پرتو اشراق
🌟 امیرالمومنین (علیه السلام) و راهنمایی به غیب!
💎 داستان عجیب گنج یهودی
⚜️ امام رضا - عليه السّلام - از پدرانش نقل مى كند كه:
🕎 جوانى يهودى پيش ابوبكر آمد و گفت:
🧑🏻✋🏻 السّلام عليك يا ابابكر!
👥👤 مردم به او هجوم آوردند و گفتند: چرا او را خليفه نخواندى؟!
❓ابوبكر گفت: چه مى خواهى؟
💎 گفت: پدرم بر دين #يهود مرده و اموال زيادى بجا گذاشته ولى ما جاى آنها را نمى دانيم. اگر جاى آن اموال را بگويى، به دست تو مسلمان مى شوم و غلامت مى گردم. و يك سوّم مالم را به تو مى دهم و يك سوّم آن را به مهاجر و انصار مى بخشم و يك سوّم ديگر را خودم بر مى دارم!
👈🏻 ابوبكر گفت: اى خبيث! جز خدا، هيچ كس از غيب خبر ندارد. ابوبكر برخاست و رفت.
🧑🏻 يهودى پيش عمر رفت و بر او سلام كرد و گفت: پيش ابوبكر رفتم و از او چيزى را سؤال كردم ولى مأيوس برگشتم، و اكنون از تو مى پرسم. و جريان را گفت. عمر نيز گفت: غير از خدا كسى غيب را نمى داند.
🌴 عاقبت، جوان يهودى در مسجد پيش على - عليه السّلام - رفت و گفت:
🧑🏻✋🏻 السّلام عليك يا #اميرالمؤمنين!
👥 طورى گفت كه ابوبكر و عمر نيز شنيدند.
👊🏻 مردم او را زدند و گفتند: اى خبيث! چرا بر #على، همچون ابوبكر سلام نمى كنى، مگر نمى دانى كه ابوبكر خليفه است؟
🧑🏻✋🏻 يهودى گفت:
📓 به خدا سوگند از طرف خود اين گونه نگفتم، بلكه در تورات اسم او را اين گونه ديدم.
🌹 حضرت فرمود: چه مى خواهى؟
🧑🏻✋🏻 جوان گفت: پدرم بر دين يهود مرد و اموال زيادى را باقى گذاشت ولى جاى آن را به ما نگفت. اگر آنها را بيرون بياورى به دست تو ايمان مى آورم.
🌹 حضرت فرمود: «به آنچه مى گويى پايبند هستى؟»
✋🏻 جوان گفت: بلى خدا و ملائكه و تمام حاضران را شاهد و مى گيرد.
📃 حضرت برگ سفيدى خواست و چيزى در آن نوشت. سپس فرمود:
❓«آيا مى توانى خوب بنويسى؟»
🧑🏻✋🏻 جوان يهودى گفت: بلى.
🌹 فرمود: لوحه هايى را با خودت بردار و به طرف يمن برو، وقتى آنجا رسيدى صحراى برهوت را بپرس. وقتى كه آنجا رفتى، هنگام غروب خورشيد، بنشين.
🌄 كلاغهايى مى آيند كه منقارشان سياه و سر و صدا مى كنند و دنبال آب مى روند.
👁️ وقتى كه آنها را ديدى اسم پدرت را ببر و بگو:
🗣️ اى فلانى! من فرستاده وصى محمّد - صلّى اللَّه عليه و آله - هستم، با من سخن بگو!
📃 پدرت جوابت را مى دهد از گنجينه ها سؤال كن، جايش را مى گويد. و هر چه گفت بنويس. وقتى كه به خيبر برگشتى، هر آنچه در آنها نوشته اى عمل كن».
🏇 يهودى رفت تا اينكه به يمن رسيد و در جايى كه على- عليه السّلام- فرموده بود، نشست و كلاغهاى سياهى آمدند و صدا كردند.
🧑🏻 جوان يهودى اسم پدرش را برد.
❓پدرش جواب داد و گفت: واى بر تو چه چيزى تو را به اينجا آورده؟
🔥 چون اينجا يكى از جاهاى اهل جهنم است.
🧑🏻✋🏻 پسرش گفت: آمدم جاى گنجها را از تو بپرسم كه كجا مخفى كرده اى.
👤گفت: در فلان باغ در فلان مكان در فلان ديوار.
📃 جوان همه را نوشت. آنگاه پدرش گفت: واى بر تو! از محمّد- صلّى اللَّه عليه و آله- پيروى كن.
🏰 كلاغها برگشتند و جوان يهودى به سوى خيبر روانه شد و غلامان و نوكران و شتر و جوالها را برداشت و دنبال آنچه نوشته بود رفت. و گنجهايى در ظرفهاى نقره و ظرفهاى طلا بيرون آوردند. سپس آنها را بر درازگوش بار كردند و خدمت على - عليه السّلام - آوردند.
🧑🏻✋🏻 جوان شهادتين را گفت و مسلمان شد و گفت: براستى كه تو وصى محمّد - صلّى اللَّه عليه و آله - هستى و به حق اميرالمؤمنين هستى چنانچه اين گونه ناميده شده اى.
💎 اين كاروان و درهم ها و دينارها را در جايى كه خدا به تو دستور داده مصرف كن.
👥👤 مردم جمع شدند و گفتند: اين را چگونه دانستى؟
🌹حضرت فرمود: «از رسول خدا - صلّى اللَّه عليه و آله*- شنيده ام. اگر مى خواهيد بالاتر از اين را نيز به شما خبر دهم».
👥👤 گفتند: بلى.
👣 فرمود: «روزى با رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- زير يك سقف نشسته بوديم، و من شصت و شش جاى پا شمردم كه همه آنها مال ملائكه بودند و تمام جاى پاى آنها را مى شناختم و اسم و خصوصيات و زبان يك - يك آنها را هم دانستم».
📕 #کتاب الخرائج و الجرائح باب دوم.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
#فضائل_مولا_علی
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
💰 ۳ شرط دریافت کمک مالی!
🕌 روزی عثمان در آستانه مسجد نشسته بود.
👴🏽 شخص فقیری به نزدش آمد و از او کمک مالی خواست.
✊🏻 عثمان دستور داد. پنج درهم به او بخشیدند.
👴🏽 فقیر گفت: این مبلغ برایم کافی نیست. مرا به کسی راهنمایی کن که مبلغ بیشتری به من کمک کند.
👈🏻 عثمان گفت: برو پیش آن جوانان که می بینی و با دست خود اشاره به گوشه ای از مسجد کرد که حضرت #امام_حسن و #امام_حسین (علیهم السلام) و عبدالله بن جعفر در آنجا نشسته بودند.
👴🏽 مرد فقیر پیش آنها رفت. سلام داد و اظهار حاجت نمود.
🌹 امام حسن (علیه السلام) به خاطر اینکه از رحمت های اسلام سوء استفاده نشود، پیش از آنکه به او کمک کند فرمود:
- ای مرد! از دیگران درخواست کمک مالی فقط در سه مورد جایز است:
🔅۱- دیه ای که انسان بر ذمه دارد و از پرداخت آن عاجز است.
🔅۲- بدهی کمر شکن داشته باشد و از پرداخت آن ناتوان باشد.
🔅۳- مسکین و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد.
❓کدام یک از این سه مورد برای تو پیش آمده است؟
👴🏽✋🏽 فقیر گفت: اتفاقاً گرفتاری من در یکی از این سه مورد است.
💰 امام حسن (علیه السلام) پنجاه دینار و امام حسین (علیه السلام) چهل و نه دینار و عبداله بن جعفر چهل و هشت دینار به او دادند.
👴🏽 مرد فقیر برگشت و از کنار عثمان خواست بگذرد.
❓عثمان پرسید: چه کردی؟
👴🏽 فقیر پاسخ داد: پیش تو آمدم و پول خواستم. تو هم مبلغی به من دادی و از من نپرسیدی این پولها را برای چه می خواهی؟ ولی نزد آن سه نفر که رفتم وقتی کمک خواستم، یکی از آنان (امام حسن) پرسید: برای چه منظوری پول درخواست می کنی؟ و فرمود: تنها در سه مورد می توان از دیگران کمک مالی درخواست نمود. (دیه عاجز کننده، بدهی کمر شکن و فقر زمین گیر کننده). من هم گفتم گرفتاریم یکی از آن سه مورد است. آن گاه یکی پنجاه دینار و دومی چهل و نه دینار و سومی چهل و هشت دینار به من دادند.
☝🏻عثمان گفت: هرگز نظیر این جوانان را نخواهی یافت! آنان کانون دانش و حکمت و سرچشمه کرامت و فضیلتند. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۳۳۳.
📘 #کتاب داستان های بحارالأنوار، جلد ۲،
محمود ناصری
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
❤️ عشق راستین
🧕🏻آرایشگر دختر #فرعون، خدا پرست بود. روزی در حالی که سر دختر فرعون را شانه می کرد، شانه از دستش افتاد، آن را برداشت و نام خدا را بر زبان آورد.
👑 دختر فرعون گفت: آیا جز پدر من، خدای دیگری داری؟
🧕🏻آرایشگر کفت: خدای من و خدای پدر تو و خدای آسمان ها و زمین، خدای یگانه است که شریکی ندارد.
👑 دختر برخاست و گریه کنان نزد پدر رفت.
❓فرعون گفت: چرا گریه می کنی؟
👑 دختر گفت: آرایشگر گفته است که خدای من و خدای تو و خدای آسمان ها و زمین یکی است.
🏰 فرعون، آرایشگر را احضار کرد و گفت:
👈🏻 اگر از این گفتار بازنگری تو را هلاک می کنم!
🧕🏻 آرایشگر از توحید باز نگشت.
🐍🦂 فرعون دستور داد او را چهار میخ کردند و با میخ ها بر زمین دوختند و مار و عقرب بر سینه اش گذاشتند.
👈🏻 فرعون گفت: از دینت باز گرد! اما او نپذیرفت!
🗡️ فرعون دستور داد دختر بزرگ او را روی سینه اش سر بریدند؛ ولی او از توحید باز نگشت.
👶🏻 دختر شیر خواره ای داشت، او را نیز آوردند و روی سینه اش سر بریدند؛ اما دست از دین خود برنداشت و سپس خود آن زن با ایمان را به قتل رساندند. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. داستان های کشف الاسرار، ص ۴۹۵.
📙 #کتاب چهل موضوع / ۳۳۹ داستان
کاظم سعیدپور
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه
#پندها
⚜️ امیرالمومنین علی (علیه السلام):
🔅«جوانی ات را قبل از پیری قدر بدان».
📘 #کتاب فهرست غرر، ص ۱۷۰.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#حدبث
پرتو اشراق
❓وظیفه حاکم کشورگشایی و بسط ید در دیگر کشورهاست یا پرداختن به مردم خودش و رفع ظلم و فقر از چهره مملکت؟
🔻 پاسخ را از لسان مبارک حضرت رضا (علیه السلام) بخوانیم.
🏰 روزی مأمون با خوشحالی به محضر #امام_رضا (علیه السلام) آمد و نامه ای را خواند که در آن نامه از پیروزی لشگرش، و فتح یکی از بلاد کابل، سخن به میان آمده بود!
🌹 امام به او فرمود: آیا فتح یکی از شهرهای مشرکان، تو را خوشحال کرده است؟
👳🏽♂️ مأمون: آیا چنین فتحی مایه شادی نیست؟
🌹 امام: «در مورد امت محمد (صلی الله علیه و آله) و مسئولیت زمامداری که خداوند آن را در اختیارت نهاده، از خدا بترس!
🔅همانا تو امور مسلمانان را تباه ساخته ای، حکمرانی را به غیر خود واگذار نموده ای که در میان مسلمانان به غیر حکم خدا حکمرانی می کنند (تو با نصب فرمانداری نالایق و ستمگر، حق مسلمانان بلاد را تباه نموده ای، اکنون به خاطر فتح فلان قریه خوشحالی می کنی؟)
🔅تو در این بلاد نشسته ای ولی... به مسلمانان مهاجر و انصار، ظلم می شود، به طوری که مدتهاست در فقر و نداری هستند و به آنها ستم می شود، و دسترسی به تو ندارند و کسی به داد آنها نمی رسد، از خدا بترس، و به امور مسلمانان توجه داشته باش!
🔅آیا نمی دانی که زمامدار مسلمانان مانند ستون وسط خیمه است، که هر کسی در درون خیمه است بخواهد می تواند آن ستون را بگیرد؟
🔅تو نیز باید به مسلمانان اینگونه نزدیک باشی، و مردم به تو دسترسی داشته باشند، و شکایتهای خود را به تو برسانند...».
📜 سپس حضرت دستور دادند که لشکر را بازگرداند و دست از آن منطقه فتح شده بردارد.
📚 #کتاب عيون اخبار الرضا، کتابخانه فقاهت ج ۱، ص ۱۷۰.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#سیره_رضوی
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
⚜️ امام علی (علیه السلام):
🔅«امکان گناه نیافتن یکی از نعمت هاست».
📚 #کتاب میزان الحکمه، جلد ۱۳، ص ۳۳۵.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#حدیث
🏴 داستان شیر و فضه در کربلا
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
⚔️ هنگامی که #امام_حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید، دشمنان خواستند بدن اطهرش را زیر سم ستوران قرار دهند!
⛺ «فضه» کنیز حضرت زهرا(س) در #کربلا بود، جریان را به زینب(س) خبر داد، و سپس گفت:
🏝️ ای بانوی من سفینه غلام آزاد شده، رسول خدا(ص) سوار بر کشتی شده بود، و به سفر می رفت، کشتی شکست، و خود را (به کمک امواج دریا) به جزیره ای رسانید، در آنجا شیری دید، هراسان شد و به شیر گفت:
👳🏻♂️ من غلام پیامبر(ص) هستم!
🦁 شیر برای او فروتنی کرد، تا آنجا که (او را سوار بر پشت خود کرد و) به جاده راهنمائی نمود، اکنون همان شیر در ناحیه ای (از این دشت) است، به من اجازه بده نزد او بروم و جریان را به او بگویم (تا همانگونه که آن شیر، سفینه را از نگرانی خارج ساخت، ما را نیز از نگرانی بیرون آورد).
🧕🏻 فضه نزد آن شیر رفت و گفت: آیا می دانی که می خواهد بدن اطهر امام حسین(ع) را زیر سم ستوران قرار دهند؟
🐾 شیر برخاست و به قتلگاه آمد، دستهای خود را روی جسد امام حسین(ع) نهاد، سواران به طرف بدن مطهر آمدند، هنگامی که آن شیر را دیدند، عمر سعد گفت:
👈🏻 فتنه و بلائی دیده می شود، تا خاموش است آن را بر نینگیزید، باز گردید و پراکنده شوید.
🏇 سواران، ترسیدند و بازگشتند (۱) به این ترتیب، آن شیر به قدر توان خود از امام حسین(ع) حمایت کرد.
📚 پی نوشت:
۱. مولد الحسین(ع)، حدیث ۸، ص ۴۶۵ (به طور اقتباس) ج ۱.
📕 #کتاب داستانهای اسلامی از اصول کافی، جلد اول، محمد محمدی اشتهاردی.
#روایت
#کرامات
#عاشورا
#داستان_کوتاه
🏕️ سالها پیش، ژان لیدلوف که با قبیله یکانا در جنگل های بارانی امریکای جنوبی زندگی کرده است از مشاهده کار ایتالیایی ها و سرخپوستان متوجه دیدگاه های متفاوت این دو گروه نسبت به کار شد؛
✍🏻 «اینجا جلوی چشمان من، دو گروه از افراد در حال انجام دادن کار یکسانی هستند. ایتالیاییها عصبی، اخمو و ناراحت بودند، با هر چیزی از کوره در می رفتند و یکریز فحش میدادند. اما سرخپوستان خوش میگذراندند. آنها به بدبار بودن قایق می خندیدند و اداهای مختلفی در می آوردند.
🛶 هیچ کس به سرخپوستها نگفته بود که آنچه آنها انجام میدادند اسمش «کار» است. در نتیجه، از انجام آن لذت می بردند. در زبان آنها کلمهای معادل کلمه «کار» وجود ندارد».
💡ژوزف کمبل میگوید کار واقعا زمانی شروع میشود که ما از انجام دادن آنچه لذت میبریم دست بکشیم.
📕 برشی از #کتاب شنبههای شاد
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
☕ #نوش_خوان
پرتو اشراق
🐍 صدقه و اَفعی همراه یهودی!!
⚜️ حضرت اباعبداللّه، امام جعفر صادق (علیه السلام) حکایت فرماید:
🌴 روزی پیامبر عالی قدر اسلام، حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله)، در جمع اصحاب و یاران خود نشسته بود، که یک نفر یهودی از نزدیکی حضرت و اصحابش عبور می کرد، خطاب به رسول خدا کرد و گفت:
✋🏻 سام علیک!!!
🌹 #رسول_خدا، در پاسخ به آن یهودی اظهار نمود: (و علیک!)
👥👤 بعضی از اصحاب گفتند: یا رسول اللّه! یهودی آرزوی مرگ برای شما کرد و گفت: سام علیک، یعنی؛ مرگ بر تو باد!!
🌹حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله) فرمود:
🔅من نیز همانند او جوابش را پاسخ دادم؛ و سپس افزود: این مرد یهودی امروز به وسیله مار سیاهی افعی کشته خواهد شد!!
🌄 و چون عصر همان روز فرا رسید، یهودی در حالی که مقداری هیزم با طناب بسته بود و آن ها را جهت فروش بر پشت خود حمل کرده بود از بیابان بازگشت، پیغمبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله) نیز در همان محلّ با عدّه ای از همان افراد نشسته بود که چشمشان بر آن یهودی افتاد، حضرت به او فرمود:
🔅بار هیزم را زمین بگذار!!
🐍 همین که هیزم ها را زمین نهاد وطناب را باز کرد، مار بزرگی را در بین هیزم ها بی حال و بی حسّ مشاهده کرد.
🌹 حضرت به او خطاب کرد و فرمود:امروز چه کار خیری کرده ای؟
🍪🍪 گفت: کاری نکرده ام، مگر آن که دو عدد نان همراه خود داشتم یکی از آنها را خوردم و دیگری را به فقیری صدقه دادم!
🌹حضرت رسول فرمود: خداوند متعال، بلا را به وسیله آن صدقه از تو برطرف کرد و پس از آن اظهار داشت: صدقه انواع بلاها را از انسان برطرف می گرداند.
👳🏻♂️ سپس یهودی اسلام را پذیرفت و شهادتین را بر زبان خود جاری نمود؛ و مسلمان شد.
📚 بحارالأنوار، ج ۱۸، ص ۲۱.
📚 نقل از فروع کافی: ج ۲، ص ۱۶۲.
📚 مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۱۷۵، ح ۷.
📙 #کتاب چهل داستان و چهل حدیث از حضرت #رسول_خدا (صلّی اللّه علیه و آله)، عبداللّه صالحی
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#سیره_نبوی
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#من_محمد_را_دوست_دارم
💔 بزرگترین حسرت در قیامت
👥 از امیرمومنان علی (علیه السلام) پرسیدند:
❓«من اعظم الناس حسرتا»: بزرگترین حسرت از آن کیست؟
🌹 فرمود: بزرگترین حسرت مخصوص کسی است که مالش را در ترازوی دیگران ببیند در حالی که همان مال او را اهل جهنم و وارث او را اهل بهشت می گردد؟
🌹 فرمود:یکی از برادرانم نقل کرد:
🛌 که نزد فردی رفتم که در حال جان کندن بود، به من گفت:
❓صد هزاردرهم یا دینار در این صندوق دارم، حقوق الهی اش را پرداخت نکرده ام به نظر تو چه کنم؟
👳🏻♂️ برادرم می گوید، گفتم: برای چه آن را جمع کردی؟
🛌 گفت: برای پرداخت مالیات دولت، فخر فروشی به دیگران، ترس از فقر و ترس از حوادث روزگار.
🌹 #علی (علیه السلام) می فرماید:
👳🏻♂️ برادرم هنوز از نزد او بیرون نیامده، جان داده بود.
🌹 سپس امام (علیه السلام) فرمود:
🔅خدا را شکر که او را با حال بد از دنیا برد. در حالی که ثروت را از راه باطل جمع کرد و حق حقدار را نداد و در صندوقی گذاشته و قفل کرده بود که دزد آن را نبرد. او بیابان خشک و سوزان شهرها را در نوردید تا آن سرمایه را گرد آورد.
🌹آنگاه فرمود:
🔅ای کسی که هنوز در دنیا زنده ای، مبادا گول بخوری، همچنان که دیروز آن مرد گول خورد.
🔅به راستی بزرگترین حسرت روز قیامت از آن کسی است که ببیند مالش در میزان دیگری است، و به واسطه همان مال خداوند او را به جهنم، و دیگری را به بهشت می برد. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالأنوار، ج ۱۰۳، ص ۱۵.
📙 #کتاب داستان های بحارالأنوار، جلد ۷، محمود ناصری.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#روایت
#مطالعه
#داستان_کوتاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🤯 هی میگن: #کتاب بخون!
🤷🏻♂️ واسه چی بخونم آخه؟! ولم کنیییین!
🗓️ دهه هشتادیا!
🔺 این موشن کوتاه واسه شماست!
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🔺 #اینفوگرافیک
👧🏻👶🏻🧒🏻 چجوری کودکان رو کتابخون کنیم؟
📚 این هفته با برپایی نمایشگاه #کتاب، بحث مطالعه و خوندن، پررنگتر از روزهای دیگه است. این راهکارها به شما کمک میکنه تا از بچگی فرزندانتون رو به به #مطالعه علاقهمند کنید.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq