eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.4هزار دنبال‌کننده
345 عکس
11 ویدیو
1.3هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
۳ (امام حسن عسکری ع) فوت حسن فخر زمین و زمن شد ایام حزن حجت ابن الحسن شد آمد عزای عسکری ماتمسرای عسکری ایام قتل شاه حادی عشر شد وقت عزاداری جن و بشر شد یاران امام منتظر خونجگر شد بر او جهان مانند بیت الحزن شد روزی که او مسموم زهر جفا شد در سامرا شور قیامت به پا شد سرو قد مهدی از این غم دوتا شد نعش حسن مستور چون در کفن شد شاهی که بود از چشم اغیار غایب گردید ظاهر گشت صاحب مصایب بر او نماز باب چون بود واجب اسرار حق ظاهر به هر مرد و زن شد مخفی دوباره گشت از چشم اغیار آن حجت حق شهریار زماندار قایم مقام مصطفی سر دادار لطف خدایش حافظ جان و تن شد دل ها بسوزد بهر آن سر باری دانم نماید او همی سوگواری بر باب و جد خود کند آه و زاری سوزان ز غم چون شمع هر انجمن شد چون یاد آرد قلب محنت نصیبش از کربلا و حال جد غریبش افزون شود غم بر غم بی حسیبش چون او جدا لب تشنه سر از بدن شد گاهی بنالد از غم اکبر او گه اشک بارد بر علی اصغر او بر قاسم و عباس نام آور او در آه و افغان همچو مرغ چمن شد یک یک مصیباتش چو در خاطر آرد از دیدگان خون زین مصیبت ببارد چون طایر گم کرده لانه بنالد این ماتم او را داغ قامت شکن شد جدا غمت هرگز نگردد فراموش خون تو همچون خون یحیی زند جوش بربند لب ای هاشمی باش خاموش گریان دو چشم حجت ابن الحسن شد ‏ زمینه:رکمان @nohe_sonnati
۵ (امام حسن عسکری ع) سبط پیمبر عسکری شاه خوبان مسموم زهر معتمد شد به دوران سبط پیمبر عسکری فرزند حیدر عسکری مرآت داور عسکری حجت دین سبط پیمبر شاه با عز و تمکین نوباوه ی حیدر حسن نور آیین فرزند زهرا نور حق رکن ایمان شمس سپهر مکرمت فخر عالم بدر کمال و معدلت شاه اکرم رخشنده ماه برج دین مهر اعظم حادی عشر شاه بشر نور یزدان شاهی که دید از معتمد رنج بسیار بی حد جفا دید و کشید او بس آزار تا عاقبت مسموم گردید و بیمار از زهر کین اندام او بود لرزان چون معتمد زهر جفایش خورانید سم ستم بر کام آن شه چشانید بهر مداوایش معالج نشانید تا کس نگردد آگه از کید پنهان چون نوبهار عمر آن شه خزان شد مرغ روانش سوی باغ جنان شد پای شهادت در میان از خسان شد جمعی گواه آمد ولی کرد کتمان شاهنشه عصر و زمان بی پدر شد از داغ هجران پدر خونجگر شد در کودکی افسرده بی بال و پر شد فریاد و آه از ظلم و جور لعینان مرآت بی همتا به دوران یتیم است از ماتم هجر پدر دل دو نیم است از غربت و درد یتیمی الیم است از رحلت بابش بود اشک ریزان یا رب به جاه احمد و عز حیدر به حرمت زهرا و شبیر و شبر فرما فرج بر قایم دین میسر روشن ز رویش ساز چشم محبان یا رب به حق خاتم آل اطهار بگذر ز جرم شیعه ای حی غفار آذر گناهش بیش و لطف تو بسیار بر کرده های زشت ما پرده پوشان ‏ زمینه:رکمان @nohe_sonnati
۲ (امام حسن عسکری ع) در ماتم عسکری شه دین صبرا لک خاتم الوصیین ای حجت خالق معظم وی ناجی دین و خلق عالم در حزن و عزای شاه اکرم صبرا لک بر دل تو زین غم صاحب الزمان،سرت سلامت فخر انس و جان،سرت سلامت سرور جهان،سرت سلامت ای وارث مسند و وصایت وی حافظ پرچم ولایت باب تو حسن مه هدایت مسموم شد از ره جنایت رفت از جهان،سرت سلامت جانب جنان،سرت سلامت زار و خسته جان،سرت سلامت شاها پدر بزرگوارت شد کشته و رفت از کنارت خون گشته دل غمین زارت صبرا لک بر دل فگارت پیشوای دین،سرت سلامت میر متقین،سرت سلامت ای به غم قرین،سرت سلامت شاها غم باب تاجدارت بسیار نمود بی قرارت اجری به سزا ز کردگارت بر تو به تبار سوگوارت مصطفی خصال،سرت سلامت مرتضی کمال،سرت سلامت ماه بی مثال،سرت سلامت فریاد ز رنج پر الیمت بنموده تو را عدو یتیمت تنهایی این غم عظیمت آتش زده بر دل رحیمت از داغ پدر،سرت سلامت دل پر از شرر،سرت سلامت دیده پر گهر،سرت سلامت ای سیف خدا هژبر نامی در ماتم والد گرامی یاران تو عارفان و عامی با منتظران تو تمامی گویند به نوا،سرت سلامت در بزم عزا،سرت سلامت ای نور خدا،سرت سلامت یک سو غم باب بی قرینت یک سو غم جد بی معینت توأم شده بر دل حزینت کی می رود از دل غمینت بهر آن غریب،سرت سلامت آن به خون خضیب،سرت سلامت شاه غم نصیب،سرت سلامت باب تو حسین امام امجاد شد تشنه جدا سرش ز بیداد با اکبر نوجوان ناشاد با قاسم تازه گشته داماد تن به خون تپان،سرت سلامت‎ جمله نوخطان،سرت سلامت عباس جوان،سرت سلامت اصغر ز عطش که بود بی تاب پژمرده چو غنچه از غم آب بردش بر مردمان ناباب گیرد پدرش برای او آب خورد زخم تیر،سرت سلامت جای آب و شیر،سرت سلامت کودک صغیر،سرت سلامت ای میر فلک سپاه الغوث دینت شده بی پناه الغوث افتاده ز عز و جاه الغوث بی غمرس و دادخواه الغوث ای اصل وجود،سرت سلامت در بود و نبود،سرت سلامت بَزّاز سرود،سرت سلامت ‏ زمینه:دست بالا جوابدار @nohe_sonnati
۳ (امام حسن عسکری ع) بار دگر شد،شوری نمایان هر شیعه از غم می درد یکسر گریبان،عسکری شد کشته یاران سامره گشته،ماتمسرایی ریزد سرشک از دیدگان هر مسلمان،عسکری شد کشته یاران آمد عزای عسکری شد ماجرای عسکری ای دل نوا سر کن که هنگام عزا شد سامره یکباره دگر ماتمسرا شد از شیعیان مرتضی شوری به پا شد گویی که درد بی دوا آخر دوا شد حل شد معما،دل شد تسلی هر دیده ی آزاده ای خونابه افشان،عسکری شد کشته یاران تبعید گاهی و حصاری بسته در آن ظاهر حصار از دیده داخل بود زندان یک در که آن هم بسته می بودی ز دونان ماهی در آن زندانی و از چشم پنهان سوزی درونش،پر خون عیونش هر کس ز نزدیکی به آن می شد هراسان،عسکری شد کشته یاران سالی نیامد ابر و بارانی نبارید مردم به شک افتاده و کردند تردید از شهر بیرون رفته با تکریم و تمجید دست دعا بردند بالا با بس امید احسان نیامد،باران نیامد بر آن سیه روزان ز سوی حی یزدان،عسکری شد کشته یاران روز دگر یک عده از اهل کلیسا رو کرده از سامره سوی دشت و صحرا دست دعا را جاسلیق بنمود بالا بارید باران بر سر خلق مهیا شد در خطر دین،اسلام و آیین پژمرده نخل گلشن ختم رسولان،عسکری شد کشته یاران چون معتمد زین ماجرا گردید آگاه آمد حضور آن امام و حجت الله بنهاد سر در پای او با لابه و آه گفتا که خلق ما شده گمراه گمراه رونق گرفته،چون گل شکفته دین مسیحی از برای هر مسلمان،عسکری شد کشته یاران روزی دگر شد سامره اندر تلاطم گردید آن یار خدا با جمع مردم شد از درون سوزنده آن راهب چو هیزم دست غلامی چون به دستش گشت اهرم با یک فشاری،بی اعتباری آمد برای دشمنان دین و قرآن،عسکری شد کشته یاران بودی به دست آن مسیحی استخوانی جا مانده از پیغمبری در یک زمانی کز آن خدا آرد به خلقی مهربانی چون مشت گردد باز در هر امتحانی حق آشکارا،سازد ریا را آید هویدا حقه های حقه بازان،عسکری شد کشته یاران وان گه امام ما دو دستش رفت بالا در حیرت افتادند خلقی از تماشا گردید از هر گوشه ای ابری هویدا سیراب از بارندگی شد دشت و صحرا شد سبزه زاری،دشت و صحاری از یک دعای آن عزیز حی سبحان،عسکری شد کشته یاران مسموم شد از معتمد در آخر کار گردید زین غم سازگارش دیده خونبار کی بود او را آن چنان زهری سزاوار کاو کشته گردد عاقبت از آن ستمکار در شهر غربت،وادی عزلت آید از این غم جان به لب های محبان،عسکری شد کشته یاران ‏زمینه:رکمان لقمه دار @nohe_sonnati
۲ (امام حسن عسکری ع) در ماتم عسکری یاران صاحب زمان شد ز غم گریان آمد عزای عسکری شد ماجرای عسکری میر امم شاه دین پرور بحر کرم سبط پیغمبر نور دل حیدر صفدر عازم سوی بقا شد با چشم پر بکا شد از کینه ی خصم بد آیین زهرش به دل کارگر آمد قلبش ز سم پر شرر آمد صاحب زمان نوحه گر آمد اندر عزای بابش از دل برفت تابش شد در غم باب خود گریان ختم رسل شد عزادارش زهرا شده دیده خونبارش حیدر ز غم گشته افگارش کروبیان سراسر گریان به عرش داور در ناله گشتند ز غم حوران از بعد قتلش به سامرا برپا شدی محشر کبری در ماتم آن شه والا فرزند تاجدارش گردید بی قرارش اشک بصر ریخت بر دامان ختم امامان یتیم آمد قلبش ز محنت الیم آمد از آن الم دل دو نیم آمد شال عزا به گردن نالید نور ذوالمن عالم بر آن سرور امکان بعد از پدر شد به غم مدغم در دیده ی سید عالم با غم دل او بشد توأم بهر پدر بنالید شام و سحر بنالید از ناله اش عرش شد لرزان در گلستان عزا جا داشت در گلشن غصه مأوا داشت چون بلبلان شور و غوغا داشت ماتمسرا برایش شد جمله ماسوایش جن و ملک شد ز غم گریان باب کرامش ز دنیا رفت آهش ز غم تا ثریا رفت فریاد تا عرش اعلا رفت بس کن رجائی دیگر زین شرح غصه بگذر اندر غم سرور امکان زمینه:هندی @nohe_sonnati
۱ (امام حسن عسکری ع) یاران امام عسکری،آن شاه بی مِثل و قرین از ظلم و جور مُعتَمِد،مسموم° شد از زهر کین مسموم شد از زهر کین آن شاه بی مثل و قرین آن کوکب رخشان دین،آیینه ی ایزدنما آن حجت کُبرای حق،محبوبِ ذاتِ کبریا آن هادیِ دین مبین،بر خلقِ عالم رهنما یعنی امام عسکری،آن شاه بی مثل و قرین بد حجت حق در زمان،بعد از پدر اندر جهان هم مقتدای اهل دین،هم پیشوای شیعیان داد از عناد خصم دون،وز ظلم و بیداد خسان کردند بس ظلم و ستم،بر آن امام متقین بر آن ولی ذوالمنن،ظلم و ستم بسیار شد از دشمنان دین حق،بر او بسی آزار شد بس ناروا از معتمد،بر آن شه ابرار شد از آن همه جور و جفا،آزرده گشت و دلغمین آه از جفای معتمد،آن ظالم شوم دغا بر آن عزیز فاطمه،بنمود بس جور و جفا شرمی نکرد آن بی حیا،از روی جدش مصطفی مسموم بنمودش ز کین،آن ظالم شوم لعین وای از دمی که زهر کین،بر جان آن شه کرد اثر زهر جفای خصم دون،بر جسم و جانش زد شرر از سوزش زهر ستم،هر دم کشید آه از جگر این ظلم و کین کی بد روا،بر آن شه دنیا و دین در وقت جان بسپردنش،او را کسی بر سر نبود غیر از خدای دادگر،او را دگر یاور نبود بر او معین و همدمی،جز بالش و بستر نبود جان داد در غربت ولی،با خاطری اندوهگین گردید یاران خونجگر،شاهنشه عصر و زمان از داغ جانسوز پدر،ریزد سرشک از دیدگان از هجر روی باب خود،هر دم کشد از دل فغان زین غم زند هر دم به سر،با خاطر زار و حزین انصاریا در ماتمش،اشکی بیفشان از بصر بهر امام عسکری،کن ناله از سوز جگر بر مهدی صاحب زمان،گو تسلیت با چشم تر کاندر عزای باب خود،باشد پریشان و غمین ‏زمینه:این فاطمه خیر النساست @nohe_sonnati