
با هر دری که بعد نگاه تو باز شد
انگار در گلوی علی استخوان شکست
✍ #مهدی_مردانی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
اصل و فرع آفرینش درخور ذاتش نبود
هیچکس شایستهی درک مقاماتش نبود
ذکر یافاطر همان آیینهی یافاطمه است
جوهر فهم بشر یارای اثباتش نبود
سورهی کوثر برابر با تمام سورههاست
فرصتی اما برای شرح آیاتش نبود
بانی عالم کجا و زندگی بر روی خاک ؟
عالم خاکی که در سطح ملاقاتش نبود
عرش، لبریزِ سکوت و سرد از تسبیح بود
گوشهی خانه اگر سوز مناجاتش نبود
او دعایش شامل همسایهها هم شد ولی
در مدینه هیچ کس فکر مراعاتش نبود
زخمهایش ترجمان بیکسی مرتضاست غصههای مادر از درد جراحاتش نبود
روضه سنگین میشود با واژههای روضهاش
کاش حرف از کوچه و میخِ در و آتش نبود
✍ #محمدحسن_بیات_لو
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_مدح
سلام مادر باران... سلام عطر نسیم
سلام روضهی رضوان... سلام خُلقِ عظیم
کرامتی و نشسته به دامنِ تو کریم
فرشتگان مقرٓب به خانهی تو ندیم
تو ریسمان زمین را به آسمان بستی
بنای عرش خدا را تو پلکان هستی
تو ماورای بهشتی و کوثری بانو
در آسمان هدایت منوری بانو
تو ذوالفقارِ امیر دلاوری بانو
به کارزارِ ولا، از همه سری بانو
به صدقِ خطبهی طوفانی فدک... زهرا
قسم که دستِ خدایی بدون شک... زهرا
تو عشق اهلِ سمایی، چه شد که اینجایی؟!
چرا چو اهلِ زمین سر به خاک میسایی؟
فروغ چشمِ پدر .. ای کمال زیبایی
چقدر پیشِ علی با وقار میآیی
جوان شده به نگاهت دوباره عالم پیر
به ذره ذرهی هستی رسیده خیر کثیر
دلیل خلقت عالم .... اصول ایمانی
محبت تو شده ... ضامن مسلمانی
بروج و طارقی و انشراح و فرقانی
تو شرحِ منزلتِ آیههای قرآنی
نشان به آیهی کوثر، به هل اتی و دخان
که آیه آیهی مدحت شکفته در قرآن
منم همان که تورا نور ماسوی داند
همان که نام تو را دافع البلا داند
مریض عشق، فقط عشق را شفا داند
تو کیستی و که بودی فقط خدا داند
"بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد"
مگر دعای تو تأثیر تازه بگذارد
کسی زِ نسل شما انقلاب خواهد کرد
تمام عالمیان را مجاب خواهد کرد
دعای ما همه را مستجاب خواهد کرد
ستون کاخِ ستم را خراب خواهد کرد
"ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد"
تمامِ دار و ندارت نصیبِ نرجس شد
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
این روزها شب وسحرت طول میکشد
حتی دقیقه در نظرت طول میکشد
تا دستها به هم برسد لحظهی قنوت
در پیش چشمهای ترت طول میکشد
از کنج خانه تا دم در غصه میخورم
از بس که راه مختصرت طول میکشد
اینگونه پیش گر برود ای کبوترم
درمان زخمهای پرت طول میکشد
با هر قدم که تکیه به دیوار میدهی
از بین کوچهها گذرت طول میکشد
تنگ غروب میرسی و درک میکنم
درد دل تو با پدرت طول میکشد
گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی
آرام کردن پسرت طول میکشد
گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست
افسوس، قصه جگرت طول میکشد
تو میروی و تازه شروع غم من است
گفتم به بچهها سفرت طول میکشد
::
گودال بود و روضهی تو مادرانه بود
مادر چقدر ذبح سرت طول میکشد
✍ #هادی_ملک_پور
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست
کسی که سوخته از انتظار، میداند
دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر
چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟!
کسی که درک کند دولت حضور تو را
نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست
نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت
که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست
به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار!
گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست
بهار زندگیام در خزان نشست بیا
«بهار نیست به باغی که باغبانش نیست»
کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی
به جز تو با خبر از قبر بینشانش نیست
بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار
پسر که بیخبر از مادرِ جوانش نیست...
✍ #محمدجواد_غفورزاده
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
مینشیند منتظر بانوی محشر پشت در
خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی
بعد دق الباب خندان میشود در پشت در
آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود
سجده کرد و اشهدش را گفت کافر پشت در
::
در زدند و با خودش میگفت حتماً سائل است
باز هم با کیسهی نان رفت مادر پشت در
در کمال حیرت اما دید بانوی کرم
جای سائل آمده اینبار لشگر پشت در
در زدند و در زدند و در زدند و در شکست
آه شد آغاز، جنگی نابرابر پشت در
با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد
پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در
غنچهی یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ
شد گل نشکفتهی سادات پرپر پشت در
نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را
از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در
کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود
ناگهان از پا میافتد مرد خیبر پشت در
گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم
میرود زهرا هزاران بارِ دیگر پشت در
✍ #علی_ذوالقدر
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
فرازی از یک #مثنوی
...پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
این هر سه یک نورند و دارای سه اسماند
در اصل، یک روح مجرّد در سه جسماند
این بضعۀ طاهاست بلکه روح طاهاست
مرضیّه، زهرا، فاطمه، روحی فداهاست...
این آسمانِ آسمانها در زمین است
محکمترین رکن امیرالمؤمنین است...
مقصود حق در سورۀ کوثر جز او کیست؟
دخت رسول و همسر حیدر جز او کیست؟
تو کیستی افلاکی افلاکیانی
کز لطف و رحمت همنشین با خاکیانی
فردوس، مسکینِ در کاشانۀ توست
بارِ ولایت همچنان بر شانۀ توست...
آدم چو در امواج غم نام تو را گفت
ذات الهی توبۀ او را پذیرفت
تو کیستی؟ که ذات پاک بینیازت
نازد به اوج بینیازی بر نمازت
تو کیستی؟ که عقل کلّ گوید فدایت
یا دست بوسد یا که خیزد پیش پایت...
تو کیستی؟ که وحی جوشد از پیامت
بعد از نبی، جبریل گشته همکلامت
تو کیستی؟ که روز و شب ختم نبوّت
کرده زیارت خانهات را پنج نوبت
تو آفتابی و جهان دریایِ نورت
تو نخل نوری، قلب احمد کوهِ طورت
تو عصمة اللّهی و ما غرق گناهیم
تو چشم حقّی، ما اسیر یک نگاهیم
تو بیکران دریای رحمت، ما حُبابیم
تو مهری و ما ذرّههای بیحسابیم
روز قیامت روز وانفساست فردا
ای وای بر آنکس که بیزهراست فردا
ای وای بر آنان که عهدت را شکستند
هنگام استمدادِ تو ساکت نشستند...
باید بگویم فاطمه یار علی بود
تا پای جان تنها طرفدار علی بود
شیعه جدا از آل پیغمبر نگردد
یک گام از راهی که رفته برنگردد
✍ #غلامرضا_سازگار
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی..
تویی تو روح ولایت به هر ولی، سوگند
تویی تو عصمت یکتا، قسم به یکتایی
ز خاک پای تو جوشد افاضۀ ملکوت
ز آستان تو خیزد بهار دانایی..
هرآن که را تو شفاعت کنی به روز جزا
سزد شفیع قیامت شود به تنهایی
بهشت عاشق آن کس که سائل تو بوَد
که سائل تو بوَد کیمیای دارایی
نبی که دست تو بوسیده، پس روا باشد
که خاک پای تو بوسد سپهر مینایی..
ز کور چهره بپوشی که نشنود بویت
الا! حیای مجسم! فروغ بینایی!..
نگین فضۀ تو خاتم سلیمانی
نگاه بوذر تو معجز مسیحایی
قلم گذاشته تا سر به صفحۀ تاریخ
تو را ستوده به مظلومی و توانایی
چرا به گریه چنین خو گرفتهای زهرا؟
الا ز خندۀ تو عشق را شکوفایی
حریم خانهات آنجا که مکتب وحی است
کجا و حملۀ سنگیندلانِ هرجایی؟..
علیست باخبر از ماتمت که میسوزد
ز داغ گل، جگر لالههای صحرایی..
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_مناجات
پناه هر دو جهان است چادر زهرا
امید کون و مکان است چادر زهرا
شبی دلیل نجات چهل یهودی شد
که منجی همگان است چادر زهرا
چه سایهای که شده مهدِ یازده خورشید
چه قدر خیر رسان است چادر زهرا
قسم به زینب و صبر و وقار و غیرت او
سلاح شیر زنان است چادر زهرا
همیشه محرم و مرهم به کوه غمهای
دل امام زمان است چادر زهرا
اگر چه سوخت، اگر گشت خاکی اما باز
پناه هر دو جهان است چادر زهرا
✍ #محمدحسین_رحیمیان
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
پُشت غم پنهان شدم، شاید مرا پیدا کنی
کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی
چاهها آرامش من را تمنّا میکنند
نخلها تنهایی من را تماشا میکنند
کَلِّمینی! دارم از این درد، هق هق میکنم
از تو هم دیگر جوابی نشنوم، دق میکنم
آسمان خانهی من، ماه را گم کرده است
چشم کمسویت دوباره راه را گم کرده است
پُشت چادر چهرهی خورشید را مخفی مکن
ردِّ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن
ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی
چند وقتی میشود که آب رفتی، کم شدی
مثل سابق چند گامی با همان شوکت، بیا
لااقل پیش حسن راحت برو، راحت بیا
درس سختی را علی از رنج تو آموخته
طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته
دیدهام خود را درون آینه، این مرد کیست؟!
فاطمه ! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست
صحنهای که پشت در دیدم..، علی را پیر کرد
چادر تو زیر پای چل حرامی گیر کرد
از بلورم دودهی آتش، تَبَلور را گرفت
دومی وقتی لگد زد..، از صدف دُر را گرفت
گیر افتادی میان همهمه! من را ببخش
کاری از من برنیامد فاطمه! من را ببخش
باغ خود را نذر بهبودیِ یاست میکنم
میشود قدری بمانی؟! التماست میکنم
زود از پیش علیجانت نرو، جان حسین
رحم کن بر خشکی لبهای عطشان حسین
دور این بیکس به غیر از لشکر ابلیس نیست
پیکر پاشیدهی او قابل تشخیص نیست
راهِ مــادر گفتنش را نیزهای سد میکند
سمِّ مرکب روی جسمش رفت و آمد میکند
✍ #بردیا_محمدی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
باغ را آتش زدند و باغبان را میبرند
شد زمین گریان چو میدید آسمان را میبرند
یک طرف گلهای باغ از غم گریبان میدرند
یک طرف با دست بسته، باغبان را میبرند
پیش چشم لالههای باغ گلچینان چرا
همره خود جلوهی باغ جنان را میبرند
پشت درافتاده بانوی بهشت احمدی
دوزخیطبعان امیرِ مؤمنان را میبرند
جان عالم برلب آمد باعث خلقت چو دید،
عدهای با ریسمان جان جهان را میبرند
آی جبریل امین! یکدم فرود آی وببین
رازدار و مَحرم راز نهان را میبرند
دست عترت دامن پاک ولایت را گرفت
دید چون سرمایهی امن و امان را میبرند
تا که زهرا حافظ این بوستان سرمدیست
کی «وفایی» طائر عرشآشیان را میبرند!
✍ #سیدهاشم_وفایی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_فراق_پدر
ای پدر! غصه بیشمار شده
حال من بی تو زار زار شده
هیچکس سر نمیزند بر ما
بی کسی رسم روزگار شده
علی صف شکن زمین خورده
نوبت صبر ذوالفقار شده
آن در خانهای که بوسیدی
هیزمِ کشتنِ بهار شده
من که جایم بهروی چشمت بود..
چشمم از ضربه تار تار شده
لخته خونها مزاحمم هستند
گر نَفَسهام گهگدار شده
جلوی مجتبی زدند مرا
پسرم سخت شرمسار شده
بین نامردهای شهر خودت..
زدنِ زن چه افتخار شده!!
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد
اذن ورود از حق بگیر، این خانه در دارد
سرمای بیداد خزان، باغ مرا پژمرد
امسال تقویمم بهاری مختصر دارد
رحمی به حال شاخهی پرپر نخواهد کرد
شهری که در دستانِ گلچینش تبر دارد
ای ارغوانی یاسمن! از من مپوشان رو
چون باغبان از زخم بدخیمت خبر دارد
یاسین مخوان در گوش شهر غافلان زیرا
قلبی سیاه و چشم کور و گوش کر دارد
آری گلم تنها فقط داغ تو کافی بود
تا که توان از جان من یکباره بردارد
رخصت اگر میدادی آتش میزد آنها را
چون ذوالفقارم بغضهای شعلهور دارد
باران حریف چشمهای مجتبایت نیست
دریای ماتم در دل چشمان تر دارد
انجام کار خانه را بسپار بر فضه
کوچکترین کاری برای تو ضرر دارد
عَجّل وَفاتی را نخوان جان علی دیگر
وقتی که میدانی دعاهایت اثر دارد
از اول شب، درد تصویر در و آتش
در خاطر تو رفت و آمد تا سحر دارد
با چشم خود دیدم سه ماهِ پشت هم جسمت
حالی شبيه یک مریض محتضر دارد
تنهاتر از اینم نکن با رفتنت بانو
حیدر به غیر از تو کسی راهم مگر دارد؟
روح الامین بدو ورودش پشت در میگفت:
اذن ورود از حق بگیر این خانه در دارد
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_شهادت
در چشم خلق حضرت عالیجناب شد
هرکس برای نوکریاش انتخاب شد
وقت شنیدن از غم زهرای مرضیه
عمری ثواب کرد دلی که کباب شد
هر کس که شأن بیت علی را نگه نداشت
نزد خدای فاطمه خانه خراب شد
تا باد بُرد شعله سوی بیت بوتراب
آتش هم از خجالت بسیار آب شد
دنیا تمام روشنیاش را ز دست داد
سیلی زدن به صورت خورشید باب شد
✍ #شهریار_سنجری
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
به علی بعد پیمبر چقدر سخت گذشت
غاصبی رفت به منبر، چقدر سخت گذشت
دو نفر مَرد طرفداری از این مَرد نکرد
آه بی حمزه و جعفر چقدر سخت گذشت
این طرف پنج نفر، یک زن و یک مرد و سه طفل
آن طرف چند برابر؛ چقدر سخت گذشت
فاطمه روی زمین بود، علی جان میداد
وسط کوچه به حیدر چقدر سخت گذشت
فاطمه خسته شد و پشت در خانه نشست
لحظهی وا شدن در چقدر سخت گذشت
وسط دود که باشی، نفست میگیرد
وسط شعله به مادر چقدر سخت گذشت
✍ #عبدالحسین_میرزایی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش
مدینه بود و غم و غصههای بسیارش
مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا
مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش
مدینه بود و پر از تیرگی کُفر و نفاق
و غربتی که شده هر دلی گرفتارش
مدینه بود ولی از تمام مردم آن
کسی نکرد مراعات حال بیمارش
مدینه بود و چهل تن هجوم آوردند
به یک نفر که نشد هیچکس طرفدارش
مدینه بود و درِ خانهای پر از هیزم
دری که سرخ شد از هرم شعله مسمارش
نمیشود به زبان هم بیاورم؛ چه کنم؟
مصیبتی که خدا هم شده عزادارش
دم غروب -در آن کوچه- آه از سیلی
که آب شد دل سنگی سخت دیوارش
میان کوچه چگونه؟ چه شد؟ نمیگویم
تو خود حدیث مفصل بخوان ز آثارش
✍ #محمدحسن_بیات_لو
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
خودت را در میان صحنهی محشر تصور کن
خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن
خودت را در میان شعلهها، در موجی از آتش
خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن
تصور کن خودت را در میان کوچهی تنگی
و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن
و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را
و آنها را میان خیل یک لشکر تصور کن
و در ذهنت تجسم کن چهل نامرد جنگی را
که صف بستند پشت خانهی حیدر؛ تصور کن-
چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را
تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن
و این یعنی به یادآور دوباره بیت اول را
خودت را در میان صحنهی محشر تصور کن
::
بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت
تمام نخلها را در سرت بی سر تصور کن
تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی
و حالا شمر را با چکمهاش بهتر تصور کن
بیا مِنْ بعد قاسم را علی اکبر تصور کن
بیا مِنْ بعد اکبر را علی اصغر تصور کن
بماند داستان شام و مهمانی و بزم می
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
✍ #محمود_یوسفی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#امیرالمومنین_ع_غربت
بعد از اینکه دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت
شد غدیر خم شبیه رازهای سر به مُهر
محو شد از خاطرات، آن حج آخر در سکوت
کینهها سر باز کرد و فتنهها آغاز شد
آتش آن کینهها شد شعلهورتر در سکوت
شهر، تنها در هجوم فتنه چشم خیره داشت
لال بود و گنگ بود و بُهتآور در سکوت
فتنۀ نَمرود شد آتشبیار معرکه
هیزم آوردند مردم بار دیگر در سکوت
سوخت میراث پیمبر در میان شعلهها
بسته شد دستان حق؛ دستان حیدر در سکوت
در میان بیتفاوتهای بیاصل و نسب
سوخت آیه آیه آیه قلب کوثر در سکوت
دختر آیینه را در کوچهها سیلی زدند
شد شنیده آن صدای تلخ، بهتر در سکوت
روزِ روشن در میان کوچه افتاد از نفس
در میان هَجمههای شعلهپرور در سکوت
بین طوفانهای بیغیرت، میانِ گرد و خاک
پُربها شد چادر زهرای اطهر در سکوت
::
در هجوم بیصدایی، یک نفر فریاد شد
فاطمه در بین آن خوف و خطر فریاد شد
از نفس افتاده بود، اما نفسها را بُرید
چون رسولالله آمد، چون پدر فریاد شد
ذوالفقاری از کلام آورد و در آن معرکه
پیش رفت و پیش رفت و بیشتر فریاد شد
از محمد، از پدر تا گفت قدری گریه کرد
گریه کرد و باز با چشمان تَر فریاد شد
از کتابالله ناطق گفت؛ از مولا علی
رو به منبر کرد و با خون جگر فریاد شد
بر سر این بیتفاوت مردمِ از حق گریز
در میان صحن مسجد با تشر فریاد شد
::
آه اما هر چه او فریاد شد، فریاد شد
دید تنها عدهای را مات و مضطر در سکوت
بعد از آن زهرای اطهر ذره ذره آب شد
شد شبیه یک خیالِ گریهآور در سکوت
در غریبی گوشۀ آن خانۀ ماتمزده
ماند تا جان داد روزی بین بستر در سکوت
غسل داد او را امیرالمؤمنین با اشک چشم
زیر نور ماه، با چندین کبوتر در سکوت
روی برگ لالهها با خون دل باید نوشت
نیمهشب تشییع شد آن یاسِ پرپر در سکوت
از امیرالمؤمنین آن شب امانت را گرفت
در میان قبر، دستانِ پیمبر در سکوت
ناکجاآباد شد دنیای بعد از فاطمه
بینهایت شد غم ساقی کوثر در سکوت
میرسد پایان این جریان به روز رستخیز
میرسد وقتی سواره بین محشر در سکوت
✍ #رضا_خورشیدی_فرد
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
دری را که مَلَک با احتیاط - آهسته - وا میکرد
که حتی کوبهاش هم حق تعالی را صدا میکرد
که حتی طرز دق البابش آداب و رسومی داشت
چه آسان آسمان را از زمین، آن در جدا میکرد
همین که بسته میشد، باز میشد بغض دلتنگان
همین که باز وا میشد، گره بسیار وا میکرد
کسی آن سوی در میزیست که عالم به قربانش!
که عطر نان خود را نیز تقدیم خدا میکرد
زنی بود آنچنان که قاصرم از مدح و توصیفش
که وصفش را کسی همچون علیِ مرتضا میکرد
همین که باخبر میشد فقیری پشتِ در مانده
سراسیمه نماز مستحبش را رها میکرد
کمک میکرد هر خلق خدا را بی گمان، حتی
اگر آتش درِ آن خانه عرض التجا میکرد
به دست و پاش میافتاد اگرکه تازیانه هم
زنِ این خانه بیشک حق رحمت را ادا میکرد
چه آسان خاک کوچه، چادرش را - آه - میبوسید
کسی که خاک را با یک نظر چون کیمیا میکرد
یتیم آمد، فقیر آمد، اسیر آمد، محبت دید
زن این خانه حتی دشمنش را اعتنا میکرد
* * *
تویی که هیزم آوردی برای شعله - یادم هست -
تو را مادر به نام کوچکت هر شب دعا میکرد!
✍ #رضا_یزدانی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
بی اذن زهرا و علی، «در» هم نمیزد
این خانه را جبریل با پَر هم نمیزد
محض تبرک پُشتِ «در» میرفت، حتی
پَر سمت «در» میبُرد، آخر هم نمیزد
این خانه حُرمت داشت، در این کوچه حتی
«در» را به آرامی، پیمبر هم نمیزد
«در» با لگد وا شد ولی این ضربه را باد
حتی به پهلوی صنوبر هم نمیزد
این «در» فقط با دست زهرا باز میشد
ایکاش «در»، این اصل را بر هم نمیزد
✍ #محسن_ناصحی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
بر در کشیده شعلههای اختلافش را
هیزم به هیزم جمع کرده ائتلافش را
مردی سکوت خلوت قدیسهها را بُرد
با مشت میکوبد به در، حرف خلافش را
حتی در و دیوار با فریاد میگریند
مرثیهخوان وقتی بخواند اعترافش را*
این خانهی زهراست، اینجا مهبط وحی است
عرشی که کعبه فرض میداند طوافش را
خاکی شده آن چادری که شب به شب مریم
پیش ملائک شرح میداده عفافش را
عرش خدا در روضه میلرزد که نامردی
محکم به دست فاطمه میزد غلافش را
دستی شکسته که کریمان نقل میکردند
بخشیدن پیراهن شام زفافش را
اشک علی باخون دل آمیخت در کوچه
کوثر گرفت از گونهاش اشک مضافش را
✍ #محسن_حنیفی
*اشاره به نامه خلیفه دوم به معاویه
@navaye_asheghaan