eitaa logo
حریم عشق
177 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
.. اما قرار نیست از ترس تنها بودن و تنها شدن به هرکسۍپناه آورد چه بسا افرادۍکه تورو خیلۍاز خدا دور میکنن و این همون تنهایۍاصلیه. (دورشدن‌ازخدا)
enc_16563653778811416314667.mp3
6.12M
نوبت من هم میرسه تلخیامو عسل کنم بیام میون حرم و ضریحتو بغل کنم:)
محتاجیم به دعا
10869870762505.mp3
3.67M
+ از طرف بابایِ مهربان به فرزند ِخسته و رنجور و شرمنده ..!:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همهٔ عالمـ بدانند... ☺️😌 ☆☆☆ـ برای سلامتیشون یه صلوات بلند بفرستید🥰 ـ════✧🌸✧════ ✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ✨ 💞اللہمـ.صلےعلےمحمد وآل.محمدوعجل.فرجہمـ💞 ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــ
قبل خواب ۷ بار سوره رو بخونید یه مثلث نوری شکل می‌گیره و فرشته ها تا صبح اونجا عبادت می‌کنن ؛ این عبادت برای شما ثبت می‌شه. ○استاد امینی خواه
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 نگاه از گردنبندش گرفتم ‏ من - نیست خیلی تو دل برویی فکر می کنی ازت خوشم اومده ! پسر - هستم تو با ما راه بیا خودت میبینی چقدر ماهم اومدم جوابش رو بدم که کسی پشتم قرار گرفت. شونه ش با فاصله ی کمی از شونه م قرار گرفت و بعد صدای امیرمهدی رو شنیدم امیرمهدی - بریم سرم رو چرخوندم و نگاهش کردم با نوع ایستادنش داشت به رفتن هدایتم می کرد. نگاهش به رو به رو بود و نه من رو نگاه می کرد و نه اون پسر رو ولی حالت صورتش نشون میداد عصبیه خشک بود و جدی حتی لحن گفتارش هم بی نهایت جدی بود. چیزی که تا به حال ازش ندیده بودم بی هیچ حرفی راه افتادم. امیرمهدی عصبی بود و من نگران ،دقیقه ای بیشتر نگذشت که با حرفش نگرانیم بیشتر شد و لحن تهدیدگرش حالم رو گرفت. امیرمهدی - دلم میخواد یه بار دیگه کارتون رو تکرار کنین ! آروم گفت ولی حس کردم رضوان و نرگس هم شنیدن چون گرمای دستی رو روی دستم حس کردم ... ناخودآگاه برگشتم و نگاهی به صورت عصبانیش انداختم عصبانی برای یه لحظه اش بودپر حرص نفس می کشید طلبکار گفتم: من - مگه چیکار کردم ؟ ابروهاش به شدت در هم گره خورد امیرمهدی - خودتون بهتر می دونین ! انقدر عصبی اين جمله رو بیان کرد که مطمئن بودم با ادامه ی بحث کارمون به دعوا می کشه اما بی توجه بحث رو ادامه دادم من - من فقط جوابش رو دادم خلاف شرع نکردم. امیرمهدی - اگر تو شرع گفته نشده ایراد داره دلیل بر زیباییش و انجامش نیست برگشتم به سمتش که باعث شد به طرفم بچرخه و سینه به سینه ی هم بایستیم. 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 من - اون پسر مرض داره من باید جواب پس بدم ؟ دلم خواست جوابش رو بدم امیرمهدی - اگر یه مقدار ظاهرتون موجه تر باشه کسی به خودش اجازه نمیده در موردتون فکر بی خود کنه ! دستم کمی کشیده شد بی توجه به کسی که دستم رو کشید و حس کردم باید رضوان باشه با تشر گفتم: من - من چمه ؟ نیم نگاهی بهم انداخت و گفت: امیرمهدی - یه آینه بگیرین دستتون میبینین هم آرایشون زیاده و هم روسریتون کاملاً عقب رفته این ظاهر ایراد داره من - من دلم میخواد اینجوری بیام بیرون اصلاً شما چیکاره ای ؟ با حرص نگاهم کرد چشم تو چشم امیرمهدی - راست میگین من کاره ای نیستم نگاهش پر از ملامت بود پر از شماتت پر از حس بد از طرز نگاهش حالم خراب شد تا اون روز اینجوری ندیده بودمش هميشه بعد از حرف من لبخند میزد اولین بار بود که آماج همچین نگاهی از امیرمهدی قرار میگرفتم حتی اون شبی که با کامران دست دادم هم اين طرز نگاه رو ازش ندیدم از کارم انقدر ناراحت بود يا از حرفام ؟ دلم نمیخواست جلوی نرگس و رضوان اینجوری تو روی هم بایستیم ،ولی شد و مطمئناً به خاطر این بود که من بحث رو ادامه دادم شاید لازم بود میذاشتم تو یه موقعیت بهتر باهاش حرف بزنم اون لحظه به شدت توقع داشتم که امیرمهدی ازم عذرخواهی کنه برای چی رو هم نمیدونستم فقط دلم می خواست با عذرخواهیش به رضوان و نرگس شاهد ماجرا و البته خودش ثابت شه که من کار بدی انجام ندادم. شاید همون اول هم فکر میکردم امیرمهدی مثل هر دفعه کوتاه میاد که بحث رو ادامه دادم خیره خیره نگاهش میکردم و منتظر بودم به عذرخواهی لب باز کنه و در مقابل اون فقط نگاهش رو ازم گرفته بود هنوز هم اخم داشت و این نشون میداد از موضعش پایین بیا نیست از حرص اینکه عذرخواهی نخواهد کرد کیسه ی پلاستیک حاوی سوغاتی و کادوش رو تو سینه ش کوبیدم و گفتم: من - من نیازی به کادو ندارم . برگشتم به رضوان بگم بریم بیرون پاساژ که دیدم دستم تو دستای نرگسه با ملایمت دستم رو بیرون کشیدم و برگشتم برم که با لحن جدی امیرمهدی هنوز یک قدم دور نشده ایستادم سرجام امیرمهدی - قرآن رو پس نمیدن خانوم صداقت پيشه! قرآن!!! پس یکی از بسته های داخل اون کیسه قرآن بود و من پسش داده بودم کارم درست بود ؟ نبود این بی احترامی به کتاب خدا بود همون کتابی که من تازه شروع کرده بودم به خوندنش البته اگر از زشتی پس دادن سوغاتی و کادو میگذشتیم چشم هام رو روی هم گذاشتم چرا تا فکری به ذهنم خطور میکرد انجامش می دادم ؟ برگشتم به طرفش میخواستم برم کیسه رو ازش بگیرم که پیش دستی کرد اومد جلو و کیسه رو گرفت طرفم وقتی گرفتمش بدون مکث راه خروج از پاساژ رو در پیش گرفت چشم دوختم به رفتنش ازم دلگیر بود ؟ با قرارگرفتن دستی روی بازوم نگاه از امیرمهدی گرفتم و به نرگسی که دستش رو بازوم بود خیره شدم اونم داشت به رفتن امیرمهدی نگاه میکرد. نرگس - امیرمهدی رو یه سری از مسائل خیلی حساسه کمی مکث کرد برگشت به سمتم و نگاهم کرد 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 ✅ *توسل امروز یکشنبه* 👇 🌹 *یا اَبَا الْحَسَنِ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ یا* 🌹 *عَلِىَّ بْنَ اَبیطالِبٍ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى* 🌹 *خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا* 🌹 *وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ* 🌹 *وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا* 🌹 *وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ* 🌹 *یا فاطِمَةَ الزَّهْراءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یا* 🌹 *قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ یا سَیِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا* 🌹 *اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِک* 🌹 ِ *اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا* 🌹 *یا وَجیهَةً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ الله* 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 *اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفرَج*
شور ولی میمیرم برات.mp3
19.43M
اصلا مداحی هایی که امید جان ذکر گفته یه حال و هوای دیگه ای دارن نمونش این👆👆 دانلود کنید دعامون کنید @shahidomidakbari
Ali-Fani-Elahi-Azumal-Bala-320.mp3
9.08M
مَن‌دُعآي‌فَرج‌میخوآنَم‌بیـآآقـا؎ِمَن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نذر‌کـردم‌که‌اگر‌کربَلا‌قسمت‌شد‌؛ اربعین‌جای‌رقیه‌به‌زیارت‌بروم💔(:
.. کم اهمیت بودن نماز اول وقت براۍ یہ عده طوریه کہ صداۍ اذان رو میشنونا اما موکول میکنن بہ بعدا .. همون لحظہ فک کن جاۍ اذان صداۍ آلارم گوشیته و باید جواب تماستو بدۍ، غیرازینه که اذان یعنۍ خداوند تورو صدا میزنه ونباید بی جواب بزاریمش ؟؟
دل تنگ حرم تو! 🥺❣ ✨♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظهورے‌شکل‌نخواهد‌گرفٺ‌‼️ الا‌اینکه‌جامعه‌تربیٺ‌‌شود‼️ [°نشرحداکثرے°] 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان کمکمون کنید دوباره کانالمون و بالا ببریم کانال خودتونه ✊
دعاگوی تان در حرم حضرت خانم معصومه سلام الله علیها هستم. هرکس این تصویر زیبا را دید، به حق خانم، حاجت‌روا شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از _گم‌گشته_🇵🇸
بہ‌افرادی‌کہ‌نمازهایشان‌قضا‌میشد . . میفرمودند‌کہ‌سوره‌یس‌ و‌زیارت‌‌عاشورا‌بخوانید؛ تا‌قلبتان‌ازظلمات‌وتاریکی‌بہ‌نورِقرآن وزیارت‌عاشورا‌روشن‌؛وهدایت‌شود -آیت‌اللہ‌حق‌شناس
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 نرگس - فکر کنم خودت بدونی که بیش از یه غریبه براش ارزش داری ، راستش وقتی تو ماشین سی دیت رو گذاشتم و اون اهنگ پخش شد اولش خندیدم و تو دلم گفتم عجب دختر شجاعی که از این شوخیا با امیرمهدی میکنه حتماً به خاطرت یه بار کوتاه میاد ! وقتی قیافه ش رو دیدم فهمیدم کلاً فرق نداره سی دی مال کی باشه عصبانیش می کنه اين جور آهنگا ، یه لحظه فکر کردم به عادت قبل حتماً سی دی رو میشکنه و باهات بد برخورد می کنه ولی اون کارش نشون داد که واقعاً براش.... حرفش رو خورد وبه زور لبخندی زد نرگس - ازت توقع داشت سنگین تر برخورد میکردی شونه ای بالا انداختم من - من کار بدی نکردم و راه بیرون رو در پیش گرفتم من کار بدی نکرده بودم فقط جواب آدمی رو داده بودم که به نظرم حق نداشت تا من بهش چراغ سبز نشون ندادم پا جلو بذاره نرگس و رضوان هم دنبالم اومدن جلوی در پاساژ ایستادم تا شاید رضا برادر رضوان رو ببینم خوشحال بودم که قرار بود با رضا برگردیم چشمم افتاد به امیرمهدی که کلافه و عصبی اون طرف خیابون به ماشینش تکیه داده بود و با پشت پاش ضربه میزد به تایر ماشین هنوز عصبانی بود هنوز اخم داشت هنوز کلافه بود دیگه چرا کلافه؟ با صدای " سلام " گفتن رضا نگاهم رو غلاف کردم برگشتم به سمتش و به زور دهنم رو باز کردم برای جواب دادن که فقط تونستم اصواتی شبیه به سلام رو از دهنم خارج کنم برعکس رضوان و نرگس که به راحتی جوابش رو دادن رضوان نرگس و رضا رو به هم معرفی کرد بعد هم رو به نرگس گفت: رضوان - خیلی از همراهیت خوشحال شدم نرگس جون ایشالله باز هم سعادت همراهیت رو داشته باشیم و انگار از طرف من هم گفت لب های من خاموش شده بود و گویای هیچ کلمه ای نبود نرگس هم لبخند همراه با شرمی زد که مطمئناً به خاطر حضور رضا بود و جواب داد نرگس - ممنون برای منم سعادتی بود، با اجازه تون و " خداحافظی " کرد موقع رفتنش دستی به بازوم گرفت و از جانب مخالف سرش رو به گوشم نزدیک کرد و گفت: نرگس - خیلی حرفاش رو به دل نگیر 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 و با لبخندی ازمون دور شد و من حتی یه " خداحافظ " خشک و خالی هم نگفتم نه اینکه قهر باشم ، نه فقط نمیتونستم حرف بزنم انگار فقل بزرگی به دهنم زده بودن تو مسیر بین پاساژ تا خونه مون ساکت بودم دلم نمیخواست به امیرمهدی و اتفاق بینمون فکر کنم برای همین خودم رو با دیدن آدمها سرگرم کردم حس می کردم نیاز دارم تو تنهایی بشینم و فکر کنم حق با کی بود با من يا امیرمهدی ؟ دلم میخواست دوباره بشینم و حرفامون رو از اول مرور کنم با این همه تفاوت عقایدی که تازه داشت اذیتم میکرد چرا دنبالش بودم ؟ جلوی در خونه باز هم به زور لب باز کردم از رضوان و رضا خداحافظی کردم و وارد خونه شدم. مامان به محض ورود اومد استقبالم مامان - باز سلامت رو خوردی دختر ؟ من -سلام ‏ و انگار تو خونه تازه دهنم باز شد به حرف زدن بسته ی حاوی پارچه ها رو دادم دستش و راهم رو به طرف اتاقم کج کردم. در همون حال گفتم: من - هر کدومش رو دوست داری بردار مامان - خوش گذشت ؟ ایستادم و روی یه پا چرخیدم به سمتش جمله ش بیشتر به طعنه میخورد تا خبر گرفتن از حال درونیم و اینکه بهم خوش گذشته یا نه!!! نگاهی به چشم های موشکافش انداختم من - اگر تیکه ی اخرش رو که امیرمهدی می خواست سرم رو از تنم جدا کنه فاکتور بگیریم بقیه اش خوب بود سریع برگشتم که به راهم ادامه بدم اما حرفش باز هم باعث شد بایستم مامان - باز چیکار کردی ؟ مگه حتماً من باید یه کاری کرده باشم که کسی بخواد سرم رو از تنم جدا کنه ؟ نمیشه اون شخص خودش اشتباه کرده باشه ؟ نفسم رو کلافه بیرون دادم و گفتم: من - من کاری نکردم یه پسره اومد باهام دوست شه منم اومدم حالش رو بگیرم به ایشون برخورد بعد هم اداش رو با حرص در اوردم من - میگه اگر ظاهرتون موجه باشه کسی در موردت بد فکر نمیکنه، هه ... کجای ظاهر من بده ؟ هان ؟ مامان تکیه داد به دیوار کنارش و یه دستش رو روی سینه جمع کرد و دست دیگه ش رو به حالت عمود روش قرار داد و زیر چونه ش گذاشت مامان - از نظر اون ایراد داشته من - به من چه اون اینجوری فکر میکنه ! مامان - تو این پسر رو می خواستی ، یادته ؟ سکوت کردم راست میگفت من بی فکر انتخاب کرده بودم یا چشمام فقط و فقط خوبی هاش رو میدید و روی بقیه ی چیزها بسته شده بود 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛
🌺🌺🌺 السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه کاش هر روز صبح یادمان می افتاد که چه قدر دوستمان داری و برایمان دعا می کنی!! ▪️سلام امام مهربانم ▫️اللهم عجل لولیک الفرج
❤️❤️❤️ چه بی‌هدف به نفسهای خویش دل بسته! کسی که زندگیش صاحب الزمانی نیست...
^'💜'^ عکس دخترشو زده بود تو دفتر فرماندهیش بهش گفتم مرتضی اون عکسو بردار اینجوری دلت گیره نمیتونی بپریا.. گفت: نه میخام با همه وابستگیام فدایی امام زمان(عج) بشم.. ♥️🕊 🌹شادی روح امام راحل و ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹
enc_16851934442070249388621.mp3
3.34M
آے دشمن صداتو خاموش کُن ؛ هر چے هیاهو رو فراموش کُن ! . . |