🌷 کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
🌹دست ما را برساند به دعای عرفات
🌹موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟
🌷 گوشه ی چشم تو ابری ست پر از آب حیات
✍ #علیرضا_قزوه
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#شعر_انتظار
#عرفه
roz arafe.rahbari.mp3
2.44M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
☀ روز #عرفه را قدر بدانیم
🎙 #آیت_الله_العظمی_امام_خامنه_ای
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
4_5938495140938122579.mp3
4.4M
🎧 #بشنوید | تنظیم استودیوی
🎶 #من_حرم_لازمم...
🎤 #محمد_حسین_پویانفر
📀 پخش به مناسبت #عرفه ١٣٩٨
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🌹روز #عرفه، روز ابیعبدالله است. این جلسه، نور است؛ یعنی امید داشته باشیم که خدا قطعا گناهمون را می بخشه، امید داشته باشیم که گریهٔ بر ابی عبدالله پرونده را پاک میکند.
🔳 به مناسبت #روز_عرفه
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🌹 ترسیم دیگری از وصیت اسماعیل(علیه السلام) #قهرمان_صبر
⏳#اسماعیل تازه به رشد رسیده بود كه به قولی سیزده سال داشت، كم كم همیاری با وفا و صدیق برای پدر بود پدر در شب هشتم ذیحجه در خواب دید كه كسی به او می گوید باید اسماعیل را در راه خدا قربان كنی، این شب را از این رو شب «تَروِیه» گویند:
🔅«لرؤیه ابراهیم فیه فی منامه؛
🔅زیرا #ابراهیم، در این شب در خواب دیده بود كه اسماعیلش را #قربان می كند».
🌌 شب بعد (شب نهم) نیز همین خواب را دید، به روشنی اطمینان كامل یافت كه این خواب، رحمانی و راست است و وسوسه ای در كار نیست، این شب را عُرُفه (شب شناخت) گفتند:
🔅«لمعرفته صحه منامه؛
🔅زیرا ابراهیم درستی خوابش را دریافت.»
🔪 ابراهیم تصمیم گرفت، اسماعیل را قربان كند، وقتی اسماعیل را به قربانگاه برد و او را به زمین خواباند تا قربانش كند، اسماعیل این وصیت های ششگانه را كرد:
1⃣ دست و پایم را محكم ببند تا مبادا اضطراب كنم و با حركاتم فرمان خدا تأخیر بیفتد.
2⃣ پیراهنم را از بدن بیرون بیاور تا خونم به آن نرسد، و شستنش برای شما زحمت نباشد و مادرم آن را نبیند و رنجیده خاطر نگردد.
3⃣ پیراهن خود را به من بپوشان تا بوی تو از آن به مشامم رسد و جان دادن برایم آسان گردد.
4⃣ كارد را بر حلقومم سبك بگذار، تا مرگ را به آرامی احساس كنم.
5⃣ اگر ممكن است امشب نزد مادرم نرو تا مرا فراموش كند (چرا كه دوری، از مهر و محبت می كاهد).
6⃣ سلامم را به مادرم برسان.
7⃣ پیراهنم را نزد او ببر تا به یادگار به نزد او باشد.
❤ وقتی كه ابراهیم اسماعیل را این چنین در یاری پدر بر انجام فرمان خدا، آماده دید با قلبی پر از صفا و صمیمیت گفت:
🔅«نِعمُ العُونْ انتَ علی اَمرِ اللهِ؛
🔅تو نیكو بنده خدا در انجام فرمان او هستی». [١]
١. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج ٩، ص ٣٢٠ ـ ٣٢۴.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#پندها
#عرفه
#عید_قربان
#داستان_کوتاه
🌟 کراماتی از حضرت #امام_هادی (علیه السلام) - {۴}
🌏 تقسیم گوسفند و طیّ الارض
👳🏻 شخصی از اصحاب #امام_علی_الهادی علیه السلام - به نام #اسحاق_جلّاب (گلاب گیر) - حکایت کند:
🐑🐑 روزی طبق دستور آن حضرت، تعداد بسیاری گوسفند خریداری کردم و سپس آن ها را در طویله ای بزرگ - که در گوشه ای از منزل ایشان بود - بردم.
👣 پس از گذشت چند روز، امام (علیه السلام) مرا احضار نمود و به همراه یکدیگر وارد طویله شدیم و با کمک هم، گوسفندان را جدا و تقسیم می کردیم و برای هر کسی که مورد نظر حضرت بود علامتی را قرار می دادیم.
🐑 بعد از آن، تعدادی از آن گوسفندان را برای فرزندش و مادر او فرستاد، همچنین تعدادی دیگر از آن ها را برای اشخاصی که مورد نظر حضرت بودند، فرستاده شد.
👳🏻 سپس به محضر مبارک آن امام همام رفتم و اجازه خواستم تا به بغداد جهت زیارت و دیدار پدر و مادرم بروم؟
🌹حضرت فرمود: فردا را که #روز_عرفه است صبر کن و نزد ما باش، بعد از آن به دیار خویش خواهی رفت.
🌌 پس طبق فرمان حضرت، روز #عرفه را در خدمت امام هادی (علیه السلام) بودم، همچنین شب #عید_قربان را هم در منزل آن حضرت ماندم و چون هنگام سحر فرا رسید، نزد من آمد و اظهار نمود:
🌹ای اسحاق! بلند شو!
👳🏻 هنگامی که از خواب بلند شدم و چشم های خود را باز کردم، متوجّه شدم که در بغداد جلوی منزل پدرم می باشم!!
🌴 پس وارد منزل شدم و بر پدرم سلام کردم و با وی دیداری تازه نمودم.
☀ بعد از آن، چون دوستان و رفقایم به دیدار من آمدند، به آن ها گفتم:
👳🏻 من روز عرفه را در شهر سامراء سپری کردم؛ و اکنون روز #قربان را در بغداد نزد شماها هستم!!
📚 اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۸، ح ۳.
📗 اختصاص شیخ مفید، ص ۳۲۵.
📚 إثبات الهداة، ج ۳، ص ۳۶۰، ح ۶.
📚 مدینة المعاجز، ج ۷، ص ۴۲۳، ح ۲۴۲۵.
📔 چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی (علیه السلام)، عبداللّه صالحی.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#روایت
#پندها
#کرامات
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
💨 غبار جاروب!
💚 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
⚜️ عالم جلیل القدر مرحوم #آیت_اللّه_نهاوندی (رضوان اللّه تعالی علیه) نقل فرمود: از #سید_جلیل_مرحوم_جزائری (رحمت اللّه علیه) فرمود:
🕌 مدتها بود که چشمهایم ضعیف شده بود روزی برای زیارت #عرفه کربلا مشرف شدم و تحت قبه حضرت سیدالشهداء (ع) نشسته بودم که زوار بیرون رفتند و خدمه در روز دوم و سوم روضه مطهر را جاروب می کردند و غباری از زمین بلند شده بود که مردم در میان روضه همدیگر را نمی دیدند پس من و جمعی که در آنجا بودیم گفتیم از این غبارها استفاده کنیم!
👁️ آمدیم میان غبارها و چشمهایمان را باز و بسته کردیم که غبار داخل چشم رود هر کس که با من بود و ضعف چشم داشت وقتی از روضه شریفه در آمدیم دیدم چشمهایم نورانی و شفاف و روشن شده است و وقتی از رفقا پرسیدم آنها هم گفتند ما هم چشمهایمان نورانی شده است و از آن روز تا بحال هرگز چشم درد نگرفته ام و همیشه از تربت #امام_حسین (ع) مانند سرمه بر چشمهایم می کشم. (١)
١. زندگانی عشق، ٢٠١.
📚 کرامات الحسینیة (ع)، معجزات سیّد الشهداء (ع) بعد از شهادت، جلد ٢، علی میرخلف زاده.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#کرامات
#داستان_کوتاه
#حـلقـہ_عشـاق
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🤲🏻 مرتضی مراحل معنوی را از #آیت_الله_قاضی الگوبرداری میکرد و به ایشان ارادت ویژهای داشت. او معتقد بود اگر این شناخت را از دوران نوجوانی آغاز کرده بود، موفقیتهای بیشتری کسب میکرد.
🕌 مرتضی ارادت ویژهای به #امام_حسین (ع) داشت و حتما در سال یک مرتبه برای زیارت به #کربلا میرفت. گاهی بدون دریافت ذرهای حق الزحمه پیگیر کارهای زیارتی دیگران میشد و در قبال اصرار آنها برای دریافت هزینههای شخصی خود پاسخ میداد «حساب این مبالغ با جای دیگری است».
❤️ روحیه انعطاف پذیر مرتضی سبب میشد، با همه سازگار باشد و درباره سفر، با مشورت تصمیم گیری کند.
🚩 مرتضی از جوانی در حوزه و پایگاههای بسیج با سمتهایی از قبیل مسوول عملیات و مربی آموزش حضور فعال داشت.
✈️ زمانیکه مرتضی تصمیم گرفت به سوریه برود، پدر گفت هرچند که برای ما خیلی سخت است، اما اگر برای رضای خدا میروی، خدا به همراهت باشد.
💕 بین مرتضی و #شهید_صدرزاده رابطه صمیمانهای شکل گرفته بود، به نحوی که پس از شهادت «سید ابراهیم» (تاسوعا ۱۳۹۴) «ابوعلی» در فراق رفیق خود بسیار بیتابی میکرد، تا اینکه در #روز_عرفه سال ۱۳۹۵ وی هم به سید ابراهیم میرسد و در بهشت #امام_رضا (ع) آرام میگیرد.
📚 خاطرات شهید عطایی در کتب «مرتضی و مصطفی» و «ابوعلی کجاست» منتشر شده است.
🌷 #شهید_مدافع_حرم_مرتضی_عطایی
🚩 #شهید#عرفه
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
دعای عرفه آسان.pdf
1.82M
📖 فایل متنی (pdf) متن و ترجمه روان دعای #عرفه سیدالشهدا (علیه السلام)
🤲🏻 التماس دعا
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
▪️«يا مَنْ ألْبَسَ اَوْلِياءَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ»؛
▪️«ای که اولیایش را جامه های هیبت پوشاند».
📖 فرازی از دعای #عرفه
🌷 شهید مدافع حرم حاج قاسم سلیمانی
🌷شهید مدافع حرم ابومهدی المهندس
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#روز_عرفه
پرتو اشراق
🌹 عطای #امام_حسین (علیه السلام) به جوان بی سواد
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
⚜️ جناب #حاج_ملا_علی_بن_حسن_کازرونی (رحمت اللّه علیه) فرموده:
🎙️من در کودکی بی پدر و مادر شدم و کسی مرا به مکتب نفرستاد و بی سواد بودم تا سالی که به عزم درک زیارت عرفه به #کربلا مشرف شدم.
🕌 روز #عرفه برخاستم مشرف شوم از کثرت جمعیت راه عبور مسدود بود به طوری که نمی توانستم حرم مشرف شوم و هر چه تفحّص کردم یک نفر با سواد را که مرا زیارت دهد و با او زیارت وارده را بخوانم کسی را ندیدم، با دل شکسته و نالان به حضرت سیدالشهداء(ع) خطاب کردم:
🧑🏻✋🏻 آقا آرزوی زیارتت مرا اینجا آورده و سوادی ندارم کسی هم نیست مرا زیارت دهد!
🌹 ناگهان سید جلیلی دست مرا گرفت فرمود:
🔅با من بیا...
👥👥 پس از وسط انبوه جمعیت راه باز شد پس از خواندن اذن دخول وارد حرم شدیم، #زیارت_وارث را با من خواند و پس از زیارت به من فرمود:
📗بعد از این زیارت وارث، امین اللّه را می توانی بخوانی و آنها را ترک مکن و کتاب #مفاتیح_الجنان تماماً صحیح است و یک نسخه آن را از کتابفروشی شیخ مهدی درب صحن بگیرید.
🧑🏻 در این حال متذکر شدم لطف الهی و مرحمت حضرت سیدالشهداء(ع) را که چطور این آقا را برای من رسانید و در چنین ازدحامی موفق شدم، پس سجده شکری بجا آوردم چون سر برداشتم آن آقا را ندیدم هر طرف که رفتم او را نیافتم از کفش داری پرسیدم گفت آقا را نشناختم!!
🕌 خلاصه چون از صحن خارج شدم و شیخ مهدی کتابفروش را دیدم قبل از آنکه از او مطالبه کتاب کنم این مفاتیح را بمن داد و گفت:
📖 نشانه صفحه زیارت وارث و امین اللّه را گذاشتم...
🧑🏻 خواستم قیمت آنرا بدهم گفت پرداخت شده و بمن سفارش کرد این مطلب را فاش نکن!
💭 چون به منزل رفتم متذکّر شدم کاش از شیخ مهدی پرسیده بودم شخصی که حواله مفاتیح مرا به او داده چه کسی بوده است؟ از خانه بیرون آمدم که از او بپرسم، فراموش کردم و از پی کار دیگری رفتم، مرتبه دیگر بقصد این پرسش از خانه بیرون شدم باز فراموش کردم خلاصه تا وقتی که در کربلا بودم موفق نشدم!
🚌 سفرهای دیگر که مشرف می شدم در نظر داشتم این پرسش را بکنم تا سه سال هیچ موفق نشدم پس از سه سال که موفق بزیارت شدم شیخ مهدی مرحوم شده بود! (۱)
🔅خواهی که به روز حشر گریان نشوی
🔅درمانده به پای عدل و میزان نشوی
🔅در سوگ حسین(ع) اشکی امروز بریز
🔅تا در صف حشر اشک ریزان نشوی
📚 پی نوشت:
۱. داستانهای شگفت.
📙 کرامات الحسینیة (ع) معجزات سیّدالشهداء (ع) بعد از شهادت جلد ۱، علی میرخلف زاده
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه
#حامی_شیعیان
#کرامات
پرتو اشراق
🌟 زیارت معصومین و شادی مؤمن در عرفه
📚 مرحوم شیخ مفید و دیگر بزرگان، به نقل از علیّ بن أسباط که یکی از اصحاب و دوستان حضرت علیّ بن موسی الرّضا (علیهم السلام) است، حکایت کنند:
🌴 روز عید عرفه جهت زیارت و دیدار مولایم، حضرت ابوالحسن، #امام_رضا (علیه السلام) حرکت کردم؛ چون به منزل حضرت وارد شدم و نشستم، پس از لحظاتی مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود:
🌹 الاغِ مرا آماده کن تا بیرون برویم!
👳🏻♂️ وقتی الاغ را آماده کردم، امام (علیه السلام) سوار بر آن شد و سپس به سمت قبرستان بقیع جهت زیارت قبر شریف مادرش، حضرت فاطمه زهراء (علیها السلام) حرکت کرد و من نیز همراه سرور و مولایم به راه افتادم.
⚜️ پس هنگامی که وارد قبرستان بقیع شدیم، خدمت حضرتش عرضه داشتم:
👳🏻♂️✋🏻 ای سرور و مولایم! چه کسانی را قصد کنم و چگونه سلام گویم؟
🌹 حضرت فرمود: «بر مادرم، فاطمه زهراء (علیها السلام) و بر دو فرزندش، حسن و حسین، همچنین بر علیّ بن الحسین، زین العابدین و محمّد بن علیّ، باقرالعلوم و جعفر بن محمّد، صادق آل محمّد، و بر پدرم، موسی بن جعفر (صلوات اللَّه و سلامه علیهم اجمعین)، سلام بده و ایشان را با کلماتی زیبا و مناسب #زیارت کن».
✋🏻 پس من نیز بر یکایک آن بزرگان معصوم، سلام و تحیّت فرستادم و چون زیارت امام رضا (علیه السلام) پایان یافت، به سمت منزل بازگشتیم.
👳🏻♂️ در بین راه به حضرت اظهار داشتم: یاابن رسول اللّه! ای سرور و مولایم! من تهی دست و درمانده هستم و چیزی در اختیار ندارم که بتوانم به افراد خانواده ام عیدی دهم و آن ها را در این روز و عید عزیز دلشاد و خوشحال گردانم.
🌹 امام (علیه السلام) پس از شنیدن سخن و درخواست من، با چوب دستی خود - که همراه داشت - خطّی روی زمین کشید؛ و سپس خم شد و قطعه طلائی را - که قریب یکصد دینار ارزش آن بود - برداشت و به من عنایت نمود!!
⚜️ من با گرفتن آن هدیه خوشحال شدم و توانستم نیازهای خود و خانواده ام را تأمین نمایم.
📗 اختصاص شیخ مفید، ص ۲۷.
📘 ارشاد مفید، ص ۳۰۹.
📚 کشف الغمّة، ج ۳، ص ۶۴.
📕 الثّاقب فی المناقب، ص ۴۷۳.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 sapp.ir/partoweshraq
#عرفه
#روایت
#کرامات
#روز_عرفه
#داستان_کوتاه