eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.6هزار دنبال‌کننده
341 عکس
8 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
(سرود۶۵) مدینه غرق نور است عباس رسید از راه شد شادمان از این گل علی ولی الله خوش آمدی عباس۲ امشب ز لطف حق شد ام البنین مادر دوباره از لطف حق پدر شده حیدر خوش آمدی عباس۲ در همه ی این عالم عطر و بوی یاس است شیعه ی حیدر شاد است میلاد عباس است خوش آمدی عباس۲ ام البنین آورده هدیه‌ای از داور ز دیدن روی او خندان شده حیدر خوش آمدی عباس۲ ز عطر و بوی عباس مدینه شد گلشن ز دیدن این فرزند چشم علی روشن خوش آمدی عباس۲ ام البنین را امشب نور دو عین آمد حامی دین یزدان یار حسین آمد خوش آمدی عباس۲ ما را نما از رحمت حاجت روا عباس دعوت نما جمع ما به کربلا عباس خوش آمدی عباس۲ بهشت ما در دنیا باشد حریم تو گره گشای عالم دست کریم تو خوش آمدی عباس۲ @nohe_sonnati
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
(سرود۶۶) یثرب غوغا شده امشب زیبا دنیا شده امشب حیدر بابا شده امشب عباس علی رسید مدینه گردیده پر ز نور امشب ام البنین در شادی و شور امشب یا ابوفاضل یا ابوفاضل خوش آمدی عباس۲ ماهی شد جلوه‌گر امشب حیدر گشته پدر امشب آمد نور بصر امشب عباس علی رسید امشب تمام عالم شده حساس هستی ثارالله آمده عباس یا ابوفاضل یا ابوفاضل خوش آمدی عباس۲ منادی خبر آورده این مادر پسر آورده بر حیدر قمر آورده عباس علی رسید علی شده از دیدن او خرسند بوسه زند بر روی مه فرزند یا ابوفاضل یا ابوفاضل خوش آمدی عباس۲ روی او حیدری باشد بوی او حیدری باشد خوی او حیدری باشد عباس علی رسید ماه بنی هاشم آمده از راه خنده به لب شد علی ولی الله یا ابوفاضل یا ابوفاضل خوش آمدی عباس۲ بر حیدر نور عین آمد هستی زینبین آمد علمدار حسین آمد عباس علی رسید به کربلا او یار حسین باشد حامی دین یاور حسین باشد یا ابوفاضل یا ابوفاضل خوش آمدی عباس۲ یا عباس بر تو مهمانم مولا شامل احسانم من درد و تویی درمانم بر من یک نظری کن آمده‌ام من بر تو پناه هستم ز کودکیم دل به شما بستم یا ابوفاضل یا ابوفاضل خوش آمدی عباس۲ @nohe_sonnati
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
(سرود۶٧) مدینه امشب_دوباره یاران_غوغا شد حضرت حیدر_ز لطف یزدان_بابا شد عباس آمد در این جهان تبریک یا صاحب الزمان ام البنین آن_همسر مولا_مادر شد خنده به لب از_دیدن عباس_حیدر شد عباس آمد در این جهان تبریک یا صاحب الزمان هدیه‌ای داده_خدا به حیدر_گل پسر این گل پسر شد_به مرتضی_نور بصر عباس آمد در این جهان تبریک یا صاحب الزمان ام البنین از_دیدن عباس_شد خرسند گل پسر او_بر روی بابا_زد لبخند عباس آمد در این جهان تبریک یا صاحب الزمان غرق سرور است_ز مقدم او_مدینه همچو حسین است_عباس او_بی‌ قرینه عباس آمد در این جهان تبریک یا صاحب الزمان حیدر کرار_زد بوسه روی_چون ماهش دل می‌برد از_مادر و بابا_نگاهش عباس آمد در این جهان تبریک یا صاحب الزمان شب ولادت_ما همه غرق_احسانیم بر حیدر و بر_ام البنین ما_مهمانیم عباس آمد در این جهان تبریک یا صاحب الزمان ای گل حیدر_بر تو پناهیم_یا عباس ما همگی_محتاج نگاهیم_یا عباس عباس آمد در این جهان تبریک یا صاحب الزمان @nohe_sonnati
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوبیتی عباس علی، مظهر ابرار خوش آمد دریایِ ادب، سید الاحرار خوش آمد امشب به لب اهل ولا این سخن آید "ای اهل حرم میر و علمدار خوش آمد" @nohe_sonnati
دوبیتی خدا به لطف شما سویمان نظر دارد زمین به شوق شما دیدگان تر دارد در ازدحام ملک آسمانیان دیدند میان دست خودش آسمان قمر دارد @nohe_sonnati
آمد در آغوش علی از ماه زیباتر دور و بر گهواره اش برپا شده محشر ذکر لب خورشید شد؛ ماه بنی هاشم ترسیم شد ذکر «دخیلک» بر تن گوهر پشت و پناهش آمده با اشتیاق امشب زینب خبر آورده، شد اُم البنین مادر قنداقه اش دور سر اربابمان چرخید اصل «ولایت» شد برایش اولین باور دلگرمیِ روز مبادای حسین آمد زهرای مرضیه ندارد غصه ای دیگر ربّ الأدب بود و سرِ تعظیم خم می کرد پیش حسین بن علی؛ آن سید و سرور در هر دو عالم در شجاعت نیست مانندش در معرکه کافیست یک عباس و یک لشکر باب الحوائج بودنش سائل به بار آورد حاجتروا کرده ست حتی لحظه ی آخر ساقیِ با غیرت، علمدارِ سپاه حق از با وفایانِ جهان شد برتر و سرتر! @nohe_sonnati
اکنون که با شادی دل ما همنشین است روی زمین سرسبز چون خلد برین است از آسمان آواز قدسی آید و باز نغمات قدسی گویی از روح الامین است بس که تماشایی است گلزار ولایت چشم فلک سرگرم دیده تر زمین است پرسیدم از خورشید حیران که ای، گفت چشمان من محو امیرالمؤمنین است گفتم که این بوی بهشتی چیست وز کیست گفتا که این عطر گل ام البنین است گفتم بگو یک ذره از فضل و کمالش گفتا که او خورشید اخلاص و یقین است گفتم چه داری مژده بر اهل ولایت گفتا نوید من بر اهل عشق این است امشب نسیم عشق عطر یاس دارد با خـود خبــر از مقــدم عبــاس دارد گنجینه ی عشق و وفا عباس آمد آئینه ی صدق و صفا عباس آمد ای تشنگان عشق و آزادی بیائید سرچشمه ی آب بقا عباس آمد بهر فداکاری به بزم حق پرستی پروانه ی شمع هدا عباس آمد چون ذره در حال و هوای او بمانید منظومه ی خورشیدها عباس آمد گرمی چکد از گونه ی گل شبنم شرم جان ادب ، روح حیا عباس آمد با غنچه های سرخ عاشورا بگوئید سقای دشت کربلا عباس آمد حاجت طلب کن از در باب الحوائج چون قبله ی حاجات ما عباس آمد با آن که غرق شور و شیدایی است دل ها با آن که عطر عشق با عباس آمد امشب نسیم عشق عطر یاس دارد با خـود خبــر از مقــدم عبــاس دارد تا بر علی این مه جبین لبخند می زد براو امیرالمؤمنین لبخند می زد با خنده ی نورانی شمس ولایت ازآسمان روح الامین لبخند می زد گه آسمان با قدسیان خندید،گاهی با غنچه های خود زمین لبخند می زد هرگه حسین از مقدم عباس خندید رضوان به فردوس برین لبخند می زد وقتی که زینب شاد شد گوئی که زهرا برچهره ی ام البنین لبخند می زد از شادی دُردانه های آفرینش در عرش خیرالمرسلین لبخند می زد پیغمبر رحمت تبسم کرد و آن گاه عیسی به چرخ چارمین لبخند می زد بلبل به گلزار محبت این خبر را می گفت و با گل های دین لبخند می زد امشب نسیم عشق عطر یاس دارد با خـود خبــر از مقــدم عبــاس دارد عباس ایمانش چو کوهی استوار است میلاد او میلاد مردی و وقار است میلاد او روشن ترین صبح امید است میلاد او رنگین ترین روز بهار است میلاد او فصل شکوفایی گل هاست میلاد او رنگین ترین روز بهار است میلاد او در مصحف پر نور ایمان سرلوحه ی ایثار و عشق و افتخار است میلاد او بهر تمام پاسداران سرمشق آزادی و شور و اقتدار است میلاد آن سرچشمه ی اخلاص و تقوا فصل نزول رحمت پروردگار است میلاد آن آئینه ی عشق و فضیلت پایان غم، آغاز شوری پایدار است در مقدم آن گلبن گلخانه ی نور نقش لب چشم انتظاران این شعار است امشب نسیم عشق عطر یاس دارد با خـود خبــر از مقــدم عبــاس دارد مه بر رخ ایزد نمایش بوسه می زد خورشید بر خال لقایش بوسه می زد ماه بنی هاشم لقب بگرفت و خورشید بر روی پر نور و ضیایش بوسه می زد شرم و حیا از چهره اش می ریخت چون اشک وقتی ادب بر خاک پایش بوسه می زد او مظهر عشق و فتوت بود و ایثار گرکه شجاعت بر سرایش بوسه می زد هر گه دعایش بر فلک می رفت گویی جبریل بر روح دعایش بوسه می زد گاهی علی در بین اشک شوق و ماتم بر چشم های حق نمایش بوسه می زد اشک از نگاه حسرت ام البنین ریخت وقتی علی بر دست هایش بوسه می زد ای دل «وفایی» با نسیم آرزوها دانی چرا بر خاک پایش بوسه می زد امشب نسیم عشق عطر یاس دارد با خـود خبــر از مقــدم عبــاس دارد @nohe_sonnati
آغاز می کنم سخنم را به نام ماه دم می زنم دوباره ز لطف مدام ماه سر می زنم به دور سرایش تمام سال شعبان که می شود به خدا در تمام ماه... ...خیره به دست رازق باب الحوائجم چون دست گیری است فقط در مرام ماه فردا که می رسد همگی غبطه می خورند هم اولیاء و هم شهدا بر مقام ماه در سجده خواستم که در این شام با شکوه کلب سرای دوست شوم یا غلام ماه دار و ندار خود همه را بذل می کنم هر بنده را مرید اباالفضل می کنم تا که صدای شیر دلاور شنیده شد لبخند بر لب اسدالله دیده شد تبریک را به حضرت ام البنین بگو کوه ادب ز کوه ادب آفریده شد با صد امید ارمنی آمد به مجلسش عباس مشتری است، یقین کن خریده شد این چشم کال ما به نوایی نمی رسید با آب مشک حضرت ساقی رسیده شد کف می زنیم و باز کمی گریه می کنیم دیوانگی ما به کجاها کشیده شد دینم کنار ماه فقط کامل است و بس صحن دلم به نام ابوفاضل است و بس عمری دخیل و سائل کاشانه ات شدیم مست از سبوی کوثر میخانه ات شدیم از بس به ما بزرگی و شوکت رسانده ای معتاد بر مواهب پیمانه ات شدیم ما پست ها کجا... تو کجا... پس خودت بگو اصلا چه شد که ما همه دیوانه ات شدیم؟! حاشا به تو اگر که مریض از درت رویم امشب که جمع، بین شفاخانه ات شدیم آتش بزن تو این همه پَر را کنار خود حالا که شمعی و همه پروانه ات شدیم بالای کعبه خطبه بخوان بنده ات شویم ما آمدیم تا که پناهنده ات شویم در کاروان عشق سپاه عقیله ای این روزها محافظ راه عقیله ای در لفظ عام اگر چه که ماه قبیله ای اما علی الخصوص تو ماه عقیله ای در این مسیر قوت قلب رقیه ای در این مسیر ضربِ سلاح عقیله ای فکر کسی به هتک حریمش نمی رسد تا علت شکوه نگاه عقیله ای گیرم که روی نیزه رَوی باز حیدری در مجلس یزید، پناه عقیله ای ای تو رکاب زینت بیت ابوتراب آبی بریز، تشنه شده کودک رباب @nohe_sonnati
دوبیتی آیین وفا سرشته ی عباس است آیات ادب نوشته ی عباس است حاجت مَطَلب ز غیر عباس، دلا دلجویی خلق رشته ی عباس است ▪️ هرجا سخن از عشق و غم و احساس است کار دل نکته دان بسی حساس است در کار دلی گر، گره کور افتاد وا کردن آن تخصص عباس است ▪️ ما اهل وفا ترک تعصب نکنیم هیهات اگر قصد تقرب نکنیم یک روضه ی عباس اگر نذر کنیم گر مرده شود زنده، تعجب نکنیم @nohe_sonnati
جبریل آمده خبر داده به همه مژده ی سحر داده خبر از فیض مستمر داده نغمه ای عاشقانه سر داده که خدا رزق بیشتر داده نخل ام البنین ثمر داده نسل عشق است و پا به پای ادب مادرش می شود خدای ادب روشنی بخش کوچه های ادب پسر کعبه نا خدای ادب ماه شب های عشق آمده است پاسدار دمشق آمده است هر کسی بوسه از لبش می چید در نگاهش حسین را می دید بغل شاه لافتی که رسید دست و بازوش را علی بوسید مادرش گفت او فدای حسین پسرم نذر بچه های حسین عبد صالح شد و خدایی شد بس که مشغول دلربایی شد روی خورشید از او طلایی شد سبک جنگش که مجتبایی شد با حسن گشت و عاقبت یل شد کسب بازار عشق مختل شد خطبه ای خوانده در سفر با عشق از کلامش رسیده ام تا عشق پای وعظش نشسته حالا عشق عشق هم داد می زند ... یا عشق باب نه , نه , نه ,  بیت حاجاتی تو  مفاتیحی از مناجاتی بیکرانی شبیه دریایی خوش قد و قامتی و بالایی قبله گاه هزار لیلایی در نمازت عجیب شیدایی درس غیرت به آب می دادی آب را پیچ و تاب می دادی جرعه جرعه حیات می ریزد یک نظر ... کاینات می ریزد پای مشکت فرات می ریزد از نگاهت صفات می ریزد باد و باران مسخرت هستند جمله سرباز لشکرت هستند روز آخر رسیده ، بیماری حال عشق و تب سفر داری توی خیمه نگاه تر داری می روی تا که مشک برداری جای دستت دو بال می خواهی رخصت اتصال می خواهی در تن تو برو بیا شده بود جای شمشیر و نیزه ها شده بود دشمن تو چه بی حیا شده بود قصد اصلیش خیمه ها شده بود فصل عشق و جنون سرازیر است از نگاه تو خون سرازیر است @nohe_sonnati
ای سرا پا حسین یا عباس سیر تو تا حسین یا عباس همه جا با حسین یا عباس سخنت یا حسین یا عباس هم تو باب الحوائج همه‌ای هم چراغ دل دو فاطمه‌ای آفتاب رخ تو ماه علی است راه تو از نخست راه علی است به دو بازوی تو نگاه علی است دست و چشم تو بوسه گاه علی است برده چشمت دل دو فاطمه را دیده در گاهواره علقمه را دست خیل ملک به دامن تو روح خون خداست در تن تو زخم تن حلقه‌های جوشن تو قتلگاه تو طور ایمن تو برتر از درک و فهم و احساسی چه بخوانم تو را كه عباسی تو مضامین شعر ناب منی تو وفا را چو روح در بدنی تو به هر بزم، ماه انجمنی تو علی یا حسین یا حسنی نام باب المراد لایق تو است هركه هستی حسین عاشق تو است   كعبه آرد سلام بر حرمت جان عالم نثار هر قدمت گوهر انبیاست اشک غمت شهدا زیر سایه ی علمت تو كه هستی كه شخص خیر الناس گفت جانم فدات یا عباس آب‌ها تشنه و تو دریایی خسروان بنده و تو مولایی تو علمداری و تو سقایی تو عزیز عزیز زهرایی روز محشر كه روز وانفساست بر دو دست تو دیده ی زهراست ای ز گهواره بی قرار حسین  دل و جانت در اختیار حسین حاضری هر کجا كنار حسین دست و چشم و سرت نثار حسین حرمت از نخست علقمه بود اولین زائر تو فاطمه بود تو علمدار لشكری عباس شیر و شمشیر حیدری عباس حمزه ای یا که جعفری عباس تو فدای برادری عباس تا كنی جان خود فدای حسین زاد مادر تو را برای حسین ای خجل از رخ تو زیبایی ساقی لاله‌های زهرایی با لب خشک و چشم دریایی زهی از این جلال و آقایی نه عجب با چنان تب و تابت خاتم الانبیا دهد آبت نه فقط یاور حسین استی در حقیقت در حسین استی ادب و عشق خاک راه تواند جنّ و انس و ملک سپاه تواند به سرشک دو دیده‌ات سوگند به مرام و عقیده‌ات سوگند در شرار غمت كبابم كن میثم خویشتن خطابم كن @nohe_sonnati
بهانه شد که دوباره گدای تو بشویم خدا کند که همیشه برای تو بشویم تمام هستی خود را دهیم جا دارد که زائر حرم باصفای تو بشویم چه می شود که به ما هم دهند، پر که فقط کبوتر روی گلدسته های تو بشویم خدا کند که به ما هم اجازه ای بدهند که مثل ماه و ستاره فدای تو بشویم بیا به خاطر زینب نگاه کن ما را که صید هر شبه چشم های تو بشویم خدا گواست که ما خاک پای مان عرش است اگر به لطف خدا خاک پای تو بشویم تو صاحب علم کربلای اربابی عموی تشنه لب بچه های اربابی امام ما سپری مثل تو نخواهد داشت شب غمش سحری مثل تو نخواهد داشت حسین مثل پیمبر، تو هم مثال علی و شهر عشق دری مثل تو نخواهد داشت اگر که سینه ی دریا پر از صدف باشد بدون شک گهری مثل تو نخواهد داشت شجاعت علوی را تو ارث بردی چون که مرتضی پسری مثل تو نخواهد داشت رسیدی و شب ما مثل روز روشن شد چون آسمان قمری مثل تو نخواهد داشت دو دست دادی و جایش خدا به تو پر داد نه، جبرئیل پری مثل تو نخواهد داشت تو عشق زینبی و تا همیشه ماه حسین نوشته اند تو را حیدر سپاه حسین فرات مشک تهی و تویی که دریایی تو ماه ام بنینی ز نسل زهرایی جمال هاشمیان در مدینه معروف است میان هاشمیان واقعا تو زیبایی همین که پیش علی راه می روی آقا چقدر هیبت تو می شود تماشایی علی ست ساقی کوثر، تو ساقی عشقی رقیه عشق حسین و به عشق سقایی همه رعیت عشقیم و پادشاه تویی خوشا به حال تو آقا چقدر آقایی اگر چه مُهر امامت نخورده در لوحت ولی به کل خلائق امیر و مولایی ببند گردن من را به پای زنجیرت بیا بزن سر من را حلال شمشیرت علی که دید تو را یاد خیبرش افتاد به یاد نغمه ی الله اکبرش افتاد میان چشم تو مولا چه صحنه ها که ندید نگاه او به رخ سیب نوبرش افتاد کسی که تیغ کشید و به جنگ تو آمد سرش بریده شد و در برابرش افتاد تو نعره می زدی و لشکری به هم می ریخت رجز که خواندی حسین یاد مادرش افتاد اگرچه تیغ نبردی ولی همه دیدند به تیغ ابروی تو دشمنت سرش افتاد کسی ندیده چنین تیغ تیز برانی تو با صدای علی می کنی رجز خوانی همین که پرچمت افتاد خیمه غوغا شد نبودی و سرِ یک گوشواره دعوا شد تو رفتی و همه گفتند وای بر زینب همین که پای عدو سمت خیمه ها وا شد چهار هزار نفر تیر می زدند ای وای چقدر تیر سه پر نذر جسم سقا شد اگر چه پرچمت افتاد بر زمین اما همین که فاطمه را دید پرچمت پا شد پس از شهادت اکبر نه بعد قاسم نه پس از تو بود که دیدند حسین تنها شد غم علی جگرش را به درد آورده تو را که دید چنین سرو قامتش تا شد نبودی و دل زینب شکسته تر شده بود پس از تو ام بنین بود بی پسر شده بود @nohe_sonnati
گر غم به دلت داری، غمخوار اباالفضل است دل را نده بر هر کس، دلدار اباالفضل است مجموعه ی تقوا و، ایثار اباالفضل است در لشکر ثاراله، سردار اباالفضل است آری ادبش را او از، ام بنین دارد صد خادم درباری، چون روح الامین دارد از قامت او پیدا، روی پدرش باشد هر خصم فراری از، تیغ و سپرش باشد نذر پسر زهرا، دستان و سرش باشد خورشید حسین است و، این هم قمرش باشد شد ماه بنی هاشم، تنها لقب عباس مهتاب خورَد غبطه، بر خال لب عباس تیغ و عَلَمِ حق است، تیغ و علم عباس لرزه به جهان افتد، با هر قدم عباس در پای نهال دین، چون ریخت دم عباس محشر به کف زهراست، دست قلم عباس تا دست جدای او در، حشر عیان گردد هر عبد گنهکاری، بخشیده به آن گردد ای کاش بیایم من، تا به حَرَمت ساقی بر مادر تو زهرا، دادم قسَمت ساقی یک روز بمیرم من، زیر قدمت ساقی بنما نظری گردم، سیراب یمت ساقی از باده ی تو امشب، مستم من و آشوبم سر بر در میخانه، از عشق تو می كوبم @nohe_sonnati
مادر عباس! حیدر بهر حیدر زاده‌ای مرتضی شیر خدا، تو شیرْ حیدر زاده‌ای بهر ثار الله، ثار الله دیگر زاده‌ای یا علیِّ دیگر از بهر پیمبر زاده‌ای آسمانِ عصمتی، قرص قمر آورده‌ای بـر علی‌بن‌ابیطالـب پســر آورده‌ای آفتاب و ماه را در مشرق رویش ببین ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین بازوی خیبر‌‌ گشا پیدا به بازویش ببین صد قیامت را عیان در قد دل جویش ببین روحش از گهواره تا کرب و بلا پر می‌زند چشم‌هـایش حرف با ساقی کوثر می‌زند ساقی کوثر، علی، این ساقی کرب و بلاست نرگس چشمش خدایی، عاشق تیر بلاست این نه یک نوزاد کوچک این نهنگ بحر لاست عضو عضو جسمِ از جان بهترش را این صلاست: من ز آغـوش پـدر پرواز کردم تا حسین با حسینم با حسینم با حسینم با حسین  کربلا باغ شهادت، شاخه ی یاسش منم اشجع ‌الناس است حیدر، اشجع ‌الناسش منم فاطمه ام‌البنین نازد که عباسش منم هرکه احساس حسینی دارد، احساسش منم چشم مـن در خردسـالی عاشق تیر است و بس شیر من در شیرخواری آب شمشیر است و بس دست من دست علی، دست خدای عالم است شیرِ شیرِ داورم، نام اسد بر من کم است زخم در راه خدا بر روی زخمم مرهم است پشت ثارالله با دست رشیدم محکم است از ولادت چنگ بر حبل‌المتینش می‌زنم آسمـان بـی‌ او بگردد، بر زمینش می‌زنم مادر از روز ولادت زاده ثاراللهی‌ام داده‌اند از شیرخواری درس خاطرخواهی‌ام کربلا دریایی از خون، من در آن چون ماهی ام بوسه ی پی در پی بابا دهد آگاهی‌ام بـوده در لالایــی ام‌البنیـن ایـن زمزمه جان عباسم به قربان حسین فاطمه عشق را از دامن گهواره تمرین کرده‌ام شیر مادر را به شوق مرگ شیرین کرده‌ام دست و فرق و چشم دادم، یاری دین کرده‌ام تا شهادت از امام خویش تمکین کرده‌ام هست زائـر جسـم صـد چـاک مـرا در علقمه هم محمّد هم علی هم مجتبی هم فاطمه یوسف زهرا حسین است و خریدارش منم با نثار جان و چشم و دست و سر، یارش منم از ولادت تا شهادت محو دیدارش منم بلکه فردای قیامت هم علمدارش منم وقف ثارالله شد پیش از ولادت هستِ من لالــه ی عبــاسی بــاغ ولایـت دسـت من ای تو را بادا سلام از هر نبی و هر ولی دست و شمشیر ولایت، شیر میدانِ یلی ماه رویت در میان آل هاشم منجلی اولین و آخرین یار حسین‌بن‌علی ساقـی کوثـر علـی، سقای فرزندش تویی آن که عالم قبله ی حاجات خوانندش تویی یابن‌حیدر خون ثارالله اکبر کیست؟- تو نَفس نَفس مصطفی و جان حیدر کیست؟- تو ساقیِ لب‌تشنه ی سردار بی‌سر کیست؟- تو بین دشمن دستِ بی‌دست برادر کیست؟- تو تندری یا خشم دریایی؟ نمی‌دانم که‌ای نوکری؟ سقایی؟ آقایی؟ نمی‌دانم که‌ای خال و خط و چشم و ابروی تو قرآن می‌شود مهر تو در پیکر بی‌جان ما جان می‌شود دردها بی‌نسخه با خاک تو درمان می‌شود گر نگاهی افکنی یک خلق، سلمان می‌شود لطف و احسان و کرامت گاه‌گاهی کن به ما کـم نمـی‌آید ز چشمـانت نگاهـی کن به ما فاطمه ام‌البنین چون لاله می‌بوید تو را چشم حیدر با گلاب اشک می‌شوید تو را حضرت زهرا به روز حشر می‌جوید تو را یوسف زهرا «بنفسی انت» می‌گوید تو را کاش در محشر که «ثارالله» سلطانی کند تو علمداری کنی «میثم» ثناخوانی کند @nohe_sonnati
ای دل هر دو جهان محو فریبائی تو در چمن هیچ گلی نیست به زیبائی تو همه گل ها به گلستان ادب صف بستند تا ببینند دمی روی تماشائی تو تا پراکند خدا عطر دل انگیز تو را غرق گل شد همه جا فصل شکوفائی تو چون نسیم سحری عقده گشائی تو بود بر لب مرغ سحر نغمه ی شیدائی تو شب میلاد تو با بوسه زدن بر دستت می کند دست خداوند پذیرائی تو ادب آموز جهانی و به دانشگه عشق پُر شد از شرم و ادب دفتر دانائی تو از غبار قدم نور دل فاطمه بود به خدا در همه جا سرمه ی بینائی تو همه شب تا به سحر بر سر سجّاده ی عشق غرق ایمان و دعا شد دل دریائی تو تکیه بر بازوی خیبر شکن حیدر زد شور اخلاص تو و دست توانائی تو چشمه ی علقمه شرمنده ز ایثار تو شد آفرین بر ادب تو، به شکیبائی تو همه ی هستی تو دست و سر و جانت بود در ره دوست فدا شد همه دارائی تو باب حاجات خلایق توئی و خلق جهان چشم دارند بر آن معجز عیسائی تو هر کسی بر سر خود شور و هوائی دارد دل پر شور «وفائی» شده شیدائی تو @nohe_sonnati
دوبیتی در باغ وفــــــــا شکوفه ی یاس شکفت در وسعت عشق...شور و احساس شکفت مـــردانــــگی تمـــــام عالـــــــم....یکجا در وا ژه ی دلنشــین عبـــــــــاس شکفت @nohe_sonnati
آسمان امشب ز دامن جای گل ریزد ستاره مـاه، سرگرم تماشـا مهـر مبهوت نظاره مرحبا! ای ماه شعبان، ماه آوردی دوباره مـاه آوردی دوبـاره ماه، نه! یک ماه‌پاره قلب آل‌الله خرم، چشم خیرالناس روشن خانه ی مـولا شده از طلعت عباس، روشن چشم دل بگشا که وجه خالق اکبر ببینی شیـر ثـارالله را در دامـن حیـدر ببینی بلکه در آغوش حیدر، حیدر دیگر ببینی ساقـی عترت کنار ساقـی کوثـر ببینی چشم شو تا بنگری آیینه ی حق‌الیقین را شیـر ثارالله و شمشیر امیرالمؤمنین را فاطمـه! ام‌البنین! شیرخـدا را شیر زادی مرحبا! مادر! که بر دست خدا شمشیر زادی سـوره ی انـا فتحنـا را بهیـن تفسیر زادی لشکـر پیـروز دشت کربلا را میـر زادی شیرِ شیر داور است این پای تا سر حیدر است این فاش می‌گویم کـه زهرا را حسین دیگر است این روی، داور دست، حیدر خصلت و خوی رسولش سیر معراج الهی هم صعودش هم نزولش کیست این ریحانه الحیدر کـه زهرای بتولش کرده در اوج سرافرازی به فرزندی قبولش؟ نقش پیشانیش باشد این که این یار حسین است حضرت عبـاس، سقـا و علمــدار حسین است اوست آن عبدی که کس نشناخت او را جز امامش ناتمامش خوانـده‌ام خوانم اگـر ماه تمامش لرزه‌ها افکنده بر پشت سپاه کفر، نامش از خـدا و انبیـا و اولیـا بــادا سلامش شأن او شأن امامت دست او دست کرامت سایه ی قـدش قیامت تا قیامت راست‌قامت جز علی هر کس بگویـد مدح او باشـد شکستش بوسه‌گاه مرتضی روی و جبین و چشم و دستش گشت تقـدیم خـدا روز شهـادت بـود و هستش دست از دست و سر و جان شست در عهد الستش بر وفای عهد خـود تا پای جان استاد، آری! هم شعار بذل جان سرداد هم سر داد، آری! ای که با خون خدا ممزوجی و خون خدایی دستگیـر عالم و سردار دست از تن جدایی نور چشم فـاطمه، مصباح مصبـاح‌الهدایی بلکه در روز قیـامت بـر شهیـدان مقتدایی تو علمـدار حسینی تـا ابد یار حسینی شیر عاشورای خون و مرد ایثار حسینی بـازوی فرزنـد زهـرا دست از پیکـر جدایت چارده معصوم را باشـد بـه لـب ذکر ثنایت بلکه هنگام ولادت کـرده شیر حق دعایت کیستی تو که امامت گفت جان من فدایت؟ ای همـه آزادمردان شاهد آقایی تو خضر با آب حیاتش تشنه ی سقایی تو آب دریـا نعـره زد تا جرعه‌ای از آن بنوشی غیرتت می‌گفت باید چون دل دریا بجوشی بیـن دریـا تشنـه بـاشی آب دریا را ننوشی مرحبا! تا آخریـن خط عطش بایـد بکوشی ای شـرار تشنگی نور چراغ مکتب تو بحر سوزان تب تو آب عطشان لب تو تــو دلـت آرام امـا آب دریــا بــی‌قرارت بحر، رفع تشنگی کرده ز چشم اشک‌بارت بلکـه دریـا قرن‌هـا گردیده بر گرد مزارت آب شد خون جبین و گشت جاری بر عذارت سوخت در آب روان بـر تشنگان پـا تا سر تو شک ندارم این که زهرا خوانده خود را مادر تو دل گرفتـار تـو امـا تـو گرفتـار حسینی جـان جانانی و با جـانت خریدار حسینی از ولادت تا شهادت محو دیدار حسینی بلکه فردای قیـامت هم علمدار حسینی کیستی تو؟ کیستی تو؟ ای عطش آب بقایت وقت جـان دادن پیمبـر آب آورد از برایت ای سلام آب بر لب‌های خشکت تا قیامت ای پس از ایثار جان خویش هم یار امامت یافته عشق و وفا از خون بازویت سلامت سـائل درگـاه تـو آقایـی و جود و کرامت این تویی مولا! که منت بر سر «میثم» نهادی نخـل خشکش را ز بحـر بی‌کرامت آب دادی @nohe_sonnati
روبروی گنبدت هر قامتی تا می شود ای که با آوردن نامت گره وا می شود هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تاکنون مطئمناً یا برآورده شده یا می شود عالم الغیبی و بی شک مصلحت دانسته ای حاجتی گاهی اگر امروز و فردا می شود درب های عرش هم بسته است تا آن لحظه که روی زائرهایتان باب الحرم وا می شود هرکسی دکتر جوابش کرده این جا بی گمان در حرم با گوشه ی چشمی مداوا می شود مشکلت را هر کجا بردی نشد , این جا بیا با کریمان کار مشکل نیست ، این جا میشود از همه دنیا دلت سیر است ؟ پس با من بگو `یا ابوفاضل مدد” قطعا دلت وا می شود مشهدم را داده و ماندست تنها کربلا کربلا هم شاید اصلا مشهد امضا می شود @nohe_sonnati
مادر ماه بنی‌هاشم! قمر آورده‌ای نخل امید ولایت را ثمر آورده‌ای بحر موّاج کرامت را گهر آورده‌ای کلک صنع کبریایی را اثر آورده‌ای هرچه در وصفش بگویم خوب‌تر آورده‌ای بــر امیــرالمؤمنین زیبــاپســر آورده‌ای این پسر شمشیر و شیر عترت پیغمبر است پای تا سر حیدر است و حیدر است و حیدر است این پسر دست علی دست علی دست خداست این پسر یک مطلع الانــوار مصبـاح الهداست این پسر تـا حشــر ثــاراللّهیان را مقتداست این پسر قربانــی کـوی حسین از ابتـداست این پسر دست خدا با دست از پیکر جداست این پسر روح حسین ابن علی «روحی فدا»ست این پسر ماهی است در بین دو مهرِ فاطمه این بـود باب الحسین و باب حاجات همه بیت مولا، بـاغ جنّت، یاسمن، عباس توست روح غیرت، جان آزادی به تن، عباس توست هاشمیّـون را چـراغ انجمـن، عبـاس توست وارث شمشیر و دست بوالحسن، عباس توست ملجـأ و بـاب المراد مرد و زن، عباس توست بت‌شکن: مولا علی، لشکرشکن: عباس توست این خداوند ادب، عبد خداوند است و بس در شجاعت، در وفاداری، نظیرش نیست کس کیست عباس آن که وجه‌ الله محو روی اوست آل هاشـم را همه دل در کمند موی اوست غـرق گل از بوسـۀ دست خدا بازوی اوست ذوالفقـار فاتـح خیبـر، خــم ابـروی اوست نخـل سرسبـز ولایت قامت دلجـوی اوست آبـروی آبرومنــدان ز خــاک کوی اوست از دل گهـواره تـا امـواج خون در علقمه لحظه‌ای غافل نگردید از حسین فاطمه آفتـاب طلعـتش خورشیـد رخســار حسین! دیــدن رخســار او، تکــرار دیــدار حسین! از شـب میــلاد بـودش دل، گرفتار حسین! نقد جان در دست و سرگردان به بازار حسین! با سر و با دست و چشم و تن خریدار حسین! حامـی و سـردار و سقّـا و علمــدار حسین! با وجود آن که خود مظلوم ظالم‌سوز بود مثل حیدر عابد شب بود و شیر روز بود مـادر سـادات زهــرا خوانده خود را مادرش حیــدر کـرّار می‌خوانــد حسیـن دیگـرش عمّـه یســادات مــی‌بالد کـه باشد خواهرش ایستـاده بـا ادب حتّـی ادب در محضـرش آفـرینش تـا قیــامت تشنــه‌کام ساغرش حاجت کونین جوشیده است از خاک درش در حریمش اکتفا کردن به یک حاجت کم است کم مخـواه از او کـه او بـاب المراد عالم است او کـه بــا مــاه جمـالش عالم‌آرایـی کند او که بر خاکش سرافرازی جبین‌سایی کند او که بی وی عشق هم احساس تنهایی کند او کـه بـر خیـل شهیـدان نیـز آقایی کند آل عصمت را ز اشـک دیـده سقـایی کند خون خـود را وقف بر گل‌های زهرایی کند جسم‌ و جان و چشم و دست ‌و سر دهد در راه‌ دین گـل کنـد تقدیـم ثـارالله از زخـم جبین اوست سقایی که در آغـوش دریـا سوخته هم زده آتش به دریا، هم به صحرا سوخته همچو شمعی در شـرار دل سراپا سوخته آب گشتــه در میــان آب و تنها سوخته مشک هم از اشک آن لب ْتشنه‌ سقا سوخته مثـل تصویــرِ لــبِ فــرزند زهرا سوخته اشک صد ایّوب می‌جوشد به یاد صبر او تـا قیـامت آب مـی‌گردد به دور قبر او ای خـدا را تیـغ بــران در نیـامِ اهل‌بیت! ای علــی را شیــر غران در کنام اهل‌بیت ای بــه رخسـارت تجـلاّی تمـام اهل‌بیت ای مقامت در صـف محشـر مقام اهل‌بیت هم به «نفسی انت» فرمودت امام اهل‌بیت هم بـه شمشیـرت نوشته انتقام اهل‌بیت می‌رسد روزی که حق را باز هم یاری کنی بـاز، بازآیـی و بـر مهـدی علمداری کنی تشنه‌ای و چشم ما دریا به پایت ریخته دل رویِ دل در حـریم با صفایت ریخته فیض روح الله در صحن و سرایت ریخته همچو باران استجـابت از دعایت ریخته اشـک ثـارالله روی دست‌هـایت ریخته بال حورالعیـن رویِ پای گدایت ریخته جوشد از خاک درت اشک مناجات همه بیشتر باشد به کویت عرض حاجات همه مهر تو دین من، آیین من، ایمان من است زخم‌هـای پیکـرت آیـات قـرآن مـن است پای تا سر دردم و خاک تو درمان من است با تو بودن از ولادت دین و ایمان من است ذکر «یا عبّاس» درمان تن و جان من است دست من خالی و مدحت درِّ غلطان من است نیستم قابل که گویم «میثم» کوی توام هر که هستم یا ابوفاضـل ثناگوی توام @nohe_sonnati
دوبیتی «یا من هو اسمه دوا» عبّاس است «یا من هو ذکره شفا» عبّاس است کعبه ست حسین و کربلا هم قبله در مذهب ما قبله نما عبّاس است @nohe_sonnati
شبیه پاره ی ماه است صورت عباس شبیه سیرت زهراست سیرت عباس مباد این که پی ماهِ آسمان باشی که ماه آمده امشب به رویت عباس به دیده سرمه نهادیم چون که می دانیم اساس سرمه ی هند است تربت عباس چه پادشاه چه حاکم چه زیر دست و گدا بدون شک همه هستند رعیت عباس بنا به نص روایت هزار عمره و حج نمی رسد به فقط یک زیارت عباس به آن دلیل که فرزند غیرت الله است زبان زد همه دنیاست غیرت عباس پناه خیمه ی اولاد فاطمه باشد از این جهان شده این سهم و قسمت عباس به کفر رفته و مرتد شده هر آن کس که یقین نداشته باشد به عصمت عباس پس از حسین اگر زنده بود قطعی بود برای فرقه ی شیعه امامت عباس نشد که آب رساند به خیمه ها افسوس تمام عمر همین است حسرت عباس دو دست داد و به طاغوت عصر دست نداد چه پاک بود و منزه سیاست عباس اگر چه مشک و علم بر کفش نماند اما به پیش فاطمه بالاست رایت عباس بس است هرچه سخن گفته ام؛ همین کافیست امیر کشور دل هاست حضرت عباس خدا کند که نصیبم شود به روز جزا نگاه رحمت و لطف و شفاعت عباس @nohe_sonnati
دوبیتی دریای دُر از دلِ صدف می آید تبریکِ سه نور ، با شعف می آید خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند عطرِ صلوات از نجف می آید ▪️ شعبان مَه با صفای خاتم باشد میلاد سه آزاده ی عالم باشد نذر قدم حسین و عباس و علی ذکر صلواتِ ما دمادم باش @nohe_sonnati
دوبیتی ای تشنه لبان کوثر حُسن صفات گفتند که آمده است ساقی حیات بر مقدم روح ادب و مردی و عشق باید که ادب کرد به ذکر صلوات @nohe_sonnati
ای لبالب از توحید،وی معلّمِ تجرید ای نگاه زیبایت،آشیانه ی خورشید تو قمر قمر نوری،آفتاب مستوری تابع اولوالامری،تو مطیع دستوری ای به مجتبی فانی،وی به مرتضی ثانی آیة الحسینی تو،سوره سوره  قرآنی باب علمی و ایمان،یار عترت و قرآن عشق انبیایی تو،شیر بیشه ی میدان با بصیرت و حجت،با نصیحتِ امت نصرت خدا کردی،در دفاع از دینت نور تو ولادت شد،خلق ، با سعادت شد خلقتت پر از نور و،بعثتت شهادت شد در خضوعِ رفتارت،در خشوع گفتارت قلّه ی ادب پیداست،در تمامِ کردارت در فضایلی یکتا،در خصایلی والا در تمام عمر خویش،عبد صالحِ مولا استوانه ی غیرت،آشیانه ی عصمت جاری از رجزهایت،چشمه چشمه ی حکمت ای تجلّی ایثار،پور حیدر کرار وی پناه اهلُ البَیت،پشتوانه ی ابرار اَلمُجاهِدُ الصابر،و المحامِیُ الناصر هم ، اَخُ المواسی شد،بر زیارتت ناظر اَفضَلُ الجَزا از توست،اکثر الجزا از توست این کلام معصوم است،اَوفَرالجزا از توست کاشف الکروبی تو،قبلة القلوبی تو بندگان درگه را،ساتر العیوبی تو مرقدت مکرّم شد،مشهدت معظّم شد با اجازه ی ارباب،دیدنت مقدم شد هَم حوائج دنیا،هَم شفاعت عقبی هم قیامتِ برزخ،با تو می شود زیبا ای که باب حاجاتی،کعبه ی مناجاتی در تمام حالاتت،اسوه ی مواساتی در شجاعتی معیار،در اطاعتی پر کار در کرامتی بی مثل،در شهامتی بسیار پهلوان صِفِّینی،قهرمان کونینی ای علم به دوش ، عباس،مقتدای دارینی یاد بدر و خیبر را،زنده کرده ای آقا مأمن تو در جنت،فی منازل الاعلا اَسعدِ سعیدانی،اَشهدِ شهیدانی سَرورِ جوانمردان،آخرِ مسلمانی ای سلیل مولایی،تو عزیز زهرایی غبطه می خورد بر تو،هر شهیدِ والایی دِینِ دین اَدا کردی،عهد خود وفا کردی در ره دفاع از حق،جان خود فدا کردی تیغ حیدری دستت،جام کوثری مستت فرش راه مولایت،شد تمامیِ هستت آن زمان که تو خونین،واژگون شدی از زین فاطمه به بالینت،آمد و شدی غمگین خجلت از حرم داری،بس که تو کَرَم داری پیکرت ز هم پاشید،باز هم علمداری دست تو جدا افتاد،مشکِ تو کجا افتاد پیشِ پیکرت عباس،دلبرت ز پا افتاد آخرین سجودت را،زخمِ تار و پودت را مادرت شنید و خواند،روضه ی عمودت را @nohe_sonnati
باید حسین دم بزند از فضائلت وقتی حسینی است تمام خصائلت تعبیرهای ما همه محدود و نارساست در شرح بی کرانی اوصاف کاملت بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست آئینه ای اگر بگذاری مقابلت ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه غم می بری ز قلب همه با شمائلت در آستانه تو گدایی بهانه است دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت با زورق شکسته ی دل سال های سال پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین سقای با فضیلت و دریا دل حسین  تو آمدی و روشنی روز و شب شدی از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت الگوی بندگی و وقار و ادب شدی هم چشم های روشنت آئینه ی رجاست هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم تو اسوه ی زهیر و حبیب و وَهب شدی در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست فرزند لافتایی و شیر عرب شدی فرمانده ی سپاهی و آب آور حسین ای نافذ البصیره ترین یاور حسین بی شک تو صبح روشن شب های تیره ای خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای تسخیر کرده جذبه ی چشم تو ماه را بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای عصمت دخیل تار عبای تو از ازل جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای قدر تو را کسی نشناسد در این مقام وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای ما را بس است وقت عبور از پل صراط از تار و پود بیرق تو دستگیره ای چشم امید عالم و آدم به دست توست باب الحسین هستی و پرچم به دست توست فردوس دل همیشه اسیر خیال توست حتی نگاه آینه محو جمال توست تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی این آب نیست زمزمه های زلال توست ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر تنها بیان مختصری از کمال توست در محضر امام تو تسلیم محضی و والاترین خصائل تو امتثال توست فردا همه به منزلتت غبطه می خورند فردا تمام عرش خدا زیر بال توست باب الحوائجی و اجابت به دست تو تنها بخواه، عالم هستی مجال توست ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا ای آفتاب روشن شب های علقمه سرو رشید خوش قد و بالای علقمه داده ست مشک تشنه ی تو آب را بها ای آبروی آب، مسیحای عقلمه وقتی که چند موج علیل شریعه را کرده ست خاک پای تو دریای علقمه لب تشنه ی زیارت لبهات مانده است آری نگفته ای به تمنای علقمه امروز دست های تو افتاد روی خاک تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه با وعده های مادرت آسوده خاطریم چشم امید ماست به فردای علقمه این عطر یاس حضرت زهراست می وزد از سمت کربلای تو ، سقای علقمه شب های جمعه ناله ی محزون مادری می آید از حوالی دریای علقمه ام البنین و فاطمه با قامتی کمان این جا نشسته اند و شده آب روضه خوان فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو می آید از کنار شریعه شهاب وار بسته ست راه را به حرم لشکر عدو طوفان تیر می وزد از بین نخل ها حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو: « بسته ست جان طفل صغیری به جان تو تو مشک آب نه که تویی جام آبرو ای مشک جان من به فدای سر حسین اما تو آب را برسان تا خیام او » اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت جاری ست خون ز باده ی چشمش سبو سبو با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت تا با امام خود نشود باز رو به رو تنها پناه اهل حرم بر نگشته است می بارد از نگاه سکینه : عمو عمو در خیمه اوج بی کسی احساس می شود خورشید نیزه ها سر عباس می شود @nohe_sonnati
دوبیتی گاهی دلم هوای علمدار می کند دل رو به سوی خانه ی دلدار می کند چشمانِ بی قرارِ علمدار کربلا ما را خرابِ حیدر کرار می کند ... @nohe_sonnati