eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.6هزار دنبال‌کننده
341 عکس
8 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست به تن این همه سردار سری نیست که نیست بنویسید که خورشید به گودال افتاد و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست آتش از بال و پر سوخته جان می‌گیرد زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست یا به آن مادر سرگشته بگویید: نگرد. چون ز گهواره‌ اصغر اثری نیست که نیست تازیانه به تسلای یتیمی آمد تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست @nohe_sonnati
هر قدر خوردم کتک یک لحظه چشمم تر نشد هیچ‌کس مانند من با غم مصمم تر نشد تکه‌های خیمه‌ها را جای معجر می‌برم بیش از این چیزی برای ما فراهم‌تر نشد بچه‌ها در بوته‌ها و دختران در شعله‌ها چشمِ نامردان ولی یک لحظه از غم تر نشد خیمه‌ها غارت شدند و گوش‌ها پاره ولی یورشِ این قوم بر طفلان تو کمتر نشد باز آتش بهتر از نامحرمانِ وحشی است مثل آتش هیچ‌کس اینقدر محرم‌تر نشد بی تعادل بودنِ تو کار دستم می‌دهد هرچه می‌کردند سر بر نیزه محکم‌تر نشد روی نیزه نیست عباسم سرش آویخته خواستم بوسم گلویش ساقه‌اش خم‌تر نشد زیر پای این قبایل چند ساعت بوده‌ای اکبرت هم از تو حتی نامنظم‌تر نشد نه لباسی داری و نه سر نه حلقی نه تنی هیچکس مانند تو اینقدر مبهم‌تر نشد خوب شد قبل هجوم اسب سر را برده‌اند خوب شد این سر از اینکه هست درهم‌تر نشد @nohe_sonnati
ای روزگار دیدی احوال مضطرم را دارم به سینه دیگر داغ برادرم را خندیده هر غریبه بر گریه های زینب پنهان کنم ز لشکر این دیده ی ترم را دور از نگاه عباس  سیلی زدند بر من هرگز خبر نسازید شیر دلاورم‌ را یک دختر از قبیله در بین کودکان نیست گم کرده ام خدایا در دشت گوهرم را فطرس برو به گودال!آن کشته را خبر کن پوشانده ام ز لشکر با آستین سرم‌ را سخت است گفتنِ این!آواره ام حسین جان برخیز باز برخیز! خانه ببر حرم‌ را گاهی سنان گهی شمر هردو زدند من‌را باید خودت ببینی اوضاع پیکرم را @nohe_sonnati
ابر بهاره این همه باران نمی شود قلب شکسته این همه سوزان نمی شود از جانِ خود عزیزتران روی نیزه اند جانِ نمرده این همه بی جان نمی شود از آتشی که ریخته بر باغ اهل بیت نوری شکفته است که پنهان نمی شود پایی که بوسه‌گاه تمام فرشته هاست آخر حریف خار بیابان نمی شود از داغ گوشواره و معجر الی الابد دردی به جان ماست که درمان نمی شود تاریخ، شام تیره بسی دیده است و باز شامی شبیه شام غریبان نمی شود من اشک و داغ و خون دل و آه می شوم با کاروان سوگ تو همراه می شوم... @nohe_sonnati
شُهرتِ ماست، مُحِبّانِ اباعبدالله ریزه خواریم، سَرِ خوانِ اباعبدالله نظرِ فاطمه از روزِ اَزَل بر ما بود نامِ ما بوده به دیوانِ اباعبدالله اَشکِ ما از کَرمِ زینبِ او تأمین است تا که هَستیم پریشانِ اباعبدالله "یاعَلی" گفتم و دیدم که علی گفت؛ "حُسین" پدرش رفته به قُربانِ اباعبدالله قَلمِ عَفو کِشیدند به پَرونده ی ما تا نِشَستیم به اِیوانِ اباعبدالله دینِ ما را نَبی آوَرد و حُسین اِبقاء کرد زیر دِینیم و مسلمانِ اباعبدالله مَرگ حَقّ است، ولی در دلِ میدان خوب است کاش باشَم زِ شهیدانِ اباعبدالله مادرم لُقمه ی نانی که سَرِ سُفره گذاشت همه خوردیم به اِحسانِ اباعبدالله جُرعه آبِ خُنَکی خوردم و گُفتَم با اَشک به فَدای لَبِ عَطشانِ اباعبدالله رَفته بودم سَرِ بازار لِباسی بِخَرَم یادَم آمَد تَنِ عُریانِ اباعبدالله عِلَّتِ سوختنِ چوب دَر آتش این است؛ چوبها خورده به دَندانِ اباعبدالله آه از شامِ غریبان، که به صَحرا اُفتاد شُعله بَر دامَنِ طِفلانِ اباعبدالله @nohe_sonnati
سر خورشید به نی شد، سر مهتاب افتاد از سر اهل حرم بعد عمو خواب افتاد هر طرف دختری از ترس فراری شده بود عمه زینب پی یک قافله بی تاب افتاد در نمازش که قدش صاف نشد وقت قیام یادش افتاد که زهرا دم محراب افتاد چقدر چادر اطفال حرم خاکی شد چقدر روی زمین گوهر نایاب افتاد نه فقط سوخت تن دخترکان بین حرم آتش خیمه روی پیکر اصحاب افتاد باب شد آنچه که از گفتن آن باید مرد به سوی اهل حرم دیده ی ناباب افتاد نور مانع شد و خیره نظران کور شدند چشم شان تا که به خورشید جهان تاب افتاد مشک در دست، سکینه به سوی مقتل رفت شک ندارم که به یاد لب ارباب افتاد رفت از هوش دوباره وسط این همه غم تا که چشمان ربابه به رخ آب افتاد پشت خیمه چه خبر شد؟! به گمانم آخر ماهی کوچک این برکه به قلاب افتاد @nohe_sonnati
دوبیتی به روی نيزه‌ها ديدم سرت را ميان خون، رها بال و پرت را چگونه قلب من آرام باشد که دیده ساربان انگشترت را... ▪️ چراغ عمر من پايان گرفته ببین باران الرحمان گرفته تمام دشت احيا دارد امشب که هر نيزه به‌سر قرآن گرفته @nohe_sonnati
ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود مارا به سخت جانی خود این گمان نبود ناراحتم زیاد نماندم کنار تو شمر آمد و برای نشستن زمان نبود هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است مانند من غریب دراین‌ کاروان نبود ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت ای کاش بین قافله ای ساربان نبود ماندم چرا به زور کشیدند از تنت آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود گفتم به آفتاب نتابد روی تنت شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود با لشگری برای سرت جنگ کرده ام پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود دیروز شش برادر کرار داشتم امروز دور خواهر تو جز سنان نبود آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک جای تن تو برروی ریگ‌ روان نبود لعنت به این سفر که بدون تو میروم تنها شدن که حق من نیمه جان نبود باد صبا ببر به نجف روضه مرا روضه بخوان که دخت علی در امان نبود ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است اما دگر اسیر شدن رسممان نبود @nohe_sonnati
هر قدر خوردم کتک یک لحظه چشمم تر نشد هیچ‌کس مانند من با غم مصمم تر نشد تکه‌های خیمه‌ها را جای معجر می‌برم بیش از این چیزی برای ما فراهم‌تر نشد بچه‌ها در بوته‌ها و دختران در شعله‌ها چشمِ نامردان ولی یک لحظه از غم تر نشد خیمه‌ها غارت شدند و گوش‌ها پاره ولی یورشِ این قوم بر طفلان تو کمتر نشد باز آتش بهتر از نامحرمانِ وحشی است مثل آتش هیچ‌کس اینقدر محرم‌تر نشد بی تعادل بودنِ تو کار دستم می‌دهد هرچه می‌کردند سر بر نیزه محکم‌تر نشد تا نیافتی بازهم بر نیزه‌ات کوبیدنت هیچ دردی مثل این پیشم مجسم‌تر نشد روی نیزه نیست عباسم سرش آویخته خواستم بوسم گلویش ساقه‌اش خم‌تر نشد زیر پای این قبایل چند ساعت بوده‌ای اکبرت هم از تو حتی نامنظم‌تر نشد نه لباسی داری و نه سر نه حلقی نه تنی هیچکس مانند تو اینقدر مبهم‌تر نشد خوب شد قبل هجوم اسب سر را برده‌اند خوب شد این سر از اینکه هست درهم‌تر نشد @nohe_sonnati
می سوخت زیر نور تن زخم دیده اش تاراج گشته پیکر نیزه چشیده اش جاری ست رود سرخ هنوز از گلوی او رد گشته یک سپاه یکایک ز روی او بر پهلویش سیاهی یک چکمه مانده است بر جای جای پیکر او صدمه مانده است خالی ست جای سر، به روی این بدن چرا؟ مانده است روی خاک، تنش بی کفن چرا؟ یعنی کدام نیزه سرش را ربوده است قربانی ِ کدام گناهِ نبوده است؟ پس آن عقیق سرخ سلیمانی اش چه شد؟ با ساربان بگو که مسلمانی اش چه شد؟ بیش از هزار شعله ی زخم است بر تنش رد های بوسه مانده به رگ های گردنش از نعل های تازه تنش بی نصیب نیست این پیکر مقطع الاعضا عجیب نیست؟ تا که سرش به نیزه ی دشمن سوار شد دیگر حریم خیمه به غارت دچار شد نامحرمان دویده به دنبال خیمه ها نزدیک می شوند به خلخال خیمه ها غیرت نمانده است به مردان این دیار با بچه ها بگو که علیکُنَ بالفرار @nohe_sonnati
قسم به رایحه ی عطر یاس خوشبویت تو آمدی به سویم، من نیامدم سویت همیشه خیر دعایت نجات داده مرا مرا ببخش اگر کم شدم دعاگویت خوشا به قسمت بحرالعلوم و نائینی نگاه ما که نیفتاده است بر رویت چه آرزوی بزرگی است، نیستم لایق که جان دهم دم مرگم به روی زانویت بیا گذر کن ازین روسیاهِ بد رفتار قسم به حُسن جمالت، به خُلق نیکویت سحر همیشه به یاد حسین، گریانی رسیده است به ما هم طریقه و خویت فدای عمه ی مظلومه ات که گفت: حسین چه آمده به سر آن دو چشم دلجویت همان که سنگ به تو زد، مرا نشانه گرفت شکافته سر من هم شبیه ابرویت دلم گرفته عزیزم بگو چه کار کنم؟ به پنجه، خولی ملعون گرفته گیسویت @nohe_sonnati
دردها هست، ولی فرصت گفتاری نیست عازمم قافله را قافله سالاری نیست بگذارید بمانم به برش یک امشب تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست پای یک طفل نبینی که پر از خون نشده دیده بگشا که به باغت گل بی خاری نیست بر تو هر زخم تنت گریه کند گریۀ خون کس نگوید زغمت دیدۀ خونباری نیست غم اطفال فراری به بیابان چه خوری عمه با ماست نگویی که مددکاری نیست آفتاب و عطش و داغ، همه سوزان لیک  غیر تَب بر سر بیمار، پرستاری نیست @nohe_sonnati
۱ (ذکر تنور خولی) رأس شه لب عطشان،در تنور مهمان است در منزل خولی بود،آن که نامسلمان است مخفی ز زنش بنهاد،در تنور آن سر را نوری دل شب دید او،از تنور تابان است با خولی دون گفتا،این نور و ضیاء از چیست گفتا ز سر پاک،سرور شهیدان است پرخاش بر او بنمود،بعد ناسزا گفتش بر علی و بر زهرا،او نور دو چشمان است کی روا بود او را،در تنور جا دادن ای لعین بی ایمان،او حافظ قرآن است قاتل حسین گشتید،بهر درهم و دینار دانید که در محشر،جای تان به نیران است بنگر که مقدم هم،معتقد ز لطف توست گر ز داغ آل الله،شیعه اشک ریزان است زمینه:ای تشنه لب عطشان،مظلوم حسینم وای @nohe_sonnati
۱ (تنور خولی) رأس حسین را یک شبی،خولی تنورش داده جا خود استراحت می نمود،آن کافر شوم دغا در نیمه ی شب همسرش،بیدار شد نوری بدید اندر تلالؤ باشد از،تنورشان سوی سما آمد میان مطبخ و،رأسی بدید اندر تنور پرسید از شوهر که تو،آوردی این سر از کجا گفتا سر سبط نبی است،نور دو چشمان علی تا هدیه گیرم از امیر،آورده ام از کربلا زن گفت لعنت بر تو باد،رأس حسین را در تنور ای نابکار بد گهر،بگذاشتی ای بی حیا نقلی است آمد فاطمه،آن شب به دیدار پسر گوید مقدم وای وای،از حالت خیر النسا زمینه:این فاطمه خیر النساست،او را میازار ای زمین @nohe_sonnati
۱ (تنور خولی) بگذاشت سر حسین را خولی مغرور،در میان تَنّور سری که به تنور است،خودش آیه ی نور است در نیمه ی شب همسر او گشت چو بیدار،آن زن نکوکار سری که به تنور است،خودش آیه ی نور است بنمود نظر دید که نوری است هویدا،از تنور آن ها سری که به تنور است،خودش آیه ی نور است پرسید چه نوری است ایا خولی ملعون،برگو به من اکنون سری که به تنور است،خودش آیه ی نور است گفتا که سر حسین بود بهر امیرم،تا جایزه گیرم سری که به تنور است،خودش آیه ی نور است زن گفت که لعنت به تو و امیر تو باد،تا عرصه ی میعاد سری که به تنور است،خودش آیه ی نور است زمینه:کافی @nohe_sonnati
۱ (تنور خولی) رأس پر خون شاه شهیدان برد در خانه خولی نادان داد جا بهر آن سر به تنور آن لعینی که بود از ادب دور همسرش نیمه شب دید یک نور از دل مطبخش گشته تابان گفت ای خولی این نور از چیست یا طلوعش ز رخساره ی کیست داد پاسخ به جز یک سری نیست باشد او رأس شاه شهیدان صبح او را به نزد امیرم می برم تا که هدیه بگیرم گفت ای شوهر بی بصیرم شرم کن از خداوند منان بی حیا از چه کشتید حسین را سبط ختم رسل نور عین را زاده ی سرور عالمین را لعن حق بر تو ای نامسلمان زمینه:هر شب جمعه زهرای اطهر @nohe_sonnati
(پاره دم تنور خولی) خولی دون آمده از کربلا آورده همره سر پور زهرا پنهان ز همسرش سر حسین را نهاده در تنور نور عین را جای سر حسین چرا شد تنور تن حسین کجا و سم ستور @nohe_sonnati
(دو دمه تنور خولی) در تنور مطبخ خولی دون نور خداست(مسکن آیه ی نور،از چه باشد به تنور) دشمن نور خدا بنگر چه بی شرم و حیاست(مسکن آیه ی نور،از چه باشد به تنور) زن خولی چو شد آگاه بسی شیون کرد(مسکن آیه ی نور،از چه باشد به تنور) سب و دشنام نثار شوهرش آن زن کرد(مسکن آیه ی نور،از چه باشد به تنور) @nohe_sonnati
۱ (تنور خولی) ای سر ببریده در مقتل ز خنجر یا حسین در تنور خولی شوم ستمگر یا حسین جان مادر یا حسین شبل حیدر یا حسین کن تکلم با من غمدیده ای نور بصر گو کدامین ظالم بی دین تو را ببریده سر پیکر مجروح تو داده به خاک و خون مقر زین غم عظمی شدم من دل مکدر یا حسین گوییا شمر لعین رأست جدا بنموده است هم جدا آن بی مروت از قفا بنموده است با لب عطشان چرا آن بی حیا بنموده است شکوه ها دارم من از آن شوم ابتر یا حسین جان مادر جان من بادا به قربان سرت چون جدا کردند از پیکر سر مهر افسرت در میان قتلگه افتاده جسم اطهرت مانده ای در خاک و خون با جسم بی سر یا حسین حالیا بینم سرت را در تنور کین چرا کرده مخفی خولی مردود از جور و جفا از جفا و کینه ی آن شوم غافل از خدا روی خاکستر بود این رأس انور یا حسین جای دیگر مر نبودش آن لعین سفله را تا دهد جا رأس خون آلود سبط مصطفی وای بر آن خولی مردود میشوم دغا جایگاهش در جحیم است آن بد اختر یا حسین من فدای کام خشک و آن لب عطشان تو من به قربان جمال و عارض تابان تو جان من بادا فدای آن تن عریان تو اشک غم ریزم من از این دیده ی تر یا حسین سبط پیمبر یا حسین-محبوب مادر یا حسین گه بنالم از جفای شمر ملعون پلید گه بگریم از ستمکاری خولی عنید در لب آب روان گشتی لب عطشان شهید ای لبت آب بقا و حوض کوثر یا حسین مر چه کردی گوی با این مادر خونین جگر گاه روی نیزه داری جای چون شمس و قمر گاه در کنج تنوری گاه بر روی شجر بر دلم افتاده از داغ تو اخگر یا حسین جانم فدایت یا حسین-گریم برایت یا حسین خواهرت زینب ندارد بی تو آرام و قرار از غم داغ تو افتاده است بر جانش شرار او اسیر دشمن است و دور از شهر و دیار نی کنارش مونس و نی یار و یاور یا حسین جان مادر از ید این قوم ملعون شریر شد گلوی اصغرت در کربلا آماج تیر تشنه لب جان داد در آغوشت آن طفل صغیر شاکی ام زین قوم دون در نزد داور یا حسین نور چشمانت همه خفتند در دشت محن غرقه در خون اکبر و عباس شد صد پاره تن قاسم نوکدخدا نور دو چشمان حسن خفته در دشت بلا صد پاره پیکر یا حسین مادر به قربان سرت-جانم فدای اکبرت آتش دوزخ سزای دشمنان اهل بیت رحمت ایزد برای دوستان اهل بیت شکر حق هستیم ما از شیعیان اهل بیت بر جوادی روز اول گفت مادر یا حسین زمینه:راسته @nohe_sonnati
۲ (تنور خولی) سبط پیغمبر،ای حسین جانم مظهر داور،ای حسین جانم جانم به قربان سرت رأس جدا از پیکرت زینت دوش،سید لولاک از چه افتاده،جسم تو صد چاک بی سر و مجروح،خفته روی خاک بر سر معبر،ای حسین جانم زیب دامان،حیدر صفدر بینم افتاده،ای سر انور از جفای آن،خولی ابتر روی خاکستر،ای حسین جانم که سرت را از،تن جدا کرده گوییا شمر،بی حیا کرده شرم و خوفی نی،از خدا کرده آن ستم گستر،ای حسین جانم در تنور کین،جای این سر نیست روی خاکستر،جا و بستر نیست مادری چون من،زار و مضطر نیست بیند این منظر،ای حسین جانم چون ببینم من،نور عینم را اشک چشمان،زینبینم را بر فلک بردند،وا حسینم را از دل مضطر،ای حسین جانم یا حسین جان،من فدای تو روز و شب گریم،از برای تو بهر رأس از،تن جدای تو با دو چشم تر،ای حسین جانم کن تکلم با،مادر زارت گو کجا باشند،جمله انصارت خفته روی خاک،جسم صد پارت با تن بی سر،ای حسین جانم جان مادر چون،شد علمدارت آن که می بودی،یاور و یارت با وفا عباس،یار و غمخوارت میر آب آور،ای حسین جانم شبه پیغمبر،اکبر لیلا شد سوی میدان،با قد رعنا کشته شد از کین،در صف هیجا آن مه انور،ای حسین جانم جانم به قربان حسین-بر کام عطشان حسین جانم فدای اکبرت-هم شیرخواره اصغرت رحم ننمودند،قوم بی ایمان بر عزیزانت،آن ستمکاران بر روی دستت،با لب عطشان کشته شد اصغر،ای حسین جانم یک به یک کشتند،جمله یارانت قاسم و دیگر،نوجوانانت سر جدا شد با،کام عطشانت از تن اطهر،ای حسین جانم لطف کن یا رب،بر عزاداران کربلا بنما،قسمت ایشان بر جوادی کن،رأفت و احسان کاتب دفتر،ای حسین جانم جان ها فدایت یا حسین-ای کشته ی تیغ و سنین زمینه:سوم قتل،شاه مردان است @nohe_sonnati
۱ (تنور خولی) ای سرجدا حسینم ای ماه عالمینم زهرا از باغ رضوان،با ناله دلغمین آمد به بیت خولی،آن با الم قرین اندر کنار تنور،با آه آتشین فرمود کای مظفر،ای سرجدا حسینم مادر که داده جایت،اندر تنور کین از راه ظلم و کینه،ای شاه دلغمین رویت ز چیست پر خون،ای رأس نازنین ای نور چشم مادر،ای سرجدا حسینم مادر مگر که خولی،نشناخته تو را کاین سان میان تنور،جا دادت از جفا رویت ز چیست پر خون،ای نور کبریا ای نوگل پیمبر،ای سرجدا حسینم مادر ز چیست این سان،از جسم خود جدا اندر میان تنور،ای مظهر خدا ای یوسف عزیزم،آخر شدی فدا در راه حی داور،ای سرجدا حسینم زهرا شود فدای،این روی انورت تا ننگرد به تنور،این رأس اطهرت سخت است ای حسین جان،این غم به مادرت بیند تو را مکدر،ای سرجدا حسینم مادر ز باغ رضوان،زهرای غم نصیب بر دیدن سر تو،ای خسرو غریب با ناله آمده هان،بی تاب و بی شکیب ای پاره پاره پیکر،ای سرجدا حسینم یا فاطمه رجائی،گردیده اشکبار بهر حسین مظلوم،آن شاه تاجدار در توس دلغمین است،با قلب داغدار گوید ز دل مکرر،ای سرجدا حسینم ‏ زمینه:ای بانوی معظم @nohe_sonnati
۸ (تنور خولی) شاه بی لشکر،رأس بی پیکر،کشته ی خنجر،ای حسینم وای نور چشمانم،راحت جانم،بی کس مادر،ای حسینم وای ای بی کس مادر حسین ای کشته ی خنجر حسین زیب آغوش،خواجه ی لولاک پس چرا جایت،گشته روی خاک نالم از جور،خولی بی باک با دل سوزان،دیده ی نمناک از چه شد جایت،گشته مأوایت،روی خاکستر،ای حسینم وای ای سید بطحا حسین-ای نوگل زهرا حسین نور عین من،گر که مهمانی در تنور کین،از چه پنهانی مطبخ از رویت،گشته نورانی خود تو زهرا را،جان جانانی نور یزدانی،سر سبحانی،ای سر انور،ای حسینم وای ای جلوه ی داور حسین-پر خاک و خاکستر حسین سرور عطشان،کو جوانانت گو چه شد مادر،خیل یارانت قاسم و اکبر،سرو قدانت هاشم و جعفر،ماهرویانت کو علمدارت،کو سپهدارت،شاه بی لشکر،ای حسینم وای ای سرور عالم حسین-ای اقدم از آدم حسین با چه تقصیرت،فرقه ی عدوان از جفا کشتند،با لب عطشان سر جدا گشتی،از ید خصمان جسم زارت شد،پاره از پیکان با زبان حال،گو به من الحال،شرح غم یکسر،ای حسینم وای ای نور چشمانم حسین-ای راحت جانم حسین تا تو از خنجر،سر جدا گشتی تا تو مقتول،اشقیا گشتی تا تو بی یار و اقربا گشتی تا تو مدفون،کربلا گشتی من شدم نالان،دیده خون افشان،تا صف محشر،ای حسینم وای ای کشته ی عطشان حسین-ای گشته بی سامان حسین تا تن پاکت،شد به خون غلتان تا سر ماهت،شد به نی تابان تا که در مطبخ،شد سرت مهمان کار زهرا شد،ناله و افغان ناله ی جانکاه،می کشم هر گاه،از درون یکسر،ای حسینم وای ای بی کس دوران حسین-ای سرور خوبان حسین تا که شد جایت،در تنور کین میزبانت شد،خولی بی دین دیده ی زهرا،شد ز غم خونین خون روان شد از،چشم حور العین روز و شب از غم،می کشد هر دم،این نوا آذر،ای حسینم وای جان ها تو را قربان حسین-ای کشته ی عدوان حسین ‏ زمینه:شاه بی لشکر،رأس بی پیکر،کشته ی خنجر،ای حسینم وای @nohe_sonnati