سر دارالعماره زار و بی جانم، حلالم کن
نوشتم که بیا اما پشیمانم، حلالم کن
نکردم لحظهای گریه برای غربتم اصلاً
برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن
فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد
اسیر خدعههای ابن مرجانم، حلالم کن
سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند
من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن
هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد
به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن
علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت
فدای بچههایت جان طفلانم، حلالم کن
همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد
میان ظرف آب افتاد دندانم، حلالم کن
به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد
نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن
اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت
مُواساتم شد اینگونه که عطشانم، حلالم کن
شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما
غریبانه اسیر درد هجرانم، حلالم کن
اراذل با منِ مسلم چهها کردند در کوفه
به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن
تنم را بر زمین در پشت مرکب میکشند اما
برای پیکرت پاره گریبانم، حلالم کن
زبانم لال اینها تشنهی تاراج تو هستند
بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن
#محمد_جواد_شیرازی
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
@nohe_sonnati
همراه خود نیاور ای شاه زیور آلات
اینها به خانواده دادند قول سوغات
شب تا سحرنشستم زانو بغل گرفتم
اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات
...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد
میسوخت نامه ی من از سوز این عبارات
...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه با مسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با عفت رباب و حجب و حیای زینب
دارند کوچه ها و بازارها منافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات
برعکس از قناره... ، عکس مرا کشیدند
طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات
باشد قرار بعدی دروازه ی همین شهر
آنجا که رأس ما با هم میکند ملاقات
#یا_مظلوم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
@nohe_sonnati
خِیری نبود اینجا به غیر از بی وفایی
بر هر دری میشد زدم ، تا تو نیایی
در کوچه ها پای غم تو سنگ خوردم
غصه چقدر از کوچه های تنگ خوردم
این آسمان شهر کوفه بی ستارست
دستان خالی در خیال گوشوارست
طوعه پناهم داد تا از پا نیفتم
در خانه اش تا صبح جز یارب نگفتم
در خانه ی او غیرِ نور اصلا ندیدم
نان داد اما من تنور اصلا ندیدم
گفتم به طوعه که به پشت در نیاید
یک زن میان اینهمه لشگر نیاید
پشت دری گفتم، مدینه یادم امد
آن روضه ی مسمارو سینه یادم آمد
هرچند اینجا جز به گریه سر نکردم
هرچند آخر لب ز آبی تر نکردم
تنهای تنها پای عشقت ایستادم
درس وفاداری به اهل کوفه دادم
از من بیفتد سر زتو یک پَر نیفتد
مسلم بمیرد معجری از سر نیفتد
از بام می افتم به تاب و تب نیفتی
تو پیش چشم خواهرت زینب نیفتی
جانان من از غم خبر داری نداری
زینب کجا و کوفه و ناقه سواری
من غصه دارم غصه طفل حسن را
من دیدم اینجا نعل بر مرکب زدن را
#محمد_جواد_مطیع_ها
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
@nohe_sonnati
بر بلندای دارالاماره رفتهای تا کجا را ببینی؟
رفتهای تا که از آفرینش ابتدا انتها را ببینی؟
ای وفای به عهدت مسجل، آسمان پشت چشمت معطل
بهتر از هر کسی میتوانی راز قالوا بلی را ببینی
خنده کن تا ملائک بخندند، حلقهی عشق دورت ببندند
حوریان در طوافت بچرخند، صف به صف انبیا را ببینی
جمع مستقبلینات بنازم، صفبهصف مؤمنینات بنازم
بهتر از این کجا میتوانی مرحبا مرحبا را ببینی؟
اندکی صبر کن ای سر سرخ، اندکی بیشتر بر بدن باش
غرق شو در ولی خداوند، تا مقام فنا را ببینی
چشم میبندی و چشم دل را میگشایی بر آن سوی هستی
خوش به حالت اگر میتوانی روی ماه خدا را ببینی
کوفیان تا ابد شرمگیناند، چشمها ریخته بر زمیناند
رفتهای بر بلندای این شهر، تا کدام آشنا را ببینی؟
دربدر، چشمهای قشنگت، در پی چشمهای حسین است
رفتهای شاید از این بلندی، مکه تا کربلا را ببینی؟
بس که شخصیتی بیبدیلی، مسلم روزگار عقیلی
میتوانی از این منظرِ سرخ، آن سوی ماجرا را ببینی
آن عطشرود آبی فرات است، تشنهلب این طرف کائنات است
پلکها را کمی بازتر کن، تا که موج بلا را ببینی
خیمهگاه خدا غرق آه است، تیغ مشغول قتل و گناه است
قد بکش تا بریدهبریده، گودی قتلگا را ببینی
علقمه غرق شد در ابالفضل، کربلا شد سراسر ابالفضل
دستها را کمی سایبان کن، تا که دست وفا را ببینی
داغ در کربلا بیحساب است، تیر دنبال قلب رباب است
چشمها را ببر پشت خیمه، تا که زیر عبا را ببینی
موج سرخ بلایی میآید، روز بی انتهایی میآید
زودتر جان بده تا مبادا، ماهٍ در بوریا را ببینی
صبر کن لشکر سر بیاید، روز تنهاییات سر بیاید
صبر کن مرد تنهای کوفه! لشکر سرجدا را ببینی
چند روزی تحمل کن ای مرد، تا کمی بگذرد این غم و درد
کاروانی به کوفه بیاید، خندهی بچهها را ببینی
عاتکه دخترت که شهید است، دختر دیگرت که اسیر است
خنده کن تا جلوتر بیاید، خار در دست و پا را ببینی
صبر کن تیغها جان بگیرند، انتقام شهیدان بگیرند
صاحبالامر از ره بیاید، دست مشکلگشا را ببینی
#ایوب_پرنداور
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
@nohe_sonnati
من کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاهالرجالند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم
صید بـه خـون غلطیدهی بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای لارا دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار میبینم جراحـات تنـت را
خونین به چنگ گرگها پیراهنت را
انگـار بینـم لالههای پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را
انگار میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران میشوی، هم سنگ باران
انگـار مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخواره کودکت را
انگار میبینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دست بریده
انگار بینم غرق خـون آیینهات را
جای سم اسبان و زخم سینهات را
انگار بینم شمـر مـیآید بـه گودال
انگار بینم میزنی در خون پر و بال
...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ایـن نامرد مردم میکُشندم
در کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
@nohe_sonnati
شب غریبانه اسیر کوچههای کوفه بود
رهسپار خانهای در ناکجای کوفه بود
خانهها خاموش و درها هم به رویش بسته، وای
کوچهگرد خسته آنشب مبتلای کوفه بود
عشق مفقود الاثر در سینهی نامردها
" طوعه" مردِ ابتدا تا انتهای کوفه بود
در دلش طوفان بهپا بود از غریبیِ حسین
گرچه خود افتاده در موج بلای کوفه بود
حکم قتلش را عبیدالله با خون مُهر زد
باعث تکفیر او زهدِ ریای کوفه بود
صبحِ فردا "یا علی" گفت و به قلب فتنه زد
شاهد شیدایی او جای جای کوفه بود
میهمانِ لبتشنه زیر بارشِ یکریز سنگ
تازه این یک چشمه از مهر و وفای کوفه بود
زینت دارالاماره شد سرِ مسلم، ولی
پیکر او پایمال بچههای کوفه بود
با غریبه هم کسی هرگز چنین ظلمی نکرد
وای من! این کی سزای آشنای کوفه بود؟
" اَیْنَ مسلم " گفت مولا چون به نیزه تکیه داد
عصر عاشورا دلش در کربلایِ کوفه بود
#کمیل_کاشانی
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
@nohe_sonnati
من کوفه را چون مردگان بی درد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاح الرجالاند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـاننثار عترت خیرالانـامم
صیدِ بـه خـون غلتیدهی بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بی تاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای «لا»را دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار میبینم جراحـات تنـت را
خونين به چنگ گرگها، پیراهنت را
انگـار میبینم گُلان پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را
انگار میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران میشوی هم سنگ باران
انگـار مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخواره کودکت را
انگار میبینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دستِ بریده
انگار بينم غرق خـون آیینهات را
جای سم اسبان و زخم سینهات را
انگار میبینم که شمر آید بـه گودال
انگار میبینم زدی در خون پر و بال
انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ايـن نامردمردم میکُشندم
در کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم » شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
@nohe_sonnati
از اعتبار حرمت گفتارهایشان
مغرب شکست بیعت بسیارهایشان
یک پیرزن فقط به سفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟
کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است
سر میزنم ز غصه به دیوارهایشان
جای سلام، بر دهنم مشت میزدند
اینجا همه عوض شده رفتارهایشان
محصول باغها همه خرج سپاه شد
از خار و سنگ پُر شده انبارهایشان
خرمافروش یک شبه خنجر فروش شد
تغییر کرده کاسبی و کارهایشان
سکه شده فروختن چکمههایشان
رونق گرفته دکهی نجارهایشان
بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند
لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان
اینجا سر برادر تو شرط بستهاند
غوغا شده میان کماندارهایشان
اینجا برای غارت خلخال و روسری
خرجین خریدهاند نظردارهایشان
چوب حراج میخورد اینجا سرت، نیا
با سنگ میرسند خریدارهایشان
پای عقیله را سر بازار وا مکن
خیلی بدند مردم بازارهایشان
#محمد_جواد_پرچمی
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
@nohe_sonnati
ای که از کوفهی معشوقهی ما میگذری
خون من ریخته در گام به گامش، نظری!
مسلم از پا شده آویز قناره بدنش...
فطرس! امروز ببر سمت نگارم خبری
شاه در کوه و کمر! من وسط شهر غریب!
آه از آن دربدری وای ازین دربدری..
چند دندان مرا سنگ شکسته، آری!
عاشق آن است ز معشوق بگیرد اثری
بدنم زیر لگد مانده ترحم نکنید..
با سم اسب بکوبید مرا ده نفری
گونهام خرد شد از بام زمین افتادم
گریهام هست برآن گونهی سرخ دگری
با تن بی رمقم بر تو سلامی کردم
به فدای سر تو، ای که میان سفری!
حاضرم دختر من را به کنیزی ببرند
تا که از دختر تو دفع شود هر خطری
کاش میشد بدنم را همه آتش بزنند
تا نگیرد به پر چادر زینب شرری
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
@nohe_sonnati
همراه خود نیاور ای شاه زیورآلات
اینها به خانواده دادند قول سوغات
شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم
اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات
...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد
میسوخت نامهی من از سوز این عبارات
...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه، با مسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با عفت رباب و حجب و حیای زینب
دارند کوچهها و بازارها منافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات
برعکس از قناره...، عکس مرا کشیدند
طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات
باشد قرار بعدی دروازهی همین شهر
آنجا که رأس ما با هم میکند ملاقات
#یا_مظلوم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
@nohe_sonnati
با سلام و عرض ادب
به لطف خدا نوحهها و اشعار ماه مُحَرَّم بارگزاری شد.
جهت دسترسی راحتتر و سریعتر به مناسبتها از طریق هشتگ (#) یا علامتگزاری اقدام شود.
شب اول محرم
#هلال_محرم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
شب دوم محرم
#ورود_کاروان_امام_حسین_ع_به_کربلا
شب سوم محرم
#حضرت_رقیه_س
#حر
شب چهارم محرم
#فرزندان_حضرت_زینب_س
#حبیب_ابن_مظاهر_مسلم_ابن_عوسجه
#وهب
شب پنجم محرم
#حضرت_عبد_الله_ابن_الحسن_ع
شب ششم محرم
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن_ع
شب هفتم محرم
#حضرت_علی_اصغر_ع_بستن_آب
شب هشتم محرم
#حضرت_علی_اکبر_ع
شب نهم محرم
#حضرت_ابوالفضل_ع_تاسوعا
شب دهم محرم
#شب_عاشورا
دهم محرم
#روز_عاشورا
#امام_حسین_ع
شب یازدهم محرم
#شام_غریبان
#تنور_خولی
یازدهم محرم
#قتلگاه
دوازدهم محرم
#امام_سجاد_ع
#دفن_شهدای_کربلا
#کوفه