🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و شصت و سوم
👁 میدیدم نفس مجیدم به شماره افتاده و دیگر نمیدانست چه بگوید که حاج آقا دست چپ مجید را با هر دو دستش گرفت و با لحنی غرق عشق و محبت، برایش سنگ تمام گذاشت:
👳🏻 پسرم! من برای شما کاری نکردم، امشب متعلق به بابالحوائج، حضرت موسیبنجعفر (علیهالسلام)! همه ما امشب مهمون ایشونیم! سند این خونه رو هم امشب خود آقا به اسمت زد. من چی کارهام؟!!!
🏻 به نیمرخ سیمای مجید نگاه کردم و دیدم آسمان دلش به عشق امامش طوفانی شده که پیشانی بلندش از بارش عرق شرم نَم زده و دستانش آشکارا میلرزید.
🏻شاید حاج آقا خبر نداشت، ولی من میدانستم که یک سمت پیشانیاش به حمایت از حرمت حرم سامرا شکست و سمت دیگر صورت و بدنش به عشق جان جوادالائمه (علیهالسلام)، غرق زخم و جراحت شده تا امشب چنین ناز شصت کریمانهای از دست با برکت اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهماجمعین) بگیرد.
👳🏻 حاج آقا متوجه شده بود من و مجید همچنان معذب هستیم که به ساک دستیمان نگاهی کرد و به شوخی پرسید:
⁉ چرا انقدر سبک بال اومدید؟
🏻مجید کمی خودش را جمع و جور کرد و هنوز از پرده خجالت بیرون نیامده بود که با صدایی گرفته جواب داد:
🎒 این ساک فقط چند دست لباس و وسایل شخصیه. وسایلمون رو گذاشتیم تو انبار همون خونهای که قبلاً زندگی میکردیم... و حاج آقا با خوشرویی دنبال حرف مجید را گرفت:
👳🏻 خُب پس امشب مهمون خونه ما باشید! چون اون ساختمون خالیه، فقط یه موکت داره. هر وقت اسباب خودتون رو اُوردید، تشریف ببرید اون طرف!
👤که همسرش با صدایی آهسته تذکر داد:
- آسید احمد! چرا این بنده خداها رو انقدر سرِ پا نگه میداری؟
👌و بعد با خوش زبانی رو به من و مجید کرد:
- بفرمایید! بفرمایید داخل!
🏻🏻 که بلاخره جرأت کردیم تا از میان گلستان این حیاط گذشته و در میان تعارف گرم و بیریای صاحبخانه وارد ساختمان شویم.
🏣 خانهای با فضایی مطبوع و خنک که عطر برنج و خورشت قرمه سبزی آماده، در همه جایش پیچیده بود و دلم را میبُرد. اتاق هال و پذیرایی نسبتاً بزرگی پیش رویمان بود که با فرشی ساده پوشیده شده و دور تا دور اتاق، پشتیهای کوچکی برای نشستن میهمانان تعبیه شده بود.
🖼 در خانهای به این زیبایی و دلانگیزی، خبری از تجمل نبود و همه اسباب اتاق، همین فرش و پشتی بود و البته چند قاب بزرگ و کوچک با طرح کعبه و کربلا و اسماء الهی که روی دیوار نصب شده بودند.
👳🏻🏻 حاج آقا، مجید را با خودش به ساختمان کناری بُرد تا آنجا را نشانش دهد و من در همین ساختمان پیش حاج خانم و دخترش ماندم.
🏻دختر جوان با چادر سپیدی که به سر کرده و فقط نیمی از صورتش پیدا بود، به رویم لبخند میزد تا دلم به نگاه خواهرانهاش خوش شود. حاج خانم هم با خوشرویی تعارفم کرد تا بنشینم، ولی همین که نگاهش به صورتم افتاد، عطر لبخند از چهرهاش پرید و با نگرانی سؤال کرد:
⁉ دخترم! حالت خوبه؟ چرا رنگت انقدر پریده؟
🏻 سرم را پایین انداختم که حقیقتاً حالم خوب نبود و از شدت ضعف و گرسنگی، دوباره حالت تهوع و سرگیجه گرفته بودم.
👌دستش را از زیر چادر ضخیمش بیرون آورد، با سرانگشتان مهربانش صورتم را بالا آورد و مستقیم به چشمانم نگاه کرد.
💓 در برابر نگاه مادرانهاش، پای دلم لرزید و اشک در چشمانم جمع شد که بیشتر نگرانش کردم و با دلواپسی پاپیچم شد:
⁉ چیه مادر جون؟ چرا گریه میکنی؟
👤 حالا دختر جوان هم نگرانم شده بود که به سمتم آمد و نگاهم میکرد تا بفهمد چه چیزی ناراحتم کرده که با صدایی آهسته بهانه آوردم:
🏻 چیزی نیس، حالم خوبه... ولی حاج خانم با تجربهتر از آنی بود که با دیدن صورت رنگ پریده و چشمان گود افتادهام، فریب این پاسخ ساده را بخورد که باز اصرار کرد:
👤دخترم! با من راحت باش! منم مثل مادرت میمونم! به من بگو شاید بتونم کمکت کنم!
❤ و آنچنان مهربان نگاهم میکرد و قلبش برایم به تپش افتاده بود که نتوانستم در برابرش مقاومت کنم که بغضم شکست و جراحت قلبم را میان گریه نشانش دادم:
🏻یه هفته پیش بچهام از بین رفت... و حالا برای نخستین بار بعد از از دست رفتن حوریه، فرصتی به دست دلم افتاده بود تا برای بانویی دردِ دل کنم که در برابر نگاه نگرانشان، ناله زدم:
- بچهام دختر بود، تو هشت ماه بودم، ولی مرده به دنیا اومد...
👤دختر جوان از تلخی سرنوشت کودکم، لب به دندان گزید و چشمان درشت و مهربان حاج خانم از اشک پُر شد و چه خوب فهمید به آغوشی مادرانه نیاز دارم که هر دو دستش را به سمتم گشود تا خودم را میان دستانش رها کنم و من چقدر در حسرت این دلداریهای بیریا، پَر پَر زده بودم که خودم را در آغوشش انداختم و بار دیگر هجوم گریه، گلویم را پُر کرد.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
👤یکی از دوستان و همرزمان شهید حسین ولایتی فر نقل می کرد که:
🎙وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو همه میخوابند روی زمین، حسین جانبازی را میبیند که نمیتواند فرار کند و روی ویلچر گیر کرده، حسین هم به سمت آن جانباز میدود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند.
💥که چندین تیر به سینهاش میخورد و آسمانی میشود.
💓شهید حسین ولایتی فر
🏴شهید حادثه تروریستی اهواز
🎧 #بشنوید | #روضه سوزناک وداع با محرم
🎼 دارد تمام می شود آقا عزای تو ...
🎤 حاج #احمد_واعظی
🏴 #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_6001335159633216000.mp3
7.79M
🎧 #بشنوید | #روضه سوزناک وداع با محرم
🎼 دارد تمام می شود آقا عزای تو ...
🎤 حاج #احمد_واعظی
🏴 #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
💠🕯💠 #سـیـره_اهـل_بیـٺ (علیهم السلام)
🌹 تــواضــع #امام_حسين (عليه السلام) - (۱)
🌴اين انسان سوار بر يك قاطر است، از يك محلى در مدينه رد مى شود، چهار پنج كارگر، نماز ظهر خود را خوانده و روى خاك هاى كوچه نشسته و يك پارچه پهن كرده بودند و يك مقدار نان خشك ريخته بودند و مى خواهند غذا بخورند.
👀 چشم يكى از آنها به أبى عبدالله (عليه السلام) افتاد، گفت:
👨🏻 صبر كنيد من بروم اگر امام حسين (عليه السلام) ناهار نخورده، او را دعوت كنم بيايد با ما ناهار بخورد!
👥 تا اين را گفت، بقيه كارگرها گفتند، عقلت كم است، آسمان و زمين غلام حلقه به گوش حسين (عليه السلام) است، از او دعوت كنيم با ما ناهار بخورد؟! و روى خاك ها بنشيند، گفت:
☝🏻رفقا شما حسين را نمى شناسيد.
👣 بلند شد دويد و جلوى مركب آمد، گفت:
👨🏻 حسين جان غذا خورده ايد؟
🌹 فرمود: نه!
💚 اولياى خدا هميشه راست مى گويند به خدا، خانواده، به مردم و خود راست مى گويند، گفت:
👨🏻 ميل به غذا دارى؟
🌹 فرمود: بله
👨🏻 گفت: مى آييد با ما ناهار بخوريد؟
🌹فرمود: بله، از قاطر پياده شدند، روى خاك نشستند، غذاى آنها كه تمام شد، فرمود:
🔅من دعوت شما را اجابت كردم، حالا من اگر شما را دعوت كنم اجابت مى كنيد.
👥👥 گفتند: يابن رسول الله، با كمال ميل اطاعت مى كنيم:
🔅بدين مژده گر ديده خواهى رواست
🔅كاين مژده آسايش جان ماست (۲)
🌹فرمود: فردا همه شما خانه ما دعوت هستيد، يك غذاى خوبى پخت، بعد به قنبر فرمود:
💰پول و لباس، به اين بزرگواران بده، اينها ميهمانان من هستند.
📚 پی نوشتها:
۱- وسائل الشيعة: ۲۴/ ۳۰۰، باب ۲۸، حديث ۳۰۶۰۳
۲- ابوالقاسم فردوسی.
📗 تواضع و آثار آن - نوشته حضرت آیت الله حسین انصاریان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
#منم_اربعین_کربلام
🌹 سلام می دهم از بام خانه سمت حرم
👣 چه می شود که بیایم منم قدم به قدم؟
👣 یک #اربعین طلبیدن برای تو سهل است
🌹 حرم نرفته بمیرم برای من سخت است
🌐 @partoweshraq
#شعر
#تکیه
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
⚰ فرار از حقیقت مرگ!!
🎙حجت الاسلام #عالی
🌐 @partoweshraq
4_5898013669719017883.mp3
3.84M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
⚰ فرار از حقیقت مرگ!!
🎙حجت الاسلام #عالی
🌐 @partoweshraq
🌹 #سواد_زندگی
💰 «وقتی ثروت خود را از دست میدهید، چیزی از دست ندادهاید.
💊 وقتی سلامتیتان را از دست میدهید، بخشی از زندگی خود را از دست دادهاید.
👤اما وقتی شخصیت خود را از دست بدهید، در واقع همه چیز خود را از دست دادهاید!»
📣 شخصیت شما معرف شماست.
💚 پس آن را بر پایهی اعتماد، تواضع، صبر و صداقت بسازید.
⏳ شخصیت شما یک روزه ساخته نمیشود، بلکه فعالیتهای روزمره به تدریج آن را شکل میدهد.
🛠 پس کار خود را به درستی و بدون عیب و نقص انجام دهید.
💞 رفتار خوبی با مردم داشته باشید، با دیگران مهربان باشید و از انجام هر کاری که ممکن است به شخصیت شما لطمه بزند، جدا خودداری کنید.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🔺 تفاوت مدیران انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی
🎙استاد #رائفی_پور
🌐 @partoweshraq
#بصيرٺ_و_روشنگرے
پرتو اشراق
💞 خدایا دوستت دارم
📗 #مارتین_لوتر_کینگ، مبارز بزرگ آمریکایی در کتاب خاطراتش ﻣﻰنویسد:
👨🏿 روزی در بدترين حالت روحی بودم، فشارها و سختىﻫﺎ جانم را به تنگ آورده بود. سر در گم و درمانده بودم. مستأصل و نگران، با حالتی غريب و روحى ﺑﻰجان و ﺑﻰتوان به زندگی خود ادامه ﻣﻰدادم.
👩🏿 همسرم مرا ديد به من نگاه کرد و از من دور شد، چند دقيقه بعد با لباس سر تا پا سياه روی سکوى خانه نشست. دعا خواند و سوگوارى کرد!
👨🏿 با تعجب پرسيدم: چرا سياه پوشيدهﺍی؟ چرا سوگواری ﻣﻰکنی؟
👩🏿 همسرم گفت: مگر ﻧﻤﻰدانی او مُرده است؟
👨🏿 پرسيدم: چه کسی؟
👩🏿 همسرم گفت: خدا... خدا مُرده است!
👨🏿 با تعجب پرسيدم: مگر خدا هم ﻣﻰمیرد؟ اين چه حرفی است که ﻣﻰزنی؟
👩🏿 همسرم گفت: رفتار امروزت به من گفت که خدا مُرده و من چقدر غصه دارم، حيف از آرزوهايم...
⁉ اگر خدا نمُرده پس تو چرا اينقدر غمگين و ناراحتی؟!!
✍🏿 او در ادامه ﻣﻰنويسد:
👨🏿 در آن لحظه بود که به زانو در آمدم گريستم.
👌🏿راست ﻣﻰگفت، گويا خدای درون دلم مُرده بود...
👨🏿بلند شدم و براى ناامیدیﺍم از خدا طلب بخشش کردم.
💞 خدا هرگز ﻧﻤﻰميرد!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#پندها
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سئوال: این که #ماه_صفر نحس است در روایتی از معصومین نقل شده است یا خرافات است؟
✅ پاسخ:
🌗 درباره نحوست ماه صفر روایتی وارد نشده است و برخی علما نحوست این ماه را به شهرت نسبت داده اند، فرموده اند طبق مشهور این ماه شوم و نحس است.
⚜ علامه مجلسی می گوید:
🔅«هذا الشهر مشهور بالنحوسه والشوم»؛
🔅ماه صفر مشهور است به نحوست و شوم بودن.
📚 زاد المعاد، ص ٢٧۴.
⚜ شیخ عباس قمی می گوید:
🔅بدانکه این ماه معروف به نحوست است.
📗 مفاتیح الجنان، ص ۵٠٨.
🌗 این که این بزرگواران نحوست این ماه را به مشهور نسبت داده اند، کاشف از آن است که در این زمینه احیاناً روایتی بوده است اما به ما نرسیده است و توجه به این نکته لازم است که در برخی روایات، اهل بیت برای شهرت اهمیت ویژه ای قائل شده اند چنان که امام صادق فرمود:
🔅«خذ ما اشتهر بین اصحابک»؛
🔅به آنچه بین علمای شیعه مشهور است عمل کن.
📚 عوالی اللئالی، ج ٣، ص ١٢٩.
👌🏻روی این جهت، افرادی که می خواهند چنین اظهار کنند که از آنجایی که ماه صفر نحوستش به مشهور نسبت داده شده لذا قابل اعتنا نیست، طریقه خوبی را در پیش نگرفته اند. و از تفسیر نمونه آوردیم:
🔅«در موارد متعدد، ایام به نحوست نسبت داده شده به دلیل اتفاقاتی که در آن واقع شده است، البته افرادی در این مسأله راه افراط را پیموده اند و به هر کاری که دست می زنند قبلاً به سراغ سعد و نحس بودن ایام می روند و شکست های خودرا به گردن ایام می اندازند، این خرافه ای است که جدا باید از آن پرهیز کرد. در روایات اهل بیت آمده است که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده است، شما می توانید با دادن صدقه، یا خواندن دعا و استمداد از لطف الهی وتوکل بر خدا به دنبال کارها بروید وپیروز باشید».
📚 تفسیر نمونه، ج ٢٣، ص ۴۴.
⚜ شیخ عباس قمی نیز تصریح می کند برای دفع نحوست ماه صفر، هیچ چیز بهتر از تصدق و ادعیه و استعاذات نیست.
📗 مفاتیح الجنان، ص ۵٠٨.
⚜ علامه مجلسی نیز روایاتی را ذکر می کند که انسان می تواند با پرداخت صدقه و توکل بر خدا نحوست ایام را برطرف کند.
📚 بحارالانوار، ج ۵۶، ص ١٨، باب ١۵.
🔰 توجه فرمایید که:
🗓 ایام ذاتاً سعد و نحس ندارد، مگر به خاطر حوادثی که در آن واقع شده و لذا چون در ماه صفر سه تن از معصومین علیهم السلام چشم از جهان بسته اند و همچنین مشکلاتی که برای اسرای کربلا پیش آمد، ممکن است عنوان نحس به خود گرفته باشد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
1⃣1⃣1⃣ #ضرب_المثل «سبیل کسی را چرب کردن!»
👨🏻 در دورۀ صفویه و قاجاریه بازار سبیل در میان مردم رونق بسیار داشت و پادشاهان آن دوران از جمله خود شاه عباس سبیل های چخماقی و کلفت می گذاشتند و همۀ حاکمان و قزلباش ها و افراد وابسته به دستگاه سلطنت نیز برای جلب نظر و حمایت سلطان و حاکمان و رسیدن به مقاصد خود از آنان پی روی می کردند و صاحب سبیل های از بناگوش در رفته بودند.
✂ آنان ناگزیر بودند همه روزه چند بار به نظافت و آرایش سبیل خود بپردازند و آن را با روغن مخصوصی چرب کرده و مالش دهند تا هم شفاف شود و هم به علت چسبندگی روغن رو به بالا حالت بگیرد و اگر در این کار کوتاهی می کردند، سبیل هایشان آویزان می شد و آن هیبت و زیبایی را که نظر دیگران را به خود جلب می کرد، از دست می داد.
👨🏻 آن کسانی که توانایی مالی کافی نداشتند، خود به چرب کردن سبیل های خود می پرداختند، لیکن سران و ثروتمندان، به هنگامی که مهمانی رسمی داشتند و یا می خواستند به مهمانی بروند، کسانی را برای چرب کردن سبیل خود در استخدام داشتند که در این هنگام دست به کار می شدند و با روغنی مخصوص سبیل های آنان را جلا و زیبایی می دادند.
👌🏻این مستخدمان اگر به خوبی از عهدۀ چرب کردن و جلا دادن سبیل اربابان خود بر می آمدند موجب خوشنودی و خرسندی بسیار آنان می شدند و در این هنگام هر چه می خواستند از آنان طلب می کردند که بی درنگ برآورده می شد.
📙 شادروان عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من می نویسد که مظفرالدین شاه نیز در سفر اروپا مردی به نام ابوالقاسم خان را همراه خود برده بود که در مواقع معین سبیل او را چرب می کرد و جلا می داد. هنگامی که سبیل شاه چرب می شد و از زیبایی و ابهت آن شاد می شد و سر حال می آمد، چرب کنندۀ سبیل و اطرافیان شاه موقع را مغتنم شمرده و هر تقاضایی داشتند می نمودند، زیرا می دانستند که او سر کیف است و حتماً تقاضاهایشان را بر خواهد آورد و بدین ترتیب عبارت؛ «سبیل کسی را چرب کردن» در آن دوره به معنی اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل فهمیده می شد و به عنوان اصطلاح در میان مردم رایج و مرسوم شد.
💶 امروز اما این اصطلاح در مفهومی وارونه و به معنی دادن چیزی به کسی به قصد برآورده شدن خواسته فهمیده می شود که در این معنا با رشوه دادن برابر و به همین معنی نیز دریافت می شود.
👌🏻به عبارت دیگر اصطلاح «سبیل کسی را چرب کردن» در گذشته به معنی گرفتن چیزی از کسی و امروزه در مقام رشوه به معنی دادن چیزی به کسی فهمیده می شود.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🔺 #لاریجانی هفته پیش به #دروغ گفت «شورای نگهبان نظرات شورای نظارت مجمع را نپذیرفته» اما امروز هر دو لایحه #پالرمو و پولشویی به مجلس اعاده شد و خبر خوبیست چون:
🔅اولا فرصت مجددی برای عدم تصویب این لوایح ایجاد شد.
🔅ثانیا برخلاف خواسته دشمن، تایید لوایح پیش از نشست ۱۹ اکتبر #FATF بعید است.
🌐 @partoweshraq