زمزمه، زمینه مصائب شام
وای از شام خراب
دستای رقیه بسته شد توی بندِ طناب
وای از شام خراب
پشت دروازه مُعطلْ بودیم من و رباب
وای از شام خراب
ما رو نامسلمونا زدن سرِ خیر و ثواب
وای از شام خراب
این یهودیا میدادن مارو خارجی خطاب
تو روی نیزه ها بودی
من تو سر و صدا بودم
تو روی نیزه میدیدی
من تو شلوغیها بودم
تو سنگ و چوب میخوردی
من تازیانه میخوردم
تو از رو نیزه افتادی..
من باز دوباره میمُردَم
میزنم فریاد، بسته شد دستام
ای امان از شام، ای امان از شام
سنگْ میخوردیم، از روی هر بام
ای امان از شام، ای امان از شام
ای امان از شام......
وای از شام خراب
سرِ هر کوچه سکینه چِقَدَر دیده عذاب
وای از شام خراب
توی بازارْ خدایا شده ظلمِ بی حساب
وای از شام خراب
شِکوهِ های مارو با تازیوونه دادن جواب
وای از شام خراب
پای ناموس تو وا شده توی بزم شراب
آرامش منو بُردن..
چی به روزِ من آوَردن
دوره کجاوهی زن ها
مردا هلهله می کردن
خولی با دستِ خونآلود
دستای مارو می بنده
پا نیزه ی علی اصغر
داره حرمله می خنده
حرمله میبُرد، ما رو تویِ عام
ای امان از شام، ای امان از شام
بسته شد چشمات، بسته شد چشمام
ای امان از شام، ای امان از شام
ای امان از شام......
آه از بزم یزید
رنگِ دخترای تو بینِ نامَحرما، پَرید..
آه از بزم یزید
شمر خنده میزد و رقیه ناله میکشید
آه از بزم یزید
قدِ خواهر تو با ضربه ی خیزران، خَمید..
آه از بزم یزید
زیر چوب خیزران هیچکی به دادت نَرسید
لب های قاری قرآن...
باید که بوسه بارون شه
نه اینکه با یه چوبدستی
لعل لباش پُر از خون شه
ناموسِ آل پیغمبر
باید پرده نشین باشه
حالا ببین اوضاعمو..
زینب میونِ اوباشه
ما کجا وُ این، بزم پُر آلام
ای امان از شام، ای امان از شام
دشمنت میزَد، سیلی بر ایتام
ای امان از شام، ای امان از شام
ای امان از شام......
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#زمینه_مصائب_شام
#مصائب_شام
#مجلس_یزید
@navaye_asheghaan
AUD-20201007-WA0032.mp3
11.81M
🔳 #عربی #احساسی #اربعین
🌴مشای مشای
🌴پیاده تا کربلا میآیم
🎙 #ملاباسم_کربلائی
👌بسیار دلنشین
@navaye_asheghaan
پرستو وار بابا جان به هر جا لانه میکردم
بپا بزم فراق و ماتم جانانه میکردم
چهل منزل پریشان کو به کو پشت سرت بودم
به هر جا نیزه ات میرفت آنجا خانه میکردم
پدر جان چند جایی که سرت روی زمین افتاد
به گرد شمع رویت طوف چون پروانه میکردم
عمویم بود اگر بر دوش او تا ماه میرفتم
اگر بودی پدر ، کی خانه در ویرانه میکردم
اگر قاصد خبر می داد می آیی به دیدارم
پدر بزم ملاقات تو را شاهانه میکردم
نمیدانستم ای دور از بدن ویرانه می آیی
وگرنه سوخته موی سرم را شانه میکردم
تمام قامتم خم گشته چشمم هم نمیبیند
وگرنه آب می آوردم و بهر لبت پیمانه میکردم
توانم نیست تا گیرم سرت را بین آغوشم
و اِلّا بوسه از لعل تو بر شکرانه میکردم
(اگر چه تشنه ای اما لبت انگار نم دارد
دهانت چند تا دندان پدر انگار کم دارد)
#داریوش_جعفری
@navaye_asheghaan
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#مجلس_یزید_ملعون
یک روز، جگر برابرم آوردی
یک روز، سرِ برادرم آوردی
ای کاش تو هم فرو بپاشی از هم
ای تشت! ببین چه بر سرم آوردی
✍ #عارفه_دهقانی
@navaye_asheghaan
دلِ دلداده را دلبستهی دلبر تصور کن
کمال عشق را عشقِ پدر _دختر تصور کن
دمِ صبح از سفر برگشتهای..،بابای عطشانم!
نمِ چشم مرا سرچشمهی کوثر تصور کن
بیا جای طَبَق سر رویِ پای دخترت بُگذار
لباسِ پاره ام را بالِشی از پَر تصور کن
شبیه پیرزن ها خَم شدم..،از بس لگد خوردم
بیا این دردِ پهلو دیده را مادر تصور کن
رسیده هر که دستش تاری از زُلف مرا کَنده
خودت این مختصر را جایِ موی سر تصور کن
ببین ردِّ کبودِ گونه ام را !..،زجر بَد می زد
شب و روز مرا اینگونه زجرآور تصور کن
سنان از خنده غش می کرد ، تا خولی هُلَم می داد
مرا بازیچه ی دستانِ مُشتی شَر تصور کن
نگو آن گوشواری که خریدی کو؟!..،کشید و بُرد
همین خونلختهی گوش مرا زیور تصور کن
ادای لکنتم را دختر شامی درآورده...
زبانم را زمان ترس از این بدتر تصور کن
شرارِ پشت بام خانه ای روی سرم می ریخت...
کبوتر را درون دود و خاکستر تصور کن
میان ازدحام کوچه صدها بار افتادم...
گُلی را زیرِ دست و پای یک لشگر تصور کن
حجاب عمّهام زینب،عمو عباسِ من را کُشت...
برایش آستین پاره را معجر تصور کن!
چهها دیدند در بزمِ شرابِ شام،دخترهات...
میان مست ها بابا..،خودت دیگر تصور کن!
من از دنیای بی بابایِ فردا سخت می ترسم
همین شب را برای من شبِ آخر تصور کن
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه
#خرابه_شام
#کوفه_و_شام
#بردیا_محمدی
@navaye_asheghaan
#خون_بدل_دارم_زلاله_دم_زنم
#حضرت_رقیه_س
🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭🥀
خون بدل دارم ز لاله دم زنم
امشب از داغ سه ساله دم زنم
دختری کز آه و ناله خسته بود
سخت به بابای خود دلبسته بود
دختری که کوهی از غم در دلش
شد یتیمی و اسیری حاصلش
دختری که درد شد غمخوار او
با یتیمی ساختن شد کار او
کربلا تا شام تازیانه خورد
آخر از هجر پدر دِق کرد و مُرد
یا رقیه دست من بر دامنت
جان به قربان کبودیِ تنت
یـا رقیـه حـوریِ نیلـوفـری
نازنینی که حسین را دختری
لاله ی سه ساله ی باغ حسین
گو چه کرده با دلت داغ حسین؟
فاطمه ی کوچک دشت عطش
بارها از سیلی دون کرده غش
من شنیدم اوفتادی از شتر
شد تمام پیکرت از درد پُر
در بیابان تا که پهلویت شکست
یا رقیه زخم جسمت را که بست؟
گفته اند هرجا که بابا گفته ای
با نوازش های خولی خُفته ای
گفته اند هر دم میان قافله
نیشخند می زد به جانت حرمله
دیده ای سه سالگی سی سال درد
داغ تو دانی که با زینب چه کرد؟
نـازنین شیـرین زبـان کـاروان
خون بدل شد ازفراقت عمه جان
تـا سـر بُبریده بگـرفتی بـه بر
عمه شد از داغ تو خونین جگر
بوسه تا بگرفته ای از روی ماه
رفتنت اما حکایت داشت آه
صبر زینب از کَفَش بیرون شده
قلب «مداح» درعزایت خون شده
🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭🥀
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح
@navaye_asheghaan
#بابا_جان_یتیمی_درد_بدیه
#حضرت_رقیه_دلگویه_مازنی
🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭🥀
بابا جان یتیمی درد بَدیّـه
مه دل سه ساله سی سال غم بَدیّه
بابا خِش بِمویی خرابه منزل
تِه کِجه بُوردی پاره بَیّه مِه دل
بابا تِه سر وصورت چَنّه خاکه؟
بَمیرم تِه گَلی چه چاک چاکه؟
تِوسّه بِرمه تا که بُونه کِمّه
شِه دَسِ جا تِه ریشِ شونه کِمّه
ته چَنّه بوی نون تازه دِنی
بوی غریبی بی اندازه دِنی
بابا تِه تِک اِنه خونِ بِلاره
من تِه بشکسّه دَننونِ بلاره
ته دَس ندارنی مِره ناز هاکنی
اِسا بُونه شه چِشّه باز هاکنی؟
بابا اگه مه چِشِ پشت کهوعه
جای مشت خولی و حرملوعه
من از کربلا تا شام چو بَخِنّه
دم و ساعت بابا جان لُو بَخِنّه
تا که بابا گِتمه مره زونه
عمه شه خِدّه زو مه یاد نشونه
هرکس بَرسیّه مره بَروشته
مره درد یتیمی شه بَکوشته
مه تن مثل کوره ی تَش وِشنه
بابا این درد آخر مره کِشنه
بابا اَمشو مره شه همرا بَوِر
مه دل تنگه برای علی اصغر
هر چی که گلِ درد دَیّه بَچیمه
شه عمه جانِ درد سر بَهیمه
تا بابا گِتمه مِه وَر اِمونه
به بَهونه ی من عمه ره زونه
خوامه تِه تِک جا بوسه بهیرم
اَتا ناله بَزنم و بمیرم
بابا مه غمه «مداح» زار بَزوعه
مه غریبی ره با شعر جار بَزوعه
🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭🥀
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح
@navaye_asheghaan
4_5983335248048426683.ogg
137.1K
#حضرت_رقیه_س_دلگویه_مازنی
باباجان یتیمی درد بدیه
مه دل سه ساله سی سال غمه بدیه
@navaye_asheghaan
#عمه_جانم_کن_حلالم_وقت...
#نوحه_حضرت_رقیه_س
🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭🥀
عمه جانم کن حلالم وقت هجران آمده
شد شب شام وصالم بین پدرجان آمده
🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭🥀
کن حلالم عمه دیگر،وقت هجران من است
یا که فرداشب شب شام غریبان من است
عمه امشب گوئیاهنگام درمان من است
چونکه پیک مرگ هم ازبهردرمان آمده
🌴 🌴 🌴 🌴
خاطرات زندگی من شد ای عمه عجیب
من یتیمه بودم وهم میشوم غربت نصیب
مُردنم شد درکنار آن سرِ شیبُ الخَضیب
میروی عمه مدینه می شوم اینجاغریب
بر بهار عمر من هم برگ ریزان آمده
🌴 🌴 🌴 🌴
عمه جان ازبهرقلبم ذکرتسکین رابخوان
گفته ام عَجِّل وَفاتی زود آمین رابخوان
وقت تشییع جنازه ام مُحِبّین را بخوان
بهرخواهر،حضرت سجاد تَلقین رابخوان
گرچه میدانم ز داغم برلبت جان آمده
🌴 🌴 🌴 🌴
اندر این غربت سرا عمه مرا یاری کنید
بر سر نعش من عمه گریه و زاری کنید
تا کنار قبر من هستید عزاداری کنید
بریتیم چوب خورده خوب غمخواری کنید
عمر من با درد وداغ وناله پایان آمده
🌴 🌴 🌴 🌴
همچو من آیاکسی دیده سر بُبریده را؟
بوسه زد آیا به رگهای ز هم پاشیده را؟
ازسرِ بُبریده آیا دیده اشک دیده را ؟
تسلیت گفتند با سیلی منِ رنجیده را
داغ روی داغ بر قلبم فراوان آمده
🌴 🌴 🌴 🌴
گرچه هستم کودک اما،عمه غوغامی کنم
باهمین دست ورم کرده گره وا می کنم
هرکه با درد آید اینجامن مداوا می کنم
پای مجلسهای روضه رامن امضامی کنم
سوی ما«مداح»دل بشکسته گریان آمده
🌴 🌴 🌴 🌴
عمه جانم کن حلالم وقت هجران آمده
شد شب شام وصالم بین پدرجان آمده
🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭🥀
#شهر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح
@navaye_asheghaan
4_5983335248048426676.ogg
417.6K
#نوحه_حضرت_رقیه_س
عمه جانم کن حلالم وقت هجران آمده
@navaye_asheghaan
#السلام_ای_قمری_گلزار_عشق
#حضرت_رقیه_س
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
السلام ای قُمری گلزار عشق
بلبل باغ حسینی در دمشق
ای صفای کاروان اهل بیت
دختر شیرین زبان اهل بیت
حوری کاشانۀ عشقِ حسین
نازنین دُردانۀ عشقِ حسین
ای گل زیبای باغ فاطمه
داغ تو همرنگ داغ فاطمه
ای که برده رنگِ رخسارت عطش
ای به زبر تازیانه کرده غش
یا رقیه ای شبم را قرص ماه
ای چو زهرا گشته پهلویت سیاه
بشکند دستی که سیلی زد تو را
سرخ بودی رنگ نیلی زد تو را
تو امید کاروان و عمّه ای
بازگو از رنج راهت شمّه ای
بازگو از شام و هم از رنج راه
باچه دستی روی ماهت شد سیاه؟
زجر کوفی تا که کوبیدت زمین
تا که سیلی زد به روی نازنین
پای تو دیگر برایت پا نشد
چشم سیلی خورده دیگر وا نشد
صورت نازت شده سرخ و کبود
حیف که آنجا عموجانت نبود
هیچکس آیا ز تو پرسیده است
یا رقیه جان مگر جُرمت چه بود ؟
عادت کودک به بابا گفتن است
شب به لالایی مادر خفتن است
کودکی که اُنس گیرد با پدر
می شود از دوری او دربدر
دختر بابایی مولا حسین
بر پدر بودی عزیز و نور عین
از شبی که خواب بابا دیده ای
سفرۀ عمر خودت را چیده ای
مانده ای در بین صحرا نابلد
زجر می دادت نوازش با لگد
در دل شب ناله ات رفت آسمان
ای خدا پس عمه را برمن رسان
یارب این تاریکیِ شب چون کنم؟
من بدون عمه زینب چون کنم ؟
پهلویت بشکست به بند آمد نفس
گفتی ای بابا به فریادم برس
تا پدر فریاد جانسوزت شنید
عاقبت با سر به فریادت رسید
تا پدرجان را به دامن دیده ای
بوسه از لب های خونین چیده ای
گریه ها با بغض و هِق هِق کرده ای
تا که سر را دیده ای دِق کرده ای
گفتگویت با پدر پیوسته شد
وای من طومار عمرت بسته شد
اینک ای «مداح» زین غم ناله کن
باغ چشمت را ز خون پُر لاله کن.
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح
@navaye_asheghaan
بنام خدا
#تنور_خولی
#شاعر_مسلم_فرتوت_فاخر
_
نام خولی را شنیدیم بارها/در کتاب و دفتر وطومارها
نام او آتش زند بر جان ما/می شود پرسوز دل سوزان ما
کاراو باشد فراتر از گمان/سخت باشد باور این داستان
یا اباصالح کمک کن بنده را/تا نمایم بازگو این قصه را
روز عاشورا زمان ایستاده بود/ماه گردون بر زمین افتاد بود
آن زمان فرمانده قوم عناد/بر سپاه خود چنین دستور داد
رأس ها را از بدن ها بَرکَنید/هر کدام را بر سرنیزه زنید
هر کسی یک سرکُند از تن جدا/او بگیرد قدر آن از ما طلا
عاجزم از وصف و شرح ماجرا/گریه کرد بی شبهه آندم ماسوا
رأس ها را بر سر نیزه زدند/شاد وخندان راهی کوفه شدند
یک مه و هفده ستاره دورآن/شد به سوی کوفه برنیزه روان
گاه سرها برسرِ سرنیزه بود/گاه گاهی هم درون جعبه بود
خولی آن مرد خبیث و کج مرام/خنده می کرد ازدل و؛ از جان مدام
سیم وزر مست و خمارش کرده بود/رتبه وجاه پَست و خوارش کرده بود
او نمی شد یکدم ازسرها جدا/بالاخص از رأس پور لافتا
شورو شوقش خارج از ادراکف ماست/فوق افکار و خیال پاک ماست
الغرض تا کوفه آمد کاروان/ابن سعد گفتا به خولی آن زمان
رأس خونین را بیا با خود ببر/برعبیدالله فوری ده خبر
اول شب بودو وقت شام و خواب/شهر کوفه در سکوت و اضطراب
آن زمان دارالعماره وا نبود/سر سپاه قوم کین آنجا نبود
خولی شد در بحر فکرت غوطه ور/رفت سوی منزلش آن خیره سر
خولی ملعون چو بر منزل رسید/او به سمت مطبخ خانه دوید
آری آن نامرد شوم و بدنهاد/رآس را بر روی خاکستر نهاد
بعداز آن با همسرش شد روبرو/با عیال خود نمود او گفتگو
خواب برآن پیک جاهل چیره گشت/او ز فرط خستگی برخواب رفت
همسر او ناگهان از جا جَهید/نورفوق باور آن بانو بدید
او بدید از داخل مطبخ سرا/نور ساطع می شود تا نه سما
گم نمود او دست پای خویش را/کرد خولی را همان دم او صدا
گفت بر مطبخ چه پنهان کرده ای/علت آیا چیست کتمان کرده ای
گو چه آوردی برایم ارمغان/کرده ای آن را چرا از من نهان
گفت خولی سیم و زر آورده ام/از سفر بهر تو سر آورده ام
قدر وزن آن گهر خواهم گرفت/وجه نقد وسیم و زر خواهم گرفت
برکشید آن لحظه آن زن آه سرد/روی بر آن مردک خودکامه کرد
عمر پربارم شده با تو تلف/تو شرف اصلا نداری ناخلف
این سر ای مردک بگو از آن کیست/نور از این سر در دل شب منجلی ست
گفت این سرصاحبش میرهداست/زادهٔ زهرا شه کرب و بلاست
برنمود آن لحظه آن زن جیغ و داد/رفت از هوش برزمین او برافتاد
رفت برون خولی همان دم ازهراس/بهر او دیگر نماند هوش و حواس
همسرش تا شد کمی آرام تر/گفت بر او شرم کن ای خیره سر
ان سری که از همه سرها سر است/گو چرا آغشته بر خاکستر است
من شنیدم ناله های دلربا/از زبان این سر از تن جدا
داخل مطبخ دمی غم خانه بود/فاطمه مهمان این کاشانه بود
طائران پر می زدند دور و برش/می نمود گریه برآن سر مادرش
ای که بوده هستی عالم زتو/ایکه بوده انس و جان خرم ز تو
زینت دامان خاتم بوده ای/با نبی همراز و همدم بوده ای
سید و سالار و میر عاشقان/سرپناه و رهبر آزاده گان
ت
جای تو جانا تنور سرد نیست/بهرمن بالاتر از این درد نیست
آسیه گرید چو ابر نوبهار/هاجر و مریم چو حوا اشکبار
الغرض خولی دمی شد دل پریش/بر نگشت اما ز راه شوم خویش
رفت بر دارالعماره با شتاب/با سر خونین پور بوتراب
حب دنیا خوار و پستش کرده بود/غافل از روز الستش کرده بود
فاخرا یک لحظه گرغافل شوی/روسیه در روز محشر می شوی
آل کین تا به ابد شرمنده است/آل طاها زنده و پاینده است
«اشعار آئینی»
گنجینه اشعار مذهبی ترکی و فارسی از
شائر آئینی: مسلم فرتوت(فاخر)
@navaye_asheghaan
|⇦•به فرمان رقیه ...
#نماهنگ و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیه اجرا شده محرم به نفس کربلایی روحالله رحیمیان •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
به فرمان رقیه، به فرمان رقیه
من نازنین رقیه، بانوی عالمینم
بشنو یزیدِ ملعون من دختر حسینم
دارم فتحِ شام میکنم، عزمِ انتقام میکنم
خوابو من به چشم تو ای حرامی حرام میکنم
آنجا که دُخت عقاب پر بریزد
از پَشهی لاغری دگر چه خیزد
خشمم نماد عذابهای ایزَد
از هیبت من یزید میگریزد
به فرمانِ رقیه
زمین و زمان غرق طوفانِ رقیه
ملائکه سربازِ گُردانِ رقیه
قسم میده زینب همیشه خدا رو به جانِ رقیه
«یا بنت الحسین، یا بنت الحسین،»
من زیرِ دِین زهرا، عالم به زیر دِینم
گریه سلاح من شد، من دختر حسینم
نقشه ات رو بر آب میکنم
دارم انقلاب میکنم
کاخت رو روی سرت
با اشکام خراب میکنم
تیغم نشیند به سرت با حجابم
ساکت شو بشنو، من فصل الخِطابم
باید بترسی نوهی بوترابم
عالیجناب او، من عُلیا جنابم
علمداره، رقیه
چه حیدریه نوعِ رفتار رقیه
زمانی که در حال اخطاره، رقیه
طبیعیه دشمن، علی رو ببینه کنار رقیه
«یا بنت الحسین، یا بنت الحسین»
@navaye_asheghaan
به فرمان رقیه.mp3
4.59M
|⇦•به فرمان رقیه...
#نماهنگ و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم به نفس کربلایی روح الله رحیمیان•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
بعد تو ضرب المثل شد
دختران بابایی اند
جان عالم به فدای دل بابایی تو💔
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
@navaye_asheghaan
|⇦•کوچه به کوچه..
#قسمت_اول #مناجات وتوسل به امام زمان روحی له الفدا وحضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم ۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طِیبا لِخُلُقِنَا وَ طَهَارَةً لِاَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا"
کوچه به کوچه گشته ام میخانه ای نیست
این روزها یک عاقل دیوانه ای نیست
مانند هر شب شمع می سوزد ولیکن
افسوس که دور و برش پروانه ای نیست
انگار خاک مرده پاشیده اند اینجا
این سرزمین بی روضه جز ویرانه ای نیست
وقتی که دیوارِ حسینیه نباشد
دیگر برای گریه کردن شانه ای نیست
روزیِّ یک شهر از هوار یک گدا بود
فقر آمده چون ناله ی مستانه ای نیست
*توکامل بهایی نوشته انقدر این سه ساله تو خرابه بهونه می گرفت عمه بوی نون میاد، عمه بوی غذا میاد هیچی نداریم بخوریم یک دفعه امام سجاد دید بی بی زینب یه آتیشی روشن کرد. امام سجاد فرمود :عمه جان ما که توخرابه چیزی نداشتیم آب بار گذاشتی؟ بی بی فرمودن انقدر این بچه ها بهونه گرفتن گفتم سرشون گرم بشه بگن که یه چیزی دارن برامون درست میکنه ...*
یک سال در رنج و گرفتاری می افتد
شهری که در آن روضه ی ماهانه ای نیست
باید به سِیرش شک کند ما بین این راه
هر کس که در راه سلوکش مانعی نیست
باید مصیبت های زینب را بیان کرد
حالا که دیگر بین ما بیگانه ای نیست
@navaye_asheghaan
4_5895697260712301477.mp3
29.63M
|⇦•کوچه به کوچه....
#قسمت_اول #مناجات وتوسل به امام زمان روحی له الفدا و حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم ۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
از آن شبی که زجـــــر مرا دســـت عمـــه داد
لکنــــت زبان من، مـــــــــداوا نمیشــــود
پیـــــر زنـــی که موی مــرا میکـــشید گفت:
زلفی که سوخته گرهاش وا نمیشود
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
@navaye_asheghaan
|⇦•خوش اومدی ....
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم ۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
روزی به زلفت شانه می زد دست زینب
جز پنجه های شمر حالا شانه ای نیست
اینچندمین بار است زینب می شمارد
انگار که در قافله دردانه ای نیست
از بس سرت افتاده از بالای نیزه
دیگر به روی صورت تو چانه ای نیست
عباس چِشمان خودش را بسته یعنی
جای حرم در بزمِ بی شرمانه ای نیست
*تو مناسک حج حاجیا که قربانی رو انجام میدن خبر میدن اونایی که بار اولشونه باید موهاشون رو از ته بزنن همچین که سرت رو از ته میزنی قیافه ات تغییر پیدا میکنه. دخترت اگر تو گوشی عکست رو ببینه اولش نمیشناستت میگه مامان این کیه ؟ بی بی رقیه که توگودال اومد هی نگاه می کرد آخه سر حسین رو موهاشو که نزدن سر تغییر کرده بود این سر دیگه اون سر قبلی نیست. همچین که سر رو آوردن تو خرابه یه نگاهی کرد گفت عمه !"ما هذا !؟" دیدن روش رو برگردوند به سکینه خواهرش گفت خواهر! "ما هذا؟! "چرا تغییر کرده ؟ آخه سری که بار ها از بالای نیزه رو زمین افتاد، زیر دست وپای اسبا رفت ،سری که تو تنور رفته، سری که بالای نی سنگ زدن پیشونیش شکسته ، سری که تو مجلس شراب انقدر با چوب خیزران به لب و دندونش زده. آخه سری که هر روز دم غروب از رو نیزه بر میداشتن تو نور آفتاب به نیزه میزدن.سرو اگه یه بار به نیزه بزنی دفعه دوم سوم دیگه تغییر پیدا میکنه...*
خوش اومدی آبروداری کردی
هر جا زمین خوردم یه کاری کردی
هر جایی که میزدن این یتیم رو
صدا زدم بابای غیرتیم رو
میگن مثل زهرا این بچه همخودش مُرد
هیشکی نگفت کتک خورد کی اشکش و درآورد
حتما میگن بابا!
خودش شکسته بازوش
خورده بهجایی پهلوش
سوخته خودش سر و روش
بابا کجایی؟
حالا که شد گوشواره امو بدزدن
نزار لباس پاره رو بدزدن
همون بلایی که سرت آوردن
شاهد من پیرهنیِ که بردن
وقتی میگم بابا!
دوس داری دخترت رو
تکون بده سرت رو
ببین نیلوفرت رو
وقتی میگم بابا!
من و بگیر تو آغوش
زَجر و کنم فراموش
نَرم دوباره از هوش
بابا کجابی؟
بدون تو تا حالا سَر نکردی
با یکی مثل شمر سفر نکردی
توی مسیر چند دفعه زد تو گوشم
نیزه رو می گرفت میزاشت رودوشم
بابا اون دختر که
خیلی بلند موهاش
سنگینِ دست باباش
بیشتر مراقبم باش
نازم کن بیشتر که
از سر شب زدم زار
خوردم زمین تو بازار
افتاده دستم از کار
بابا کجایی؟
ای سر در خون خضاب ای لاله ی خوشبوی من
لطفاً از پیشم نرو امشب بمان پهلویِ من
زانوانت رو نیاوردی سرم بی بالش است
لااقل بُگذار امشب سر روی زانوی من
بابا جان قصد دارم وا کنم این پلکهای بسته را
کن تماشایم ولی بابا! نپرس از مویم
بر نمیدارم سرت را چون برایم مشکل است
خُرد شد با تازیانه هر دوتا بازوی من
اصلاً امشب من قراری میگذارم با خودت
من بر ابروی تو میگریم تو بر ابروی من
غصه ی من را نخور آنقدر محکم هم نبود
جای سیلی ماند چند شب بر روی گونه ام
*همچین که سر آوردن تو خرابه، هرچی این خونا رو از محاسن مبارک حسین پاک می کرد دوباره خون تازه میومددوباره مثل اولش میشد.یه شبیم امیرالمؤمنین هرچی آب روی بازو می ریخت هی میدید خون تازه سرازیر میشه...
فلذا میدونید رقیه چیکار کرد ؟مقتل مینویسه "فَوَضَعَتْ فَمُها عَلى فَمهِ الشَّريف" دهانش روگذاشت به دهان مبارک باباش."وَبَكَتْ بُكاءاً شديدا" انقدر گریه کرد سر بریده به سخن در اومد صدا زد.."إِلیَّ إِلیَّ هُلُمِّی فَانّا لَکَ بِالانتِظار" دخترم بیا این طرف منتظرتم."فَغَشی عَلیها غَشوَةَ لَمْ تَفِق بَعدِها"بعد این جمله میگن دیگه سه ساله بی هوش شد طوری که هرچی صداش میزدن جواب نمیداد."فَحَرکوها فَاذا هِی قَد فارِقت و روحِها الدُنیا"هرچی این زنا تکونش میدادن حرکتش میدادن جواب نمیده دیدن روح از بدنش خارج شده..
ای حسین....
@navaye_asheghaan
سید رضا نریمانی_محرم1402 -بخش دوم -روضه - روزی به زلفت شانه می زد دست زینب - سید رضا نریمانی-1690361395.mp3
10.01M
|⇦خوش اومدی...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم ۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
بادست کوچکش گره ها باز می کند
طفل سه ساله یست که اعجاز می کند
بال وپرش شکسته ولی او بدون بال
باذکرنام فاطمه پرواز می کند
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
@navaye_asheghaan
Meysam Motiei - Kenare Ghadamhaye Jaber (128).mp3
8.47M
کنار قدم های جابر
سوی نینوا؛ رهسپـاریم
ستون های این جاده را ما
به شوق حرم؛ میشمـاریم
شبیه رباب و سکینه
برای شما؛ بیقراریم…
با نوای: #حاج_میثم_مطیعی
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی
باران گرفت تا که به سوی تو پر زدم
باران کنایه بود که بر چشم تر زدم
میخواستم به ساحت عشقت سفر کنم
دیوانه وار سنگ غمت را به سر زدم
بعداز فراق تو به خودم آمدم ، که حیف
من روزگار وصل خودم را نظر زدم
با عاشقان نشستم و گفتند از سحر
از نیمه شب نشستم و در را سحر زدم
درد فراق خورده گره با سکوت پس
آرام درد خوردم و آرام در زدم
از عمر بی تو رفته نصیبی نبرده ام
خسران زده منم که به عمرم ضرر زدم
تنگ غروب ،سرخی آتش، دلم که سوخت
آوای نینوای تورا از جگر زدم
بعد از تو شد هرآنچه که با بودنت نشد
دیگر مپرس از چه بر آن چوبه سر زدم
میبرد هرکه نام تو را شمر میرسید
من بیشتر حسین گفتم و او بیشتر زدم
محمدجواد مطیع ها
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی
ویرانه خانه، چیدمان لازم ندارد
آتش گرفته، سایه بان لازم ندارد
تسلیم تقدیرم هرآنچه یار خواهد
گردن شکسته، ریسمان لازم ندارد
هر چه کشیدم از غم دوری کشیدم
سختی این هجران، بیان لازم ندارد
خوبان درگاهش به دیدارش رسیدند
حتما مرا صاحب زمان لازم ندارد
عمری گذشت و یک نفس با او نبودم
عاشق به دور از عشق، جان لازم ندارد
از ما گرفت آغوش گرمش را فراقش
نوکر مگر کهف امان لازم ندارد؟!
او خواست از گریه کنان باشم و گرنه
اشک مرا این آستان لازم ندارد
باید که جان داد از غم جانسوز جدش
داغ عظیمش، روضه خوان لازم ندارد
دیر آمدی خیلی هلال از شَط به مقتل
دیگر حسین آب روان لازم ندارد
از سنگ ها گیرم به هر صورت گذشتیم
قاری قرآن، خیزران لازم ندارد
محمدجواد شیرازی
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی
غافلم، باز خبردارم کن
یوسف فاطمه، بیدارم کن
بار سنگین گناه آوردم
از سر لطف، سبک بارم کن
ای طبیبی که پی بیماری
نظری بر دل بیمارم کن
آمدم توبه کنم، پاک شوم
مهربان... خالی از اغیارم کن
کمکم کن نروم سمت گناه
با کتک هم شده وادارم کن
بین عشاق حسین بن علی
بی بهایم، تو بهادارم کن
آمدم بین عزا جان بدهم
کشته ی قافله سالارم کن
وسط گریه، میان روضه
لحظه ای لایق دیدارم کن
بر غم ذبح عظیم اصغر
تا خود حشر گرفتارم کن
محمدجواد شیرازی
@navaye_asheghaan
4_5976694665968095901.mp3
1.04M
#اسارت_شور
#شام
روز و شب واست گریونم و...
یادِ عاشورا دل خونم و...
روضه ی گودال میخونم و ...
وای حسین ۲
همدم اشک و ناله شدم
روضه دارِ قافله شدم
همسفر با حرمله شدم
وای حسین ۲
از همه دنیا / خواهرت سیر شد
به خدا بعد از تو / زینبت پیر شد
شب و روز فکرِ / داغِ گودالم
یادمه پرپر شد / همه آمالم
(ای حسین جانم)۴
دردامو نمیارم به روم
اما آتیش میریخت از رو بوم
زینب بود و مجلسِ حروم
وای حسین ۲
من چی بگم از آزارِ شام
پیشِ چشمای انظارِ شام
ما رو بُردن تو بازار شام
وای حسین ۲
دخترت تو شام / هی گله میکرد
وقتی خولی پیشم / هلهله میکرد
اونی که طعنه / بی امون میزد
به لبای خشکت / خیزرون میزد
(ای حسین جانم)۴
#روح_الله_نوروزی
┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
@navaye_asheghaan
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
خدایا چنان کن سرانجام کار..
که دیگر رهایم کند نیزه دار
شبیه اسیران جنگی شدم
رخم سوخته صورتم پرغبار
به یک سمت زجر و به یک سمت شمر
برایم نمانده ست راه فرار
روی صورتم چنگ محکم زدند
همین پیرزنهای گوشه کنار
دویدند روی تنت ده سوار
دویدند دنبال من صد سوار
گذر کردن از کوچه های شلوغ..
چه سخت است بر دختر با وقار!
سرم روی گردن نمی ایستد
تنم روی ناقه نشد استوار
اگرچه نخورده لب من به آب..
ولی خورده ام سیلی آبدار
فقط چوب خوردی به صبح و غروب
فقط فحش خوردیم لیل و نهار
عزیزم خداوند صبرت دهد!
که دیدی مرا با دوصد می گسار!
ملک بود خدمتگزارم ولی
به من گفت آن مست خدمتگزار
#سید_پوریا_هاشمی
┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
@navaye_asheghaan
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 1
🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها...
گوشه خرابه...
🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست
🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
شب سوم محرم...
معمولا رسمه...
متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله...
زهرای سه ساله...
🔸به سنگ قبر من بیگناه بنویسید
🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
چه کردن با این نازدانه...خدا...
🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
(سازگار)
نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه...
کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه...
با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه...
هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه...
اما ...
هر جا شما بچه یتیم ببینید...
حتما نوازشش می کنید...
باهاش همدردی می کنید...
من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله...
چه خوب نوازشش کردند...
چه خوب باهاش همدردی کردن...
کنار سر بابا...
هر کجا رسیدن...
بهش تازیانه زدند...
بهش سیلی زدند...
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
گوشه خرابه... نیمه های شب...
بی بی رقیه...
شروع کرد به گریه کردن...
هی بهونه بابا میگیره...
میگه عمه جان زینب...
من بابامو میخام
عمه جان...بابام کجاست...
بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست...
صدازد...
عمه جان انقده بی تابی نکن...
عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن...
هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد...
اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن
صدای ناله اهل خرابه بلند شد...
خبر به کاخ یزید معلون رسید...
خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده...
گفتن دختر ابی عبدالله...
گوشه خرابه...
هی بهونه بابا می گیره...
نانجیب صدا زد...
خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش...
یا صاحب الزمان...
امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه...
گذاشتند جلو دختر بچه...
حالا تصور کن...
یه دختر سه ساله...
سر باباش رو در مقابلش بگذارن...
چه حالی پیدا میکنه...
تا نگاهش به سر بابا افتاد...
صدا زد بابای خوبم...
کجا بودی...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ!
بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ
بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده...
يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي
(نفس المهموم 456)
بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد...
هی دست رو صورت بابا میکشه...
هی نوازش میکنه...
گریه میکنه...
صدا زد... بابا...
نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا...
يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ
بابا... بعد از تو داد از غريبي
(انوار الشهادة 244)
خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا
دستهامون رو بستند...بابا
طناب به گردنمون انداختند...بابا
ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند...
بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند...
🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا
🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا
هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب...
بدن رو سپر میکرد...
مبادا تازیانه به ما اصابت کنه...
بابا اصلا باورم نميشه...
🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا
🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا
🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا
🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا
بابا...
ببین صورتم کبود شده...
موهای سرم سفید شده...
مثل مادرم زهرا قدم خمیده...
بابا دیگه طاقت ندارم...
دیگه تنهام نزار...
منم با خودت با خودت ببر بابا...
انقدر کنار بدن بابا ناله زد...
یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف...
عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده...
🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم
🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود
🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم
🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ
شعراء 227
@navaye_asheghaan